آثار و منابع مهم انسانشناسی دین (۱)
رسول محسن زاده
نوشتههای مرتبط
بخش اول: مقدمه و معرفی کتاب » صور بنیانی حیات دینی
فهرست
۱-صور بنیانی حیات دینی: امیل دورکیم
۲-شاخه زرین/ جرج جیمز فریزر
۳-فرهنگ بدوی-ادوارد برنت تیلور(۱۸۷۱)
۴-برتری دست راست: مطالعه ایی در قطبیت دینی/رابرت هرتز
۵-پاکی و خطر /ماری داگلاس
۶-گیسوان مدوسا/ گانانات اُبِیِسِکر
۷- جادوگری و سحر در میان آزاندهها /ایوانز پریچارد:
۸-مالینوفسکی و کار اسطوره/ایوان استرنسکی
۹-کارکردهای ذهن در جوامع عقب مانده /لوسین لویی برول
۱۰-آیا نسبت مونث به مذکر مانند نسبت طبیعت به فرهنگ است /شری اورتنر
۱۱-مناسک گذار /آرنولد ون جنپ
۱۲-طلال اسد/تبارشناسی دین
۱۳-اسطوره شناسی تطبیقی/ ماکس مولر
۱۴-اسطوره و حماسه در اندیشه ژرژدومزیل/جلال ستاری
۱۵-میرچا الیاده/ شمنیزم و روش های باستانی خلسه
۱۶-کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری/ماکس وبر
۱۷-کتاب لودیگ فوئر باخ و ایدئولوژی آلمانی/کارل مارکس و فردریش انگلس
۱۸-توتم و تابو/زیگموند فروید
مقدمه:
ما برآنیم تا در این بخش دست به معرفی تاثیرگذارترین متون چاپ شده در حوزه انسانشناسی و جامعهشناسی دین زنیم. آثار طرح شده در این یادداشت، اغلب کتبی یا حتی مقالاتی هستند که با وجود تفرق آرا و دیدگاهها، آثاری جریانساز در تاریخ علوماجتماعی به حساب آمدهاند. برخی از این نوشتهها کتب حجیم و کلاسیکی مانند صور بنیادین حیات دینی و برخی دیگر در حد یادداشتهای بسیار کوچک مانند مقاله شری اورتنر به نام آیا نسبت زنها به مردها مانند نسبت طبیعت به فرهنگ است؟ می باشند. لازم به ذکر است تلاش بر این شده که آثار طرح شده در این یادداشت، محدود به رشتههای مطرح شده در سطح آکادمیک نباشند و رویکردی بینرشتهایی، در ذکر آثار به کارگرفته شده است. در انتخاب کتب، علاوه بر تاثیرگذاری اثر در تاریخ انسانشناسی، دسترس پذیری متن نیز می تواند عاملی مهم در ذکر آن باشد، از این رو اولویت با متونی است که علاوه بر اهمیت تاریخی، ترجمه فارسی و یا متن انگلیسی آنها در دست مخاطبان ایرانی قرار داشته باشد.
-صور بنیانی حیات دینی: امیل دورکیم
چاپ نشر: مرکز(۱۳۸۶)
Emile Durkheim (1858-1917) the elementary forms of religious life 1915
این کتاب عنوان آخرین و مهمترین اثر امیل دورکیم میباشد که در سال ۱۹۱۲ در کشور فرانسه منتشر شد. دو ترجمه از این اثر به زبان فارسی موجود میباشد. نخست ترجمه ایی با عنوان صور ابتدایی حیات مذهبی، ترجمه نادر سالارزاده امیری و خدا مراد فولادی است که در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات دانشگاه علامه به چاپ رسید. ترجمه بعدی یک سال بعد توسط باقرپرهام با عنوان صوربنیانی حیات دینی است که توسط نشر مرکز چاپ گردید.
