انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کوه و زیست جهان ما

نقش انسانشناختی و مسکنت سازی طبیعت

امروزه می توان از دو گفتمان«انسان و طبیعت» و «نیازهای بشری» سخن گفت که به نحوی کم کم چند رشته ای و فرا نظری می شوند و با رشد تکنولوزی، بیشتر و بیشتر به مسئله اکنون و اینجای بشر تبدیل می گردند. برخلاف گذشته و سیطره بر طبیعت،نجات و احیا و همراهی ودوستی با طبیعت ومحیط زیست جدی تر شده است و نیاز(چه مادی و چه معنوی) نیز علاوه بر اینکه سرمنشاش به انسان(که گاه تا اخر طیف امیال وغرایز در می گذرد) باز می گردد، درنهایت به مدد و کمک طبیعت تشفی می یابد.
نیازهای بشری را چه از زاویه مازلویی و چه فرویدی بنگریم ،عمدتا سلسله مراتبی و از دانی و حیوانی/مادی تا عالی و انسانی/ معنوی دسته بندی و رتبه بندی می شوند. نخستین انها در محدوده نیاز زیستی(معیشت،سکونت و امنیت) جای می گیرد. خوراک و پوشاک و امرار معاش ثابت و پایدار و سالم در کنار احساس امنیت؛ و روان و اندرونِ مطمئن و راضی و بدور از خطرات مترقبه و غیرمترقبه مهمترین و کثیر ترین نیازهای بشری شناخته شده است که حرکت و کندن از انهاست که می تواند انسان را به اعلا علیین و تحقق کامل نفس و خویشتن و در واقع وحدت وجودی با جهان و هستی و خدا پیش برد.
به همین روی، طبیعت بعنوان همراه انسان بیشترین نقش را در پاسخگوی وتشفی هم نیازهای مرتبه اول و هم در نهایت ارضای نیازهای مراتب عالی و تحقق خویشتن( self-fulfillment/self-realization) او خواهد داشت. بشر با تولد و وجود یافتن به جهان پرتاب می شود و در مسقط الراس خویش باید از جای بکند و از خیزش و حرکت افقی به عمودی وایستادن و رفتن و برساختن و ایجاد کردن گام بردارد تا مادامی که بمیرد . انگاه است که با مرگ و حرکت افقی به خاک و نیستی می پیونددو از حرکت و صعود جسمی باز می ایستد.پرتاب انسان(دازاین) به جهان هستی در خاک و طبیعت است. در این جهان باید زیست کند و استقرار یابد و بعبارتی سکنا گزیند( در هر دو معنای مادی و هستی شناسانه). سکنا گزیدن هم جنبه مادی مانندساختن خانه و معماری و سرپناه و منازل و مرایای روستا و شهر دارد و هم بعد غیرمادی و هستی شناسانه. یعنی حرکت از طفولیت و خزیدن ناتوانانه کودکی تا رویش و صعود و وصل کردن زمینِ خاکیِ فانیان به آسمانِ عالیِ خدایان! یعنی سکنا و تقرب وجودی یافتن در کلیت هستی و هستنده ها با خلق و جوششش و آفرینش مداوم و هستی را با هر اثری نو و کن فیکون کردن.

