انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پژوهش کتبی‌سازی حافظه قومی، محمداشرف سربازی

منزلت و شأن فرهنگ با کتبی‌سازی حافظۀ قومی، محمداشرف سربازی

مقدمه

یکی از نخستین کسانی که در راه‎اندازی موج پژوهش زبان به عنوان یک یادگارکهن فرهنگی در بلوچستان ایران و کتبی سازی حافظۀ قومی نقشی برعهده گرفت، محمداشرف علیزئی( سربازی) بود[۱].سربازی، شخصیتی یکپارچه بود. درتاریخنگاری، شعر، پژوهش و نقد زندگی روزمره، انسجام مفهومی شگفت آوری در کارهایش وجود دارد. منزلت و شأن بلوچی و جستجو در ناشناخته های سرزمین و نشر آن، هستۀ مرکزی تفکر اوست. به  زبان و فرهنگ بلوچی درکنار مجموعۀ فرهنگ های ایرانی می نازید و بر آن بود تا زیبایی های رنگین اش را بنمایاند. با چنین نگرشی حتی تاریخ نگاری او تنها به معنای جستجوی گذشته نیست. همیشه مثل این است که  بر بال های گذشته تا زمان حال می آید و به سوی آینده می رود. حتی در شکایتی  که با درخت چنار دانشگاه در میان می گذارد ، رنجِ خواری (بَزّگی) را برای زدودنش  به میان می آورد.

پدرش از طایفۀ آسکانی، درروستای ششگیم سرباز بود که به گوادَر مهاجرت کرد و از آنجا در جنوب کراچی به شغل درزی‌گری(خیاطی)  اشتغال ورزید وبا دُرخاتون ازدواج کرد.

محمد اشرف، سال ۱۳۱۶ در محلۀ فقیر نشین و شلوغ (رِکسِر)[۲] از شهرک بلوچ نشین لیاری[۳] چشم  به جهان گشود. لیاری،« از دوران استعمار، مکان مهمی برای کنشگری‌های اجتماعی و کارگری بود. لیاری همچنین پایگاهی برای جنبش های ضد استعماری مانند«خلافت»[۴] و «رِشمی رومال»‌[۵] بشمار می‌رفت. نوجوانی‌اش با استقلال پاکستان در سال۱۹۴۷ و هیجان های زبانشناختی و سیاسی همراه بود ولی به شعر روی آورد با اردو، بلوچی، انگلیسی، فارسی آشناشد و نام سرزمین پدری‌اش« سربازی» را به عنوان تخلص برگزید وبرای کتبی سازی فرهنگ راهی به درون آن جست.

سرچشمه های دانش زبانشناسی جدید

« در سال  ۱۹۴۹، مولانا خیر‌محمد نَدوی [متولد سرباز ایران-۱۹۰۹]، مرکز آموزش بلوچی[۶] را در«لیاری» تأسیس کرد. او همچنین از دولت فدرال آنزمان، خواست تا برنامه هایی به زبان بلوچی در رادیو پاکستان اجرا‌شود. در دهۀ ۱۹۵۰ خواندن اشعار بلوچی از رادیو، محبوبیت عام یافت».[۷]

یک چهرۀ دیگر  یعنی سیدظهور‌شاه هاشمی(متولد ۱۹۲۶)  نیز  پس از خروج از محل تولدش یعنی بندر ساحلی گوادَر که توسط سلطان نشین مسقط اداره می‌شد، به مسقط و ازآنجا برای تحصیل به دانشگاه پنجاب رفت و به عنوان، نویسنده و شاعر، در رادیو کراچی (از بدو تأسیس اش در ۱۹۴۹) بکار پرداخت. سال ۱۹۵۳ که برای اولین بار، به نحوۀ نگارش و دستور زبان درمجلس چاپخانه بلوچی، در جلسۀ « بلوچی زبان ءِ سرچمگ  (کراچی ) توجه  جدّی شد، او، آزات جمالدینی[۸]،مولوی خیر‌محمد ندوی، حسین عنقا و محمد گل‌خان نصیر از چهره های اصلی بودند. سید ظهور‌شاه، نوشته است

« دوسال بعد( ۱۹۵۵) در جلسه ای که از طرف «مگسی هاوس» کراچی برگزار شد «هر کس، روش هایی که روی کاغذ آورده بود، پیش می کشید و در قبولاندن آن به دیگران پای می فشرد»[۹]

رادیو زاهدان

«سال ۱۳۳۸، رادیو برای اولین بار وارد شهر زاهدان شد که در یک اتاق بسیار کوچک درساختمان پست و تلگراف واقع در کوچه حافظ توسط آقای علی اصغرمحیط زاده به گوش شنوندگان زاهدان رسید. محیط زاده را در واقع می‌توان اولین مدیر رادیو و مرکز دانست که به تنهایی مدیریت ومسئولیت کل برنامه که به مدت ۱ ساعت بود را به عهده داشت»[۱۰]

در دورۀ نخست‌وزیری علی امینی، رادیو زاهدان روز ۱۷ اسفند سال۱۳۴۰ برابر با روز عید فطر برنامه های خود را[رسماً] آغاز کرد. به نقل ازپیغام امروز (۱۶/۱/۱۳۴۱):

«روز ۱۵ فروردین سال ۱۳۴۱ شاه برای افتتاح فرستندۀ تازه تأسیس یکصد کیلوواتی راهی آنجا شد.رادیو زاهدان روزانه یک ساعت برنامه به لهجه بلوچی و یک ساعت برنامه به زبان اردو برای کشور های هند و پاکستان پخش می‌کند»[۱۱].

گرچه «پیغام امروز»، بلوچی را لهجه دانسته بود، خواهیم دید که کار روی زبان،گویش و لهجه نیز براه افتاد و به  سال‌ها   کوشش علمی و دانشگاهی نیاز داشت که ازرادیویی کوچک در زاهدان آغاز شد. کریم بخش داوودی ادیبان منطقه را به کار در این رادیو دعوت کرد و انگیزه بیشتری برای گرد‌آوری و نشر فرهنگ به آنها بخشید. در آغاز هر برنامه این شعر شنیده می‌شد:

«بلوچی پیروک وجدء نشان انت

 بلوچانی براه و زیب و نشاننت

 خداء شکرانت که هرکس چو گشاننت

 بلوچی مئی وتی شهدین زباننت»[۱۲]

شنیداری سازی فرهنگ

محمد اشرف‌سربازی در ۲۴ سالگی(۱۳۴۰)، شعر،« بیا منی چمروک» (فروغ دیدگانم بیا)، را در ماهنامۀ  اولس منتشر کرد. نگارش کتاب «بلوچی زهگ بَلَد»، هم به او نسبت داده می‌شود. در پایان مقدمه‌ای که اکبر بارک زئی(در ششم مارس ۱۹۶۲) بر این اولین کتاب علمی دانشگاه کویته نوشته، از ملک محمد طوقی، سه نفردیگر وخطاط کتاب، نام برده است. بعد از اسم ملک محمد طوقی، حرف ربط «و…»، اشاره به اشرف‌ سربازی می تواندباشد. در مورد استخدام  اشرف‌سربازی در رادیو زاهدان، دو روایت وجود دارد. اول این که محمد اشرف ۲۷ ساله درکراچی با دعوت کریم‌بخش داوودی  برای کار دررادیو زاهدان مواجه شد:

«در این میان فقط استادان بزرگوار، اشرف‌سربازی و ملک‌محمد طوقی به دعوت او لبیک گفتند … گرچه در استخدام او با اعتصاب و عدم پخش برنامه هم زمان با سفر شاه به پاکستان[۱۳] کارشکنی هایی نیز صورت گرفته بود ولی در نهایت علیرغم تمامی مرارت ها و سختی ها استخدام  اشرف‌سربازی، فراهم می‌گردد».[۱۴]

در روایت محمود براهویی،  اشرف‌سربازی از طریق دکتر زرنگار وابسته مطبوعاتی ایران در کراچی برای کار در رادیو زاهدان معرفی شد. به هرصورت پیش از او دکتر ملک محمد طوقی،[۱۵] گل محمد صالح زهی (  ۱۳۰۶-۱۳۹۸) و کریم‌بخش داوودی در بخش بلوچی رادیو کار می کردند و فرض سوم این است که ملک محمد طوقی، محمد اشرف  ۲۶ ساله ( ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱) را به کریم‌بخش داوودی معرفی‌ کرد.

به نوشته خود اشرف‌سربازی، در پایان مقاله سردار جیّند‌خان یار‌محمد زئی در ماهتاک بلوچی:

«در رادیو زاهدان از  سال های ۱۹۶۴ و  ۶۵[ ۱۳۴۳ و۴۴] برنامه های  مختلف ادبی ، هنری، مردمی [راجی] و فرهنگی  و پژوهشی ضبط می‌کردم»[۱۶]

کار در رادیو و الزام تهیه برنامۀ محلی، بهترین زمینه و امکان برای تحقیق میدانی(به ویژه موسیقی  ، زبان) وتاریخ منطقه را برای  محمد اشرف‌سربازی نیز فراهم آورد.

تاریخ محلی فیلمیک       

هنگامی که در سال۱۹۷۶ اولین فیلم بلوچی  « همّل و مه ‌گنج»[۱۷]، در« بلوچستان پیکچرز» پاکستان ساخته شد، اشرف‌سربازی ۳۹ ساله بود.  او  سالها بعد در مقاله «موسیقی بلوچ برخاسته از عمق تاریخ» نوشت:

«آنچه که امروز در این منطقه می شنویم با موسیقی اصیل بلوچ تفاوت هایی دارد، یکی از آن دلایل دوری و فاصله زیاد بلوچستان از پایتخت  کشور  و عدم توجه رژیم های گذشته به این سرزمین فقیر و عقب افتاده بوده است. دلیل دیگر همجواری این منطقه با بلوچستان پاکستان و تحت نفوذ قرار گرفتن موسیقی بلوچستان با موسیقی روز هند و پاکستان».  (ص۱۲۸).

