انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقد فیلم آخرین دوئل

صالحه خدادادی/ رویا پورتقی

قربانی تجاوز در جامعه ای پدرسالار

فیلم سینمایی آخرین دوئل(The Last Duel)، با داستانی در ژانر درام، تاریخی حماسی به کارگردانی ریدلی اسکات است که در سال ۲۰۲۱ اکران شد. روایت فیلم بر اساس رمان آخرین دوئل اثر اریک جگر در سال ۲۰۰۴ تنظیم شده‌است. رمان داستانی واقعی است؛ از محاکمه و مبارزه‌ای به سبک جنگ‌های شوالیه‌ها در فرانسه قرون وسطی. این فیلم، داستان شوالیه‌ای به‌ نام ژان دکاروژ، است که دوستش ژاک لوگری، را به یک دوئل قضایی به‌ دلیل اتهام تجاوز به همسرش، مارگریت به چالش می‌کشد و رویدادهای منتهی به دوئل به سه فصل تقسیم می‌شوند که دیدگاه‌های سه شخصیت اصلی فیلم را منعکس می‌کنند.

در واقع فصل‌ها بطور همزمان روایت مردانه و زنانه‌ای است از تجربه تعرض جنسی و در نهایت بازخورد اعتراض به آن توسط شخص قربانی تجاوز.

به عبارت دیگر کارگردان به زیبایی و ظرافت هرچه تمام‌تر، تفاوت تجربه تعرض جنسی و حواشی مرتبط به  آن را از زبان فرد متجاوز، قربانی و شوهر وی به تصویر کشیده‌است. در واقع این روایت از دومنظر جنسیتی مردانه-زنانه و دو جایگاه متفاوت قربانی-متجاوز بیان شده‌است. که در آن مرد قربانی در واقع قربانی اصلی نیست بلکه به واسطه قربانی شدن همسرش وهتک حرمت او شاید بشود نام قربانی را بر او نهاد.

در روایت پایانی؛ برای بینندگان تجربه تعرض جنسی از دو زبان متفاوت مرد متجاوز و مردی که همسر قربانی است البته با زوایای پنهان از نگاه ایشان و نیز اطرافیان‌شان آشکار می‌شود. زوایایی که درک آن برای زنان و قربانیان تعرض جنسی مفاهیمی متفاوت را با خود به همراه دارد.

برای مثال مادرشوهر قربانی تجاوز، بعد از اطلاع از تجربه دردناک عروسش به او می گوید: «فکر می‌کنی فقط تو قربانی تجاوز هستی؟! من هم تجربه تجاوز را داشته‌ام. اما سکوت کردم و برای دیگران دردسر درست نکردم». قربانی تجاوز، در پاسخ به طعنه معنادار وی می‌گوید: «تو بهای سنگینی برای سکوتت پرداخت کردی و من حاضر نیستم جای تو باشم».

در ادامه، مخاطب شاهد چگونگی اعتراض و حواشی مرتبط با قربانی تجاوز جنسی در قرن‌ها پیش است. اعتراضی که برای مخاطبین در این دهه یادآور جنبش جنجالی #me_too است. جنبشی که در سراسر اجتماعات انسانی، زنان را به شنیده شدن اعتراض آنان، در مقابل تجربه آزار جنسی تشویق کرده‌است. چرا که بسیاری از زنان به علل مختلف از جمله حفظ آبروی فردی و خانوادگی، عدم امکان اثبات بی‌گناهی خود و گناهکار بودن متجاوز، عدم رضایت از فرایند صدور حکم از سوی نهاد حقوقی و مهم‌تر از همه موارد عدم حمایت از سوی حداقل یک نهاد جایگزین؛ سکوت و انکار را ترجیح داده‌اند که همین کنش متقابل از روی ترس زنان و عدم حمایت از یک نهاد قدرتمند؛ باعث ایجاد حاشیه ای امن برای متجاوزین شده‌است.

در ادامه فیلم متوجه می‌شویم که قربانی باید بهای بسیار سنگینی را به خاطر اعتراض نسبت به تعرض جنسی پرداخت کند. او باید در این مسیر برای اقناع دیگران از یک سو بی‌گناهی خود را اثبات کند و از سوی دیگر برای گناهکار بودن متجاوز تلاش زجرآوری را متحمل شود؛ و شنیدن تهمت‌ها و قضاوت‌های سرزنش‌گرانه اطرافیان تنها بخشی از زجر این اعتراض است. به خصوص وقتی نزدیک‌ترین دوست قربانی به او می‌گوید: «تو بارها از محاسن متجاوز تعریف کرده‌بودی پس مشخص است دروغ می‌گویی و خودت گناهکار هستی». مارگریت با تعجب می‌گوید: «اما تو هم از او تعریف کرده بودی». دوست وی برای تبرئه خود این‌طور جواب می‌دهد: «اما من به او نگفتم متجاوز».

در واقع تلقی متجاوز بودن برای فردی که روزگاری محبوب و بی‌گناه است امری باورپذیر نیست. این مسئله به‌خصوص برای قربانیان تجاوز و تعرض‌های جنسی که از سوی آشنایان خود مورد آزار قرار می‌گیرند بیشتر نمود پیدا می‌کند. زیرا اطرافیان نمی‌توانند باور کنند فردی که روزگاری حامی، دوست نزدیک، محرم خانواده، قوم و خویش، استاد و همکار قربانی بوده و از مدت‌های طولانی در این زمینه مشکلی هم وجود نداشته‌است هم‌اکنون به عنوان متجاوز شناخته شود.

