فیلم آهو به کارگردانی هوشنگ گلمکانی گمگشتگی انسان مدرن را نشان میدهد که عزلت و تنهایی را برای فائق آمدن بر این سرگشتگی برگزیده است.
در فیلم ما با کاراکترهایی به نسبت تنها مواجه هستیم، انسانهایی که هر یک به نوعی از هیاهوی شهر فاصله گرفتهاند و به دل طبیعت پناه آوردهاند. هر یک سرگذشتی دارند که نگاهها و زندگی روزمرهشان حکایت از آن دارد. در این بین پروانه شخصیت اصلی داستان، همان آهوی قصه ماست که در جایی بین واقعیت و خواب غوطهور شده و تنهاییاش قلب بیننده را گرفتار غمی مبهم میکند.
کاراکترهای فیلم هیچ آشنایی خویشاوندی دور یا نزدیکی با یکدیگر ندارند، یا اهل قوم و قبیله خاصی نیستند. همگی در عین غریبگی با یکدیگر آشنا هستند و در عین دوری، نزدیکاند. وجه اشتراک آنها گریز از اجتماع و انزواطلبی است؛ فردگرایی که در سرتاسر فیلم با آن مواجهایم. کاراکترهای فیلم و به ویژه پروانه اصرار زیادی دارند مبنی بر اینکه مستقل باشند، چه از نظر احساسی و چه از لحاظ مالی و اقتصادی، حال اینکه چنین استقلال طلبی ممکن است به بهای از دست دادن اولین نهاد اجتماعی یعنی خانواده باشد. پروانه از نظر پوشش ظاهری دختری شهری و تا اندازهای مرفه است، و از خانواده و یا جمع دوستانی فرهیخته و روشنفکر پای به این عرصه از زندگی خود نهاده. این را میتوان از کتابهایی که میخواند، فیلمهایی که میبیند، و مشاغلی که برگزیده، همچون هنر مجسمهسازی آبزورد، او دریافت. او چهرهای آرام و خجالتی دارد و گاهی هم در تناقض با این وجهه، حرفهای کنایهآمیز و طنزآلود نثار مردانی میکند که تمایل دارند به او ابراز علاقه کنند. این ویژگیها نشان میدهند که او تا حد زیادی از استقلال فکری و مالی برخوردار است.
نوشتههای مرتبط
در یک خانواده سنتیِ ایرانی دختر به سختی میتواند زندگی مستقلی را تجربه کند و در اغلب موارد تسلیم خواست خانواده خواهد شد، چراکه از همه نظر وابسته به آن است. بنابراین او یا باید ازدواج کند و بدین ترتیب با وجود شوهر، خانواده شوهر، و بعدها فرزندان و … خانوادهای بس گسترشیافتهتر را برگزیند، و یا اینکه مطیع خواست خانواده باشد و زندگی را برگزیند که خانواده بخش مهمی از آن محسوب میشود. پروانه، که ایفای نقش آن بر عهدۀ سپیده آرمان است، راه سومی را برگزیده و خود به تنهایی دل به طوفان زده است. دیالوگی در فیلم وجود دارد که به جملهای از هاروکی موراکامی نقب زده که در کتاب «کافکا در کرانه» آن را نقل میکند:
گاهی سرنوشت مثل طوفان شنیست که مدام تغییر سمت میدهد. تو سمت را تغییر میدهی، اما طوفان دنبالت میکند. تو بازمیگردی، اما طوفان با تو میزان میشود. این بازی مدام تکرار میشود… طوفان که فرو نشست، یادت نمی آید چی به سرت آمد و چطور زنده ماندهای. اما یک چیز مشخص است، از طوفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی…
پروانه نیز یقینا آدم قبل از عشق گمشده خود، و زنی قبل از انتخاب عزلت نخواهد شد. حتی مجسمههای چوبی که او بهمثابۀ یک هنرمند برمیسازد سر و شکل درستی ندارند و مملو از اعوجاج هستند. آهویی که او میتراشد و قصد سروسامان دادن و هویت بخشیدن به آن را دارد، در انتهای فیلم به تکه چوبی میماند که گویی در برهوت عشق گمشده او رها شده. در اینجا و در پایان فیلم ما به همان تعریف همیشگی از انسان مدرن میرسیم، اینکه او برخلاف همه دست و پاهای عرفانی که میزند در نهایت گریزی از ناشادمانی، تنهایی، اضطراب و رهاشدگی ندارد. او خود کسی است که جستجوگر است، و همزمان کسی است که در جستجوی اویند؛ او در واقعیت میزید و در عین حال در اوهام به سر میبرد؛ او نیز همچون همتایان سنتیاش، صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته است. چنانچه یونگ در کتاب «انسان در جستجوی هویت خویشتن» اظهار میکند؛ ناخودآگاه برای خودآگاه فرد همچون دریایی مهیب است. به همین دلیل خودآگاه ثابت و استوار و قابل اتکا نیست بلکه از بنیاد سست است و با نیرویی کوچک درهم میریزد. یونگ ویژگی مهم عقلگرایی را در این میداند که فرد رویاهایش را پس مانده اتفاقات زندگی بداند نه بیشتر. از نظر یونگ انسان ناآگاه به زحمت میتواند تأثیرپذیریاش از دادههای مبهم روح خویش را دریابد.
به علاوه فیلم تا حد زیادی وامدار ادبیات شعرگونه پرویز دوایی است. در طول فیلم ما بارها با قابهای از طبیعت و جاده مواجه میشویم که نمای آن روی جلد کتاب «بلوار دلهای شکسته» آمده است، از جمله آثاری است که مستقیما از آن در روایت فیلم بهرهبرداری شده است. کتاب در بردارنده خیالهایی دربارۀ عشقهای کوتاه و گذرا و بیفرجام و گاه بدفرجام است. دوائی اغلب راوی و توصیفکننده عشقهای بیوصال است. ستایش عشق و زیبایی و رویا کاملترین توصیف بولوار دلهای شکسته و خیلی از آثار اوست. از جمله مولفههای اصلی آثار دوایی طبیعتگرایی، با پرداختن به جزئیترین حالات آن، همچون صدای خش خش برگها، آواز پرندگان، صدای باران و … است. بدین ترتیب ما در فیلم به طور واضحی با رگههایی از طبیعت گرایی مواجه هستیم، تا آنجا که بیننده با دیدن نماهای زیبای طبیعت شمال ایران در آرامشی خوشایند فرو میرود و برای لحظاتی چند به دور از هیاهوی مشغلههای زندگی روزمره خود قرار میگیرد.
– این مطلب برای نخستین بار در ویژهنامه نوروزی ۱۴۰۳، در بخش معرفی فیلم منتشر شده است.