انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آسیب شناسی پدیده ی خشونت در محیط مدرسه ( قسمت سوم)

اریک دباربیو برگردان آریا نوری

تحولات پدیده ی خشونت در محیط مدرسه

تحولات پدیده ی خشونت در مدارس از اوایل دهه ی ۹۰ میلادی چه تحولاتی در خصوص پدیده ی خشونت در محیط مدرسه در فرانسه رخ داده است؟ در سال ۱۹۹۰ زمانی که به دنبال تظاهرات گسترده ی دانش آموزان دبیرستانی که به دنبال امنیت در مدارس خود بودند ، بحث به مطبوعات راه پیدا کرد جامعه به مساله ی مهمی پی برد : بی اطلاعی در خصوص پدیده ی خشونت در مدرسه ، تا آن زمان محققان به میزان کافی به این مساله نپرداخته و آنطور که باید و شاید آن را در چارچوب دایره ی تحقیقاتی خود وارد نکرده بودند. حتی تحقیقات زیادی هم تا آن زمان روی خشونت در بطن جامعه صورت نگرفته بوده است. در سال ۱۹۹۳ ، نهادهای مختلفی مثل نیروی پلیس و دستگاه قضایی تلاش کردند تا به صورت گسترده به مساله ی خشونت در جامعه پرداخته و راههایی موثر برای مقابله با آن پیدا کنند. آن ها در این راه در وهله ی اول دست خود را به سوی نهاد آموزش و پرورش دراز کردند. نیروی پلیس و قوه ی قضایی در آن زمان از نهاد آموزش و پرورش درخواست کردند تا نه تنها خشونت آمیز ترین موارد بلکه حتی کم اهمیت ترین آن ها را نیز ثبت کرده و آمار عینی از آن ارائه کنند. به همین ترتیب در فاصله ی سال های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۵ نهاد آموزش و پرورش فرانسه تحقیقات گسترده ای را در مدارس این کشور آغاز کرد. در طول این تحقیقات از کسانی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مدارس نقش آفرینی می کردند در سه بعد متفاوت در خصوص ماهیت خشونتی که با آن مواجه بودند پرسش به عمل آمد : جرم و جنایت ، احساس نا امنی و سختی شرایط زندگی در مدرسه. بدین سان در فاصله ی سال های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵ محققان از بیش از ۱۴ هزار دانش آموز پرسش به عمل آوردند. در سال ۱۹۹۸ با اجرای قانون مبارزه با خشونت که توسط آلگره ( وزیر آموزش و پرورش وقت) پیشنهاد شده بود ، تحقیقات جدیدی به عمل آمد. ارزیابی جدید این امکان را در اختیار محققان قرار داد تا روند تحول پدیده ی خشونت در مدارس را در فاصله ی سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۸ در مدارس مناطق محروم بررسی کنند. تحقیق اولیه در خصوص تمامی مدارس به انجام رسید. در وهله ی ثانویه محققان به بررسی شرایط مدارس حساس که هدف برنامه ی جدید وزارت آموزش و پرورش بودند پرداختند. به این ترتیب در سال ۱۹۹۹ از ۴۰۰۰ هزار دانش آموز دیگر پرسش به عمل آمد تا محققان بتوانند به خوبی پدیده ی خشونت در مدرسه را آسیب شناسی کنند. افزایش احساس نا امنی در محیط مدرسه در حالت کلی دست اندرکاران نظام آموزشی در فرانسه خیلی روی نتایج این گزارش ها حساب باز نکرده و عملکرد خود را بر اساس آن ها تنظیم نمی کنند. با این وجود آلگره از من خواست تا نتایج آن را بررسی کنم ، من هم حاصل مشاهدات خودم را در اینحا برای شما می آورم. گزارش فوق در بر دارنده ی پدیده ی قربانی شدن در مدرسه ، شرایط محیط مدرسه ، تحول دانش آموزان ، معلمان ، سایر کارکنان آموزشی و در نهایت خشونت است. اساس این گزارش بر پایه ی بیش از ۱۰۰۰ مصاحبه با کودکان یا بزرگسالانی که قربانی پدیده ی خشونت در مدرسه بوده و یا خود بعضا مرتکب آن شده اند نگارده شده و در نهایت منجر به شکل گیری شوراهای میانجی گیری ( شورای حل اختلاف) در ده ها مدرسه شد. اولین اصلی که در این گزارش بر آن تاکید شده افزایش چشمگیر میزان خشونت در مدارس حساس در فاصله ی سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۸ در همه ی ابعاد آن است. با این حال بهتر است مسائل را به صورت نسبی زیر ذره بین قرار دهیم. من در مقاله ای با عنوان برای پایان دادن به معضل فلج کننده ی خشونت در جامعه (Pour en finir avec le handicap socio-violent) نظر خودم را به این صورت نوشته ام : فقر دلیلی بر خشونت نیست هر چند که به آن دامن می زند. نباید تصور کرد