فعالان و شخصیت های عمومی از تعاریف خود دفاع می کنند
این مقاله ترجمه فصل سوم از کتاب Rethinking Comparative Cultural Sociology است. در انتهای مقاله مشخصات دقیق کتاب آمده است.
نوشتههای مرتبط
تمرکز فرانسویها بر شان و عزت افراد و سوء استفاده از قدرت است
قانون آزار و اذیت جنسی فرانسوی زمینه حقوقی و اجتماعی متفاوتی از قانون آزار جنسی آمریکایی دارد. در طی اصلاحات گسترده قانون مجازات فرانسه، در سال ۱۹۹۰/۹۱ ، قانونگذاران فرانسوی قانون ویژه آزار و اذیت جنسی را به کتاب دوم قانون مجازات جدید اضافه کردند که به جرم و خلافکاریهای علیه مردم میپردازد. در کتاب دوم قانون مجازات جدید، قانون آزار و اذیت جنسی تحت لایحه II با عنوان توهین به اشخاص گنجانده شده است.
در قانونی که در نهایت تصویب شد، آزار جنسی به مثابه آزار و اذیت دیگری با استفاده از دستورات، تهدیدها یا محدودیتها، با هدف جلب رضایت جنسی، توسط شخصی که از اختیاراتی که بهخاطر موقعیتش تعیین شده سوء استفاده میکند، تعریف شده است. بهعبارت دیگر، این اساسنامه تنها آن چیزی را که قانون آمریکایی آنرا آزار و اذیت جنسی به ازای یا موقعیتهای اجبار جنسی مینامد، به رسمیت میشناسد، هنگامیکه کارفرمایان، روسا، مشتریان یا سایر افراد دارای قدرت از اختیارات رسمی خود سوء استفاده کرده و سعی میکنند کارکنان را مجبور به پذیرش آنها و یا منافع جنسی شخص سوم کند. علاوه بر این، قوانین فرانسه به جای تمرکز بر درک قربانی از رفتار ناخواسته، آزار و اذیت جنسی را از دید مرتکب (گناهار)، که برای دریافت نفع جنسی عمل میکند، تعریف میکند. با اینحال، برخلاف قوانین آمریکا، قوانین فرانسه همچنین از افشاگران احتمالی محافظت میکند.
در فرانسه سنت دیرینهای در نقد استفاده خودسرانه از قدرت وجود دارد. سی و پنج سال پیش، میشل کروزیر جامعهشناس استدلال کرد که بسیاری از فرانسویها اغلب اقتدار را جهانی، مطلق و بیقید و بند میدانند. میشل لامونت در کتاب اخیر خود دریافت که این نگرش کلی همچنان پابرجاست. کارگران فرانسوی بیشتر از همتایان آمریکایی خود معتقدند که مدیران به نفع خود عمل میکنند، در حالیکه کارگران آمریکایی به احتمال زیاد میگویند که آنها از چنین قدرتی برای منافع جمعی یا به نفع شرکت استفاده میکنند. فعالان فرانسوی، روشنفکران و روزنامه نگاران انتقاد خود از آزار و اذیت جنسی را در اصطلاح دیگری که بهوضوح سوءاستفاده از قدرت را به تصویر میکشد، محکوم کردند. این موضوع در کتاب معروف ماری ویکتو لوئیس بهوضوح اشاره شده است. علاوه بر این، بیش از یکسوم نمونه مقالات من [نویسنده مقاله] در مورد آزار جنسی در ژورنالها Nouvel و Observateur منتشر شده است که بهصراحت به le droit de cuissage اشاره میکند. این اصطلاح، همچنین بهعنوان le droit de seigneur یا شب اول شناخته میشود و به سنتی فئودالی اشاره دارد که در آن پادشاه حق داشت در شب عروسی با عروس سرف [رعیت] خود بخوابد. در قرن نوزدهم نیز اصطلاح droit de cuissage به ناظری اطلاق میشد که بهدلیل قدرت عظیمی که بر کارگران زن کارخانه داشتند، با آنها روابط جنسی (اغلب با رضایت و غالباً اجباری) برقرار میکردند، عملیکه با چندین اعتصاب و تظاهرات با محکومیت روبرو شد. این اصطلاح در اواخر دهه ۱۹۸۰ برای افزایش آگاهی در مورد آنچه که از آغاز بهعنوان آزار جنسی نامیده میشد، دوباره به کار رفت.
