انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چشم‌انداز مطالعات سلبریتی (۱)

چشم‌انداز مطالعات سلبریتی[۱]  نوشته *گرایِم ترنر برگردان سمانه کوهستانی و محبوبه علیجانی

 جریان رو به رشد شهرت

هیچ نشانه‌ای مبنی بر این‌که گسترش فرهنگ شهرت به پایان خود رسیده است، وجود ندارد. در عوض مفهوم شهرت برای رسانه‌های خبری قرن بیستم به مفهومی اساسی بدل شد. از مجلات بازارانبوه گرفته تا برنامه‌های تلویزیونی شبانه تا نسخه‌های آنلاین روزنامه‌ها، اخبار شهرت پتانسیل خود را برای جلب‌توجه و تحریک مصرف اثبات کرده است. جایی که ممکن است اخبار سلبریتی کم‌وبیش محدود به طیف خاصی از رسانه‌های چاپی و تلویزیونی باشد، اکنون دسته‌ای از محتوا است که می‌توان آن را در سرتاسر طیف رسانه یافت.

رشد رسانه‌های جدید شیوه‌های تازه‌ای از بازنمایی، مصرف و تولید شهرت را به وجود آورده است، درحالی‌که روزنامه‌نگاری آنلاین- به‌خصوص درجایی که به‌عنوان پلتفرمی فرعی برای رسانه‌های چاپی غالب توسعه یافت-همچنان تأثیری گسترش‌یافته نیز داشته است. یک نکته آشکار، روند رو به رشد روزنامه‌هایی است که به‌اصطلاح «باکیفیت» خوانده می‌شوند که داستان‌ها و گالری عکس‌های سلبریتی ها را در نسخه‌های آنلاینشان در معرض نمایش می‌گذارند، آن‌هم درست زمانی که آن‌ها تمایل به شناسایی و معرفی چیزی تحت عنوان اخبار سطحی و زرد سلبریتی ها در نسخه‌های چاپی خود ندارند. در انتهای دیگر طیف، در محدوده پاپاراتزی و روزنامه‌های رسوایی شوک-وحشت، روزنامه‌نگاری سلبریتی، رسانه‌های جدیدی را نیز یافته است که از طریق آن می‌توان به بازار رسانه‌های جریان اصلی نفوذ کرد. درحالی‌که قالب‌های خبری سرگرمی تلویزیونی نسبتاً آرام‌کننده مانند ای نیوز[۲]! برای سالیان سال نمایش داده می‌شدند، یک تحول مهم اخیر، تغییر و جابه‌جایی[۳]TMZ از سایتی پرحاشیه، مبتذل در خصوص اخبار و شایعات سلبریتی ها به یک برنامه تلویزیونی کابلی درجه اول و مهم بود. (نمایش آن در شب‌های هفته در آمریکا در ژانویه ۲۰۰۸ آغاز شد.)

ظهور TMZ به‌صورت صنعتی محترمانه، علی‌رغم این واقعیت که به سبک و کانون اصلی خود چسبیده و بر آن تمرکز کرده است، حاکی از آن است که حتی بی‌شرمانه‌ترین سوءاستفاده از فرهنگ سلبریتی هم می‌تواند جایی در برنامه‌های اصلی امروزی تلویزیونی برای خود دست‌وپا کند. [اخبار سلبریتی] ذاتاً تماشایی، متناسب با ارزش‌های اخبار معاصر، به‌طور بی‌وقفه تکراری و قابل‌تجدید و کاملاً مناسب برای چرخه‌های خبری سریع است، اخبار کوتاه به‌منظور الویت دادن رسانه‌های معاصر به محتوای سرگرمی محور ایجاد شد.

این موضوع البته در اینجا متوقف نمی‌شود؛ و در مراکز خرید محلی، مسابقات استعدادیابی از یک نوع به‌نوعی دیگر شبیه‌سازی شهرت را به‌طور منظم برای کودکان و نوجوانان فراهم می‌کند. در یکی از تحولات عمده در تولید تلویزیونی، ظهور برنامه آیدل[۴]، برادر بزرگ[۵]، آکادمی شهرت[۶] و نظایر آن ما را به نقطه‌ای بردند که در آن کل قالب‌های تلویزیونی به بهره‌برداری از علایق عمومی در فرصت تبدیل‌شدن به یک سلبریتی وابسته است، هرچند به‌طور محدود.