همّل و مه گنج، تأثیر پذیری، سینمای بلوچی را نیز از سینمای هند  نشان می دهد.  بر اساس عنوان بندی، گیت (ترانه ها) از عطاشاد، احمد ظفر، سید ظهورشاه هاشمی ، احمد چگر، عبدالله الفت بلوچ  و نسکندی است. منظرنامه و هدایتکار( سناریو و کارگردانی) محمد اسلم بلوچ  و انور اقبال بودند. پس ازنمایش عکس فِلِمساز اکبر اقبال(  سرمایه گذار فیلم که به ناگهان درگذشته است)، با نمایش جغرافیای محل شروع می شود. داستان این فیلمِ  سیاه و سفید، مربوط به قرن پانزدهم میلادی ودوران مواجهۀ پرتغالی‌ها با  مردمان مک کران است. با تولد فرزند پسری در خانۀ سردار میرجیّند در ناحیۀ «کلمَتی»[۱۸]گوادَر، شروع می‌شود وبرخی نشانه های اقتباس( الهام گیری) ازمغول اعظم( ک. آصف-۱۹۶۰) را دارد[۱۹].هَمّل فرزند زیبای جیّند‌خان، مانند سلیم(دلیپ کومار) در فیلم مغول اعظم به دست مردی سپرده میشود تا او را جنگاور بار بیاورد و سال ها می گذرد. در صحنه  رباب نوازی[۲۰] هّمل، به یاد عشق دوران کودکی اش  می‌افتد و  شروع می کند به آواز خواندن.

و در لحظۀ مرگ پدرش باز می گردد . شاخص ترین عامل بصری درخانۀ پدر همّل، دکور، تزئینات وچینش داخلی محل زندگی سردار و فاصلۀ قدرت بین خان، زیر دستان و طرز صحبت کردن اوست که به طور نمادین با نشستن بر تخت و غلامانی که (مانند دربار اکبرشاه)او را با بادبزن های بزرگ، باد می‌زنند، بنمایش در آمده است. همل و مه گنج ازدواج می کنند. و همان زمان جنگ با پرتغالی ها پیش می آید. پیش از رفتن به دریا، همل  با همسرش در بارۀ  خارجیان ستمگر صحبت می کند که مسلمانان را عذاب می دهند. همّل با همسرش  خداحافظی می کند و او و همراهانش را  سوار بر کشتی‌ای  طوفان زده می بینیم. ( که ظاهراً در ساحل عمان،باید به اسارت پرتغالی ها درآمده باشد). دزدان دریایی از دستگیری او به یکدیگر تبریک می‌گویند. عشق یکسویۀ شیلا دخترفرماندۀ پرتغالی،مانع دفاع او از منزلت قومی نیست. تیر می‌خورد  و سرانجام خودش را به آب های بلوچستان و مه گنج که همزمان،  به سوی ساحل می‌دود، می‌رساند.

گرچه در متون فارسی و انگلیسی سناریو به اسم  سید ظهور‌شاه هاشمی ثبت شده ولی درتیتراژ، در برابر «منظرنامه» ( که در فرهنگ اردو به معنای فیلمنامه است) اسلم بلوچ و انور اقبال، دیده می‌شود. در عنوان بندی ای جداگانه و درشت، می‌خوانیم که «مکالمه» (دیالوگ) با « سیدظهور‌شاه هاشمی» است.[۲۱]

اشرف‌سربازی، در متنی بلوچی، داستان همّل را اینگونه تعریف کرده است:

«حمّل جیّند کلمَتی» که چندین نوبت با دزدان دریایی  پرتغالی جنگیده و آنان را شکست داده  و از سواحل بلوچستان رانده بود، سرانجام به خاطر از بین رفتن همراهانش دستگیر و به فرنگ برده شد. در بندر تیس مابین چاه بهار[۲۲] و کنارک، هنوز کلات مخروبۀ او وجود دارد و دربارۀ فداکاری هایش در تمام منطقه، داستان ها بر سر زبان هاست».  [۲۳]

سید  ظهور شاه دو سال بعد در‌گذشت و اشرف سربازی، همانسال در شعر «سیدالشعرا» خشم اش را از زمین و زمان در مرگ چنین شخصیت بلند آوازه‌ای  بیان کرد و افسوس کنان  گفت:

ظهور شاه…

 گرچه بیران بوت… بلی…نام ئی

نمیران انت ( ظهور شاه گرچه رخت از جهان بربست،  لکن جاودان  نام است).

تاریخ در گونی

از خرداد ۱۳۶۲ به مدت شش سال، جهان درونی بلوچستان را از طریق زندگی، زبان، سفر، مشاهده و گفتگو،آرزومندانه می‌جستم. به مجموعه فیلم‌هایی برخوردم که درون گونی هایی بزرگ چپانده شده بود. پیشنهاد کردم که به آنها نظم و ترتیبی داده شود و در انبارکی نسبتاً ریخته پاشیده که پنجره‌ای باریک و بلند به حیاط پشتی ساختمان داشت و در پس شیشۀ پنجره‌اش، روزنامه هایی قلوه کن شده پوشانده شده بود، گاه چشمی را می دیدم که به شیشه  نزدیک می‌شد. تا دیروقت روی میز موویلا به تماشای فیلم‌هایی نشستم که بیشتر رنگی، داستانی، مستندهای فرهنگ وهنر، برنامه‌ها وانیمیشن‌های کودکان و مجموعه‌ای مستند‌های تلویزیونی بود. اما تا مدتها، تصویری از بلوچستان ندیدم. سرانجام، در ته یکی از  گونی‌ها، فیلم‌های خبری کوتاه ظاهر شد که خاطره های گردگرفته‌ای بود از: « آزادی خلبان ها از زندان خاش»، «پادگان زابل»، «نانوایی ها در زاهدان»، «کارگاه قالیبافی زاهدان( کارگردان و فیلمبردار برزو)»،« مراسم خانه تکانی در زابل»و «نماز جمعه آیت الله کفعمی».[۲۴] در همین گونی سه فیلم بلند مستند هم دیدم: «تمساح خجالتی بلوچستان» و «عروسی بلوچی»، ساختۀ دکترمنوچهر محمد‌منصوری ویک فیلم سیاسی که تاریخ نگاری ای محلی بود. قیام ۱۹ بهمن ۱۳۳۰(تدوین وکارگردانی:اکبرگلرنگ.فیلمبردار:حمید ریسباف، صدا:علی حجازی.پرسشگر: عبدالجلیل عیدی زاده. لابراتوار: شیخ، صفایی.  (۱۳۵۸)

« قیام ۱۹ بهمن۱۳۳۰» با ماشین تحریر آغاز می‌شود و دارای سه کپشن است:

۱-  «رژیم وقت می خواست با توسل به تقلب انتخاباتی، یکی از سرسپرده‌های خود به نام امیر حسین خوزیمه علم را به نمایندگی مجلس به مردم بقبولاند»

۲- با توجه به آزادی نسبی که در زمان مصدق به وجود آمده بود، مردم فرصتی یافتند تا در مورد نماینده بحق خود با یکدیگر مشورت نمایند.

۳- «مردم از مهر ماه ۱۳۳۰ خود را تجهیز نمودند تا نماینده ای از بین خود انتخاب نمایند».

با چند شاهد عینی،  مصاحبه می‌شود و تصاویری از زندگی امروز به جای سال ۱۳۳۰ استفاده شده  و در برخی صحنه ها دوربین کج است.  کسانی که خود در جریان وقایع بوده و آن را از نزدیک لمس کرده بودند، خاطراتی از تحصن در تلگرافخانه و اعتراض به تقلب و کشتار وجنگ شهری را به یاد می آورند. ارائۀ تصویری از ۱۹ بهمن ۱۳۳۰ زابل، به عنوان قیامی خود جوش مناسب اولین سالگرد انقلاب اسلامی بود. از این رو، تمام مصاحبه شوندگان ، خود را با شرایط روز وفق داده‌اند  چون درآن روزها، دیگر صحبت از خان ها در بلوچستان و سیستان  بی معنا بود ، یکی از مهمترین چهره‌های سیاسی و موافق قیام ۱۹ بهمن ۱۳۳۰ سیستان، یعنی محمد‌رضا‌خان پردلی، محو‌شده و اشاره ای به نقش او و تبعیدش نیست.[۲۵]

اما اولین پژوهش من برای فیلم، همان موضوع اصلی «آب وشیوه‌های تقسیم آن در روستاهای کویری ایران» بود. هنگام کار میدانی، نقص عمده‌ام برای پژوهش در منطقه را بهتر فهمیدم. همان پزشک بنگلاشی روستای گُشت بودم که درست مثل مراجعینش برای ارتباط، پرسش‌ها و درد‌های خود را،« بازی» می‌کردند. به محض این که به آموختن اظهار تمایل کردم، کنج اتاقم در خوابگاه، به مدرسه و محل جمع آوری دانش در بارۀ  فرهنگ بدل شد.[۲۶] در آن زمان [مهندس] عبدالسلام بزرگزاده،  (شاعر و محقق مشهور امروز) که خانواده‌اش در سراوان بودند، دوران سربازی خود را می‌گذراند و گهگاه به تلویزیون یا خوابگاه می‌آمد. هرچند بسیار از او آموختم ولی همیشه صحبت از دو شخصیت ادبی غایب یعنی سید ظهور شاه هاشمی و اشرف سربازی در میان بود. به عادت مألوف، « فیش»(برگه)، فراهم می‌آوردم تا در غیاب فرهنگ لغت، از ارجاع مکرر بی نیاز باشم و یاورم در یافتن موضوعات و گفتگو هنگام ساختن  مجموعه فیلم‌هایی بشود که می خواستم در ساختنشان مشارکت داشته باشم. ترجیحم این بود که فیلم از گوشۀ اتاقم شروع بشود و صدای آواز غلامرسول دینار زهی از اتاق کناری بگوش برسد. در آن زمان دو مضمون پر اهمیت برایم وجود داشت: اول این که  می خواستم به صورت اول شخص و با مشارکت در تجربۀ افراد، بفهمم شاخصه های زبان بلوچی در پهنۀ سرزمین فرهنگی‌اش چیست وجلوه های زبانی(موسیقی، خط، کلام، رنگ،  حتی لباس) برای خودآنها  و در حد تنوع فرهنگی،چه معنایی دارد؟ دوم این که می‌خواستم تارهای نامرئی سلسله مراتب درون طایفه‌ای(ومرزهای بینا طایفه‌ای) را از طریق قصه‌ها، فرهنگ سنتی و ارتباطش با فرهنگ مدرن را از درون بشناسم و از طریق یک پروندۀ قضایی، بفهمم آیا دو فرهنگ سنتی ومدرن می توانند یکدیگر را متحول کنند؟

پژوهش مقدماتی میدانی وطرح «مستند نامه»، نوشته و به تهران ارسال شد.

