نیکول اشاف مدرس جامعهشناسی و از فعالان مطبوعات سوسیالیستی جهان، کتابی دارد با عنوان «پیامبران جدید سرمایه». این کتاب در ایران توسط رسول قنبری ترجمه و نشر ترجمان آن را در ۱۷۶ صفحه منتشر کرده است. «پیامبران جدید سرمایه»؛ به معرفی چهره هایی می پردازد که سرمایه های کلانی دارند، کاریزمای جهانی دارند و اتفاقا فعالیتهای گسترده بشردوستانه ای هم دارند.
چهار چهره مطرح جهان سرمایه داری شامل شریل سندبرگ (مدیر ارشد عملیاتی فیس بوک)، جان مک کی (مدیر عامل شرکت هول فودز)، اپرا وینفری (غول رسانه ای) و بیل و ملیندا گیتس(بنیانگذاران بنیاد گیتس) افراد مدنظر اشاف هستند. هر یک از این چهارنفرعلاوه بر فعالیتهای اقتصادی کلان خود، در زمینه مسائل انسانی و اجتماعی نیز فعالند و دست به اجرای راهکارهایی برای اصلاح امور بشر زده اند. راهکارهایی از جمله به کار بستن استراتژیهای فمینیستی، اصلاح نظام آموزشی، کمک به کسب و کارهای کوچک، شریک کردن کارگران در سود خالص شرکت، الهام بخشیهای فردی برای به کار گرفتن نهایت توان و … که هریک به تنهایی کافیاند تا از آنان چهره ای پیامبرگونه بسازند.
نوشتههای مرتبط
نیکول اشاف «پیامبران جدید سرمایه» را با مقدمه ای جالب و خواندنی درباره نیاز ویژه نظام سرمایه داری به قصه و قصه گویی شروع کرده و نشان می دهد زندگی هر روزه ما در مسائلی تعریف شده که باعث می شوند هر روز از رختخواب درآییم و به مدرسه و محل کارمان برویم که تمام این واکنشها در ذیل ساختارهای سود آفرینی جای می گیرند. اکثریت ما بیشتر ساعات روزمان را مشغول کارهایی هستیم که برای رفع نیازهایمان تعریف نشده اند و هدفی جز بازگرداندن سود سرمایه گذاران به صاحبانش ندارند و به عنوان راه حلی برای نظم دهی و سازماندهی جامعه، دقیقا بر خلاف طبیعت ما برای زندگی اجتماعی و تعاونی است.
از نظر اشاف، سالهای پررونق دهه ۹۰ نابرابری درآمدی عظیمی را به وجود آورد، فقر را افزایش داد، محیط زیست را تخریب کرد، تبعیض جنسیتی را تداوم بخشید و اضطراب گسترده ای را فراگیر کرد. در این مرحله، نسل جدیدی از قصه گوها پدید آمدند که به ما بگویند مشکلات گریبانگیر جوامع کدام هایند و باید چگونه برای رفع آنها اقدام کرد. قدرتمندترین این قصه گوها ابرنخبگان هستند. کسانی مثل بیل گیتس که فقر و سطح پایین خدمات بهداشتی در هیچ جای جهان رابرنمی تابد، شریل سندبرگ که برای مقابله با تبعیض های جنسیتی مزمن در محیطهای کاری، تلاش می کند، سخنرانی می گذارد و کتاب می نویسد، جان مک کی که افتخارش سهیم کردن کلیه کارگران کارخانه در سود است و اپرا وینفری که باور دارد که زنده است تا مردم را بالا کشیده و آنها را به «بهترین زندگی» رهنمون شود؛ نمونه هایی از قصه گویان ابرنخبه ای هستند که اشاف فعالیتهای امروز آنان را تحت عنوان شکل جدیدی از سرمایه داری با عناوین پرطمطراقی همچون سرمایه داری خلاقانه، سرمایه داری وجدانمندانه، سرمایه داری محیط زیست محور، سرمایه داری فراگیر و… مورد تحلیل و ارزیابی قرار می دهد.
