انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (۱۷)

فصل سوم: امتزاج افق‌ها

۱. سقراط و آلن دوباتن؛ دشواری‌های عدم محبوبیت (ادامه از قبل)
تا جایی که می‌دانیم، آن کس که ادعای جسارت‌آمیز «رستگار کردن مردم» را دارد، خود می‌باید پیشاپیش رستگار شده باشد و طبق اظهارات خودِ سقراط که اکنون دیدیم، وی رستگاریِ خود را فی‌المثل نه از طریق مقام شهروندی‌اش، یعنی مشارکت در دموکراسی آتن، و یا اصلاح قوانین مدنی، بلکه در بی‌اعتنایی به مقام شهروندیِ خود حاصل کرده است. و جالب این‌که در گفتگو با مِنون (یکی از اهالی آتن) درباره «فضیلت» و «نیکی»، که در کتاب آورده شده، بر اساس همان اعتقادات معنوی و غیر دنیوی (مثلاً بی‌اعتنایی به ثروت و قدرت) است که جریان گفتگو را به سمت حقیقتِ مورد نظر خود هدایت می‌کند. منون که در ابتدای گفتگو، فضیلت را بدست آوردن ثروت و چیزهای نیک می‌‌دانسته ، با توجه به نگرش و شیوه گفتگوی سقراط، در نهایت، مطابق استدلال سقراط فکر می‌کند: “فقط هر چه با عدالت همراه است موافق فضیلت است و آنچه با ظلم همراه است بدی و رذیلت” (همان:۲۷). سقراط از منون می‌پرسد:” مقصودت از نیک، چیزهایی مانند تندرستی و توانگری است؟ یا سیم و زر و مناصب دولتی نیز از آن قبیلند؟
منون: آری، سیم و زر و جاه نیز از آن قبیلند.
سقراط: … نمی‌خواهی دست‌کم به آن تعریف بیفزایی «سیم و زری که به عدالت و درستی به دست آید؟» یا معتقدی که آن چیزها را از هر راه به دست آوریم، دارای فضیلت می‌گردیم؟
منون: البته، زر و سیم باید به درستی فراهم آید.
سقراط: پس می‌گویی تحصیل سیم و زر باید با عدالت و خویشتنداری و دینداری یا دیگر اجزای فضیلت همراه باشد و گرنه تحصیل سیم و زر به تنهایی، با این که خوب است، فضیلت نیست.
منون: آری، چنین می‌گویم.
سقراط: اگر کسی از به دست آوردن سیم و زر، آنجا که تحصیل آن‌ها با ظلم و عنان‌گسیختگی همراه است، خودداری ورزد، این به دست نیاوردن نیز فضیلت است؟
منون: چنین می‌نماید.
سقراط: پس معلوم می‌شود به دست‌ آوردن یا به دست نیاوردن چیزهایی که نیک می‌شماری، نه از فضیلت آدمی می‌کاهد و نه بر آن می‌افزاید و فقط هر چه با عدالت همراه است موافق فضیلت است و آنچه با ظلم همراه است بدی و رذیلت است.
منون: گمان می‌کنم ؛ راستی همین است” (همان : ۲۶ ـ ۲۷).

عمده‌ترین انتقاد به این روش، تأکید بر گذاره بودنِ پرسش‌ها به صورت « این یا آن» است که از سوی سقراط پیش نهاده می‌شود؛ که باعث بسته شدن فضای گفتگو به روی موقعیت‌های دیگر می‌شود، و همین امر به لحاظ کلامی، آن‌را اقتدارآمیز و تک‌ساحتی می‌کند. تحکمی نرم و پنهان، گفتگو را به سمت همان تصوری هدایت می‌کند که سقراط از فضیلت در سر دارد: عدالت. مسلماً عدالت، همان چیزی است که در همه زمان‌ها و مکان‌ها همه دنبالش هستند. و از قضا همین مسئله تفسیر درباره‌‌اش را سخت می‌کند، چرا که هر کس بنا به جایگاه و موقعیت تاریخی ، اجتماعی و فرهنگیِ خود، آن‌را تأویل و تفسیر می‌کند. ظاهراً مصلحان تاریخ هم اعمال جنایت آمیز خود را بر اساس عدالتی که به آن باور داشته‌اند، انجام داده‌اند. به هر حال مسئله این است که سقراط، عدالت را در دوری گزیدن از ظلم و بدی و ستم نتیجه گیری می‌کند. و به این ترتیب مسئله را مبهم‌تر می‌کند. از کجا و به چه صورت باید دانست ظلم و بدی چیست؟ فی‌المثل آن مصلح دینی‌ای که فکر می‌کند برای«رستگاریِ مشرکین» می‌تواند تا کشتن و به دار آوریختن و انواع مجازات سخت نسبت به گروه ناهمخوان با عقیده و باور خود، پیش رود … آیا عمل خود را ظالمانه می داند؟ پرسش‌هایی از این دست، کمک می‌کند تا از کلی‌گویی‌های این چنینی آسیب‌شناسی کنیم. و این نشان می‌هد برای بیرون بودن از سردرگمی‌ می‌باید شفاف و مشخص سخن گفت. و تنها جایی که به طور واقعی، می‌توانیم تا حد زیادی در آن شفاف سخن بگوییم ، قلمرو عمومی و روزمره است: جایگاه واقعیِ انسانِ چند ساحتی؛ جایگاهی که برای انسان ـ در ـ جهانِ چند ساحتی، امکانات کنش‌گریِ ساحت‌های گوناگون و متفاوتِ تاریخی، اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، ادبی، هنری، دینی و …. برمی‌سازد. انسانی که فی‌المثل در دوره دولت ـ شهرِ آتن، بنا به شرایط تاریخی و اجتماعی‌اش به موازات چهره سیاسی و سخت‌کوشی‌اش در مشارکت امور شهر ـ دولت، می‌تواند از خواندن شعر یا دیدن نمایشنامه لذت برد: نمونه‌ای از شهروند معمولی دولت ـ شهر آتن. اما سقراط در گفتگوی در باب فی‌المثل فضیلت، به دنبال کلی‌گویی است. و جالب اینکه این فضیلت فقط هم همان عدالتی است که سقراط می‌داند چیست و هیچ توضیحی هم درباره‌اش نمی‌دهد. این روش برخورد نه تنها می‌تواند ما را به دلیل فقدان مفهومی که از این واژه نزد سقراط است در رنج بدارد، بلکه چه بسا ممکن است احساس کنیم سقراط هیچ علاقه‌ای هم نشان نمی‌دهد تا دری به تنوع فضای مفهومی بگشاید. به عنوان مثال، سقراط در گفتگویش جا ـ محلی برای رؤیت پذیری مفهوم فضیلت به عنوان «مسئولیت شهروندی» (که اتفاقا در دولت ـ شهر آتن در آن ایام به نوعی عینیت داشته) و یا موقعیت‌های دیگری که از نظرشان گویای فضیلیت بوده است، در نظر نمی‌گیرد. تنها چیزی که ظاهراً متوجه می‌شویم این است که: فضیلت همراه با عدالت است و ظلم، همراه با بدی و رذیلت است. اما وقتی خوب فکر می‌کنیم می‌بینیم، به واقع اصلا متوجه نشده‌ایم که به چه چیزهایی ظلم، عدالت، رذیلت و بدی گفته می‌شود. بلکه با کلماتی مواجه‌ایم که حامل مفاهیمی قابل تصرف برای تأویل و تفاسیر مختلف، در دوره های تاریخی متفاوت هستند…
(ادامه دارد …)