دنی زوبرور برگردان رضا اسکندری
واژهی «آزتک» (Aztec) به طور کلی برای اشاره به تمامی ساکنین اراضی «مخیکا» (Mexica) [منطقهای که بخشهایی از مکزیک، ایالات متحده، گوآتمالا، بلیز، هندوراس و حاشیهی خلیج مکزیک امروزی را در بر میگیرد. م.] به کار میرود. آزتکها، از مرکز استقرارشان در درهی مکزیکو، بر بخش عمدهای از آمریکای مرکزی حکم میراندند و تا زمان انهدام خشونتبارشان به دست اسپانیاییها در سال ۱۵۲۱ میلادی، دو قرن رشد و شکوفایی را تجربه کردند. از میان تمام فرهنگهای پیشاکلمبی آمریکای مرکزی، احتمالا آزتکها بیشتر و بهتر برای پژوهشگران معاصر شناخته شدهاند، چرا که تاریخ و دستآوردهای آنان با جزییات بسیار و توسط نخستین استعمارگران اسپانیایی و تذکرهنویسان بومی به ثبت رسیده است. هرچند مواجههی آنان با اروپایی موجب شده است تا منابع ارزشمند اطلاعات پیرامون چگونگی زوال آنان تدوین شود، اما از آغازین روزهای شکلگیری این تمدن اطلاعات چندانی در دسترس نیست. هیچکدام از «مصاحف» (Codices) آزتکهای پیشاکلمب باقی نماندهاند، بنابراین بیشتر بازسازیهای تاریخی بر اساس روایتهای گذشتهنگر متاخرتری صورت گرفتهاند. افزون بر این، پژوهش باستانشناختی نیز در پایتخت این تمدن، شهر تنوچتیتلان (Tenochtitlan) با دشواریهای بسیاری روبهروست، چرا که بخش عمدهای از آنچه از شهر باقیمانده، زیر مناطق حومهنشین مکزیکوسیتی امروزی دفن شده است.
نوشتههای مرتبط
هرچند نام آزتک در ادبیات پژوهشی به طرق مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است، اما بیتردید، هیچیک از مردمان متکلم به زبان «ناهواتل» (Nahuatl)، یعنی «ناهوا»هایی (Nahua) که منطقهی مخیکا زندگی میکردند، عملا خود را به نام «آزتک» نمیخواندند؛ هویت این مردمان بیش از هر چیز بر قلمرو یا گروههای قومیای مبتنی بود که به آن تعلق داشتند. عنوان نسبتا مدرن آزتک، از مکان-نامِ آزتلان (Aztlan) مشتق شده است (به زبان ناهواتل به معنای محل زندگی حواصیلها) که احتمالا نام جزیرهای در یک دریاچه در اراضی شمالی قبیلهی چیچیمِک (Chichimec) بوده است. بر اساس تاریخنگاری خودِ مردمانِ مخیکا، آزتلان خاستگاه اصلی این مردمان بوده است. این گروه خاص از اهالی آزتلان (در واقع گروههای متعددی هستند که مدعی برآمدن از آزتلان هستند) به اجبار گروههای دیگر یا به دلیل فشار زیستمحیطی، مهاجرت طولانی خود را احتمالا در حوالی قرن یازدهم میلادی آغاز کردهاند.
اساطیر آفرینش دیگری از چیکوموزتوک (Chicomoztoc)، یا «سرزمین هفت غار» سخن میگویند که هرکدام از این غارها، سکونتگاه یکی از گروههای قومی مختلفی بود که به اراضی مرکزی مکزیک عزیمت کردند، و اجداد مردمان مخیکا، آخرین این گروهها بودند. آنان به فرمان خدای محافظ خود، هوئیتزیلوپوچتلی (Huitzilopochtli) –به معنی مرغ مگسخوار جنوبی- سرزمین هفت غار را ترک کردند و سفر خود را در قالب در هشت گروه، که کالپولتین (Calpultin) نامیده میشدند و هر گروه جمعیتی بین ۷ تا بیست نفر را در بر میگرفت، آغاز کردند. کالپولتین توسط سه مرد و یک زن هدایت میشدند که خدای محافظ و اقلام مقدس را بر پشت خود حمل میکردند. پس از سفری طولانی که کل آن احتمالا قریب به دو قرن طول کشیده و بیش از بیست منزلگاه را در میانهی راه شامل میشده، سرانجام این مردمان در زمرهی آخرین گروههایی قرار گرفتند که به درهی مکزیکو رسیدند. پس از رسیدن، گروهی از اعضای کالپولتین مصرانه خواستار آن شدند تا در منطقهای به نام کوآتهپِک (Coatepec) رحل اقامت بیفکنند، اما آنگونه که اسطوره روایت میکند، هوئیتزیلوپوچتلی مخالفت کرد و متمردان را قربانی ساخت. پس از این رویدادها بود که هوئیتزیلوپوچتلی نام قومی مخیکا را، که آنان در سراسر آمریکای مرکزی بدین نام شناختهشدند، به ایشان بخشید. احتمالا شهر تولان (Tollan) یا تولا (Tula)، پایتخت قوم تولتِک (Toltec) یکی از منزلگاههای آنان در مسیر سفرشان بوده و در این شهر، مخیکاها مهارتهای اساسی عمرانی، افزارسازی و جنگاوری را کسب کردند و ذائقهشان با سبک زندگی پیچیدهی شهری مطابقت یافت.