در اکثر مکان‌هایی که آن‌ها در معرض نمایش گذاشته‌شده‌اند، این قالب‌ها در خلق شرکت‌کنندگان هیچ مشکلی نداشته‌اند؛ علاوه بر این محبوبیت آن‌ها ممکن است در نتایج نظرسنجی نگرش‌های جوانان در مناطقی همچون انگلستان و استرالیا نقش داشته باشد که شهرت را به‌مثابه‌ی یکی از اهداف اولیه‌ی جوانان که امیدوارند در آینده به آن دست یابند، ذکر کرده‌اند.[۷] همچنین درون آکادمی، تجزیه‌وتحلیل شهرت، سلبریتی ها و فرهنگ شهرت یکی از صنایع در حال رشد برای علوم انسانی و اجتماعی در دهه اخیر بوده است.

درواقع، یک اثر همراهی با جماعت[۸] تحت عنوان سلبریتی در مطالعات شهرت رشد یافته است. رشته‌های علوم اجتماعی همانند روانشناسی برای بحث درباره‌ی خطرات روان‌شناختی که در کمین ظهور «سندرم پرستش سلبریتی[۹]» یا (CWS) هستند، رشد و ترقی یافته‌اند. (مک کویگان و همکاران،۲۰۰۲). [روانشناسان] ابتدا در مورد آن تحت عنوان وضعیتی بالینی بحث می‌کردند، اما به CWS اجازه داده شد که در مطبوعات به‌عنوان ابزاری برای توضیح کل فرهنگ سلبریتی مورداستفاده قرار گیرد. حتی رشته‌هایی که عملاً هیچ علاقه‌ی نظری به آن ندارند یا رویکردهای روش‌شناختی مناسب به‌منظور تجزیه‌وتحلیل فرهنگ عامه-مانند مطالعات ادبی- وارد میدان شده‌اند؛ برای مثال مجموعه‌ای از مقالات مربوط به «شهرت پسااستعماری» از [دل] مطالعات ادبی پسااستعماری پدید آمد (کلارک در مطبوعات).

علی‌رغم موضوعات جانبی همانند این‌ها، مرکز ثقل مطالعات سلبریتی همچنان در مطالعات رسانه و مطالعات فرهنگی باقی‌مانده است که دانشگاهیانی که از قبل به فرهنگ و بازنمایی‌های فرهنگ‌عامه علاقه‌مند بودند، بی‌درنگ [در بحث] از سلبریتی های خاص به‌مثابه‌ی متون همت گماشتند.

این مباحث به‌طور منظم در مطالب دوره‌های آموزشی [مقطع] کارشناسی و همچنین در [بین] خوانندگان و مجموعه‌های موضوعی که اخیراً شروع به سکنی گزیدن در این میدان کرده‌اند، ظاهر می‌شوند (به‌عنوان مثال، اندروز و جکسون ۲۰۰۱، هولمز و ردموند ۲۰۰۶، مارشال ۲۰۰۷).

کسانی از ما که تحقیقات خود را درباره سلبریتی منتشر کرده‌ایم، می‌دانیم که چقدر به‌راحتی می‌توانیم در نظام تبلیغات و ترویج که صنایع سلبریتی به آن وابسته‌اند، سهیم باشیم. تنها در مورد کسانی که مقادیر قابل‌توجهی از مطالب در خصوص سلبریتی منتشر و برخی از علایق رسانه‌ای را در کار خودشان تجربه کرده‌اند، این‌ حدسی عادلانه خواهد بود.

شخصاً، به‌ویژه از زمان انتشار [کتاب] فهم سلبریتی (ترنر،۲۰۰۴)، من روزنامه‌نگاران را به‌طور منظم از سراسر جهان [برای تماشای] هر اجرای جدیدی از سلبریتی های بسیار مشهور (به‌عنوان مثال مراسم تشیع جنازه مایکل جکسون) یا رفتار بد (هر چیزی که مربوط به بریتنی اسپیرز یا لیندسی لوهان[۱۰] باشد) که رخ می‌دهد، دعوت کرده‌ام. معمولاً آن‌ها می‌خواهند بدانند که چرا دانشگاهیان به شهرت علاقه‌مندند، اگر این چیز بدی برای مصرف‌کنندگان رسانه‌ای است که به آن‌ها علاقه‌مند باشند، پس در نهایت چه کاری باید در مورد آنها انجام شود؟