اما پیامبر سرمایه بودن به چه معناست؟ اشاف به تبعیت از وبر پیامبر را شخصیتی کاریزماتیک معرفی می کند که رسالتی برای پربارتر کردن زندگی و تبدیل جهان به جایی بهتر دارد و تحلیل می کند که اپرا وینفری و ملیندا گیتس دیدگاهشان درباره جهانی بهتر برای زندگی را با هدف کسب سود مالی ترویج نمی کنند. آنها این کار را از این جهت انجام می دهند که باور دارند راهکارهایشان برای حل مشکلات جامعه درست و موثر است. اما راه حل هایی که این افراد ارائه می دهند در چه منطق ساختاری مطرح می شود؟ آیا می توان مطمئن بود که راه حل های این پیامبران برای رفع مشکل انحصار قدرت ابرشرکتها، تکنولوژی، تبعیض های جنسیتی، مشکل محیط زیست و نابرابری؛ راه حل هایی بازار محور نیست یا نه؛ همه این راه حل ها حامل تفکر نظام مند و منسجم در درون دایره سرمایه داری است و از این بابت که در چارچوبهای موجود سرمایه داری می گنجند بسیار ایمن و دست یافتنی هستند.
اشاف کتاب خود را در چهار بخش اصلی نظم داده است و درهر فصل به فعالیتهای اجتماعی این چهار چهره برجسته جهانی پرداخته. در ابتدای هر فصل با معرفی پیامبر مدنظر خود، ابتدا شرح مفصلی از عملکردهای اجتماعی این افراد ارائه کرده و نکات مثبت عملکردی سرمایه داران مورد اشاره را تشریح می کند. از جمله اینکه سندبرگ را کسی معرفی می کند که توانسته بر موانع جنسیتی موجود در شرکتهای تکنولوژی محوری چون گوگل و فیس بوک غلبه کند یا مک کی که تاکنون چک حقوقی در شرکت هول فودز دریافت نکرده یا اپرا که توانسته با اقدامات موثرش تا اندازه زیادی بیماریهای زنان فقیر و غالباَ سیاهپوست درایالات متحده آمریکا را کاهش دهد.
او در فصل اول با عنوان شریل سندبرگ و کسب وکار فمینیسم به تشریح موفقیت و چگونگی تلاشهای سندبرگ در تشویق زنان به کسب موفقیت شغلی می پردازد. او تحلیل می کند که مانیفست سندبرگ، که زنان را تشویق میکند پیگیر رویاهایشان باشد دقیقا در راستای نیازهای سرمایه داری است چرا که موانع ساختاری کسب موفقیت شغلی زنان را نادیده انگاشته و بر این باور است که زنان تنها در صورتیکه مراتب بالای شغلی را داشته باشند می توانند کمک حال زنان دیگر در رشد و ارتقا باشند. در حالیکه فمینیسم حقیقی یعنی این ایده که هرکسی، فارغ از جنسیت، باید از این موارد برخوردار باشد: حقوقی خوب و حق اظهار وجود در محل کار، کرامت، احترام، خدمات بهداشتیِ باکیفیت و مراقبت از کودکان، حق مسکن و تحصیلات عالی، و شبکۀ قوی حمایتی برای افرادی با سن بالا، بیماری یا معلولیت. که این برداشت از فمینیسم با اهداف شرکتهای سرمایه داری در کسب حداکثر سود در تضاد است.
شغل رئیس یک شرکت، مرد یا زن، افزایش سود است و یکی از روشهای این کار، پرداخت کمترین میزانِ ممکنِ حقوق و مالیات است. این به این معنی است که هدفهای رهبرانِ زن اغلب در تضاد با نیازهای زنان طبقۀ کارگر است. وجود زنانی در بالای هرم مدیریتی، شاید به جنگ با تبعیض جنسیتی کمک کند و مسیر ورود زنان دیگر به سمت جایگاه رهبری را هموار کند، اما این ایده که رهبران زن شرایط بهتری برای بخش بزرگ تری از زنان پیاده می کنند پیشینیۀ تاریخی کمی دارد. اشاف در پایان این فصل و با تحلیلهای متنوع، نشان می دهد که فمینیسم به مثابه یک ایدئولوژی؛ نیازمند دیدگاههای جمعی است که از افرادی معمولی، منتقد و توانمند ساخته می شود.