همه ی دانش آموزان فقیر الزاما خشن یا وحشی هستند. با تمام این احوال هر روز بیش از روز قبل رد پای نابرابری های اجتماعی در افزایش خشونت در جامعه را ملاحظه می کنیم. ما نباید نهاد آموزش و پرورش ، مدارس ، آموزگاران ، دستگاه قضایی و در نهایت جوانان را مسئول برخی ضعف های اجتماع بدانیم. متخصانی که وظیفه ی رسیدگی به کودکانی را خانواده های محروم را بر عهده دارند به وضوح شاهد آسیب هایی که ممکن است کودکان این خانواده ها در معرض آن قرار بگیرند هستند. من برای بررسی بیشتر برای مدت سه هفته به برزیل سفر کردم و به جرات می گویم که نئولیبرالیسم در برزیل تاثیراتی مشابه نرم ترین شکل لیبرالیسم در فرانسه دارد. ماهیت لیبرالیسمی که بدون شک می نوان آن را مسئول خشونت رایج در بخشی از مدارس فرانسه دانست. در اصل من پدیده ی مشابهی را هم در مدارس مناطق حومه ای بروکسل در سفری که به بلژیک داشتم مشاهده کردم. بگذارید واضح بگویم ، هرچند من تایید می کنم که خشونت در پاره ای از مدارس به میزان چشم گیری افزایش پیدا کرده اما به هیچ عنوان نباید این خشونت را به کل نظام آموزشی فرانسه تعمیم داد. من شرط می بندم که خشونت تنها در مدارس محدودی افزایش پیدا کرده است. در سال ۱۹۹۵ در برخی از مدارس احساس نا امنی در بین دانش آموزان و معلمان تا حد زیادی افزایش پیدا کرد. در این سال ۲۴ درصد دانش آموزان مدارس راهنمایی معتقد بودند خشونت زیادی در مدرسه شان رواج پیدا کرده است. این میزان در سال ۱۹۹۸ به بیش از ۴۱ درصد افزایش پیدا کرد. در سال ۱۹۹۵ ، ۷۰ درصد معلمان بر این بارو بودند که رفتارهای تند و بعضا خشن دانش آموزان نسبت به آن ها افزایش زیادی پیدا کرده است ، این میزان در سال ۱۹۹۸ به ۴۹ درصد رسید ، یعنی ۷ برابر. این احساس عدم امنیت در اصل نه به نبود امنیت کلی در فضای مدرسه که به تشدید خشونت در موارد موجود مربوط می شد. کار تا آن جایی بیش رفت که پاره ای مسئولان ، مدیران و مشاوران ارشد آموزشی ( CPE ، معادل چنین سمتی در مدارس ایران وجود ندارد) مواردی از خشونت که در مدرسه شان اتفاق می افتاد را به سان اعمالی مجرمانانه و حتی خلافکارانه در نظر پنداشتند. خشونت هایی که در اغلب مواقع به صورت گروهی انجام می شود در تحقیقات میدانی به عمل آمده از دانش آموزان و معلمان ، دو تحول بزرگ در خصوص خشونت در مدرسه مشاهده شد. در وهله ی اول ، افزایش خشونت هایی که از آن ها با عنوان ” ضد مدرسه ای ” یاد می شود – تهاجم زبانی یا حتی فیزیکی به معلمان ، خرابکاری یا آتش زدن عمدی و . . . – از چند سال پیش تا کنون ، زمانی که ما روی مساله ی خشونت در محیط مدرسه تحقیق می کردیم تعداد بسیار کمی از آموزگاران بودند که تصور می کردند کلاس درسشان محیط خشنی دارد. ما در همین اواخر در تحقیقاتمان دسته ی ” خشونت در کلاس درس ” را هم گنجانده ایم. جالب است که در حال حاضر هم معلمان و هم دانش آموزان خشونت در کلاس درس را رایج ترین خشونت در محیط مدرسه ی خود می دانند.در حال حاضر صحبت از جرمی جمعی است و می توانیم به نوعی آن را دور شدن دانش آموزان از کلاس بنامیم. در دهه ی ۶۰ اگر دانش آموزی کاری خلاف مقررات انجام می داد بلافاصله معلم والدین وی را در جریان گذاشته ، آن ها را به مدرسه فرا می خواند و در این رابطه صحبت می کردند و به وسیله ی فعالیت های خارج از برنامه دانش آموز را حتی اگر هم نه به شرایط آرمانی ، حداقل به شرایط مطلوبی می رساندند، اما شرایط حاضر دیگر خیلی چنین امکانی را فراهم نمی آورد. در حال حاضر ، معلمان دغدغه ی این را دارند که چه رفتاری با دانش آموز خاطی انجام دهند و چه کاری انجام دهند تا وی به طور کامل از مدرسه دل نکند. شرایط کاملا متفاوت با گذشته است . دیگر خشونت مثل گذشته جنبه ی فردی نداشته و در اغلب موارد توسط یک گروه از دانش آموزان انجام می شود، مساله ای که کار معلمان را در برخورد با آن ها دشوار می کند. دانش آموزان امروزی جامعه ی فرانسه خود را کاملا جدا از معلمانشان و حتی جدا از مدرسه ( در مناطق محروم) می دانند ، همین مساله است که سبب می شود حتی اگر آن ها در محیط مدرسه