اما نکته این است که این طبیعت کدام یاری را به این سکونت یا مسکنت انسانی می کند؟ این جستار به نقش طبیعت و عناصر و مواضع کلیدی آن خاصه نقش یک جز مهمش در مسکنتِ انسانِ مسکین می پردازد. نقش کوه در مسکن و هستی انسان.چراکه امروزه کوه ها به تبع کل طبیعت به حاشیه وانزوای سلطه و جباریت بشر رانده می شود و کوه بعنوان یکی از برجسته ترین و درتیررس ترین عناصر و المانهای طبیعی کم کم از حوزه زندگی مادی و معنوی بشر رخت برمی بندد و نقش موثر بنیادینی بر انسان و زندگیش ندارد. برای دلایل این امر و سپس پیامدهای دور شدن و انزوای کوه از زندگی و زیست-جهان بشر و پیشنهادتی در این مورد،بهتر است نخست به سکونتگاهای انسان بردازیم

سکونتگاه های انسان
عمده مردمشناسان متفند که حیات بشر سیری خطی از زندگی غار نشینی تا مدنی امروز را داشته است. شیوه های جمع اوری غذا،سپس شکار و با ابداع آتش پخت و پز و دوری از خام خواری و انگاه اهلی سازی حیوانات و دامپروری و شبانی و درنهایت کشت و کار به ملازمت و همراهی با و گاه به شکل گیری اولین سکونت گاه های ثابت بشری انجامیده است.کشاورزی، ترک کوچروی و روی کردن به زندگی ثابت و روستایی را شکل داد و انگاه با بسط نقاط زیستی ثابت و تنوع و تکثر قدرت و ثروت ومدنیت، شهرها پاگرفتند و رشد کردند.لذا سه شیوه زندگی عشایری(کوچروی) ،روستایی و شهری(یکجا نشینی) تاکنون در جهان و بر زمین شکل گرفته ومسکن و مسکنت های خاص خود را پدید اورده اند. اما در منشا و دلایل شکل گیری سکونتگاه ها عموما عوامل زیر را باعث پیدایش مکان های زندگی جمعی انسانها ( در هر شکل قریه ،واحه،روستا تا شهر) می توان دانست:

ألف -آب: مهمترین و اولین عامل شکل دهند سکنا، آب بوده است. هم به لحاظ فرم سکونتگها هم کم و کیفیت افراد و سبک زندگی. نخست دریا و سپس رودخانه و سوم چشمه سه عامل آبی شکل دهنده سکونتگاه های انسانی است.آب علاوه بر رفع حوائج بدن(که دو سومش آب است) وزنده ماندن،بکار کشاورزی و دامپروری و درنهایت داد و ستدو تجارت و اقتصاد می اید ( بیهوده نیست که شمار زیادی از جنگ های تاریخ جنگ آب بوده و هست).سکونتگاه های کنار دریا با خود تجارت و شیلات ودریانوردی وداد وستد و مهمتر، الگوی فرهنگی –زیستی متناظر با دریا و مفهوم «بندر» را بافرهنگ خاص و متمایزش شکل داده و امروزه در کشور ما شهرهای شمال و جنوب و حاشیه دریا (مانند چابهار،ندر عباس ، بوشهر،رشت انزلی و…)را از شهرهای دیگر کاملا متمایز و متفاوت ساخته است.
پس از دریا، رودخانه های دایمی بار سکونگاه ها بشری را بر دوش کشیده اند. شهرهایی چون اصفهان ، تبریزو… و یا شهرهایی چون پاریس (رود سن)، بن (راین) ،بوداپست(دانوب) و… و روستاهای مشهور دیگر نمونه ای از سکونتگاهای تاریخی و بزرگ شکل گرفته در حاشیه رود و روان آبهای دایمی هستند که به دلیل عبور رود از میان یا حاشیه انها نیز سیما وزیست و فرهنگی متمایزی را نثار این اماکن کرده اند.
در نهایت انسان های اولیه اولین مکان زندگی را مجاور چشمه ها و رودهای فصلی و یا در نهایت مکانی که توان ابدهی را با اندک تلاش یا تکنیک داشته باشد(چشمه، قنات ،چاه ،واحه،بند، پشته و…) بنا می کردند. بیشتر شهرها برای غلبه بر مشکل اب اینگونه شکل گرفته اند حتی توسعه شهرهای کویری نیز با الگوی چرخش وتقسیم آب کمیاب در سیمای تکنولوژی قنات کهن و آب انبار و… یا بعبارتی ذخیره آب زمستانی و پر بارانی، و توزیع در ایام کم آبی در تناظر است.