قوانین جنایی فرانسه آزار و اذیت جنسی را بهعنوان خشونت جنسی طبقه بندی میکند و از نظر شدت بعد از تجاوز جنسی و نمایشگرایی (عورتنمایی، تننمایی) در رتبه چهارم قرار میگیرد. آزار و اذیت جنسی بهطور خاص به اجبار روانی اطلاق میشود که افراد دارای منصب برای بهدست آوردن روابط جنسی به افراد تحت کنترل خود اعمال میکنند. این مورد از تعرض و تجاوز جنسی متمایز است، که در آن نیروی فیزیکی یا لمس کردن دخیل است. بنابراین قوانین فرانسه آزار و اذیت جنسی را با اشکال دیگر اجبار یا خشونت جنسی گروهبندی میکند تا با سایر اشکال تبعیض شغلی. بدیهی است، در ایالات متحده، افرادی که در محل کار یا جاهای دیگر مورد آزار جسمی قرار میگیرند، میتوانند براساس قوانین جنایی علیه تعرض و تجاوز جنسی فرجامخواهی کنند، اگرچه آنها با استانداردهای سختگیرانهتری از شواهد و مدارک روبرو هستند و نمیتوانند غرامت مالی دریافت کنند. با اینحال، براساس قانون مدنی ۱۹۶۴، تجاوز و تعرض اشکال بسیار بدی از آزار و اذیت جنسی است که بهدلیل ایجاد تبعیض شغلی محکوم شده است.
فعالان فرانسوی به آزار جنسی بیشتر بهمثابه اقدامی خشونت آمیز اشاره میکنند تا مانعی برای فرصت برابر در کار. با اینحال، آنها از مفهوم خشونت بیشتر از قوانین فرانسه استفاده میکنند. یکی از فعالان فرانسوی توضیح میدهد که چرا فکر میکند آزار و اذیت جنسی بین همکارانش اشتباه است و اینرا یک عمل خشونت آمیز میداند. متکی بودن به کسیکه او را آزار میدهد، نوعی خشونت است. دیگری میگوید که او پورنوگرافی را تعرض یا تجاوز جنسی میداند. علاوه بر این، مانند همتایان آمریکایی خود، فعالان فرانسوی اغلب چندین دلیل را در بحثهای خود در مورد آزار و اذیت جنسی ترکیب میکنند.
برخلاف ایالات متحده یا بریتانیای کبیر، جاییکه تبعیض در حقوق مدنی مورد توجه قرار میگیرد، قوانین تبعیض کار فرانسوی در قوانین جزایی قید شده است. از یک سو، استفاده از قوانین کیفری ـ که امکان مجازات زندان را در پی دارد ـ برای مجازات تبعیض پیام مهمی را در مورد جدی بودن این مسئله ارسال میکند. از سوی دیگر، طبق گفته فعالان AVFT و ده وکیل فرانسوی که با آنها مصاحبه کردهام، قانون تبعیض فرانسه بهندرت در دادگاه مورد استناد قرار میگیرد. بهعنوان مثال، در سال ۱۹۹۱، رویههای مدنی انگلیس منجر به ۱۴۷۱ مورد تبعیض نژادی مربوط به اشتغال شد، در حالیکه محکومیتهای مربوط به اشتغال برای تبعیض نژادی در فرانسه، مجموعاً چهار مورد بود. برخلاف قوانین آمریکا و انگلیس، جاییکه میتوان به تبعیض غیرمستقیم اعتراض کرد ـ بهعنوان مثال ، با استفاده از آمار برای نشان دادن تأثیر تبعیضآمیز بر گروه ـ طبق قوانین فرانسه، باید قصد تبعیضآمیز را نشان داد.