مخیکاها با دانشهای جدیدی که کسب کردهبودند و لباسهای نوی که بر تن داشتند، به مرور راه خود را به سمت مرکز درهی مکزیکو، که در آن زمان جمعیتی متراکم را در خود جای داده بود، باز کردند. آنان نخست در چاپولتهپِک (Chapultepec) مستقر شدند و از آنجا به تپهی تکافتادهای به نام تیزاپان (Tizapan) نقل مکان کردند و به رعایای پادشاه کولوآکان (Culhuacan) پیوستند. هرچند او به یاری جنگجویان ظاهرا وحشی مخیکا توانسته بود دشمنان خود از قبیلهی خوچیمیلکا (Xochimilca) را شکست دهد، اما خیلی زود و پس از آنکه مخیکاها دختر او را قربانی کردند و پوست از تنش جدا کردند، آنها را از سرزمین خود بیرون کرد. مخیکاها پس از اخراج از تیزاپان، به مهاجرت خود ادامه دادند. سرانجام در سال ۱۳۲۵، سفر آنان به پایان رسید. این اتفاق زمانی افتاد که مخیکاها سکونتگاهی را در جزیرهی کوچکی در دریاچهی تکسکوکو (Texcoco) بنیان گذاشتند. این دریاچه در قلمروی سلطنت پادشاه قوم تهپانِک (Tepanec) به نام تهزوزوموک (Tezozomoc) بوذ که در شهر آزکاپوتزالکو (Azcapotzalco) حکومت میکرد. آنگونه که اساطیر مخیکاها روایت میکند، در این مکان آنان شاهد تصویری بودند که پیشتر هوئیتزیلوپوچتلی به عنوان نشانهی ارض موعود مخیکاها پیشگویی کرده بود: یک عقاب که بر سر یک کاکتوس در نزدیکی یک چشمه لانه ساخته بود. این جایی بود که مخیکاها باید پایتخت شکوهمند خود، تنوچتیتلان را برپا میکردند (این نام از لحاظ لغوی، به معنای «در میان میوههای کاکتوسِ سنگی» است، اما دلالتهایی نیز به نام یکی از فرماندهان مخیکا به نام «تنوچ» دارد).
تصمیم به استقرار در این جزیرهی تکافتاده، ممکن است به دلیل موقعیت تدافعی آن بوده باشد؛ علاوه بر این، مخیکاها اصولا مردمانی «آب دوست» (آتلاکا چیچیمِکا atlaca Chichimeca) بودند که زیستشان را بر مبنای آبوهوای مناطق مرطوب و حاشیهی دریاچهها (مانند آزتلان) سامان داده بودند. شاید هم این منطقه صرفا به این دلیل انتخاب شد که یکی از معدود نواحی خالی از سکنهی درهی مرکزی مکزیکو بود. به هر روی، مخیکاها برای خانهی تازهسازشان سنگ تمام گذاشتند. اقتصاد اولیهی این مردمان بر بهرهبرداری از منابع محلی و مشخصا ماهیگیری، شکار و گردآوری گستردهی محصولات استوار بود. به دلیل دسترسی نداشتن به برخی از منابع، مخیکاها به مبادلهی گوشت اردک و ماهی در مقابل سنگ و چوب از سرزمین اصلی پرداختند و کار احداث خانهها و معابدشان را آغاز کردند. آنان خیلی زود و با احداث چینامپا (Chinampa)، یا زمینهای حاصلخیر قابل کشت در بستر پست و کمعمق دریاچهها، که محصول پرباری از ذرت، لوبیا، کدو و فلفل را برایشان به ارمغان آورد، اراضی کشاورزی خود را گسترش دادند. در طول سالیان، مخیکاها زیستگاه پیرامون خود را دستخوش تغییرات بسیاری کردند. یکی از پرشمار تاسیسات عمومی آنها، بندی طولانی بود که برای کنترل سطح آب دریاچه و جلوگیری از سیلابها و ویرانی متناوب شهر احداث کردند. آنان راههایی طولانی ساختند که جزیره را به سرزمین اصلی متصل میکرد، و نیز آبراهههایی که آب را از چشمههای چاپولتهپِک در سرزمین اصلی به شهر منتقل میکرد. سیزده سال پس از استقرار نخستین مخیکاها، درگیریهای ارضی گروهی از آنان را واداشت تا شهر را ترک کنند و شهر دوقلویی را با نام تلاتلولکو (Tlatelolco) در جزیرهی کوچکتری در شمال پایهگذاری کنند. بدینترتیب دو گروه متمایز به وجود آمد: مخیکا-تنوچاها و مخیکا-تلاتلولکاها. هرچند خیلی زود این دو شهر به یک جزیرهی شهرنشین واحد تبدیل شدند که توسط خیابانها و کانالهای متعددی به یکدیگر متصل شده بودند. خیلی طول نکشید که شهرشان به قدرت و آوازهی هر شهر دیگری در این منطقه رسید.