پژوهش  تاریخ محلی    

تا زمستان۶۷  فیلم‌های «رود و کاریز»، «از هامون تا هور العظیم» و «یادگارهای سیستان» را با امکانات محدود محلی ساختم و با جواب منفی از تهران، یک نفر گفت« ماندگ نبی». ولی مستند نامه تا آخرین روزی که در بلوچستان بودم، حجیم تر و رنگین تر می‌شد. همان زمستان  مقالۀ «سردار جیّند‌خان یارمحمد زئی» را ازماهتاک بلوچی – سپتامبر ۱۹۸۸ ترجمه کردم که بطورشگفت‌آور، تصویری ازمبارزۀ طایفه با دولت مهاجم(ادامۀ مبارزۀ همّل با پرتغالی ها)،  وامکان پژوهش های فرامتنی یعنی مناسبات بین طایفه‌ای و رابطه با دولت مرکزی را فراهم می‌آورد. نویسنده‌اش«اشرف‌سربازی»، از شهر کویٹه بود که مقاله‌اش با عبارت «ایرانی بلوچستان»، شروع می‌شد:

«بلوچستان ایران امروزه از طرف شمال تا ملک سیاه کوه و شمال غربی تا نصرت آباد و شوره‌گز و از جانب مغرب تا جازموریان وچاه کیچی و جنوب غربی تا رَمِشک و کناران و از جانب جنوب تا بندر هرگی و بندر  گواتر و جنوب شرقی تا گزدان و از جانب مشرق تا کوهک و از شمال غربی تا تهلاپ و مرز تفتان محدود می‌شود. هرچند از سویی چون گهواره‌ای است که ملا محمد نور بمپشتی، ملا رحم خاشی، شیخ محمد دُرفشان، ملا بهرام و ملا ابراهیم و بسیاری شاعران وسخنوارن شیرین سخن و آگاه  و دانا را در دامن خود پرورده است که   بُنی شاعری  (شعرکلاسیک) بلوچی آنها و نام و آوازه اشان در دنیای امروز زنده است و جاودان خواهدماند.  از سوی دیگر مأوا و محل رشد ونمای افرادی چون محمد خان بلوچ، خلیل خان گمشاد زئی، جیّند خان یار محمد زئی ، دوست محمد خان بارکزئی، جمعه خان اسماعیل زیی و دیگر مبارزان و جنگاوران  بوده است که جان دشمنان زورگوی خارجی و بدخواهان منافق از خشم آنان به لبشان رسیده بود. اینان برای حفظ و صیانت مام میهن از دست کافران و دشمنان پلید، از سر خویش نیز گذشتند».

جنگ جهانی اول اندکی پس از تاجگذاری احمد شاه شروع شد و قوای روسیه به بهانۀ کودتای آلمان ها از دو سو به طرف تهران پیش ‌آمدند. در ۱۹۱۶ایران عملاً  اشغال شده و مناسب ترین زمان برای اقدام انگلستان( جدا از تشکیل پلیس جنوب) در بلوچستان نیز بود. اشرف سربازی می نویسد:

«در تمام دنیا( چه آمریکا وچه آسیا) اگر دقیقا به تاریخ پر از خدعه و فریب انگلیس نگاه کنیم در آنصورت این حقیقت بخوبی آشکار خواهد شد که آنها برای تسخیر هر مملکتی، قبلا به بهانه متوسل شده‌اند سپس با تعقیب همان بهانه مردمان و ساکنین همان مملکت را لگد مال کرده و صفوف غلامان حلقه به گوش خود را مستحکم کرده بودند. در جایی به بهانه کسب و کار، جایی به بهانه اعطای علم و دانش و تمدن و در جای دیگر به بهانه حقوق بشر و امحای بردگی. هر جایی به بهانه ای».

 در جریان جنگ اول جهانی که آلمان  در هر جبهه ای در حال پیشروی بود، این ترس به دل انگلیسی ها افتاد که آلمان هندوستان را از چنگشان در آورد. و گنج قارون را از دستشان  بگیرد.[۲۷] در فوریه ۱۹۱۶ کِرک‏‌پاتریک فرماندۀ ارتش انگلیس در هند، ژنرال دایر را از پنجاب به حضور در دهلی فراخواند و از او خواست که به شتاب به «سرحد زمین» برود و با حیله و خدعه و تطمیع ، تاوان صدمات رسیده به نیروهای انگلیسی را از طوایف و قبایل آنجا بگیرد. و قابوی( تخته قاپو؟) خودش بکند.[۲۸] اولین فوج نیروهای انگلیسی در آوریل سال ۱۹۱۶ با این بهانه پاهای پلید و ناپاک خود را به  “سرحد زمین” گذاشتند که جاسوس های آلمانی از این راه به افغانستان وهندوستان وارد شده ومردمان این ناحیه را علیه انگستان تحریک می‌کنند. عیدو خان با دورویی، تهمت زد که غیر از ایل ریگی، سایرطوایف بلوچ سرحد به ویژه  یار‌محمد‌زئی، گمشاد زئی و اسماعیل زئی با جاسوسان آلمانی متحد و همدست هستند (آیاں تهمت جت که ریکیاں اُبید اے دگه سرحدی بلوچاں په خاص  یار‌محمد‌زئی، گمشاد زئیءُ اسماعیل زئی گوں جرمنی جاسوساں هور و همتپاک انت.) به همین دلیل ژنرال دایر  با کمک  عیدو،  ملای طمعکار و سوگند خورده ای را وادار کردند که نامه ای به دروغ بنویسد وانمود کند که شهسوار نامه به آلمان ها نوشته و به آنها از کمک و مدد تمام طایفه اش علیه انگلیسیان اطمینان داده است. با همین تهمت، ژنرال دایر یک محکمه نظامی تشکیل داد و شهسوار را به تیرباران محکوم کرد. اما شیر زن کلات خاش گل بی بی خانم، با پختگی و آگاهی و رزمندگی، همسرخودرا از مرگ حتمی رهانید.

 طایفۀ بزرگ یارمحمد زئی، تماماً ساکن منطقه سرحد بلوچستان هستند. زیر شاخه های  کوچکتر آن( کسانین ﭨک)مانند کهرا زئی، رحمت زئی،سوری زئی، میرگل زئی، سوگل زئی، دّرازئی،ضابط زئی( نورمحمدزئی)، گل محمد زئی،کمالخان زئی، میرعالی زئی، ماهی ملک زئی، و دادل زئی بیشتر در پشتکوه خاش و حاشیه ماشکید در مرز ایران و پاکستان ساکن هستند. «رِند»[۲۹]سرسلسله (پدر قومی) یار‌محمد‌زئی ها است و اصل و نسب سردار جیّند‌خان پس از پانزده پشت، به چاکر شیهک[۳۰] می رسد و شجرنامه اش این است:جیّند، یارمحمد،نورمحمد، مرادعلی واجه داد، سهراب، یارمحمد( نام طایفه از این فرد گرفته شده است)،شمس الدین سیدی، سایک، سالار، یارعلی، عومر، شیرخان، ملک میرخان، چاکر و شیهک»(ص۷)

اشرف سربازی در اینجا نگرش تاریخی ای را مطرح می‌کند که عمدتاً می تواند نظریۀ جیّندخان و طایفۀ یار محمد زئی فرض شود:

«قبل از ورود انگلیسی ها وچپاول قاجار، تمام طوایف کوچک و بزرگ بلوچستان، آقا و صاحب اختیار دیار خود بودند. و جیّند‌خان، سردار و جنگجو‌ترین رزمنده قبایل سرحد یعنی یارمحمد‌زئی بود. خلیل خان سردار طایفۀ گمشاد زئی نیز مردی نترس و شیرهمت بود که در جنگ و تارومار کردن انگلیسی ها با جیّند خان هم رأی و یاور بود و در نبردی که در تنگۀ دستگرد در کوهستان های مورپیش (مارپیچ) رخ داد به دلیل بددلی یک سردار  نابکار، با  انفجارگلولۀ توپ شهید شد. طایفۀ اسماعیل زئی به سرداری جمعه‌خان  نیز در بخش خود با انگلیسی ها زدو خورد های عمده ای کرده بودند. ولی جیّند‌خان، از خود گذشته ترین سردار این سرزمین بود که نیروهای انگلیسی از او و رزمندگی و جنگجویی مردمان طایفه اش می ترسیدند و نام وآوای او تا دهلی هم رفته بود.  از این رو انگلستان مکار ترین و چالاک ترین فرمانده نظامی خود را به ویژه برای قلع و قمع وجلوگیری از اقدامات سردار جیّند خان به  سرحد زمین اعزام داشت. در چنین بحبوحه و محشری اگر بازوی خود مردم معیوب و ضعیف باشد، در آنصورت تفنگ دستش نیزکار ساز نیست.[۳۱]  به گفتۀ قدیمی ها، «عیب از بازوان است که  تیر از کمان پرتاب نمی‌شود » و  عیدو   هم برای بازوان بلوچانِ سرحد چنین غدۀ چرکینی بود که انگلیسی ها به خاطر  غداری و دروغگویی اش در نخستین  مواجهه در جنوب لادیز و شش کیلومتری شمال سنگان و رودخانه گزو ، در ناحیۀ کوهستانی نالَک[Nalak] (کالک)، یار محمد زئی را با حیله[۳۲]  شکست دادند.[۳۳] «ولی‌محمد»، پسر جوان جیّند‌خان در این جنگ شهید شد. بعد هم انگلیسیان با راهنمایی «عیدو»، بدون خون و خونریزی،  قلعۀ خاش که با تعداد اندکی از افرادطایفه یارمحمد زئی نگهداری می‌شد را از محمد حسن[۳۴] گرفتند.