دست به خشونت نزنند ، آتش خشم خود را بر سر ماموران پلیس ، آنش نشان ها و بعضا در اتوبوس مدرسه در مسیر رفت و آمد خالی می کنند. این مساله بدین معنا نیست که راننده ی اتوبوس هم در این میان هیچ گونه تقصیری ندارد. برای مثال امروزه به خوبی می دانیم که در ۳۰ درصد مواقع رفتار نژاد پرستانه ای که رانندگان اتوبوس ها با پاره ای از دانش آموزان دارند ریشه ی رفتار های خشن آن ها در اتوبوس مدرسه است. به همین ترتیب برخی از نیروهای پلیس و معلمان هم خودشان هستند که کبریت بر انبار باروت می زنند. بررسی رفتارهای خشن گروهی و پیدا کردن راهی برای مقابله با آن ها بسیار سخت تر از رفتار های خشن فردی است. دومین تحول حائز اهمیت این است که خشونت هایی که به صورت گروهی انجام می شوند شدت بیشتری نسبت به خشونت های فردی دارند. در حال حاضر من با گروه تحقیقاتی خودم در پاریس روی این مساله کار کرده و در حال تحلیل مساله هستیم. به اعتقاد ما دانش آموزی که هدف خشونت سایرین به صورت فردی قرار می گیرد به احتمال خیلی بالا هدف خشونت های گروهی هم واقع می شود ، خشونت هایی که شدت بیشتری دارند. این مساله بدین سبب است که دانش آموزان زمانی که به صورت گروهی عمل می کنند جرات بیشتری پیدا می کنند.برای مثال ۲۴ درصد دانش آموزان قربانی که در سال ۱۹۹۵ با آن ها مصاحبه کرده بودیم می گفتند شدت خشونت های گروهی که نسبت به آن ها اعمال می شود خیلی زیاد است در شرایطی که این آمار در سال ۱۹۹۸ به ۴۱ درصد رسید. به این صورت مشاهده می کنیم که تفاوت قابل توجهی در این میان وجود دارد. شدت برخی از خشونت های گروهی در مدارس فرانسه به اندازه ایست که با شکایت والدین قربانی در نهایت پای ماموران پلیس و فرستاده های ویژه ی دستگاه قضایی به مساله باز می شود. در طول سال گذشته چندین مورد اینچنین به وقوع پیوست است و بیم از آن می رود که این نوع خشونت در مدارس کم کم عادی شود. تمامی اعمالی که در زمینه ی خشونت درمدرسه صورت می گیرد ماهیتی تقریبا یکسان دارند. برای مثال برخی مواقع تعدادی دانش آموز اطراف دانش آموز دیگری جمع می شوند ، یک کلاه آهنی روی سر وی می گذارند و همه با هم و به نوبت روی کلاه می کوبند. اعمال دیگر هم شاید ظاهری متفاوت داشته باشند اما ماهیتشان یکسان است. من قصد ندارم بگویم در مدارس ما در حال حاضر قانون جنگل حکمفرمایی می کند بلکه می گویم میل به خشونت در مدارس ما نگران کننده است چرا که قربانیان این پدیده با شرایط وخیمی رو در رو خواهند شد. البته ذکر این مساله ضروریست که اگر ماهیت خشونت هایی که قربانیانش دانش آموزان هستند را در نظر بگیریم باید به این مساله اذعان داشت که مطابق تحقیقات ما آمار خشونت در مدارس نسبت به سال ۱۹۹۸ -۱۹۹۹ تغییری نکرده و در حال حاضر ۷ تا ۱۰ درصد دانش آموزان قربانی این پدیده هستند، تفاوت مهم این است که دانش آموزان قربانی مرتبا قربانی این پدیده هستند. این امکان هم وجود دارد که یک دانش آموز یک بار قربانی شود ولی با شدتی بالا و به اندازه ی دانش آموزی که مرتبا قربانی می شود احساس نا امنی کند. احساس نا امنی شکل گرفته سبب بروز اضطراب و ترسی شدید از محیط مدرسه می شود. در این شرایط لازم است تدابیری اتخاذ شود که احساس امنیت و میل به تحصیل به دانش آموز قربانی باز گردد. مرتب قربانی شدن است که به طور مستقیم احساس نا امنی در محیط مدرسه را افزایش داده و در نهایت سبب ترس از مدرسه می شود، ترسی که می تواند در مواردی بسیار حاد باشد. در حال حاضر از لحاظ آماری میزان خشونت در مدارس ما افزایش پیدا نکرده بلکه شدت آن زیادتر شده و قربانیانش چندین و چند باره آن را تجربه می کنند. خشونت فردی به طبع شدت و تبعات کمتری نسبت به خشونت گروهی دارد و برخورد با دانش آموز خاطی و کنترل شرایط بسیار آسانتر است. هرچند که تحلیل های صورت گرفته شرایط مناسبی را به ما نشان نمی دهد اما به هر حال لازم است خوشبین باشیم. مطابق تحلیل آماری که در اختیار ما قرار داده شده در فاصله ی سال های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ با وجود اتخاذ تدابیری قابل توجه از طرف