انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آبان، عقرب، کژدم

در گزارش های پیشین به برخی از تغییر و تحولات صورفلکی در انطباق با اعتدالین و انقلابین اشاره کردیم و گفتیم که در هزاره چهارم پیش از میلاد، چهار نقطه ی کاردینالی حرکت خورشید با این جهار صوره فلکی ثور (گاو) برابر با اعتدال بهاری؛ اسد (شیر) برابر با انقلاب تابستانی؛ عقرب (کژدم) برابر با اعتدال پاییزی و دلو (آب ریز) برابر با انقلاب زمستانی منطبق بود. پس هشتمین صورت فلکی، یعنی عقرب، در این زمان برابر با اعتدال پاییزی بود. در اسطوره های بسیاری خورشید در این برج می مرد و به جهان زیرین می رفت (Schwabbe, 1951: 32). این چهار نقطه در نمادپردازی فرهنگهای مختلف تاثیر بسیاری زیادی کذاشته و تاثیر آن را در ادیان گوناگون هم می توان پی گرفت. در نمادهای تصویری (آیکون ها) کهن تصویر عقرب به طور ترکیبی با بدن انسان، پنجه های پرنده، دم عقرب و سر مار تصویر شده است و”گاه به جای نقش عقرب، مار، عقاب و ابوالهول هم قرار می گیرد” (Snodgrass, 1997 : 167). در منابع بابلی او موسوم به گیرتبلولو (Girtablullu)، از gírtab “عقرب” و lú-ùlu “مرد یاغی” است. (Wiggermann, p. 180) و در اسطوره آفرینش بابلی او یکی از آفریده های تیامت (Tiamat) است (ibid: 173). در زبان سومری او را Mul Girtab می خواندند و گیرتاب در این زبان به معنی «سلاح تیز» یا «نیش کشنده» است (White, 2008: p. 77). در حماسه گیل گمش دو عقرب-انسان بزرگ، یکی زن و دیگری مرد، نگهبانان جهان زیر زمین‏اند و نظر به آن ها برابر با مرگ است (Schwabe, ibid:32). ارتباط گیرتبلولو با خورشید را به هزاره سوم پیش از میلاد برمی گردانند (Wiggermann, p. 181). [شاید بتوان میان واژه ی «لولو» در فرهنگ علمیانه ایرانی با lú-ùlu با «لولو» ارتباطی در نظر گرفت].

فرمبگن (Frembgen) در مقاله ای که به باورهای عامیانه مسلمانان شمال آفریقا به ویژه مصریان پرداخته، می نویسد که عقرب در باورهای عامیانه ی مسلمانان موجودی شیطانی است و در جهنم قرار دارد و طلسمات گوناگونی برای دفع عقرب نزدشان رواج دارد. مصریان باستان هم تعویذ و طلسماتی به شکل عقرب بر سر درخانه شان برای دفع چشم زخم می آویختند (۲۰۰۴: ۱۱۳). نمونه ای از این تعویذها را بیرونی به نام «رقعه کژدم» در آثارالباقیه آورده است که گرچه آن را رسمی پارسی نمی داند، اما برگزاری آن را در پنجمین روز ماه اسفند یاد می کند: «در این روز افسون می نویسند و عوام مویز را با دانه انار می کوبند و می گویند تریاقی خواهد شد که از زیان گزیدن کژدم ها دفع می کند و از آغاز سپیده دم تا طلوع آفتاب این رقیه را بر کاغذهای چهارگوش می نویسند…» (ترجمه اکبر دانا سرشت، ۱۳۸۶؛ التفهیم ترجمه جلال الدین همایی).

در باره ماه ترازو گفتیم که از هنگام ورود خورشید به ترازو اهریمن به جهان اهورایی می تازد و چون هزاره ی خدایی به کژدم/گزدم ( Gazdum نک. Pakzad, 2005: 76 ) می آید، ضحاک یک هزار سال شاهی می کند (ترجمه مهرداد بهار، ص ۱۵۵).

در کفالایا، کژدم متعلق به دنیای تاریکی است (Pettipiece, 2009: 63). در این متن سینه و دنده ی چپ از اعضای بدن به این صورت فلکی منسوب است (Ibid:65). اما در کتاب شرح ثمره بطلمیوسی، خواجه نصیرالدین عورت و آلت تناسل را به عقرب مربوط می داند (ترجمه جلیل اخوان زنجانی، ۱۳۷۸). بازنمود این ارتباط را در سنگ نگاره ی معروف میترا که بر گاو سوار است و آن را قربانی می کند، هم دیده می شود. در این تصویر مشهور نیز عقرب به آلت گاو مربوط شده است (نیز نک.p. 124 Busenbark;). . همچنین در داستان ایزیس و ازیریس وقتی ایزیس برای یافتن بدن تکه تکه شده ی ازیریس سفر می آغازد، عقرب هایی او را دنبال می کنند، این داستان که جنبه ی نجومی ستاره سوتیس (نشانه ایزیس) و دنبال شدن آن توسط عقرب در منطقه البروج را نشان می دهد، نکته ی جالب دیگری هم در خود دارد، ایزیس تمام بخش های بدن ازیریس را می یابد جز آلت او را، و به همین دلیل او در آن زمان نمی تواند ازیریس را از جهان مرگ باززایی کند (Ibid: 55). به عبارتی متصل شدن عقرب به نمادها و شاخص های خورشیدی، نمود مرگ در آغاز اعتدال پاییزی در باورهای نجومی کهن بوده است و در شواهد یادشده به خوبی می توان تاثیر نجوم را در چنین داستانها و نماد های تصویری (آیکون ها) پی گرفت.

در اینجا لازم است خاطر نشان کنم تحلیل داستان های اسطوره ای و یا آیکون ها، بدون شناخت از باورهای نجومی در بسیاری از موارد ناممکن است. این قضیه تا آنجا اهمیت دارد که آبی واربورگ می گوید: « آن چه ما از دینیت روزگار شرک به سختی درک توانیم کرد، سبک و سیاق آن تخیلی است که میان انسان و پیرامون وی، کیهان، برقرار شده است. آن چه که ما جادو می نامیم، در قرون وسطای متاخر، همان چیزی است که آن را جهان شناسی کاربردی، یعنی آن جهان شناسی ای که نهایتا بر اعمال و انطباق اصل همسانی سوژه و جهان مبتنی است، همان انطباق جهان صغیر و کبیر …؛ آن چیزی که در ارتباط با جهان صور فلکی امری مفروض می توان قرار داد همان استنباطی است که انسان هزاران سال آن را به کار برده، و به کندی از آن دست برداشته است» (Aby Warburg, 1925, Vortrag). متاسفانه جای جدی این مباحث در حوزه مطالعات دین شناسی، اسطوره شناسی ، نقد ادبی، مطالعات فرهنگی هنر در ایران کاملا خالی است و بالتبع رویکرد های و روش های عامی مانند هرمنوتیک و پدیدارشناسی که روش هایی مقبول در گستره ی پژوهش های علوم انسانی اند در جامعه ی تحقیقاتی و پژوهشی ما جایگاهی علمی، عملی و کاربردی نیافته است.

منایع در گروه، محفوظ است.