مولف در فصل دوم کتاب با عنوان هویت سرمایه: هول فودز، سرمایه داری وجدانمندانه و توسعه پایدار جان مک کی و ساز و کار فعالیتی شرکت هول فودز را مدنظر قرار می دهد. پس از تشریح فعالیتهای موثر مک کی در روش رفتار با کارگران شرکتش که حالا معتبرترین شرکت دنیا در زمینه تهیه غذاهای سالم و ارگانیک است، نشان می دهد که شخصی مثل مک کی نیز با همه تلاشی که به قول خودش در پیروی از ندای قلبش کرده، بازهم در حال حرکت در محدوده ای است که دنیای سرمایه داری تعیین کرده است.
او تحلیل می کند که اگرچه سرمایه داری وجدانمندانه از نوع مک کی از برخی جنبه ها جذاب است و کارگرانی که برای او کار می کنند بسیار خوش شانس تر از کارگران دیگر شرکتها هستند، اما در سیستمی که برای سود طراحی شده است و ضرورتهای سرمایه داری همه جا حاضرند، حتی تولید پایدار نیز مستلزم مصرف و نابودی منابع سیاره است. در واقع از نظر اشاف اگر نمی خواهیم در یک زباله دان زیست محیطی زندگی کنیم، باید نهادهای دموکراتیکی بسازیم که تولید و مصرف را حول محور نیازهای انسان سازمان دهی کنند و نه حول اقتضائات و الزامات سرمایه داری.
اپرا وینفری و قصه او موضوع اصلی فصل سوم کتاب است. اشاف تحلیل می کند که آنچه داستان اپرا را بسیار قابل الگوبرداری کرده این است که در قصه او موفقیت، ناشی از درستکاری و کار سخت است، نه بخت و اقبال. پس هر کسی می تواند به آن دست یابد. داستان اپرا ازاینرو جذاب است که ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را مخفی میکند. او رؤیای آمریکایی را قابل دستیابی جلوه میدهد. اگر روی خودمان کار کنیم به اهدافمان میرسیم. روشی که اپرا برای دوری از مشکلات و دستیابی به رؤیاهایمان به ما میگوید همیشه تطبیق با دنیا است نه تغییر دنیا. ما تقاضایی از سیستم، از نهادها و مردم قدرتمند و مخفی نداریم، ما فقط از خودمان تقاضا داریم. در واقع راهی که به ما گفته اند بپیماییم تا به رویاهایمان برسیم همواره وفق دادن خودمان با جهان در حال تغییر بوده است. اپرا و داستانش مدام از ما می خواهند که کار کنیم و درونمان را درست کنیم. تا می توانیم از درونمان مایه بگذاریم و عشق و حمایت به دیگران بدهیم. این قصه هرگز از ساختارهای نابرابری که در آن زندگی می کنیم، از زور اقتصادی طبقه ای که در آن به دنیا آمده ایم و هزار و یک نهاد قدرتمندی که آرزوهایمان را مدیریت می کنند و به جهانمان معنا می دهند چیزی نمی گوید.
بنیاد گیتس و ظهور سرمایه داری بشردوستانه نام فصل چهارم کتاب اشاف است. از زمان تاسیس بنیاد گیتس در سال ۹۷ تا کنون، زمینه های پزشکی و تحقیقاتی بیماریهایی مانند مالاریا و ذات الریه به شدت پیشرفت کرده و امیدواریهای زیادی را روانه قاره همیشه فقیر آفریقا کرده است. علاوه بر آن، جنبش اصلاحی نظام آموزشی در ایالات متحده آمریکا دستخوش تغییرات مثبتی شده که مدیون به کار گرفته شدن میلیاردها دلار دارایی خانواده گیتس برای عمومی کردن بشر دوستی است. اما اشاف از زاویه دید دیگری نیز به این فعالیتهای کلان و البته تاثیر گذار نگریسته است. او تحلیل می کند وقتی بنیادها کمک مالی خیرخواهانه میکنند، برخلاف مالیاتدادن، آنها هستند که انتخاب میکنند در چه پروژههایی سرمایهگذاری کنند. این پروژهها اغلب برخی نتایج مترقیانه دارند، مثلاً کودکان فقیر واکسینه میشوند، درحالیکه بدون این کمکها چنین امکانی نداشتند. اما این کمکها اغلب شامل اهداف محافظهکارانه هم هستند، مثلاً خانوادۀ گیتس درعوضِ حمایت از مراقبت بهداشتی عمومی، طرفدار کالاییکردن خدمات بهداشتی هستند و خیلی از بنیادها پشتیبان خصوصیسازیِ آموزش عمومی و کاهش نقش والدین و معلمها در نحوۀ ادارۀ مدارس هستند. او معتقد است چندان فرقی نمیکند که طرحهای بنیادها را دوست داشته باشیم یا نه، زیرا افرادی مثل بیل و ملیندا گیتس به شدت قدرتمندند و اساساً به جایی پاسخ گو نیستند. خانواده گیتس کنترل قدرت را در دست دارند. ابتکار واکسیناسیون آنها در حال تغییر دادن سیستم سلامت جهانی است و پروژه های آموزشی شان در ایالات متحده، سیاستهای آموزش فدرال را شکل می دهند.