 و نیروهای سیک ، هندو، هزاره و پنجابی، ریگی های لادیز و هرچه  اسب و شتر وتوپ و تفنگ در سیابندگ و رباط و کچّاو و نصرت آباد بود را در این قلعه گرد آوردند. جیّند، نیز تمام فرزندان، زنان و پیران و افراد ناتوان طایفۀ خود را از خاش به ایرندگان که در هشتاد کیلومتری ی خاش قرار دارد روانه کرد وخویشتن  با مردان جنگی اش در اطراف کلات خاش سنگر گرفته، به دشمن شبیخون می زد. سرانجام انگلیسیان دریافتند که دیگر چاره ای نیست. از این رو  عیدو، را به عنوان قاصد خود فرستادند و با سوگند به قرآن، جیّند خان را آماده کردند که از کوه به زیر بیاید و صلح و امنیت برقرار گردد. هنگامی که دو سه ماه از این موضوع گذشت و عیدو، جیّند را مطمئن ساخت که دیگر  انگلیسیان خوی خود بزرگ بینی و نفاق را فرو هشته اند، یکروز  ژنرال دائر جیّند‌خان را  به اتفاق چهل تن از همراهانش به روستایی به نام ده بالا در پشتکوه خاش دعوت کرد. در آنجا لشکریان انگلیس از قبل موضع گرفته بودند و همانجا او را دستگیر و زندانی کردند. همانطور که ژنرال دایر به کِرک‌ پاتریک فرماندۀ ارتش بریتانیا در هندوستان قول داده بود،  هنگام ادای قول رسیده بود که  سردار جیّند  و نزدیکانش را با سپاهی بزرگ کت بسته به دهلی اعزام کند.  لیکن در نیمۀ راه همراهان جیّندخان با  راهنمایی نور محمد ضابط، نیمه شب، غل و زنجیر  خود را گسستند و گریختند و همان شب،  جیّند‌خان و دو فرزندش بجّار‌خان و فقیر محمد راهم از زندان لشکر انگلیس رها کردند.  چگونه خلیل خان گمشادزهی به دلیل بدکرداری یک سردار گشتی با توپ انگلیسی ها شهیدشد؟ چگونه جیّند خان یار محمد زئی نیروهای انگلیسی را چنان از سرحد زمین راند که دیگردر آن حوالی حتی جرأت یک دختر بچه را هم نداشتند[۳۵].غیر از این، وقایع دیگری نیز وجود دارد که اگر به طور کامل نوشته شوند در آن صورت مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

از قدیم رسم بلوچان بوده و هست که شاعران در مورد یکایک جنگ ها و چنین برخورد هایی شعر ها سروده و به پهلوانان[۳۶] خوش الحان طایفه خویش می سپردند تا در مجالس و مراسم مختلف با موسیقی بنوازند و به خوانند.  

 به همین نحو شاعران سرحد هم برای سردار  جیّند‌خان   شعرها سروده و به« پهلوان ها» داده بودند که من برای این مقاله فقط دو «شعر»[۳۷] را برگزیده ام.  شعر اول در بارۀ جنگ با لشگر انگلیس است. این گونه شعر را «شعر رزمی» ( جنگءِ شئر یا بلوچی رزمیه شائری) می‌نامند و شعر دوم، در بارۀ روبرو شدن با لشکر  رضا شاه مستبد نیز  یک شعر جنگی است که در دوران زندگی خود میر جیّند‌خان توسط «قادر جنگی»  از مردمان طایفه کهرا زئی که ازطرف مادر از طایفۀ  یار‌محمد‌زئی بود ” به لهجه سرحدی” سروده شده است.  جیّند‌خان از زمان جوانی که سردار طایفۀ  یار‌محمد‌زئی بود تا پیران سری با انگلیسیان مبارزه کرد.

  این شعر که دارای لهجۀ « اصیل سرحدی» است،به خاطر یورش تمام عیار ژنرال دایر با تمام  فوج و توپ و بمب وتفنگش به سرحد، سروده شده است. «دایر»، در نتیجۀ مواجهه با سردار  جیّند‌خان و طایفۀ یارمحمد زئی همچون شغالی ترسو [ترسوگین تولگی] در سوراخ خود در کلات خاش خزیده بودند.

در این شعر اصیل سرحدی، هیچ مداخله نکرده ام. اگر هم چیزی فراموش شده باشد از متخصصان سرحدی و دوستان آگاه امید بخشایش دارم.

 

حالے یهتا بُرز شه بالا[۳۸]                 خبری پیچید از روستای بالا

برزشما دپتانی کالا                         و از روستای کالک در تفتان.[۳۹]

خواشک ءَ گپتا کپار‌ءَ                        کفار، خاش را گرفتند،[۴۰]

انگریز ءَ گوں ٹوپ ونوار                 انگلیسیان با توپ و مسلسل [گرفتند]

بلوٹیت شما میرلشکر حانءَ               میر لشکر خان شما را فرامی خواند

لشکر حانِ   پهلوانءَ                      لشکرخان  پهلوان [۴۱]

انام ات باز دیاں شر                        انعامت میدهم زیاد

زوتی ته په میر‌جیّند پر                    زود خودت را به میر‌جیّند  برسان.

قومان مُچ گوں  ته کلام کرت             تمام طایفه هم قسم شدند

انگریزء دیما دش سلام کرت           (علیه آن کس که) به اطاعت انگلیس درآمده است.

میر‌جیّند خان  رمب ات گون وارءَ       زدل خروشید میر‌جیند خان،

شهسوار  گون سبزین سگارءَ             شهسوار، با شمشیر برّان.

گون دو صد جمّاز ءُ سوارءَ               با دویست جمّاز و سوارش،

یهتنت به خواش ای  ڈ گار‌ءَ               به  زمین خاش  در آمدند.

به نندیت براسا ں هم کمان‌ءَ               برادران همدل نشستند

انگریزءَ  نیلین به جهان‌ءَ                  انگلیس را نمیگذاریم بر جهان.

بچارین تِنت  بلوچ ءِ  پیل ءَ               مردمان کردار بلوچ را دیدند،

عیدو نشتگ گو ں کرنیلءَ[۴۲]         عیدو [۴۳]با کلنل شده همدوش.

توار دات شیپور ءُ  تروم ءَ                صدای شیپورو طبل (drum ) برخاست [۴۴]

پلﮢان  پیر کرت به رُمّ ءَ                   چند گروهان ( platoons ) ،آتش (  fire) گشودند بر بلوچان.

توپ بر بستین آ قهاران                    توپ بستند آن جباران،

به سرحدای آ سرمچاران                  بر سنگر( مرز) آن شجاعان.

دیگری بیگاهے زردین                       در   زردی غروبی دیگر،

بهادر تی  مٹ ءَ  بگردین                 بهادر(از همراهان  جیّند‌خان ) صحنه نبردش را بگشت.

اے تپنگ لونج بوت شه تاگ ءَ           این تفنگ از پنجره نشانه رفت،

برت اے مئے الین ای پاگ ءَ             دستار سر الین مان ( الله رسانمان)

الیّن ودُرکینگی جان ءَ                     وجان الله رسان و درکینگ را برد.

پر وتی مرک ءَ کننت تران                  از مرگ خویش با دیگری گویند،

به  تی سنگر ءَ جننت زان                 در سنگر خود زانو می زنند و

په شهیدی ءَ رونت جوان                    با سرخوشی به سوی شهادت روند.

گوشت رحیم جان په زبان ءَ              رحیم جان، این سخن بر زبان آورد:

کپتن به فوج ءِ  میان ءَ                     میان لشکر گرفتار شدند.

ته مه- گوش دُرین رحیم چوش           رحیم عزیز این حرف را نزن

جیّند شه مرک ءَ فراموش                   جیّند مرگ را کرده است فراموش.

چپ و راست انت پلﮢن ءِ پیر             چپ و راست، شلیک می کند گروهان

خالق. په جیّند کنے خیر                   خداوندا برای جیّند به خیر بگذران.

یا کلام! شهزادگ ءِ پیر                    ای قرآن!  ای پدر بزرگ شهزاده (شهزاده، امام حسین  و شهزادکء پیر، رسول خداست)

ته وت بئے جیّند اِی دزگیر                خودت نگهدار جیّند باش.

سرشپ تاصُحب ءِ نُماز ءَ                  سرشب تا نماز صبح

جنگ اِش داتیں گوں گراز ءَ             با گرازان بجنگیدند.

سرحدای یے شیریں مزارا ں           این شیران سرحد

باز اش کشت شا نابکارا ں                بسیاری از نابکاران را بکشتند

عدو گو ں انگریزء فوج ءَ                 عیدو با  فوج انگلیسی؟

داریت آ نورجان ای سوج ءَ               این پرسش نورجان است.

نور جان گو ں تیر و کمانءَ                 نورجان با تیرو کمان

نام ای هشتیں بِه جهان ءَ                 نام خود را به جهان باقی گذارد.

مردم برے جنگ ءَ بینت مات             از این نبرد مردم شگفت زده اند

ای  باری  بازو ں شهید دات              این بار نیز شهیدان زیادی دادند

قادر منءَ گوں ته سلام انت               از من قادر به تو سلام باد

پلگوش تی دادءُ اَنام اِنت                   که پلگوش[۴۵] ، انعامت داد»

جدا از تاریخ محلی، پژوهش اشرف سربازی را می توان روایتی متقابل نسبت به کتاب « مهاجمان سرحد» (نوشتۀ ژنرال دایر) نیز دانست که در زمرۀ منابع تحقیق او بود ولی به نام کتاب اشاره نکرده است. کتاب اخیر، ۱۶ سال بعد به فارسی ترجمه شد[۴۷]. همچنین در فصل پانزدهم  کتاب «اسنادی از بلوچستان در آرشیو بریتانیا»  ، گزارش نظامی در بارۀ ایران: بلوچستان ایران که ترجمۀ آن به فارسی سال ۱۴۰۰ انتشار یافت  [۴۸]  (ص۲۹۳ تا ۳۰۹ ) علت این جنگ را« نتیجۀ یورش دامنی ها به خطوط ارتباطی بریتانیا در شرق ایران دانسته است : « در سال ۱۹۱۶ تصمیم برآن شد تا عملیات برضد آنان انجام شود. در نتیجه  ژنرال دایر  از خاش با ستونی مرکب از سه گروهان از پیش قراولان هزاره، یک گروه توپ خانه، یک گروه پیاده نظام هندی، یک گروه مسلسل چی، و صد داوطلب ریگی، به حرکت در آمد. در سیزدهم اوت[ کاپیتان] سیتن وارد جالق شد. شرایطی به گمشادزهی پیشنهاد گردید این شرایط رد شد. برای تنبیه گمشاد زهی… این لشکر کشی در دستیابی به اهداف خود و ایجاد چهارچوب ذهنی مناسب در ذهن مردان طوایف بسیار سریع عمل کرد».(ص ۳۰۷).