ب‌- امنیت: با این وجود،ضرورتا و همیشه اب منشا شکل گیری سکونت و سکونتگاه ها نبوده اند. عامل امنیت, ،هم فرم و صورت و هم مکان و نحوه گسترش و فرهنگ بیشتر نواحی تاریخی رانیز شکل داده است. شهرها و قلاع، دژها و روستاهای قلعه ای و شکل گیری صور معماری ای چون دیوار و برج و بارو و دروازه بر بیشتر شهر و روستا های قدیمی ریشه در عامل امنیت و امادگی دفاعی و جنگاوری دارد. در این نوع از سکونتگاه‌ها، محیط های مسلط تر و ایمن تر و بدور از غارت و تطاول همسایگان و بیگانگان مدنظر ساکنان بوده اند.(پیرانشهر،بم یا قشم و…).
پ‌- تقاطع وپیوند: گره گاه های فرهنگ و اقتصاد اگر عامل پیدایش مکان های سکونت نبوده باشند رانه رشد و توسعه انها بوده اند. تقاطع جاده ها و حاشیه مسیرهای آمد وشد اقتصادی( جاده ابریشم،مسیرهای شاهی و…) هم کلیت و هم فضای داخلی سکونتگاه ها را متاثر کرده است.حتی گاه، تقاطع و همکناری مذهب، اقتصاد و حکومت و بعضا علم ودانش تعیین کنند مرکزیت بیشتر شهرها ویامیادین مرکزی انها بوده است( مانند میدان ارگ تهران قجری،میدان شاه صفوی و … که حول مساجد،مدرسه،کاخ سلطنتی و بازار عمومی ،مرکزیت و نقطه پرگار وجود و گسترش شهر را در زمانه رونق شکل داده اند(یا نیشابور ، شوشتر و… از منظری دیگر). بعضا پیوندهای خونی و خانوادگی و مذهبی عامل پیدایش و رشد خانواده های هسته ای وپیدایش قبیله و قوم روستا و شهر شده است و مورفولوژی وریخت روستاها وشهرها را بشکل خطی، میدانگاهی یا پلکانی و…. نیز.به پیش رانده است.

جایگاه کوه در مسکنت و فرهنگ

گفتیم انتخاب مکان و زمین و خاکِ غنودن و سکناگزیدن امری عرضی و تابع عوامل اولی و مقدم تری چون آب و ،امنیت و درامد و اقتصاد و همکناری گروههای انسانی بوده است. اما عوارض جرافیایی عمدتا حد یقف و دایره ممیزه استقرار ثابت هستند. این عوارض نشان می دهند کجا اب و امنیت و رونق کشاورزی و اقتصادی بیشتر یا کمتر است و دوامش چقدر میسر،و لذا مکان بهینه و نهایی برای هستی یافتن(وتوسعه) تلقی شود. اگر عوارض طبیعی را با حرکت از پستی به بلندی، حول طیفی از دریا ،دشت و کوه( مختصات و محور ارتفاع) جای دهیم، خط فرضی سکنا، در این تراز جغرافیایی قابل پهنه بندی خواهد بود.این تراز بیشتر بعد ارتفاعی دارد و الگوهای سکونت، در پهنه های مرتفع/فراز و با رعایت فاصله(از سطح دریا) نهادینه و تثبیت شده اند. بعبارتی با گذر از حاشیه دریا و رسیدن به دشت بسیاری ازنواحی،خاصه نواحی جمعیتی و سکنایی در مناطق بلندی(کوهستانی) و محدوده هایی شکل گرفته که یا دردامنه کوهند یا در حاشیه و مشرف به آن یا حتی در دشت هایی که حاصل ابرفت گذاری برف و باران و فرسایش کوه ها بوده اند. علاوه بر عامل ابرفت و جلگه و دشت گذاری، عوامل اب و هوایی بدلیل وجود کوه و کوهستان ودرنتیجه ایجاد وذخیره منابع بالقوه آب(روان،سطحی و غیرسطحی)و نیز امنیت(قلاع بلند و در محاصره سنگ و کمر و دارای ارتفاع و مشرف بودن استراتزیک)عامل دیگر اهمیت یابی کوه در سکناسازی بشر در حاشیه ،دامنه یا چشم اندازش(بَر یا وَرِ یا بُن کوه) ، هویت گیری و هویت بخش و احساس استحکام و پای بندی درسایه آن است. کوه برخلاف دشت وکویر که بی پناه و رها و بی منتهاست ، از یک سو چون میخ بر زمین استقرار و قرار گرفته و از سویی به اسمان نزدیک تر شده است. همین سربلندی و برامدن کوه از صفحه مسطح دشتی یک نوع خرق یکنواختی و خلاقیت و افرینش است که به ادمی احساسی متفاوت از وهم و خیال و ابهام بی منتهای دشت می بخشد.