کار دورکیم در صور بنیادین حیات دینی با طرح دیدگاه معرفتی کانت آغاز و با نتیجهگیری در رد او پایان مییابد. آنتونی گیدنز درباره دورکیم مینویسد: «ذهن دورکیم یقیناً بیشتر با مضامین کانتی مشغول بود. وی در تقسیم کار به وضعیتها و شرایط اجتماعی میپردازد که استقلال فرد یا آنچه وی فردگرایی اخلاقی مینامد قوت میبخشند. برخلاف کانت، دورکیم بر آن نبود که ارزش اخلاقی فرد فقط امری فلسفی است بلکه درصدد برآمد تا با گفتن این نکته که مسئله اخلاق در شرایط ویژهای از وضعیتهای اجتماعی و تاریخی امکان مطرحشدن مییابد، نظریه کانت را جامعهشناسانه کند»(اباذری، ۱۳۷۷: ۱۰۸) کتاب صور بنیادی با طرح دیدگاه معرفتی کانت آغاز و باهمه اِشاراتی که به مکاتب زبان شناسی و تجربهگرایی دراینبین دارد، با نتیجهگیری در رد کانت پایان مییابد. علت توجه دورکیم و بسیاری از متفکرآنهمعصرش به دین و اخلاق زیست در جامعهایی بود که ظاهراً بهسوی بیدینی هر چه بیشتر حرکت میکرد. این در حالی بود که همین دین در اجتماعات پیشازاین مدرنیته نقشی انتظام بخش و حیاتی را در اجتماع بازی میکرد و در حال حاضر به مرحمت روشنگری و صنعتی شدن، بدیلهای جایگزین مانند علم یا اخلاق جهانشمول مطرحشده و مورداستفاده قرارگرفته بود. این تمایل تکامل گرایانه برای حذف دین و حرکت به اخلاق عام، در خود دورکیم یهودی به علت زیست در خانواده ایی داغخورده دیده میشد.
دورکیم در صور بنیادین حیات دینی ابتدا تعاریف مطرحشده درباره دین را شرح و بسط میدهد و سپس یکبهیک به رد آنها میپردازد. اِسپنسر انسانشناس ویژگی اسرارآمیز بودن و پرداختن به امور مابعدالطبیعه را ویژگی مشخصه همه ادیان جهان میداند. دورکیم در رد او توجه به مابعدالطبیعه را ماحصل ادیان متأخر میداند و مینویسد که این ویژگی بههیچوجه در ادیان ابتدایی که طبیعت را نمیشناختند دیده نمیشود. دورکیم در رد تیلور که از لفظ موجودات روحانی یا روح سایه گون برای رسیدن به ماهیت دین استفاده میکند از ادیانی مانند بودیسم یاد میکند که نهتنها خدایی در تنها وجود ندارد بلکه اساساً چنین ادیانی برنامه مدون و منظم برای همین زندگی مادی طرح میریزند. بهاینترتیب در ادیانی که در جهان وجود داشته یا دارند بیخدایی و عدم وجود اسرار و الوهیت بهکرات دیده میشود. بهاینترتیب دورکیم با نقد تعاریف صورت گرفته، بهمرور تعریف و مفاهیم مدنظر خود را پیاده میکند. چارچوب اصلی او برای تعریف پیدا کردن وجوه مشترک همه ادیان موجود در جهان است به این معنی که دورکیم در پی پاسخ به این پرسش بود که ادیان موجود در جهان در چه چیزیهایی باهم سهیم هستند. از نظر دورکیم پدیدههای دینی در دو مقوله اساسی مشترکاند؛ همه ادیان عقایدی دارند و همه ادیان دارای مناسک هستند؛ یعنی همه ادیان نظریاتی درباره جهان دارند و طریقهها و اعمالی را برای پیروان خود در نظر میگیرد. وجود هر یک از این دو مقوله بدون دیگری عملاً تعریف دین را مخدوش و غیرممکن میسازد. مناسک بهوسیله هدفی که دارد از سایر اعمال اجتماعی بشریت متمایز میشود.
دورکیم بر این باور بود که هر تفکر مذهبی دارای خصیصه طبقهبندی ساز است. همه ادیان جهان دو طیف متضاد همانند ناسوتی و لاهوتی را در برابر هم قرار میدهند و علت این طبقهبندی که میتواند هر چیزی از چوب تا لاکپشت را در بربگیرد چیزی غیر از جامعه نیست. جامعه بعضی از امور را مقدس و بعضی را نامقدس میکند و این خصیصه یعنی تقدس از نظر دورکیم عنصر مشترک همه ادیان جهان است؛ اما جادو هم این ویژگی را کموبیش داراست. جادو هم مانند دین از عقاید و آداب و رسوم بهره میگیرد و همچنین شبیه به دینها عقاید و افسانه و اسطورههای خاص خود را دارد و در صورت لزوم از موجودات اسرارآمیز مدنظر اسپنسر و خدایانی که تیلور مطرح کرده بود استفاده میکند. وجه تمایز دین و جادو از نظر دورکیم این است که عقاید دینی واقعی معمولاً برای گروهی معین، مشترک هستند که این اشتراک آراء موجب انجام مناسک گروهی میشود؛ یعنی در دین عقاید صرفاً به نحو فردی موردقبول تمام افراد این گروه نیست بلکه خود این عقاید و مناسکات عامل وحدت، یگانگی و انسجام میشوند. سِحر و جادو حتی اگر به صورت گروهی انجام شود نمیتواند عامل انسجام اجتماعی و حرکت بهسوی یک زندگی مشترک باشد؛ بنابراین به تعریف نهایی دورکیم از دین بهعنوان امری بهغایت جمعی میرسیم. «دین عبارت است از دستگاهی همبسته از باورها و اعمال مربوط به اُمور لاهوتی یعنی امور مجزا از امور ناسوتی، امور ممنوع؛ این باورها و اعمال همهکسانی را که پیرو تنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام اُمت متحد میکنند.»(دورکیم ۱۳۸۶: ۶۳) آنچه اینجا مورد تقدس قرار میگیرد از نظر دورکیم چیزی جز خود جامعه نیست و مناسکات و شعائری که در درون ادیان انجام میشود وجود دارد بازتاب روح جمعی اعضای گروه دینی میباشد.