فیلم «همل و مه گنج»، با تمام ضعف سینمایی‌اش، دارای حس و حال منطقه است، در مراسم تولد همّل،خیرات می کنند. شاهد کشتی گیری یک پایی هستیم( پا را با یک دست گرفته و با دست دیگر کشتی می گیرند)، مراسم« پاگ» بر سر نهادن هست، در عروسی حمّل روستائیان، دایره وار«هالو» می رقصند و دو زن، در محفل زنانه می خوانند، عروس« پلوخ» بر بینی خود دارد،  نوعی ساز بادی کمانی شکل( شاخ آبنوسی؟) و لباس و چهره و جنگ خروس می‌بینیم و واقعه، تاریخی است. فیلم سینمایی  خاک و آتش( مهدی صباغ زاده-۱۳۸۹) نیز می توانست حد اقل رنگ وبوی محلی را داشته باشد، ولی اثری به شدت سیاسی وغیرتاریخی از آب در آمده که با ایجاد گسست معرفتی، گفتمان یک دوره تاریخی( امروز)، جای دورۀ دیگر (۱۹۱۶) را می‌گیرد. داستان حول محور مخالفت با احداث تلگرافخانه می‌گذرد. شخصیت های فیلم نام‌های جیّند خان، دایر، عیدو را دارند ولی شخصیت پردازی ، داستان و واقعۀ فیلم، کاملاً تخیلی، غیر تاریخی و مطابق فرمول های روز است. از جمله  جیّند خان پیرمرد،در این فیلم، جوانی( فریبرز عرب نیا) است که با دختر عیدو خان( میترا حجار) ازدواج می کند[۴۹]. عیدو( فرامرز صدیقی) پیرمردی است که در اواسط فیلم کشته می‌شود و جیّند در واقع انتقام خون پدر زنش را می‌گیرد. در پایان، هنگامی که تلگرافخانه  براه افتاده، افسر انگلیسی در دوران جورج پنجم (۱۹۱۰-۱۹۳۶) به ملکه انگلیس تلگراف می زند.

 

محاصرۀ  جیّند‌خان، عکس از نسخۀ انگلیسی (Raiders of Sarhad): خلیل( چپ)،جیّند(وسط) و شهسوار( راست)( فصل ۶ص۸۹)[۵۰]

 

جنگ سال ۱۳۰۷ 

اشرف سربازی در ادامۀ پژوهش، به دومین مرحله از مناقشه ها در بلوچستان می پردازد که دوازده سال بعد با بازیگران و چینش های سیاسی دیگر رخ داد. این بخش  نیز که به مدد شعر بیان شده، تاریخی محلی واز دیدگاه شاعر طایفه است که اشرف سربازی، تفسیر امروزین خودش را بر آن سوار می کند: [۵۱]

«هنگامی که گروهان انگلیسی  به دست یار‌محمد‌زئی شکست خورد و انگلستان مطمئن شد که دیگر هیچگاه پایش به سرحد زمین نمی رسد، با شاه ایران هم دست شدند و رضا شاه را واداشتند  تا با بخشیدن مال و منصب  به برخی دیگر از بلوچان خود خواه و  طماع، آنها  را نیز مانند عیدو، به زیر سلطه خود در آورد و بر تمام بلوچستان به ویژه سرحد مسلط شود. از این رو به محض این که لشکر انگلیس گریخت، لشکر ایران جایش را گرفت و عیدوی چرب زبان نیز  شخصاً به ارتش رضا شاه پهلوی پیوست( لچینیت) و در خدمت فوج قجر[۵۲] در آمد. رضا شاه لشکر  بزرگی  به فرماندهی تیمسار سپهبد امان الله جهانبانی را به  کرمان و بلوچستان[۵۳] روانه کرد. تیسمار  جهانبانی هم مانند ژنرال دایر واقف بود کمکی که عیدو برای شکست یارمحمد زئی، گمشادزئی و اسماعیل زئی  و به منظور در اختیار گرفتن سرحد زمین می تواند بکند، از عهده هیچکس دیگر ساخته نیست. زیرا که  دست پروردۀ انگلیسی ها بود. عیدو از صمیم قلب کمر به خدمت بست و از جانب خویش این نامه را به جیّند خان نوشت»

  نامۀ عیدو[۵۴]  به  جیّند‌خان

 « بنام نامی رضا شاه کبیر. بعد از عرض سلام تندرستی آن سرورم را از خداوند بزرگ آرزومندم. جای شکر و نعمت است که به سایه پدر تاجدار یک تیپ پیاده از پایتخت جهت کمک من و شما و امثالمان به منطقه ما آمده تا با قوای بیگانه بجنگد و مانع ورود آنها به داخل سرزمین ما گردد و ما برای مهمات ودیگر وسایل جنگی هیچ گونه کمی و کسری نداشته باشیم. وحال که این  نعمت بزرگ در خاش متمرکز گردیده طبق فرمان رضا شاه کبیر پدر تاجدار شاه ایران که به فرمانده تیپ خاش مخابره گردیده، جنابعالی با هم رزمان و ریش سفیدان ایل شجاع  یار‌محمد‌زئی  هفته آینده به پادگان خاش تشریف بیاورند که به علت فعالیت وجنگیدن با قوای تجاوزگر انگلیس و راندن آنها از خاش بخارج از مرز از شما قدردانی شود. ضمناً مدال و حقوق ماهیانه برای آن سرورم در نظر گرفته که در حضور فرماندهان به آن جناب ابلاغ می‌شود. در پایان سلامتی شما را آرزومندم. به امید دیدار.برادر شما  عیدو خان ریگی ( امضاء) هفدهم ماه… »(ص۱۱).

اشرف سربازی می نویسد:

 «ولی جیّند‌خان که بد نهادی عیدو رابخوبی می شناخت و یک بار  گول او را خورده و اسیر ژنرال دایر، شده بود  این بار فریب نخورد.[۵۵]

  در کوه های مورپیش و گرماپ بین  جیّند‌خان با اسلحۀ کهنه و  افواج دولتی با  تفنگ های نوی « لی انفیلد»[۵۶]  و توپ های بزرگ ابوالفتح خان، جنگی خونین در گرفت که در این جنگ قوای مرکزی شکست خوردند».

شعر بعدی در بارۀ همین دومین جنگ  است که  اشرف‌سربازی، آن را «شعر جنگ» (مِڑگ شعر) نامیده است. شاعر پس از ذکر خداوند و برحذر داشتن خود از ترسویان می گوید:

مرد، در روز جنگ، شاد است  و سهم نامردان غم است.

من از شیران بگویم      گوش بداریدان شما

شاعرسپس به واقعۀ« آب ترس شدن اسب ها» اشاره می کند:

« آب را بو می کشیدند و به خاطر آب خوردن اسب جیّند، از آن جوی، آب نمی خوردند و هنگامی که جملۀ اسبان آب نخوردند، فوجیان آنها را با خیزران و ترکه زدند و  گفتند از ترسشان که آب مال جیّند است نمی خورند. شاه لرزان در تهران به دنبال صلح با  جیّند‌خان بود، لیکن او به صلح رضایت نداشت. پس به همراه زن و بچه ها، پای بر رکاب اسبش« سرخی بهار» نهاد. قطار فشنگ و شمشیر و زرین خنجری به کمر بست. تفنگ یازده تیر – چارگوش – بر زانو نهاد و همچون عقاب ، به سوی «دستگرد» بتاخت. چون  شیر بغرید. از مرکز قشون در خاش خبر به شاه  رسید که جیّند گرماپ را با لشکرش بسته است. حکم  داده شد و لشکر بی حساب، روانه گشت. با راهنمایی میرمراد خان سردار طایفۀ میر بلوچ زئی ،فشار فراوان بر بلوچان وارد شد.».

شاعر، در وصف این جنگ به تفنگ های  دولول افراد  جیّند‌خان ( از جمله دایی زاده اش و برادر نور محمد ضابط، حانک و دوبرادر به نام های صادق و کرمشاه)  و فریاد جیّند خان از درون سنگرش رو به لشکرآشاره می کند که «توپ وتفنگ، تا روز قیامت رسوایتان می‌کند»چون با  تفنگ های لی‌انفیلد  و توپ های بزرگ به فرماندهی ابوالفتح خان، نتوانستند در برابر تفنگ های قدیمی و کهنه بایستند.

البته  اشرف سربازی در ادامه آورده است:« سرانجام همانطور که محمد خان بلوچ در زندان نادرشاه افشار در اصفهان، کور و کشته شد، جیّند‌خان نیز در زندان مشهد، چشم از این جهان فرو بست».[۵۷]

اشرف سربازی در بخش منابع تحقیق، می نویسد که  برای یافتن شرح حال  جیّند‌خان به ریش سفیدانی در زاهدان، خاش ، ایرانشهر و کویته رجوع کرد. به جز کتاب موسیقی بلوچستان دکتر مسعودیه[۵۸]، کتاب خود ژنرال دایر و کتابی به زبان اردو از میرگل خان نصیر به نام« سرحد بلوچستان در محاصره[؟] [۵۹]» یک معلم انگلیسی دبیرستانی در ایران شهر ، به اسم عبدالحسین یادگاری، هم دست نوشته هایش ر­­­­ا در اختیار او گذارد. هم چنین از دانشگاه کویته، دانشجویی به اسم نادر بلوچ و از رضا کهرازئی که در املا و نگارش آن دو شعر  با تلفظ ویژۀ سرحدی و کشیدن نقشۀ مناطق جنگی ی سردار جیّند‌خان یاری رسانش بودند تشکر کرده است.

 «جدا از این، همان وقتی که در سال های۱۹۶۴ تا۶۵، در برنامه بلوچی رادیو زاهدان برنامه های مختلف ادبی ، هنری و فرهنگی و پژوهشی ضبط می کردم، تمام سر‌حد را می گشتم و در باره  جیّند‌خان  شنیده بودم ولی رضاکهرازئی چند سال بعد یعنی  در تاریخ ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۸  دوباره به من یاد آوری و موضوع را تازه کرد».

 آدریانو رُسی

مجله ماهتاک بلوچی،  مصاحبه ای  تحت عنوان« گپ و گفتی با آقای آدریانو رُسی، متخصص بین المللی زبان های ایرانی و رئیس بخش بلوچی دانشگاه ناپل» داشت. رُسی، استاد دانشگاه مطالعات شرقی ( شرقشناسی) ناپل ایتالیا و مدیر بخش مطالعات آسیایی و رئیس بخش زبان و ادبیات ایران بود که زبان بلوچی نیز جزو آنست. «رُسی» دکترایش را در زبان براهویی گرفته و خانم کارینا جهانی( که دکترای خود را زیر نظر او می‌گذراند) [۶۰]  از سال ۱۳۶۲ عملاً و به صورت نهادینه برروی فرهنگ و بویژه  نگارش بلوچی متمرکز بودند. در این زمان او سرپرستی دیکشنری بلوچی انگلیسی و انگلیسی بلوچی را بر عهده داشت.مصاحبه کننده(کراچ) به آدریانو رسی می گوید:

می خواهم در بارۀ مطالعات شما در کمیتۀCBST  و کار های انجام شده توسط شما بپرسم. این کمیته چه زمانی تشکیل شد وهدفش چیست؟

رُسی تشکر می کند وپاسخ می دهد:«در سال ۱۹۸۳ کمیته ای از دانشمندان و اندیشمندان جهانی در ناپل ایتالیا(اﮣلی) تشکیل شد و جمع آوری مجموعه اطلاعات، تحقیق ها در مورد زبان، کلام، آثار قدیمه، تاریخ، جغرافیا، انسان شناسی، کشاورزی در بلوچستان و ایجاد یک رابطه قوی بین دانشمندان جهان مهمترین هدف این کمیته است».