شاید راز شکل گیری مذاهب،اسطوره ها وباورها از کوه (المپ،طور،حرا والبرز و…) همین نردبان اسمان بودن کوه و نزدیکی بیشتر به خدایان بوده است.کوه نمونه اصلی وطبیعی خرق عادت و یکنواختی(بعبارتی آشنازداییِ جغرافیایی)، و شکافتن ودر افکندن طرح نو در زمین مسطح است ولذا به افراد مسکنت گزیده در پیرامونش احساسی متفاوت از افراد دشت نشین می دهد.تفاوت و تکثر،انحنا و خمش و استعلا( رودها /دره ها /دامنه و پرتگاه ها و صخره ها) نمونه ای از القای انواع احساسات و عواطف از مصاحبت با کوهند .برای خلاقیت ، دیگرگونگی تفکر و واگرا اندیشیدن وتفسیر و برداشت هایی متفاوت از خود و خویشتن(هویت) داشتن، برخلاف دشتِ یکنواخت کوه ومواضع برجسته طبیعی و در کل کوهستان عامل تسهیل کننده بیشتری است(ظاهرا هایدگر با آن فلسفه کاملا متفاوت غربی ودگرگون ساز هستی و زمان،بخشی از تاملات خود را مدیون کلبه کوهستانی و برفگیر دامنه آلپ است!).

کوه و زیست-جهان امروز
باتوجه به اینکه آب منبع محدودی است و دریا و رود نیز در هر جا و برای هر ادمی دردسترس نیست بیشترین فرم سکونتگاهی در در دشتها و عمدتا در سایه ویا دوردست های کوه ها وتپه ها پدیدار شده وتوسعه یافته است. امروزه شهر و روستایی که از آب دایمی ودو فرم زیستگاه سازی آن یعنی ساحل دریا و رود برخوردار باشد صاحب بزرگترین سرمایه و گنج جغرافیایی و شهری است. چنین گوهری در شهرهای آبخیز و رودبار ما باید بیش از پیش ارزش و اکرام دیده شود وبرنامه ریزی های شهریِ به مراتب دقیق تر، سختگیرانه تر و آینده نگرانه بر انها مترتب شود(دو پایتخت تابستانه و زمستانه شاه عباس در اصفهان و بهشهر(اشرف)که با الگوی رود و آب ساخته شده بسیار قابل تامل است).اما گوهر و درّ ناشناخته ودرغفلت مانده امروز ما در سایر شهر و روستاها پس از رود و دریا ، کوه است. به نظر می رسد کوه ها با آن همه عظمت و تاثیر روحانی و الهیِ کهن خود در نزد ابنا و اجداد و نیاکان ما ، امروزه عملا از صحنه زندگی و حیاتمان یا غایبند یا رخت بربسته اند.ما در کمتر مسافرت و جاده و مسیر پیمایی مفتون و مجذوب کوه می شویم. کمتر به قد و قامت و استواری کوه و تپه ها و رگ و رنگ و انواع خطوط صاف و مورب اندود شده بر انها می اندیشیم واشکال زنده و متنوع و مهیب و گاه زیبای انها کمتر ما را به خلاقیت و خشوع و آفرینش و تصعید و والایش وامی دارند. این عارضه طبیعی استوار و توپر،کمترباری منبع عظیم خلاقیت و فرو رفتن بر زیباشناسی و سخت کوشی و کار و تلاش ما ادمیان می گرددتا از رنگ و سیمای متلون و متنوعش و طول و ارتفاع مختلف و بلندایش و مورفولوژی وریختِ حیرت انگیزش( با انواع خطوط و اشکال کلی کوه از سلسله جبال تا تک قله ها و تپه ها و اشکال وترسیمات جزئی شکل گرفته بر قله ها و دامنه