وزارت آموزش و پرورش _ مثل اعزام نیروهای متخصص به مدرسه _ آمار خشونت تقریبا ثابت مانده است. می خواهم برای شما اتفاقی را توضیح بدهم که چندی پیش در یکی از مدارس ما اتفاق افتاد. نزدیک به ده دانش آموز دانش آموز دیگری را اذیت کرده بودند. تقریبا همه ی آن ها در یک کلاس بودند. والدین دانش آموز مورد تعرض قرار گرفته به دستگاه قضایی شکایت کردند. پس از انجام تحقیقات نه تنها دانش آموزان خاطی از مدرسه اخراج شدند بلکه توسط دستگاه قضایی مورد پیگردقانونی قرار گرفتند. مساله ی مهم اما این است که این روش راه حل مناسبی برای حل مساله نیست. کودکی که مورد تعرض قرار گرفت هم مجبور شد یک ماه از زندگی خود را برای تکمیل دوره ی درمان در بیمارستان سپری کند ، حال شاید آثار این تعرض ار جسم وی پاک شود ولی از روح و روانش هرگز. من با متهم کردن خشونت در محیط مدرسه مشکلی ندارم و بالعکس آن را بسیار لازم می دانم با این حال روش آن را مناسب نمی دانم. تعرض صورت می گیرد ، مادر کودک شکایت می کند ولی مدیر مدرسه به او فشار وارد می کند تا شکایتش را پس بگیرد. مشکل من هم دقیقا همین است و امیدوارم همچین مساله ای در همه ی مدارس جریان نداشته باشد. البته مدیران مدارس ما روز به روز توانایی بیشتری در کنترل شرایط پیدا می کنند. حال ما می توانیم با مثالی که ذکر کردیم منظور خود را بهتر بیان کنیم ، یعنی گروهی از دانش آموزان که بر سر دیگری فرود می آیند و شرایط وخیمی را برای وی ایجاد می کنند. بگذارید توضیحات بیشتری برای شما بدهم. مطابق تحقیقات ما هر ده دانش آموز مهاجم اهل مراکش بوده اند و دانش آموز قربانی سفید پوست ، بنابراین شما از ورای این مقال منظور من را به خوبی درک می کنید ، خشونت در مدرسه در این مورد بر اساس تفاوت های قومی صورت گرفته است ، پدیده ای که شدت آن نه تنها در مدارس ، که در جامعه ی فرانسه هم رو به افزایش است. دولت و مسئولان باید به این مساله توجه بسیار زیادی نشان بدهند. قوم زدگی آنطور که من مطرح کردم کنشی اجتماعی است ، این پدیده در اصل یک ساختار است نه یک حالت یا وضعیت. بگذارید بار دیگر به مثال دانش آموزان مغربی برگردیم. شما باید با این دانش آموزان به سان ساختاری ذهنی برخورد کنید. اکثر والدین این دانش آموزان زمانی که وارد خاک فرانسه شده اند اصالتی فرانسوی داشته اند. بخش اعظم مراکشی هایی که وارد خاک فرانسه شده اند در حوزه ی ساختمان سازی و صنعت مشغول به کار شده اند. آن ها در اصل خود را نه اهل مغرب که اهل تونس و الجزایر می دانستند. مغرب برای آن ها یک رویا است ، رویایی سیاسی ، رویای رسیدن به سرزمین موعود. شاید این مساله را در مدت برگزاری بازی های جام جهانی و حین بازی های تیم الجزایر و ورود تماشاگران آن به خیابان های پاریس و چند شهر دیگر ملاحظه کرده باشید. حال مساله ی اساسی آن است که در شرایط کنونی به نسل های دوم یا سوم این مهاجران عرب که وارد خاک فرانسه شده اند به چشم اهالی مغرب نگاه نمی شود. این مساله به خصوص در دیدی که مدیران ، مسئولان و معلمان مدارس به ایشان دارند و نحوه ی قرار گیری آن ها در کلاس های درس به خوبی مشاهده می شود. من قصد ندارم تقصیر را به گردن معلمان مدارس بیاندازم و به شما هم توصیه می کنیم این کار را انجام ندهید. بدون شک همه ی بار مسئولیت به دوش ایشان نیست. علاوه بر این باید به آن ها به خاطر این مساله که بعضا باید کلاس هایی با ۲۵ دانش آموز را حداقل برای مدت یک ساعت کنترل کنند آفرین گفت. این حرف را از من قبول کنید ، من خودم معلم بوده ام. نهاد مدرسه با همکاری آموزگاران ، مسئولان انتخاباتی و مسئولان نهادهای مسئول و والدین دانش آموزان ، برای آنکه بتواند دانش آموزانی با ملیت های مختلف و حتی متضاد را در مدرسه در کنار هم حفظ کنند و مانع از فاصله گیری آن ها از مدرسه شوند کلاس های مخصوصی را تاسیس کرده اند: کلاس های اروپایی برای دانش آموزان اروپایی ، کلاس های موسیقی ، زبان های خارجه و . . .در نهایت تلاش به طور جد بر آن است تا از نظر کلاس درس و محیط آن تا حد امکان شرایطی یکسان برای همه برقرار شود . . .