پس از تشریح فعالیتهای موثر این افراد در هر فصل، اشاف از محدودیتهای بازار سرمایه سخن گفته و تحلیل می کند که سرمایه چطور در مقابل نیازهای آدمی می ایستد و با ذات غیردموکراتش، برای رشد، نیازمند نابرابری است. در ادامه این بحثها مثالهای فراوانی می زند تا نشان دهد چگونه سرمایه و سرمایه داری مستلزم نابرابری است. در واقع او با طرح انتقادات اساسی به الزامات سرمایه داری در اشکال جدید و بشردوستانه، مخاطب را ترغیب می کند که نسبت به داستانهایی که باعث ترویج الگوهای حاضر موفقیت می شوند، محتاط تر باشد. اواز چهار چهره ای سخن به میان آورده که در واقع با حمایت و پشتیبانی سیستم سرمایه داری به جایگاه کنونی شان رسیده اند. سیستم سرمایه داری که بهر حال افزایش سود در آن به تشخیص نیاز واقعی مردم و رفع آن، ارجح است.
لحن اشاف در تشریح وضعیت پیامبران سرمایه، لحنی به دور از هیجان و فضای پوپولیستی رایج است. او کاری به شخصیت این افراد ندارد و تنها با مطرح کردن این چهره های آشنای معاصر، سعی دارد خواننده کتاب خود را به سمت نگاهی عمیق تر به موضوعات مربوط به تولید، سرمایه، فمینیسم، دموکراسی، ایدئولوژی و … هدایت کند.
فصل آخر کتاب اشاف با عنوان نگاهی به آینده تشریح می کند که سرمایه داری چه مشکلاتی دارد و پیامبران جدید سرمایه نیز علیرغم ثروت و موفقیت عظیمشان، این مشکلات را به رسمیت شناخته اند و برای رفع آن گام برمی دارند. اما اشاف بر این باور است که قصه ها و راه حل هایی که آنان ارائه می دهند؛ نابرابری، فقر، سرکوب، تخریب محیط زیست و تبعیض را پایان نخواهد داد. در عوض راه حلهای آنها روابط اجتماعی قدرت و ساختارهای سودآور انباشت را تقویت می کند. در واقع آنها نیروهایی را تقویت می کنند که این عواقب منفی را از همان اول ایجاد کرده اند.
خواندن این کتاب که توسط سردبیر مجله معتبر سوسیالیستی Jacobin نوشته شده برای هر کسی که مانند اعجاز احمد باور دارد «انسانیت تحت سرمایه داری دوامی ندارد» لذت بخش خواهد بود. حتی کسانی که آشنایی چندانی با دیدگاههای چپ ندارند نیز کتاب را آموزنده و تامل برانگیز خواهند یافت. کتابی کم حجم اما دربردارنده سوالاتی اساسی از مشکلاتی که امروز جامعه جهانی با آن دست به گریبان است. خواندن این کتاب خصوصا به کسانی که علاقمند مسائل زنان هستند نیز کمک می کند تا راحت تر بتوانند خواننده ای مثل بیانسه را یک نماد فمینیسم معاصر تلقی نکنند. کسی که در پس زمینه اجرای ترانه ای در دفاع از حقوق زنان و جسارت دهی به دختران نوجوانش، این برند تام فورد است که بارها و بارها تکرار می شود نه درد و نیاز واقعی دختران و زنانی که او آنها را دستمایه محتوایی یکی از ترانه هایش قرار داده است.