همچنین در فرانسه مبنای سیاسی و فرهنگی برای طبقه بندی افراد بر اساس وابستگیهای نژادی، قومی یا مذهبی وجود ندارد. جمهوری سوم با جداسازی کلیسا و ایالت، امیدوار بود که آداب و رسوم را محدود کند و اعتقادات به حوزه خصوصی، هم به این معنی که دولت نباید شهروندان را بر اساس این معیارها جدا کند و هم شهروندان نباید این تفاوتها را سیاسی کنند. در ایالات متحده، سیاستزدگی و نظریهپردازی نژادپرستی زمینهای برای محکومیت سایر اشکال تبعیض مبتنی بر گروه فراهم کرده است. در فرانسه، مخالفان سیاسی شدن هویت گروهی میتوانند به سنتهای سیاسی طولانی الگوی همسانساز ملت توجه کنند. همانطور که گفته شد، قوانین فرانسه تبعیض را صرفاً براساس تصمیمات استخدامی تعریف میکنند، برخلاف قوانین آمریکا که رفتارهایی را که باعث ایجاد محیط تبعیضآمیز میشود محکوم میکند، بهویژه هنگامیکه دلالت جنسی نیز در میان باشد. برای مثال، قوانین فرانسه رفتار یک رئیس را که در روایت آمده است، بهعنوان تبعیض غیرقانونی طبقهبندی نمیکند، که به کارکنان زن ـ و فقط زن ـ خود توهین میکند و آنها را ناتوان و کُند مینامد. با اینحال، نیمی از اعضای AVFT این رفتار را تبعیض مینامند، در حالیکه نیمی دیگر آنرا جنسیتگرا مینامند. کسانیکه آنرا تبعیض میدانند، اذعان میکنند که حفظ چنین موضعی در برابر قانون دشوار است، اما فکر میکنند که با این وجود باید از نظر قانونی دنبال شود. کسانیکه آنرا جنسیتگرا مینامند، تحلیل نابرابری جنسیتی را اتخاذ میکنند اما آنرا با قوانین فرانسه سازگار نمیدانند.
از سوی دیگر، الیزابت بادینتر و فرانسوا ژیرو در برابر دستهبندی این نوع خصومتهای جنسیتی مقاومت میکنند. هر کدام از آنها آزار و اذیت جنسی مابه ازایی را محکوم میکنند زیرا شامل اجبار افراد توسط افراد در موقعیت مقتدر میشود. در حالیکه آنها تصدیق میکنند که زنان بیشتر از مردان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، آنها این آزار و اذیت را بهطور معمول از طریق جنسیت قانونی تلقی نمیکنند یا نوعی تبعیض شغلی نمیدانند. در عوض، آنها بر سوء استفاده از قدرت سلسله مراتبی تاکید میکنند. برای مثال، وقتی از فرانسوا ژیرو میپرسم که چگونه آزار جنسی را تعریف میکند، میگوید: این عموماً نگرش ناظران در کارخانهها است که فکر میکنند میتوانند هر کاری انجام دهند زیرا کارکنان بیدفاع هستند. حتی موارد آزار و اذیت جنسی مردان توسط زنان وجود دارد. سال گذشته موردی بود که توسط یک زن کاملاً مورد آزار و اذیت قرار گرفت. ژیرو ضمن تاکید بر قدرت رسمی رئیس و آسیبپذیری نهادی کارمند، قدرت مردان را براساس مردانگی بر زنان تجزیه و تحلیل نمیکند. برای ژیرو و الیزابت بادینتر، آزار جنسی لزوماً جنسی است. آنها در برابر آزار جنسی بهعنوان نمونهای از تبعیض جنسیتی مقاومت میکنند. فرانسوا ژیرو در پاسخ به توصیفی که رئیسی به کارمندان زنش توهین میکند نه مرد و آنها را ناتوان و کُند میخواند، میگوید: این فقط کسی است که شخصیت بدی دارد. شما نمیتوانید او را بهدلیل آزار جنسی محکوم کنید. وقتی میپرسم آیا میتوان این شخص را بهخاطر چیزی محکوم کرد یا خیر، ژیرو پاسخ میدهد من فکر نمیکنم.