بعد نام افرادی در زبان شناسی، حتی گیاهشناسی را بر می شمارد و  به پروفسور توسی باستانشناس نیز اشاره می کند. [۶۱]

بازگشت  اشرف سربازی به زاهدان

آخرین روز‌های حضورم در زاهدان بود که ازعبدالله شنیدم آقای سربازی به رادیو برگشته است. با ترجمۀ مقالۀ جیّند خان به حضورشان رفتم. برخوردشان مشوقانه بود. خود آقای سربازی هم گفتگو با آدریانو روسی را ترجمه کرده و افزوده بود:

«در سمیناری که به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد تأسیس آکادمی بلوچی در کویته- (مرکز بلوچستان پاکستان) در سال ۱۹۸۸ میلادی برگزار شد و بنده نیز برای شرکت دعوت شده بودم، بوسیله آقای  بشیر احمد بلوچ،رئیس آکادمی  و پروفسور عبدالله جان جمالدینی رئیس بخش مطالعات پاکستان و استاد زبان بلوچی در دانشگاه بلوچستان پاکستان با دکتر آدریانو روسی، آشنایی مختصری پیدا کردم»

 نامه عبدالسلام بزرگزاده

چند روز بعد، یعنی اواسط خرداد ۱۳۶۸ به تهران بازگشتم. سال بعدش عبدالسلام بزرگزاده، طی نامه ای حروف نگاریِ تازه‌ای را  به اطلاع من رساندکه گرچه ربطی به  اشرف ‌سربازی ندارد، ولی حاکی از شوق ابداع  است[۶۲]:

«ای الپبا  چه بلوچی زبان انت ء  ادیبان چه پاکستان  به زبان ء  جهانی شور جاه دیم دیگء  منگ ء بوته. ا‌ے  الپبا مرحوم سید هاشمی ء   ۲۵  هرپی  الپبا انت  که به یک شکل جدید نوشته بینت. امیت که منی کاگد ءِ جواب  ءَ  گون  بلوچی  نوکین رسم الخط نوشته کنئی».

«حروف الفبایی که توسط مرحوم سید هاشمی حدود صد سال پیش[؟] تنظیم شده اند و عده زیادی از این رسم الخط و حروف برای نوشتن بلوچی استفاده می‌کنند. با این که این ۲۵ حرف حروفی هستند که فقط در بلوچی بکار برده می شوند اما از نظر شکل ظاهری مانند حروف عربی و یا فارسی هستند. عده ای معتقد بودند که برای نوشتن بلوچی بصورت  ترکی  از رسم الخط رومن (انگلیسی) استفاده شود که این هم مورد قبول اکثریت نویسندگان و ادیبان بلوچ قرار نگرفت. اخیراً یک رسم الخط جدید توسط اکثریت نویسندگان و ادیبان در ایران و پاکستان تصویب شده و به شورای جهانی زبان و ادبیات مطرح شده و جهت ساختن دستگاه های تایپ به چند کارخانه سازنده پیشنهاد شده است. این رسم الخط شامل همان ۲۵ حرف سید هاشمی است که به شکل جدید نوشته می‌شود».

خط پیشنهادی که تصویر آن را ملاحظه خواهید‌کرد، نشانه هایی برای اِعراب، تشدید و سکون دارد، از چپ براست نوشته می‌شود و هرگونه رابطه با خط های امروزین و حتی رومن و لاتینی را می‌گسست.  الفبای این خط که نام و فامیل من  نیز در زیرش نوشته شده است را می‌بینید :

نامۀ  اشرف سربازی( تابستان ۱۳۷۱)

 گرد آوری و آوانگاری ده هزار واژه

آقای سربازی، اواخر تابستان ۱۳۷۱ طی نامه‌ای که به اتاق کارگردان ها ارسال شده بود، از من خواستند که فتو کپی(شِبِیّن) از بخش سیاه سوار در شاهنامه نوبخت را برایشان بفرستم. واقعیت این است که  آن روزها، کتابخانه مجلس از سرودۀ حبیب الله نوبخت شیرازی، فتو‌کپی در اختیار من قرارنداد و من  رونویس داستان را برایشان فرستادم.[۶۳]

چنان که نوشته اند: «اِے ، شش هپت ماه اِنت صدا و سیماءَ گوں من وتی رشتگ، چٹینتگ» (تلویزیون رابطه اش را با من  گسیخته است):

 و افزوده بودند:” اما من ، وتی سرا، پٹ ءُ پولی کاراں گُلائیشان ( به تحقیق و پژوهش مشغول هستم)

  الان متن سخنرانی ایشان با عنوان« موسیقی بلوچ برخاسته از عمق تاریخ(مجله مقام موسیقایی  تابستان و پائیز ۱۳۷۸در پرتال جامع علوم انسانی) قابل دسترسی است. مقاله با موقعیت جغرافیایی استان سیستان وبلوچستان و اسطوره و تاریخ منطقه شروع می‌شود و به موسیقی می رسد.  ترجمه همین مقاله در Iran chamber society تحت عنوان « Baluchi music has  risen from the heart of history »  منتشر شده  که فاقد بخش تاریخی است. به نوازندگی به عنوان هنری مردانه می پردازد و از وسایل موسیقی: تنبورک، بئنجو، دونگی (Dongi) ،هجده تار، سه تار  و مشهورترین نوازندگان دونگی از «طایفۀ سیری» و ملودی هایی  که در مراسم  مختلف از جمله شپتاکی[۶۴] خوانده می‌شود  و از زئیروک می گوید:« زئیروک در بدو امر فقط بوسیله زنان ، حین کارهای روزمره خوانده میشد…این نحوه اجرا، دیگر امروز متداول نیست . فعلاً زئیروک به وسیلۀ خوانندگان مرد  و همراهی نی و قیچک و باندو اجرامی‌شود».

 دیکشنری سه زبانه

آقای سربازی در نامه خود نوشته بودند:

 سرگرم کار روی Baloochi Dictionary هستم به همین خاطر در یک جا بند نیستم و گاهی به چابهار و کنارک  و گاهی باهو کلات و دشتیاری و گاهی در سرباز و پیشین و ایرانشهر و سراوان و خاش و زاهدان می گردم و  مصاحبه و پژوهش می کنم. تا این لحظه بیش از ده هزار واژه،فهرست کرده‌ام. برای تلفظ صحیح آنها، خودم چند نشان و علامت وضع کرده ام که برای راهنمایی در ابتدای کتاب خواهد آمد. من همین راهنما را با نامه ای برای شما هم خواهم فرستاد. تو آن را خوب نگاه وبررسی کن، اگر عیب یا ایرادی در آن دیدی، برای راهنمایی به من بگو که از صمیم قلب سپاسگزارم.

برای اطلاع علاقمندان،عین نامه آقای سربازی را می آورم:

په همی حاطرا من ، یک جاگاهے ءَ  جه مند نیان و کدی چا بهار و کنارک، کدی باهو کلات و دشتیاری، کدی نیکشهر و کسر کند، کدی سرباز و پیشّین، کدی ایرانشهر و سراوان، خاش و زاهدان ءَ گَردَگ و گولگایاں

دان اے وهد ء من، چه ده هزارء گیشتر لبز(word)  رِد  وبَند  داتگنت. په آیانی راستی درکشّ ء ( correct pronunciation) لاتینی حرفانء سرا من، وتی نیمگا لهتی  ئکّ و نشان پِر کُتَگنَت که کتابء اَوَلسرا ، په رهشونی آرَگ بَنت . من ، همے  رهشون ( راهنما)ء یک تاکے  په تو هم دیم دیگایان. تو ایشی ءِ شری ءِ سرا بچار. اگان ردی یا عیب و ایرادی مارِت ، منی رهشونی ءَ الّما بکن من په دلستک تئی منت واران

دو صفحه ای را که ایشان  برای من ارسال کردند، در زیر کپی می‌شود:

 

 

 

در اینجا به نظر من می رسید که  نشانه های آوایی   Ḋ , ḋ ,Ṙ,ṙ, Ṫ, ṫ,Ẑ,ẑ, و پیشنهاد های ژ و خ در نگارش  سربازی، ابداعی هستند.[۶۵]  ضمن این که به صدا های کوتاه و بلند نیز توجه داشتند و دو صدای مرکب  را به صورت Ō   وĒ ترسیم کرده بودند. در کیهان فرهنگی تیرماه ۱۳۶۴شعری از ایشان منتشر شده که  به همین نحو آوانگاری گردیده است.

 har chand, bibit, shar degar-e molk-o dayâr

  âbâd-o jahân-jull-o-mazan, nâm-o tavâr,

shahde, betâchant-e jo

valeken, balûch sharter che, jahânâ ent vatan,hoshkidar. [۶۶]

فقط می دانستم که نحوۀ نگارش ایشان در ماهتاک بلوچی و شعر نوی« او برکستن ءِ برزین چنال» غایب است.

در پایان متذکر  شده بود که :

«چه منی نیمگا، و تاکءَ  نشتگیں په درستیں سنگت و همکارا ں[۶۷]  په خاص ، واجه  ارد زند،  واجه ابراهیم مختاری،  واجه حسین مختاری و واجه نصیب نصیبیءَ باز باز سلام سرکن».

این چهار  تن همگی مستند ساز بودند. نصیب نصیبی  در سال ۱۳۵۲  فیلم  «گواتی و مالِد» را    ساخت که  اشرف‌سربازی ، رسماً مشاور کارگردان بود. گرچه نام پرویز زاهدی به عنوان محقق ذکر شده، ولی  اشرف‌سربازی،به عنوان مشاور کارگردان، جدا از آشنای محلی، رابط بین کارگردان و  خلیفه، چاووش ها وافراد صحنه بود و نقشی اساسی در تولید داشت. [۶۸]  متأسفانه خود نصیبی هم از وجود فیلمش  بی خبر بود.

