انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (قسمت ۵۹)

فصل هفتم، پیری و مرگ: ۱. پیری و مرگ در عرصه فراموشی

مقدمه: برای درک برخی از مسائلِ بشری همچون «پیری» حتماً باید شرایطی داشت، احتضار که دیگر جای خود دارد. بحث را با پیری آغاز می‌کنیم. موقعیتی که تفسیر و توصیفش کاری‌ است بس دشوار، چرا که عین زندگی ا‌ست. اما آن ساحتی از زندگی که در سیرِ به اصطلاح طبیعیِ خود،  علی‌رغم سرشاری از خواست و اشتیاقِ بودن، علناً و بدون اندکی  اراده‌گرایی، بی‌وقفه در حال گواهی به تناهی‌مندی‌ خویش است. از این‌رو، (حداقل برای گروهی)، موقعیتِ گریزناپذیرِ پیری، مصادف است با تناقضی هولناک….

به هرحال اینطور که به نظر می‌رسد، پیری از یکسو اشاره‌ای‌ است به واقعه‌ای وجودی؛ و از سوی دیگر تحت تأثیر موقعیت‌های تاریخی، اجتماعی و حتی طبقاتی و منزلتی ا‌ست؛ بنابراین تصمیم‌گیری دربارۀ نحوۀ درک پیری (فی‌المثل اینکه «چگونه آن‌را درک کنیم»)، ذهنیتی اشتباه است. زیرا حضورش برای ما (در مقام آدمی: موجودی همواره در موقعیتِ تاریخی، اجتماعی، مکانی و زمانی)، هرگز نمی‌تواند به‌منزلۀ «شیئی بسته به روی خود» و یا «شیئی در مقابل‌مان» باشد تا مثلاً  سراغش رویم و آن‌را بررسی کنیم….؛ بلکه به دلیل بستگی‌اش به «موقعیت‌»های هستی‌شناختی ـ اجتماعی (به مثابۀ یک سری روابطِ پیچیده و نامرئی) فقط می‌توانیم (با اندوخته‌های هستی‌شناسانه و اجتماعیِ خود‌) «با ـ آن و یا درـ  آن » در روابط و زندگی روزمره مواجه شویم و مانند تمامی موقعیت‌ها نسبت به آن واکنش نشان دهیم.

باری، از آنجا که پیری خاستگاهی‌ هستی‌شناسانه و اجتماعی دارد، فی‌نفسه از عناصر تنش‌برانگیز برخوردار است. کافی ا‌ست به موقعیت پرخطرِ از دست دادگیِ منزلت و جایگاهِ خود در خانواده و اجتماع اشاره کنیم. وانگهی (به لحاظ اگزیستانسیالیستی)، سوای همین تجربۀ هر دم در حال تزلزلِ اجتماعی، می‌توان از «خلاء وجودی»‌ای گفت که همراهِ توأمانِ  تصورِ «نداشت افق در آینده» است: وضعی به غایت بشری و دشوار که «مسئله»‌اش همواره پیش روی بشر و خصوصاً سالمندان و کهن‌سالان است…

اما برای درک چنین خلایی، باید واجد شرایط خاص خود بود. زیرا این خلاء وجودی، به لحاظ ماهوی، اساسش در مشروط‌بودگیِ بشر است: یعنی در تناهی‌مندی و پتانسیل‌های درکِ اگزیستانسیالیسیتی این وضعیت…  اما پتانسیلِ این درک، به خودی خود در همۀ آدم‌ها وجود ندارد، زیرا ارتباطی تنگاتنگ با تجربۀ زندگی و سن و سال آدمی دارد. یعنی نمی‌توان از جوان ۲۵ ساله توقع درک اگزیستانسیالیستیِ موقعیت پیری را داشت. از این‌رو برای درک و فهم آن می‌باید مجهز به تجربۀ زیسته‌ای از موقعیت‌ها باشیم. به همین دلیل برای توصیف «پیری» و ارائۀ تفسیری از آن حداقل می‌باید «دیگر جوان نبود» ! یعنی تجربۀ زیسته‌ای از تحلیل‌رفتگیِ قوا، به دلیل سنی داشت و همچنین در معرض غیر ارادیِ فرایند علنی شدنِ تدریجی و گاه حتی پر شتابِ چین و چروک‌ها و از ریخت افتادگیِ اندام‌ها قرار گرفته باشیم؛ به بیانی صاحب تجربه‌ای غنی از عجز و ناتوانیِ در برابر غارت رفتگیِ شادابی، طراوت، استواری و انرژی توسط زمان و عمر بود.

پی‌یر بوردیو، پیری و جوانی را در میدان رقابت و مبارزه‌ای پنهان و نیمه پنهان بر سر«قدرت»، می‌داند: یکی از طرفین در جهت حفاظت از موقعیتِ برتر بودگی‌ای که پیش از این داشته، و طرف مقابل در جهت پس زدن این وضع پیشین و فتح قلمرو قدرت به دست خویش …. (بوردیو، درسی درباره درس، ۱۳۸۸).

باری، نوربرت الیاس هم به «پیری» پرداخته است. اما نه در جهت «ستایش از پیری» همچون هرمان هسه، و نه در جهت نشان دادن امکانات و ناامکانی رقابت‌آمیز «پیری و جوانی  در برابر هم» همچون بوردیو؛ بلکه پرداخت الیاس از ناحیه‌ای دیگر صورت گرفته است که در آن عام ترین تصور از پیری غلبه دارد: «پیری» به منزلۀ مرحله‌ای پیشامرگ…

از این‌رو بررسیِ وی از پیری در بسیاری مواقع با بررسی مرگ توأمان صورت می‌گیرد: «پیر شدن و مردن»؛ اما نه برای آنکه مخاطب را دچار دلهره و غم سازد بلکه برای آشکار ساختن وضعیت ازخود بیگانگیِ انسان معاصر نسبت به مسئلۀ پیری و مرگ.

(ادامه دارد …)