انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (قسمت ۶۶)

فصل هفتم: پیری و مرگ

  1. هستی اجتماعی، و زیست‌شناختی «پیری» (ادامه از قبل): بنابراین در نگرش «ارتباط ـ انسان‌محورِ» اون‌رو، ماهیت اجتماعیِ انسان پیر شده، از زاویۀ اقتصادی و سودمندی‌های آن برای جامعه تعریف نمی‌شود بلکه در رابطه با دیگریِ همدل تعریف می‌شود. و نکتۀ مهم نوع فضای مشترک نیست، بلکه برجسته ساختن علاقۀ همسو و هم جهت و تعاملاتی در ساختن فضایی اجتماعی است. همان فضا ـ علائقی که در حقیقت مبتنی بر تجربه‌ها زیستیِ مشترکی است که فرهنگ و جامعه آن‌ها را پرورانده است؛ پس همان‌گونه که اون‌رو نیز تأیید می‌کند، چیزی که می‌باید بر آن تمرکز کرد «حاصل توجه و علاقه به موضوعات مشترک و مشارکت در کانال‌های ارتباطیِ یکسان است» (همان: ۱۲۸).

به نظر می‌رسد که در برخی از کشورهای دموکراتیک و اروپایی، چنین نظریه‌هایی توانسته است در برنامه‌ریزی‌های آسایشگاه‌های سالمندان اثرگذار باشد. زیرا به درک اهمیتِ فردیت اجتماعی و حفاظت از آن کمک کرده است. مطابق  گزارش کارادک، در مقایسه با آسایشگاه‌هایی که گوفمن در ۱۹۶۱ توصیف می‌کند، امروزه این نهادها خصلت انسانی بیشتری به خود گرفته‌اند. در کتاب گوفمن (که بی‌تردید یادآور وضعیت کنونی آسایشگاه‌ها در کشورهای جهان سومی و یا در حال رشد هستند) این آسایشگاه‌ها به زندان‌هایی جمعی می‌مانند که در آن، کارِ ادارۀ انضباطی بدن‌ها امری رایج است و با ساکنان آن طوری رفتار می‌شود که انگار همه یکسان هستند و کودک. با سالمندان، که از لباس‌های شخصی و اشیایی که به آن عادت دارند محروم هستند، مطابق با قالب‌‌های استانداردی رفتار می‌شود که سازماندهی کار به پرسنل تحمیل می‌کند. سالمندان در اتاق‌هایی مشترک اسکان داده می‌شوند، آنان جایی مخصوص به خود ندارند، اما در عین حال از نادر بودن روابط اجتماعی رنج می‌برند و بنابر اصطلاح کارمن برنان «وجودشان بین نزدیک بودن با بقیه و تنهایی شقه شده است…» (همان: ۱۱۳).

این توصیف برای مایی که در ایران زندگی می‌کنیم آشناست. کافی است به یکی از آسایشگاه‌های دولتی و یا نیمه دولتی سری بزنیم. به هر حال اگر از خود بپرسیم چگونه برخی از ساکنان می‌توانند با چنین وضعیت‌هایی کنار بیآیند و برخی دیگر به زحمت آن‌را می‌پذیرند، آنگاه به قلمرو جدیدی از پژوهش قدم گذارده‌ایم که به تفاوت‌های پیشینۀ فرهنگی ـ اجتماعی و نیز قابلیت‌های فردی بستگی پیدا می‌کند؛ به هر صورت طبق گفتۀ کارادک آنچه در غرب و عصر حاضر هنوز تغییر نکرده است، تنش‌زاییِ حاصل از ساختارها در آسایشگاه‌ها با ساکنان سالمند است که رفتار کارکنان این آسایشگاه‌ها با ساکنان سالمند به دلیل رعایت ضرباهنگ در کار، مانع ارتباط گیری انسان دوستانه با سالمندان می‌شود. به گفتۀ وی «چطور می‌توان هم سرعت عمل به خرج داد و هم به ضرباهنگ هر یک از سالمندان احترام گذاشت» (همان: ۱۱۵).

وانگهی میل به رعایت استقلال سالمندان و کنترل آن‌ها به هنگام رفت و آمدها هم با استانداردهای امنیتی‌ای که معمولا در آسایشگاه‌ها برای سالمندان در نظر گرفته می‌شود، منافات دارد و در خصوص استقلال و آزادی انتخاب غذا و بهداشت نیز همین مسئله گریبانگیر رابطۀ سالمند با ساختارهای آسایشگاهی است. و این امر نشان می‌دهد که این ساختارها نمی‌توانند نحوۀ ارتباط خود با ساکنان آسایشگاه را از ارتباط ابزاری (بوروکراتیک) خارج کنند و در موقعیت مناسب‌تری قرار دهند (همان‌جا).