سال ۱۳۵۹ اشرف‌سربازی، زودهنگام بازنشسته شده و به کویته  و از آنجا به امید کار در  بی بی سی به انگلستان رفته بود. در  شعر نوی” او برکستن ءِ برزین چنال “که چنار کالج Brixton  را مورد خطاب قرار داده، گرچه در همان روزهای سکونت در محلۀ سیاه پوست نشین بریکستون  لندن سروده شده، مانند «بیر بلوچ ءِ…» که در کویته سروده شده، رویکرد اجتماعی او مشهود است. در شعر اول، درخت چنار را مورد خطاب قرار می دهد و از او می‌خواهد که چون به خاطر بلند بودن قامتش به آسمان نزدیک تر است سؤالی در مورد بزگّی ی بلوچان از خداوند بپرسد.

او برکستن‌ءِ  برزین چنال

کرنانی کرن ات گوستگ انت

ای چنار(بلند) سرفراز بریکستون

که سده ها از عمرت گذشته است

و چنار با عصبانیت به او پاسخ می گوید.

سربازی می کوشید، راهی برای ثبت آوا ها و یادگارهای کهن بیابد و مهمترین دغدغه هایش که  ماندگاری فرهنگ و سربلندی مردمانش بود را می نوشت. حتی در شعر« شپتاکی»[۶۹] که مادری در تولد فرزندش« لیلو»[لالایی] می خواند، از سنت ها و اسطوره های قومی  و البته از ملافاضل می گوید:

 

…پروتی باهوٹءَ سر بباهینات در دفاع از پناهنده، سر بباید داد[۷۰]

 

نام بلوچانی ماں کوڑه ها مانات            نام بلوچان در جهان  ماند

 

عشق ءِ بی بگر ماں دل ءَ باتین            عشق بی بگر دردلت باشد (بی بگر عاشق گراناز دختر حاکم قندهار و پناهندۀ گوهرام)

زانتی چو ملا پازولءَ باتِین                    دانشی مرد، چو ملافاضلی باشی

 

درمرداد ۱۳۷۹  آقای سربازی همان طرح خود « اشاراتی در مورد نگارش بلوچی به خط لاتین» ( در اینجا به معنای فونتیک)که در تدوین فرهنگ سه زبانه، روی آن کارکرده بود ( و نمونه اش در آوانگاری شعر آی وتن هشکی دار، در سطور بالا دیدیم)، را درهمایش (سمپوزیوم) مطالعات بلوچی در دانشگاه اُپسالا، مطرح ساخت  و این در حالی است که او در نگارش مقاله هایش، از رسم الخط  پیشنهادی «سرچمک»  تبعیت می کرد و مقاله جیّند خان و شعرها و گزارش های شهری اش(از جمله فالگیری با پرندگان)[۷۱] را به همین خط نوشت. پیش از ایشان،سید ظهور شاه هاشمی، هم در کتاب سبک نگارش زبان بلوچی بخش سوم« حروف لاتین و زبان بلوچی»، استفاده از خط لاتین را پیشنهاد کرده بود. [۷۲]

استاد اشرف سربازی پس از بازگشت از سوئد، دیگر فرصت چندانی برایش باقی نماند. کارهایش را با همان رسم الخط رایج [۷۳]سامان بخشید[۷۴] و در بهمن ماه ۱۳۸۲ در مینان سرباز درگذشت [۷۵]

پاورقی‌ها:

[۱] – محمد برقعی سال ۱۳۳۶ نتیجۀ  تحقیق در بارۀ شیرانی‌ها را به فارسی منتشر ساخت.

[۲] – Rexer lane

[۳] – Lyari

[۴] – جنبشی در هند که جانبدار بقای خلافت عثمانی بود.

 

[۵] – Resmi Rumal Tehreek جنبش رشمی رومال(silk letters movement) به دنبال استقلال هندوستان از طریق اتحاد با عثمانی، امارات افغانستان و دولت آلمان بود.

[۶] – دی بلوچ ایجوکیشنل سوسائتی

[۷] – International( The News). Oonib Azam (March 28, 2021)   Of Lyari, its indigenous culture and rich literature. Quotations from: scholar Zahida Raeesi.

[۸] –   ماهتاک بلوچی را درهمان منطقۀ لیاری براه انداخت و بر واژگان شناسی (Lexigraphy)تأکید داشت.

[۹] –  سید ظهور شاه هاشمی، سبک نگارش زبان بلوچی- مترجم آخرداد بلوچ( ۱۹۸۲) ص۵۹ .

 [۱۰] – به نقل ازhttps://iribresearch.ir/paygah_marakez/cities/moarefi.aspx?ccode=15 ( مرکز  پژوهش و سنجش افکار صدا و سیما ( روز دوم اسفند ۱۴۰۰ مشاهده شد) رادیو زاهدان ابتدا با یک فرستندۀ یک کیلوواتی پخش می‌شد.

[۱۱] –   روز شمار انقلاب اسلامی. جلد ۱سال ۱۳۴۱( به کوشش محمد قبادی ص۶۴).

[۱۲] – . محمد صدیق دهواری . بلوچ پرس  تاریخ نشر ۲۰ فروردین ۱۳۹۴    به نقل از  روزنامه «روچ» ۱۷ بهمن (۷ فوریه ۲۰۱۹)

[۱۳] – سفر محمد رضا شاه به هند و کشمیر و در بازگشت دیدار با ایوب خان در فروردین ۱۳۴۳.

[۱۴]  – همان محمد صدیق دهواری.

[۱۵] –   ملک محمد طوقی «در بلوچستان پاکستان وایران سعی در مکتوب و ثبت کردن آیین ها و سنت های کهن داشتند با دکترا وارد ایران شدند و با توجه به ارتباط وسیع ایشان با هنرمندان عصر خویش از جمله  اشرف‌سربازی، تلاش های زیادی را در جهت ثبت و انتقال به نسل های پس از خویش داشتند».( به نقل از وبلاگ ایل بزرگ کشانی ( کاشانی).

[۱۶]   –  رکاٹ

[۱۷] –   در عنوان بندی  «همل ءُ  مَاه گنج» است.

[۱۸] –  Kalmati

[۱۹] – منابع پاکستانی نیز به الهام از فیلم مغول اعظم اشاره کرده اند. نگا. The News on Sunday   ( ۲۶ فوریه ۲۰۱۷)

[۲۰] – از نظر صحنه پردازی با سیتار نوازی  در فیلم مغول اعظم شبیه است.

[۲۱] –  همان منبع قبلی(۲۶ فوریه):  فیلم، با اعتراض های گسترده سیاسی( و تهدید به آتش زدن سینما) مواجه شد و به  نمایش در نیامد

[۲۲] –  اسم مکان به همین صورت « چاه بهار» نوشته شده است.

[۲۳] – ماهتاک بلوچی سپتامبر ۱۹۸۸شمارۀ ۳۸ ص۱۷

[۲۴] – امیدوارم این آرشیو که فیلم‌های خود من را هم در بر می گرفت، جایی باشد. هرچند پرسیدم و شنیدم کسی نمی داند کجاست!

[۲۵] – نگا. ریشه های پنهان قیام خونین۱۹بهمن سال ۱۳۳۰ نوشتۀ محمد رحیمی نژاد

[۲۶]–  از جمله  کتاب «دستور تطبیقی زبان بلوچی با فارسی اثر «محمد زرین نگار» ، چاپ  بنیاد نشر فرهنگ بلوچ ایرانشهر.

 [۲۷] -احمدالله بخش و عظیم شه بخش،   پژوهش «مقاومت طوایف بلوچ در برابر قوای انگلیس»(۱۳۹۳) این گونه آغاز می‌شود.« قبایل بلوچ از کهن ترین و نیز سلحشور ترین اقوام ایرانی هستند که هیچگاه در دفاع از خاک ایران، کوتاهی نورزیده اند». این تحقیق علاوه بر استفاده از منابع مکتوب و اشاره به حوادث مهم منطقه از جمله فتوای مولوی عبدالله سربازی قاضی القضات بلوچستان که انگلیسی ها را کافر اعلام کرد، شکل تاریخ شفاهی هم به خود گرفته و پژوهشی دانشگاهی است. همچنین نگا:« احداث خط آهن نوشکی به دزد آب توسط انگلستان» نوشتۀ عبدالله صفرزایی استادیار تاریخ دانشگاه ولایت. ( مجله پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام شماره ٢٧ پاییز و زمستان ١٣٩٩) وقوع جنگ های متعدد میان انگلیسی ها و بخش عمده ای از بلوچ های سرحد در فاصله ۱۹۵ تا ۱۹۱۷ نشانگر آن است که اهالی منطقه از اقدامات عمرانی آنها ناراضی بودند. از نظر مردم اقدامات عمرانی انگلیسی ها و احداث راه آهن باعث حضور پررنگ  و بادوام تر انگلیسی ها می‌شد». ص۱۷۱)

[۲۸] – «وتی قابو بکنت».

[۲۹] – رِند،  یکی از سه طایفۀ  باستانی بلوچ است.

[۳۰]  – میر چاکر خان رند .

[۳۱] – اشرف سربازی همین مفهوم را  به صورت «عیب ءَ چه باسکان در بکن» در شعر «چنار برکستن» نیز بکار برده است.

[۳۲] – بٹال

[۳۳]  – میر گل خان نصیر نیز در مقالۀ «خان صاحب عیدو خان ریکی زهی»  می نویسد:«این یک واقعیت است که استعمار خارجی بدون کمک عوامل داخلی (تسهیل کنندگان) هرگز موفق به تثبیت سلطه خود نمی‌شد». این برگردان از طریق« گوگل ترجمه»، حاصل شد. گل خان نصیر نیز کتاب دایر را به اردو ترجمه کرد.

[۳۴] – منظور «محمد حسن خان کرد» است.

[۳۵]دایر  با تعجب نوشته است:« «چطور ممکن است چهل و پنج مرد غیر مسلح موفق شده باشند از دست گروه بزرگتری از محافظان و اسکورت بگریزند(ص۱۷۳)»

[۳۶] – پهلوان ترکیبی است از دو کلمه «پهلو»  و« وان» که پهلو از ریشه زبان پهلوی مشتق است و به معنی شجاع، دلاور و توانا و وان به معنای خواننده است. وانگ به زبان بلوچی ، همان معنای خواندن در فارسی را می دهد. بنابراین پهلوان یعنی ارائخه دهنده شجاعت ها و دلاوری ها»(  مقالۀ موسیقی بلوچ برخاسته از عمق تاریخ»( مجله مقام موسیقایی تابستان و پاییز ۱۳۷۸

[۳۷] – «شعر» یک نغمۀ جنگی است ( سروده های عمومی بلوچ. پاکستان مصور، اسلام آباد مهرماه ۱۳۶۱)

[۳۸] – «بالا»، نام دهی در اطراف تفتان نیز هست.