جالب است که روزنامه نگاران در جستجوی نظرات اخلاقی یا عیب جویانه سراغ دانشگاهیان می‌آیند؛ به‌ندرت اتفاق می‌افتد که مصاحبه‌ای، در بعضی مواقع دعوتی صریح برای بیان عقیده در موردبررسی سابقه شخصیت یا رفتار فرد را دربرنگیرد. درعین‌حال، کاملاً واضح است که روزنامه‌نگاران، سلبریتی را به‌ویژه به‌عنوان یک سازمان اجتماعی یا فرهنگی جدی نمی‌گیرند. [سلبریتی] مطمئناً در اخبار حاضر است، بنابراین باید دنبال شود، اما به نظر می‌رسد در نهایت اکثر روزنامه‌نگاران بر این باورند که این [سلبریتی] پدیده‌ای زودگذر است.

درواقع، من فهمیدم که یک روش مطمئن برای خاتمه دادن به مصاحبه اولیه، این است که تحلیلی دقیق از اینکه چرا به تولید و مصرف سلبریتی علاقه‌مندیم، با هدف پیشنهاد این موضوع که کانونی پیچیده و مهم برای پژوهش فرهنگی است، به راه بیندازیم. به نظر می‌رسید این نوع واکنش تمام [وجه] سرگرمی را ضایع می‌کند.

مطالعات سلبریتی؛ در حال حاضر

تلاشی هماهنگ به‌منظور ایجاد یک سرمایه‌گذاری عقلانی مناسب در خصوص مطالعه سلبریتی در نهایت هم به‌موقع و هم ارزشمند است. راه‌اندازی این فصلنامه[۱۱] [مطالعات شهرت] فرصتی را برای ما فراهم می‌کند تا درباره آنچه ممکن است مطالعه سلبریتی نامیده شود، بحث کنیم؛ و نقطه شروع آن بررسی صریح آنچه که مطالعات سلبریتی در حال حاضر انجام می‌دهد، است؛ بنابراین بگذارید برخی مشاهدات شخصی‌ام را درباره اینکه [سلبریتی] برای من چگونه به نظر می‌رسد، مطرح کنم. برای شروع، من عمق و تنوع زیادی در نوشته‌ها و تحقیقات دانشگاهی در خصوص سلبریتی نمی‌بینم. اکثر خوانندگان و مجموعه‌های ویرایش شده (و به‌طور قابل‌توجهی، تعداد آن‌ها بسیار بیشتر از مطالعات در طول کتاب است) تمایل دارند روی موضوعات مشابه به روش‌های مشابه کار کنند.

این موضوعات، به‌نوبه خود، تمایل دارند از مجموعه‌ای محدود از سلبریتی های فردی یا «نقاط قوت» رسانه‌های مرتبط با سلبریتی استنتاج شوند (مارشال،۱۹۹۷) و شیوه‌ی تجزیه‌وتحلیل [آن‌ها نیز] اساساً متنی و گفتمانی است.

البته رویکردهای دیگری نیز وجود دارند، اما آن‌ها در اقلیت هستند.[۱۲] گهگاه، ما سازمان‌های جدید از یک نظریه یا تاریخچه‌ای از سلبریتی داریم (برای مثال به روجک مراجعه کنید)؛ بررسی‌هایی از تولید سلبریتی وجود دارد (ترنر و همکاران،۲۰۰۰)؛ و چندین مطالعه مهم درباره کسانی که سلبریتی را مصرف می‌کنند وجود داشته است (گامسون ۱۹۹۴، هیل ۲۰۰۷)، با چشم‌انداز مطالعات بیشتر [در خصوص] مخاطب که طی چند سال آینده منتشر می‌شود و در دسترس همگان قرار می‌گیرد (مانند پروژه کنونی که توسط بِو اِسکگز و هلن وود[۱۳] در مورد مصرف تلویزیون واقع‌نما انجام می‌شود).

بااین‌وجود، اکثراً این حوزه از تجزیه‌وتحلیل سلبریتی های شخصی یا به‌عنوان متون رسانه‌ای جالب در نوع خود و یا به‌عنوان نشانه‌هایی برای سازمان‌های فرهنگی یا مسائل سیاسی گسترده‌تر اشباع‌شده است. درهرصورت، کانون تحلیل، جزئیات بازنمایی‌شان از طریق رسانه است.