اما به نظر می‌رسد به موازات چنین تنش‌های تأمل برانگیز و متناقض‌نما، جریانی هم در حال شکل‌گیری است که به استقلال هر چه بیشتر سالمند در نحوۀ زندگی منتهی می‌شود که احتمالا از یکسو ناشی از تحولی است که از طریق یادگیری استفاده از اینترنت به جهانی از مشارکت گروه‌های سنی مختلف راه گشوده است و از سوی دیگر با افزایش سال‌های زندگی (امید به زندگی بدون از کارافتادگی) و عقب رانده شدنِ مرگ و احساس پیری حاصل شده است. کارادک در این خصوص، معتقد است افراد مسن آغاز قرن بیست و یک، در قیاس با پیشینیان فعال‌تر و شاداب‌تر به نظر می‌آیند و از بنیۀ اقتصادی بهتری برخوردارند و اوقات فراغت خود را صرف سفر و تفریح می‌کنند، ضمن آنکه به عضویت انجمن‌های مختلف در می‌آیند، مسکن راحت‌تری دارند، رابطۀ بهتری با نسل‌های جوان‌تر دارند و در بسیاری از موارد، ضمن داشتن امکان نگهداری از فرزندان آن‌ها (داشتن فرصت و سلامتی برای مراقبت از نوه‌های خود)، به دلیل وضع نسبتاً خوب اقتصادی (نمونۀ آلمان) به فرزندان خود که با بیکاری مواجه‌اند کمک‌هایی هم می‌کنند. همین مسئله به استحکام رابط خانواده می‌انجامد و رابطۀ دو سویۀ «دهش ـ پاسخ دهش» (همان: ۵۴) را به وجود می‌آورد. وانگهی در افق این شیوه از ارتباط است که سالمندانِ ابتدای هزارۀ سوم، بر خلاف نسل‌های قبل از خود، انعطاف بیشتری برای درک مسائل جوانان، خصوصاً مسائلی چون «سقط جنین» و یا «همچنس گرایی» دارند (همان: ۷۴)؛ اما این تحول اخلاقی ـ ارزشی و دورشدن از سخت‌گیری‌های نسل‌های گذشتۀ سالمندی ظاهراً فقط در رابطه با جوانان و یا فرزندان باقی نمی‌ماند و «فعالیت جنسی» خود سالمندان (همان: ۷۱) و نیز پذیرش تنوع در شکل زندگی زوج‌های پیر را نیز در بر می‌گیرد (همان : ۱۰۱ ـ ۱۰۲ ).

به هر حال طبق گفتۀ کارادک به نظر می‌رسد در بازنمایی از این چهرۀ عاشقانه ـ دوستانه از پیری، با نگاه برخی از جوانان کاملاً عاری از تمسخر و یا بار منفی است.رخدادی که فی‌المثل به طور کامل از سوی جامعه در قرن نوزده تقبیح می‌شد (همان: ۴۹). حال آنکه امروزه از طریق رسانه‌ها (از سریال‌های تلویزیونی گرفته تا ادبیات کودکان) با سالمندی مواجه هستیم که پا به پای جوانان عاشق می‌شوند. به بیانی در عصر حاضر، فرد سالمند از حقوق بیشتری نسبت به گذشته برخوردار است. حقوقی که باعث می‌شود بیشتر به عنوان عضو جامعه در قلمرو روزمره، حیطه‌های شاعرانگی و مباحث اجتماعی و فلسفیِ آن باقی بماند ….

باری، با جمع بندی نظریۀ پیری و پیر شدگی ونسان کارادک بحث خود را به پایان می‌بریم. وی می‌گوید: «هر پژوهش با دیدگاه نظری خاصی آغاز می‌شود. هر دیدگاه ویژه، نگاه را به سوی برخی از واقعیت‌ها هدایت می‌کند و برخی دیگر از واقعیت‌ها را در تاریکی باقی می‌گذارد. از این حیث حوزۀ پیرشدگی، مثل دیگر حوزه‌های جامعه‌شناسی شاهد تحولاتی بوده است. رهیافت درکی که نظام مشاهدات خود را به عاملان اجتماعی نزدیک‌تر کرده‌اند و می‌خواهند بفهمند که این افراد چطور به زندگی‌شان مفهوم می‌بخشند، بر تحلیل‌های کاربردگرا و یا تحلیل‌های ملهم از مارکسیسم که بیش‌تر در پی توصیف فرآیندهای کلان اجتماعی و تبیین جایگاه سالمندان در جامعه بوده‌اند، پیشی گرفته‌اند» (همان).

منبع: ونسان کارادک، جامعه‌شناسی پیری و پیرشدگی؛ ترجمه سوسن کباری، انتشارات جامعه‌شناسان، ۱۳۹۱

زمستان ۱۳۹۹