ها و رودها ودره ها و ناهمواری ها ) درس بگیریم. این طرد و غیبتِ کوه شاید حداکثری ودایمی نباشد اما میدانیم که در هستی ما حضور موثر یا دگرگونساز ندارد. ظاهرا ما با ساخت و ساز غیرانسانی و راندن منظره و سیمای کوه از جغرافیای شهر و بردن کوه ها در حجاب مرتفع و بلندمرتبه سازی و برج های آهنین به حذف کوه از هستی شهروندان سرعت می بخشیم. تعیین مسیر و موقعیت، هویت سازی، کسب آرامش و شادی روانی، حفظ برف و آب ورود و چشمه،خیزش ابر و باد و مه و حیات وحش و…که ضامن سلامت جسم وروان و سکونت ماهستند از ثمرات درتیررس قراردادن کوه برای تمام شهروندان است. اما ظاهرا و بتدریج کوه از صحنه زندگی حذف میشود و شاید فقط در شکل های ژئوتوریسم و پارک های جدید و تجمیع یکجای عوارض طبیعی از انزوا و فراموشی ما دور مانند.بعبارتی بازهم ممکن است در سلطه سرمایه و پول درایند و به کالا و شی تبدیل شوند نه نه همراه و همدم و مکمل انسان (دیدگاه های انسان شناسی برنو لاتور و ترکیب و همکناری و مجموعه یکپارچه دیدن انسان و اشیا در شناخت جهان برای غلبه بر این چالش جذاب و یاری رسان خواهند بود) . حتی گاه ما به کوهخواران و صاف کنندگان و برّندگان کوه ها بدل می شویم تا تمام صلابت و استواری کوهی که نماد و شکل دهنده فضای یک شهر و منطقه است را با انفجار و تخریب فرو پاشیم و بر تن و نعش کوه برج وراه واتوبان کشیم و بر قبرش با ماشین های آهنین جولان دهیم. ظاهرا با حمله اهریمن و غول تکنولوژی وسرمایه و پول، نقش هویت بخش و زیست جهان سازِ کوه و تپه ها در جهان امروز ما، صرفا به شهر ودیارکوچک وبکرمانده کودکی و موطن های روستایی و زیست و زندگی شهرستانی محدود می شود ودر نهایت اضمحلال وارجاع و نوستالژی به کوه باقی خواهد ماند. شهر و محله و خانه ای را که با منظر و چشم انداز کوه و تپه ای استوار صفا و رونق و تشخص می یافت امروز دیگر کمتر داریم یا نداریم یا متوجه اهمیت و ارزشش نیستیم.در شهرسازی به جایگاه کوه و تپه ها و نقش همراهی و موانست انها با ما در زیستن برف و آب و جنگل اوردن و مهمتر هویت و شادی و زندگی بخشیدن اگاه نیستیم( به دو تپه/قله آبیدر سنندج و قله امام مریوان یا ارتفاعات دروازه قران شیراز بعنوان مراکز تفریحی گردشگری بیندیشیم).در برنامه های فرهنگی و شهری و زیستی کمتر بدنبال بهره جستن و مشارکت دادن این عوارض در زیست عمومی و خاصه کودکان و نوجوانان و حتی هنرمندانیم( حفاظت از محیط زیست آنها به کنار). شاید اگرقرار باشد فرداها به ارزش وقیمت وجودی کوه و عوارض مرتفع درحیات انسانی و برنامه ریزی های شهری و روستایی بیندیشیم دیر باشد و این درّ و گوهرهای طبیعی درکنار تخریب محیط زیست و طبیعت، در بازار سوداگری وبی تدبیری، به غلام زر خرید و یوسفی در چاه بدل شده باشند. کوه ها شاهدان نخستِ سفر پیدایش ما وخلقت هستی بودند. و چون به طوفان بلا وتباهی خویش در امدیم ، باز این قله ها بودند که از آب سربراوردند و زمین وهستی و بشرِ بحران زده را نظاره کردند و افتخار ناظر نخستین فرو نشست سیل وطوفان و برامدن حیات را در تاریخ ما بر دوش کشیدند. ایا باز از آنها غافل خواهیم شد؟