ژان پول پیت ( Jean- Paul Payet) در کارهای تحقیقاتی خود در مورد نهاد مدرسه به خوبی به وجود کلاس های خاص در برخی از مدارس مناطق حومه ای اشاره می کند. در حال حاضر در پاره ای از مدارس مناطق حومه ای دانش آموزان بر اساس نژادشان کلاس بندی می شوند و مسئولان مدرسهزمینه را طوری محیا می کنند که در خارج از کلاس درس هم کمترین رویارویی را با هم داشته باشند. هدف مسئولان مدرسه جلوگیری از بروز تنش یا حتی زد و خورد بین ایشان است.

ما خودمان در مدارسی که روی آن ها تحقیق کرده ایم به خوبی به تنشی که این نحوه ی تقسیم بندی کلاس در مدارس ایجاد می کند پی برده ایم. بسیاری از دانش آموزان به ما می گفتند از این نحوه ی تقسیم بندی به هیچ عنوان رضایت ندارند. آن ها تمایل داشتند کلاس هایشان مختلط باشد تا بتوانند با هم رابطه داشته باشند. . . من با مدرسه ای در مرکز فرانسه آشنا شدم که دانش آموزانش می گفتند : « به هر حال شرایط ما خیلی هم بد نیست . . . آنطرف کلاس ترک هاست و این طرف کلاس دانش آموزانی که اصالت فرانسوی دارند. البته ما فکر می کنیم دیگر خیلی زیاده روی شده است.»