[۳۹]  – کالا یا کالک روستایی در پایین تفتان.  کلنل دایر به پست کوچکی به اسم Kacha نیز اشاره کرده است.

[۴۰] – هرچند درشعر، «خاشک» نوشته شده، «دایر» در  فصل سوم کتاب می نویسد «خاش( مرکز سرحد)،Vasht or Washt تلفظ می‌شود و معنایش «خوش» یا شیرین  است».

[۴۱] – میر لشکر خان ، برادر کوچکتر خلیل خان که پس از شهادت او، سردار طایفۀ گمشاد زئی شد.( سربازی)

[۴۲] – شاعر،درجۀ نظامی ریجنالد ادوارد هری دایر(dyer) را کلنل ذکر کرده، در ص۸۰کتاب « the Raiders of the sarhad» ( لندن- ۱۹۲۱) هم این نکته تأیید می‌شود که« من هنوز ژنرال نبودم» و همان روزها طی تلگرامی ترفیع درجه به او ابلاغ می‌شود(ص۵۰)  کتاب دایر با این جملات تمام می‌شود « در هنگامی که سرحد، مال  ما بود ، دیگر نوبت افسران سیاسی فرا می رسید که شرایط را به قبایل دیکته کنند، من پیشنهاد آن  افسر پزشک را پذیرفتم و به سیملا بازگشتم». ولی تاریخ محلی رویارویی  جیّند‌خان،  عیدو، ارتش و تبعات واقعه  براساس اسناد  ارائه شده توسط  اشرف‌سربازی، تا چند سال پس از انتشار کتاب دایر نیز ادامه داشت.

[۴۳] – بنا به نوشتۀ  اشرف‌سربازی«  عیدو، از اولین افراد «چاغی لیوز»[ ارتش انگلیس  در هند ] بود. (ص۱۳) بنا به نوشتۀ  دایر در کتاب Raiders of Sarhad (ص۳۳).  عیدو، در شبی که از دور، نور چراغ فانوسی   را با نور «هوایی جهاز»( هواپیما) آلمانی اشتباه گرفته، با همراهانش به کلنل دایر پیوست و خود را « عیدو عضو Chagai Levies  و دوست دولت انگلیس» معرفی کرد.  اشرف‌سربازی نیز در همان مقاله  از قول محسن درخوش( ابتری)، نویسنده و گویندۀ بخش بلوچی رادیو زاهدان، افزوده است که وقتی  عیدو مرد، حرف اصلی روزنامه‌های  بزرگ تهران این بود که«  عیدو، جاسوس سه جانبۀ ایران و انگلیس و هند، مرد».

[۴۴]  – سربازی برای خوانندگان آن مجله در پی‌نوشت، شکل انگلیسی این واژه ها را آورده است.

[۴۵] – «پلگوش» نامِ  جیّند‌خان بر پشت مُهرش بود( سربازی)

[۴۷]  –  نگا.  «مهاجمان سرحد» ترجمه حمید احمدی.( نشر نی -۱۳۸۳) و مقالۀ« زمینه های داخلی، منطقه ای و بین‌المللی تبیین مداخله انگلستان در بلوچستان ایران» ( حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران).

[۴۸] -«اسنادی از بلوچستان در آرشیو بریتانیا»  ترجمه مهدی فخر آوران  و دیگران…  به اهتمام محسن شهرناز‌دارانتشارات پل فیروزه، مؤسسۀ آبی پارسی- ۱۴۰۰

[۴۹] – دائر،  جیّند‌خان را مردی کهنسال معرفی کرده است . در عکس دستجمعی ( ص ۸۹ کتاب چاپ ۱۹۲۱) نیز دیده می‌شود.

[۵۰] – فیلم گزارشی- بازسازی( روایت استعمار ) با همین  کمپوزیسیون که سال ۱۳۹۷ در درۀ نالَک گرفته شده بود را در بلوچ مدیا دیدم.

[۵۱] – نگا. «حکایت بلوچ» نوشتۀ  دکترمحمود زند مقدم کتاب دوم ص ۴۸۲

[۵۲] – قجر نامیدن  ارتش جدید، برای خفیف برشمردن دولت مرکزی، در متن  تکرار شده است.

[۵۳]  – پی نوشت( سربازی):« در آن زمان این خطه شامل بلوچستان و سیستان و کرمان و نامش استان کرمان و بلوچستان بود»

[۵۴]  –  گل خان نصیر در مقدمه ترجمۀ کتاب  دایر می نویسد: «ولیعهد انگلستان به او لقب  “خان صاحب” داد.  و اشرف سربازی  در همان مقالۀ جیّند خان می گوید :« از انگلیس ها لقب خان بهادر گرفت». و نگا. حکایت بلوچ« عیدو خان دوره اول مجلس مؤسسان نمایندۀ بلوچستان شد(جلد دوم ص۱۴۲)  

[۵۵] – نگا. حکایت بلوچ ( بخشی که از دید  سردار حاج امیر خان کرد از طایفۀ کرد ایلخانی نوشته شده و نشان می دهد که  خودش  با ارتش همکاری داشت)، لحنی کاملاً متفاوت دارد. با وجود این در مورد جیّند خان می گوید« یاغی ای که دعوی استقلال کنه نبود» ص۴۹۰

[۵۶] – Lee Enfield

 [۵۷] – نگا. حکایت بلوچ: جیّند خان در سال ۱۳۱۰ هنگام خلع سلاح شهنوازی ها دستگیر و فرستاده شده بود مشهد وزندانی شده بود در مشهد پس از دوسال  از زندان مشهد  آزاد شد و برگشت. پیر شده بود. در ماشکید نزدیک مرز انگلستان زندگی میکرد البته منظورش این بود که بره. بازم مدعی میشه که حتما اسلحه باید به ما بدید . البرز جواب داد با قانون مملکت مغایرت داره. البرز فکر کرده بود این ممکنه باز فرار کنه، گرفتو برش گردوند مشهد»(ص۴۹۳) [  منظور از انگلستان، بلوچستان شرقی  است که در آنزمان زیر سلطۀ انگلستان بود]

[۵۸] – اثر دکتر محمد تقی مسعودیه (انتشارات سروش-۱۳۶۴) .آوانگاری و ترجمه فارسی اشعار: محمد اشرف سربازی و پیرمحمد ملازهی.

[۵۹] – بلوچستان کے سرحدی چها په مار.

[۶۰] – کتاب «دستورزبان  مدرن و معیار( استاندارد) بلوچی» که توسط کارینا جهانی در سال ۲۰۱۹ در دانشگاه اپسالا سوئد منتشر شد با این جمله شروع می‌شود که:  «بلوچی زبانی ایرانی است که در پاکستان، ایران، افغانستان….صحبت می‌شود»./ خانم جهانی کتاب را به پدر سوئدی خود مرحوم نیلسون و پدر بلوچش عبدالله جان جمالدینی تقدیم کرده است.

[۶۱]  – در فیلم «یادگارهای سیستان»، تصویری از پروفسور توسی ، حین کار در شهر سوخته دیده می‌شود.

[۶۲] – عبدالسلام بزرگزاده بارها تاکید کرده است که به عنوان یک مهندس، روی آوردنش به ادبیات و شعر وزبان را بیشتر مدیون تشویق اشرف سربازی است.

[۶۳]  – به داستان سیاه سوار، در سخنرانی در بارۀ « موسیقی بلوچ برخاسته از عمق تاریخ» (۱۳۷۸) اشاره شده است.

[۶۴] –  مه گنج در فیلم «جیّند و مه گنج» برای  فرزندش در هنگام اسارت همّل ،« لی لو» می خواند.

[۶۵]  – در مورد حرفc   (سی) نگا سبک نگارش زبان بلوچی ص۳۷

[۶۶]  – حسینعلی بیهقی، نقش ونگارهای عامیانۀ بلوچ .کیهان فرهنگی  تیرماه۱۳۶۴ شمارۀ ۱۶(ص۳۲). ترجمه شعر از اشرف سربازی :

هرچند سرزمین بیگانه، خوب و زیبا باشد

آباد باشد وجهان پذیرا

حتی جوی های عسل در آن جاری باشد

برای بلوچ چوب خشک وطن از همه جهان بهتر است

[۶۷]  –  سه کلمۀ« نشتگین، همکاران و درستین» را با حرف غنه( که به صورت خیشومی – تودماغی- ادا می شود) به صورت  نشتگیں ، درستیں و همکاراں نوشته است.

[۶۸] –    درفرهنگ فیلم‌های مستند مسعود مهرابی، “ماله” ثبت شده است.( عملیات محیر‌العقول دروایش که خنجر ازصورت و شکم خود رد می‌کنند). خانم زهرا مهستی بدیعی نیزمستند «چادر نشنیان بلوچ»  را ساخت که  بنظرمی رسد، مراسم گواتی، در داخل ساختمان اداره فرهنگ وهنر زاهدان برایشان اجرا شده است.

[۶۹] – بنا به بنیۀ مالی صاحبخانه، مراسم آیینی شپتاگی( بیدار ماندن در شب)، بین ۶، ۱۴ وگاهی چهل شب ادامه می یابد( اشرف سربازی Baluchi Music Has Risen From The Heart of History تا جادوی شریر(جاتوک) از کودک دور بماند.

[۷۰] – در سنت لی لو خوانی، مادر انتظارات و آرزو هایش را بیان می کند( سروده های عمومی بلوچ.

[۷۱]بلوچی ءِ لھتیں عهدیگیں شرک ءُ پال (  گوں بالی مُرگاں پال گرگ) برخی خرافات قدیمی بلوچی( فالگیری با پرندگان).

[۷۲] –   به نقل از پرتال جامع علوم انسانی. منبع بخارا آذر و دی ۱۳۷۹ (شماره ۱۵ص۳۳۳) به گزارش بهروز محمودی بختیاری.

[۷۳] – پس از ایشان  نیز  ایوب ایوبی( که سال ۱۴۰۰ متأسفانه به بیماری کرونا در گذشت)، رسم الخط تازه ای را ابداع و پیشنهاد کرد.

[۷۴] – اشرف ‌سربازی، سفرنامۀ حرمین شریفین،  سراینده مولوی عبدالله روانبد را در ماهتاک  بلوچی منتشر ساخت. این شعر بلند دارای ۲۰۱ بیت است که مرحوم سربازی، آنها را شماره گذاری و در برابر واژه های قرآنی و فرهنگی،  به بلوچی ترجمه  و توضیح نوشته است.

[۷۵] – فصل ۵۸ جلد سوم کتاب سینما و تاریخ معاصر ایران