ثابت‌شده است که بخش عمده‌ای از این‌ها، کار ارزشمندی است و هیچ تردیدی وجود ندارد که سلبریتی سودمندی خود را به‌مثابه‌ی موقعیتی مولد برای تجزیه و تحلیل تحولات فرهنگی برای مثال پیرامون جنسیت، نژاد یا ملیت نشان داده است. مهم است که چنین کاری ادامه یابد. بااین‌حال، فکرمی کنم این نکته نیز مهم است که بپرسیم آیا این تنها چیزی است که ما از یک حوزه به نام مطالعات سلبریتی انتظار داریم؟ به نظر من، ما باید کارهای بیشتری انجام دهیم تا فعالانه سایر رویکردهای مطالعه سلبریتی را پرورش دهیم.

برای انجام این کار، باید به خودمان یادآور شویم که سلبریتی نه‌تنها مقوله‌ای از متن رسانه‌ای نیست، بلکه فقط نوعی از گفتمان رسانه است. روش‌های مختلفی وجود دارد که ما می‌توانیم به‌واسطه‌ی آن سلبریتی را تعریف کرده و از این طریق به آن‌ها نزدیک شویم که به ما کمک می‌کند تا ابعاد دیگر کارکرد و اهمیت آن را درنظر بگیریم.

در ادامه‌ی این مقاله می‌خواهم کمی در مورد روش‌های مختلفی که ما می‌توانیم با آن‌ها سلبریتی را تعریف کنیم- به‌عنوان بازنمایی، گفتمان، صنعت و یک سازمان فرهنگی- و آنچه انواع برنامه‌های تحقیقاتی یا رویکردهای تحلیلی می‌تواند از این نوع تعاریف سرچشمه بگیرد، صحبت کنم. اولاً، به‌طور حتم، سلبریتی نوعی از بازنمایی است که ازلحاظ معنایی مجموعه‌ای از متون و گفتمان‌ها را برای ما فراهم می‌کند که فرهنگ پویای مصرف را تقویت می‌کند. ثانیاً سلبریتی همچنین یک اثر گفتمانی است؛ یعنی کسانی که در معرض نظام بازنمایی سلبریتی بوده‌اند، مجدد توسط آن مورد پردازش و بازآفرینی قرار می‌گیرند.

درگیرشدن در این نظام بازنمایی- «سلبریتی شدن»- چگونگی و نحوه‌ی مصرف شما را تغییر می‌دهد. فرآیند سلبریتیزه شدن به‌طور گسترده‌ای تحول‌پذیر تلقی می‌شود اما بااهمیت سیاسی متفاوت؛ در یک‌طرفِ انتهای طیف نظرات، این به‌منزله‌ی نوعی امتیاز و توانمندی توصیف می‌شود، اما در انتهای دیگر طیف به‌منزله‌ی شیوه‌ای برای استثمار یا ابژه سازی.

در شدیدترین و نگران‌کننده‌ترین نمونه‌های آن، سلبریتیزه شدن می‌تواند چیزی نزدیک به ذلت به بار آورد (به بریتنی اسپیرز[۱۴] یا جید گودی[۱۵] در مقاطع مختلف در حرفه‌های عمومیشان فکر کنید).