من این مثال ها را برای شما آوردم تا باز هم بحث را به مدرسه ای برگردانم که ده دانش آموز مغربی یک دانش آموز سفید پوست را هدف قرار داده بودند. آن ها برای این کار خود دو دلیل آورده اند :« ببینید ، ما حال کسی را گرفتیم که اصالتا آلمانی بود. ما با این کار می خواستیم نفرت خود نسبت به بورژواهای مدرسه را ابراز کنیم ، از طرفی خود مدیر مدرسه هم به سختی اعتقاد داشت که باید علیه نژاد پرستی برخواست. در اینجا با مثال هایی که از جنگ جهانی دوم ذکر می کنند دائما به ما می گویند که باید اندیشه هایی ضد نژاد پرستی داشت. در ضمن دائما به ما می گویند باید با پدیده ی ” ضد یهود ” مبارزه کنیم ، خوب ما هم یک دانش آموز نازی را زدیم دیگر ، مشکل در کجاست؟ »

ماجرایی را که در اینجا ذکر کردیم کاملا بر پایه ی حقیقت بنا شده است ، اما هدف اصلی ما از به میان کشیدن آن چه بود؟ اینکه به شما نشان دهیم خود نهادهای آموزشی هم در گسترش پدیده ی خشونت در محیط مدرسه نقش آفرینی می کنند.

قسمت اول مقاله : http://www.anthropology.ir/node/24901

قسمت دوم مقاله : http://www.anthropology.ir/node/24964

دانلود متن اصلی قسمت سوم در وبگاه مترجمان پیشرو : http://pishrotranslation.ir/post/364

پرونده ی آریا نوری در انسان شناسی و فرهنگ : http://www.anthropology.ir/node/24940