کارکرد دین از نظر دورکیم حفظ همبستگی و اخلاق اجتماعی است. در بستر مدرنیته دین از بین نخواهد رفت اما بسیاری از وظایفی که سابقاً در نهاد دین رسیدگی میشدند امروز به نهادهای مربوطه واگذارشدهاند. با این توصیف با ورود مدرنیته بهجامعه و بهطور خاص جامعه ایرانی دین در یک وضعیت رقابتی با نهادهای جایگزین قرارگرفته و بهمرور به قهقهراه خواهد رفت؛ اما باید در این ادعای دورکیم مداقه کنیم. دورکیم درنتیجهگیری صور بنیادین از استمرار دین حرف میزند. در درون دین یک روح جاویدان وجود دارد که سبب استمرار دین میشود. دورکیم پیشازاین بنای امر دینی را بر اساس ریختشناسی اجتماعی پی ریخته بود؛ یعنی نوع دین ما، پیوندی اساسی با ساختار اجتماعیمان دارد؛ بنابراین در دو فضای مکانی متفاوت نباید شاهد دو دین همسان باشیم. فضای مکانیکی مناسک بیشتری از فضای ارگانیک خواهد داشت و حتی در نوع و جنس مناسک شاهد تفاوتهای زیادی خواهیم بود؛ اما این به معنای از بین رفتن دین در جامعه مدرن است؟ اگر بنا بر ایده دورکیم مبنی بر اینکه اندیشه علمی چیزی جز جایگزین و صورت تکمیل یافته اندیشه دینی نیست میتوان گفت که آیا نهادهای علمی که در بستر مدرنیته شکلگرفتهاند به همه سؤالاتی که بشریت پیشازاین در قالب دین به تنها پاسخ گفته بود پاسخ دادهاند؟ دورکیم خود در صور بنیادی ایده ِاسپنسر و ساباتیه را مطرح میکند که در بر اساس آن روزی فراخواهد رسید که هرکسی به شکل آزادانه در سودای خاطر دل خویش دست به انتخاب دینی انفرادی میزند؛ اما دورکیم میگوید «این آیینهای پرستش فردی دستگاه دینی متمایز و مستقلی را تشکیل نمیدهند بلکه جنبههای سادهای از دین مشترک تمامی امتیاند که افراد جزو آن هستند… در یککلام، امتی که فرد بدان تعلق دارد است که به او میآموزد که این خدایان شخصی چیستاند، نقش تنها چیست، چگونه فرد میبایست با آنان ارتباط برقرار کند و چگونه باید به پرستش آنان برخیزد»(دورکیم،۱۳۸۲: ۶۲) ادیان فردی صورت فردیت یافته ادیان جمعی و نه چیزی بیش از آنند؛ بنابراین میتوانند موضوع جامعهشناسی دین باشند بدین ترتیب از نظر دورکیم نطفه انفرادیترین ادیان در بستر اجتماع شکل میگیرد. همچنانکه جامعه کاملاً علمی هیچوقت پا به عرصه ظهور نمیگذرد دین نیز حتی اگر یک کیش شخصیتی باشد هرگز از بین نخواهد رفت. «بدیهی است که نظر ورزی دینی، در آینده، نخواهد توانست همان نقشی را که در گذشته داشت دارا باشد. بااینهمه، باید گفت دین بیشتر موظف است خود را تغییر دهد تا اینکه از بین برود. ما گفتیم که در دین عنصری ابدی وجود دارد؛ این عنصر همان کیش یا ایمان است»(دورکیم،۱۳۸۳: ۵۹۷)