درحالی‌که سیاست‌های واقعی عملکرد سلبریتی در هر مورد خاص، مقارن و احتمالی خواهد بود، اما هیچ‌کس انکار نمی‌کند که سلبریتیزه شدن پتانسیل خلق پیامدهای «زندگی واقعی» را دارد. درواقع، تفسیرهای ایدئال گرایانه از این پتانسیل است که تقاضا برای موقعیت‌ها را در برنامه‌های تلویزیون واقع‌نما ایجاد می‌کند که به افراد این شانس را می‌دهد تا دقیقاً خودشان را در معرض این فرآیند تحول قرار دهند. به‌طور اساسی، حتی باوجوداینکه تقاضا برای سلبریتیزه شدن در چنین مواردی به لحاظ فردی برای جستجوی اعتبار چیزی است که آن‌ها به‌عنوان خود ذاتیشان می دانند-که عمدتاً «ستاره [گی]» کیفیت ذاتی هاشان است- ما می‌دانیم که اثر گفتمانی سلبریتی بیشتر نتیجه فرآیند واسطه‌گری (یا دقیق‌تر، تولید) است تا شناخت خصوصیات خاص هر فرد منفرد. به همان اندازه مهم؛ این سومین مقوله ای است که به‌واسطه‌ی آن تحلیل ما ممکن است، عمل کند، سلبریتی که پیامد عینی این اثر گفتمانی است، خود یک کالا محسوب می‌شود؛ مانند هر محصول تجاری دیگر، آنچه پی.دیوید مارشال[۱۶] (۱۹۹۷) به‌طور مؤثری «سلبریتی-کالا» نامیده است، [سلبریتی] نیز می‌تواند در معرض تولید، فروش و تجارت قرار گیرد- و البته نه‌فقط با تبلیغات و صنایع رسانه‌ای- و بنابراین آن [سلبریتی] می‌تواند سرمایه، توسعه، برنامه‌ریزی استراتژیک و تنوع محصول را جبران کند. در بالاترین سطح عملی، برای فرد موردنظر، شهرتشان یک ملک تجاری است که برای حرفه آن‌ها اساسی است و اگر بخواهند از آن بهره‌مند شوند، باید حفظ و نگهداری شود.

برحسب آنچه که به معنای پیشرفت مطالعات شهرت است، این موضوع، ضرورت مطالعات شهرت به‌منظور یافتن راه‌هایی برای ترسیم و درک اهمیت ساختاری فزاینده تولید و همچنین مصرف سلبریتی به‌منظور شکل دادن به صنایع رسانه‌ای و سرگرمی را برجسته می‌کند. سلبریتی به‌مثابه‌ی یک صنعت نیز باید درک و مطالعه شود.

سرانجام، در پایان احتمالاً مهم‌ترین [نکته اینکه]، سلبریتی یک سازمان فرهنگی است که کارکرد اجتماعی دارد. سلبریتی نه‌تنها در تولید جوامعی همچون گروه‌های طرفدار یا خرده‌فرهنگ‌ها نقش دارد، نه‌تنها باعث خلق فرهنگ سلبریتی[۱۷] و شبکه‌های اجتماعی می‌شود، بلکه همچنین در زمینه‌ی انتظاراتی که بسیاری، به‌ویژه جوانان از زندگی روزمره دارند، مشارکت می‌کند. همان‌طور که قبلاً مشاهده کردیم، این جنبه اخیر به‌طور منظم در رسانه‌ها طرح‌ریزی می‌شود، اما تاکنون این موضع ازنظر شیوه‌ی تجزیه‌وتحلیل یا تبیین، بازدهی کمی داشته است.

در حقیقت، این نکته قابل‌توجه است که گرچه مفاهیم اجتماعی و فرهنگی سلبریتی احتمالاً ابعادی هستند که در حال حاضر حداقل آن‌ها را درک می‌کنیم، آن‌ها همچنین ابعادی هستند که ما باید در درازمدت بیشترین نگرانی را به لحاظ قانونی برای آن‌ها داشته باشیم (و من در بخش بعدی به این موضوع بازخواهم گشت).

به نظر من، این [موضوع] هم‌اکنون یک ضعف در زمینه‌ی مطالعات سلبریتی است که تا به امروز بر اولین دسته از این مقولات تمرکز کرده است، [یعنی] بررسی سلبریتی به‌مثابه نوعی از بازنمایی- با کمی توجه به دومین مقوله، یعنی سلبریتی به‌مثابه‌ی اثر گفتمانی. به‌هرحال در بسیاری جهات، درست است، چنین ترجیحی قابل‌درک است. آن همچنین از سوابق و نمونه‌هایی در تاریخ مطالعات فرهنگی و رسانه به‌عنوان یک حوزه برخوردار است. مطالعات فرهنگی به روشی مشابه و با تمرکز دقت نظرش بر متون رسانه‌ای به‌مثابه‌ی ابزارهایی برای نمایش آنچه انواع اطلاعات یا بینش‌هایی که تحلیل فرهنگی و رسانه‌ای می‌تواند فراهم کند، آغاز شد.

هرچند میزان اختیار و اراده در انتخاب متن، سرانجام انتقاداتی را به دنبال داشت. یکی از مهم‌ترین منتقدان دراین‌بین، جیم مک گویگان[۱۸] (۱۹۹۲) بود، تمرکز بر تلویزیون متخلف یا خرده‌فرهنگ‌های جالب شهری، زمانی که سازمان‌های فرهنگی مردمی قدرتمندتر و مهم‌تری وجود داشت (به‌عنوان‌مثال روزنامه‌های نیم قطع و مصور) که از تجزیه‌وتحلیل گریزان بود را زیر سؤال برد. این انتقادی مشروع است و بحث‌هایی درباره‌ی این نوع مسائل که از آن زمان به بعد بخشی از قلمرو مطالعات فرهنگی بوده است، وجود دارد.

بااین‌وجود، همان‌طور که موضوعات ترجیح داده‌شده در فرهنگ‌عامه وجود دارد، این غنای متنی و افراط بیش‌ازحد فرهنگ شهرت است که مصرف‌کنندگان و تحلیلگران را به‌طور یکسان جذب می‌کند و بنابراین به‌هیچ‌وجه شگفت‌انگیز نیست که این موضوعات به‌جای موضوعات کلان‌تر، ساختاری، سیاسی یا نظری در کانون توجه باقی‌مانده‌اند.

من همچنین گمان می‌کنم که برخی در مطالعات فرهنگی و رسانه از گشایش موقعیت جدیدی به‌منظور پشتیبانی به‌وسیله‌ی عملکرد تحلیل متنی در مرحله‌ای از تاریخ این حوزه استقبال کرده‌اند، [به‌خصوص] وقتی تحلیل انواع دیگر متون رسانه‌ای عمدتاً از رونق افتاده بود. هرچند، حداقل دو مشکل ازنظر دلالت‌هایی که این الگوی ترجیحات در زمینه‌ی مطالعات شهرت ایجاد می‌کند، وجود دارد.

یک مشکل این است ‌که وابستگی به روش‌های تحلیل متون تا حدودی بعد واپس گرایانه دارد، یادآوری کار خوش‌بینانه‌ی سیاسیِ انجام‌شده در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ که به‌موجب آن جیم مک گویگان (۱۹۹۲)، جیمز کوران[۱۹] (۱۹۹۰) و دیگران به مطالعات فرهنگی به دلیل عوام‌فریبی تلویحی و «تجدیدنظرطلبی» تن‌آسا حمله می‌کنند؛ یعنی این‌که درحالی‌که تحلیل متنی قطعاً یک روش‌شناسی معتبر است، ازنظر من؛ ما مدت‌هاست که از نقطه‌ای عبور کرده‌ایم که می‌توان آن را به‌مثابه‌ی بنیانی کافی برای ایجاد یک برنامه گسترده از پژوهش‌های مطالعات فرهنگی در نظر گرفت.

ازآنجاکه مطالعات شهرت به سمت توسعه چیزی که باید یک مجموعه متنوع‌تر و چند رشته‌ای از رویه‌های تحقیقاتی باشد، رهسپار است، این‌یک نگرانی است که باید به‌خوبی در نظر گرفته شود. دومین موضوع این است که بسیاری از این نوشتارها ما را به همان قلمرویی می‌کشاند که رسانه‌ها خودشان در تحلیلشان از شهرت کشف کرده‌اند. این مأیوس‌کننده خواهد بود اگر نوشته‌های مطالعات فرهنگی در خصوص سلبریتی از نمایه‌های روزنامه‌نگاران و مقالاتی در خصوص مکمل‌های رنگی آخر هفته و امور جاری تلویزیون غیرقابل تشخیص باشد. باید خاطرنشان کرد که در حال حاضر مشابهت‌های زیادی [در این خصوص] وجود دارد. روزنامه‌نگاران نیز همچون دانشگاهیان بر جزئیات بازنمایی سلبریتی متمرکزشده و درگیر فرآیند اهمیت دادن دقیق به آن‌ها شدند. به‌طور کنایه‌آمیزی، همان‌طور که ویژگی این مقالات اغلب نشان می‌دهد، رابطه‌ای بالقوه غیرمستقیم و قطعاً متقابل بین آکادمی و رسانه پیرامون این موضوع وجود دارد. هر دو بخش یکدیگر را تغذیه می‌کنند: رسانه‌ها از ما نقل‌قول می‌کنند تا داستان‌های خود را مشروع جلوه دهند، درحالی‌که ما آن‌ها را برای شواهد تجربی یا متنی برای خود واکاوی می‌کنیم. بااین‌حال، نگرانی اصلی من این است که آنچه را که من به‌عنوان جنبه‌های ساختاری مهم‌تر سلبریتی می‌بینم، به‌واسطه‌ی ترجیحاتی که توصیف کرده‌ام، به حاشیه رانده شوند.

مطالعات سلبریتی تمام درک ما از اینکه چگونه ممکن است سلبریتی-کالا را بفهمیم، شامل نمی‌شود، در این خصوص ادبیاتی دانشگاهی اندکی وجود دارد که بر تولید، تجارت، بازاریابی یا اقتصاد سیاسی ساختارهای مولد این کالا متمرکز است. مطالعات سلبریتی آکنده از پژوهش (به‌عنوان موضوعی متمایز از نظریه‌پردازی) در این خصوص نیست که نقش اجتماعی سازمان فرهنگی سلبریتی را نیز دربرگیرد و هیچ‌یک از این‌ها موضوعات ساده‌ای نیستند و نزدیک شدن به آن‌ها طیف وسیعی از رشته‌ها، دانش‌ها و روش‌های پژوهشی را دربر می‌گیرد؛ اما به نظر می‌رسد که آن‌ها به شیوه‌های سودآوری برای توسعه مسیرهای جدی برای مطالعات سلبریتی در آینده اشاره دارند.

 

* Graeme Turner، گرایم ترنر نویسنده، نظریه پرداز و استاد دانشگاه در زمینه مطالعات فرهنگی اهل استرالیا است. وی این مقاله را در اولین شماره از اولین دوره فصلنامه مطالعات شهرت (Celebrity Studies) در سال (۲۰۱۰) به چاپ رسانده است.

[۱] این مطلب، ترجمه ی  بخش اول مقاله Approaching celebrity studies (2010) می باشد، سایر بخش ها در هفته های آتی منتشر خواهد شد.

[۲] E! News

[۳] یک روزنامه آنلاین از نوع روزنامه‌نگاری مصور و تلخیص شده است که در تاریخ ۸ نوامبر ۲۰۰۵ شروع به کار کرد.

[۴] یک برنامه‌ی استعدادیابی تلویزیونی در آمریکا.

[۵] یک مجموعه تلویزیونی در ژانر تلویزیون واقع‌نما در هلند.

[۶] یک مجموعه تلویزیونی دز ژانر تلویزیون واقع‌نما در آلمان.

[۷] در سال ۲۰۰۵ در مطالعه ای توسط سازمان تحقیقاتی انگلستان YouGov ، ۸۰۰ جوان در گروه سنی ۱۶-۱۹ سال مورد بررسی قرار گرفتند (کاسیدی، ۲۰۰۶). آنها دریافتند که از هر ۱۰ نوجوان، اگر یک نفر فرصت حضور در تلویزیون را داشته باشد، تحصیلات خود را رها می¬کند و ۱۶٪ از نوجوانان مورد نظر معتقدند که در نهایت از طریق سلبریتی¬ها موفق می شوند. ۹ % معتقد بودند که مشهور شدن بدون اینکه در کسب مهارت یا صلاحیت اذیت شوید راهی عالی برای ثروتمند شدن است و ۱۱٪ دیگر گفتند که “منتظر کشف شدن” هستند.

[۸] Bandwagon effect

[۹] سندرم پرستش سلبریتی به‌عنوان یک اختلال وسواسی اعتیادآور توصیف‌شده است که در آن فرد به‌طور کامل درگیر و علاقه‌مند به جزئیات زندگی شخصی یک شخص مشهور است.

[۱۰] Lindsay Lohan

[۱۱] Celebrity Studies

[۱۲]  فرهنگ خوان سلبریتی دیوید مارشال  (۲۰۰۷) نمونه هایی از این طیف را ارائه می دهد.

[۱۳] Bev Skeggs and Helen Wood

[۱۴] Britney Spears

[۱۵] Jade Goody

[۱۶] P. David. Marshall

[۱۷]  در اینجا منظور من فرهنگ مصرف مبتنی بر بازنمایی رسانه ها از افراد خاص و شیوه های مربوط به ساخت هویت است.

[۱۸] Jim McGuigan

[۱۹] James Curran