در ضمن زیبایی قربانی باعث می‌شود تا اطرافیان برچسب تحریک کننده‌بودن را به وی بزنند، زیرا از نگاه فرهنگ مردسالارانه زیبایی عامل تحریک مردان است. بنابراین زنان باید مانعی برای نمایش زیبایی خود به وجود آورند و به طور کلی زیبایی خود دلیلی مستقل بر گناهکاری است؛ و توجیهی برای فعل متجاوز به حساب می آید.

اما نکته مهم این است که این موازنه تا وقتی که وقتی زن زیباست نمود پیدا می‌کند و قابل اعتنا است و در حالت عکس آن چنین نیست و کمتر اتفاق می‌افتد که انگشت اتهام به سمت یک مرد جذاب باشد. مثلا در داستان عاشقانه یوسف و زلیخا نیز، زیبایی یوسف(ع)، هیچگاه دلیل توجیه خطای زلیخا محسوب نمی‌شود به نظر می‌رسد زن زیبای مورد تعرض قرار گرفته، بجز اثبات تعرض به خودش باید با صرف انرژی بسیار زیادی بی‌گناهی از زیبایی‌اش را نیز رفع کند.

لازم به ذکر است که معمولا بعد از اثبات مقوله تجاوز، بسیاری از مردان و حامیان قربانی خواستار سکوت و پنهانکاری هستند به‌خصوص اگر موضوع در اجتماع آنان مسکوت مانده‌باشد اما اگر لو رفته باشد و مهم‌تر از آن شوهر قربانی، فرد مهمی باشد قدرت سبب می‌شود تا او که یک مرد است؛ برای انتقام گرفتن تلاش کند. در تفکر مردسالارانه تجاوز اصلی به غرور و آبروی آن مرد صورت گرفته‌است زیرا زن نیز مانند سایر املاک و دارایی های او جزء مایملکش محسوب می‌شود. همانطور که در ابتدای فیلم نیز نشان داده‌شد، هزینه‌ای که مرد به هنگام پرداخت جهیزیه از پدر همسر آینده خود طلب می‌کند و نیز در فرهنگ‌های مشابه آن که مهریه داده‌می‌شود تا زنی به همسری مردی گرفته‌شود، حس مالکیت را در مردان تقویت می‌کند. بنابراین در صورت تعرض به همسر چون مردان، زن خود را نیز جزء مایملک خود می‌دانند تجاوز صورت‌گرفته را با مفهوم تعرض نسبت به سایر اموال و اشیای خود تعمیم می‌دهند و خود را به نوعی قربانی می‌دانند.

حتی نتیجه سکوت چنین مردانی می‌تواند آنان را مطابق نظریه برچسب‌زنی[۱]، متوجه پیامدهای سختی کند. برچسب‌هایی چون بی‌غیرتی در فرهنگ مردسالارانه می‌تواند تبعات بسیار سنگینی را با خود به همراه داشته‌باشد بطوری که در داستان آخرین دوئل چنین مردی برای زدودن برچسب بی‌غیرتی در فرانسه قرن ۱۶ میلادی، دوئل می‌کند و در ایران قرن ۱۵شمسی، سر همسر خود را می‌برد و برای نمایش غیرت خود سر بریده را کوچه به کوچه می‌گرداند، تا مورد تشویق و تحسین اطرافیان قرار بگیرد و مدال غیرتمندی را به سایر مدال های مردانگی در جامعه ای مرد سالار اضافه کند.

در انتهای فیلم آخرین دوئل نیز وقتی شوهر قربانی، متجاوز را به قتل می‌رساند صدای تشویق و هلهله تماشاچیان بلند می‌شود. تشویق مردی که در سراسر فیلم محبوبیت مردمی نداشته‌است اما بعد از به قتل رساندن متجاوز به همسرش، چون خاتمی در انگشتری، میان مردم شهر می‌چرخد. در این حین وقتی دوربین روی چهره مارگریت به عنوان قربانی و به نوعی قهرمان اصلی داستان قرار می‌گیرد او را فردی رها شده در میان مردمی ناآگاه که از تشخیص قهرمان واقعی داستان عاجزند می‌بینیم او با چهره‌ای پیروز و قامتی برافراشته و قابل تحسین در حاشیه همه نادیده گرفته شدن‌های صحنه زندگی‌اش در جامعه ای مردسالار اولین قدم‌ها به سوی جنبش #me_too را به نمایشی واقعی می‌گذارد و در انتهای داستان، گویی قهرمان واقعی ماجرا در کمال متانت با زبان بی‌زبانی خود را معرفی می‌کند.

البته شخصیت مارگریت در سطحی دیگر نیز قابل بررسی است. زمانی‌که مادر می‌شود و در جایگاه غریزی مادرانه از اعتراض خود پشیمان می‌شود. این نکته در روایت داستانی خیلی کمرنگ و نحیف اما با قابلیت موشکافانه از بعد روانی-اجتماعی مطرح می‌شود. ما در سکانس‌هایی قربانی تجاوز را می‌بینیم که با جسارت تمام می‌خواهد از حق‌اش دفاع کند و حتی در مقابل مواضع سنتی سکوت گرایانه سکوت نمی‌کند و مادر همسرش را که نماد نگاه سنتی است کنار می‌زند، حتی به قیمت کشته شدن همسرش و سوزاندن خودش اما بعد از تولد نوزاد انگار دچار تردید نزدیک به یقین می‌شود و به وضوح پشیمانی خود را از اعتراض بیان می‌کند. بدون اینکه برایش مهم باشد که نوزادش محصول کدام رابطه‌اش است؛ رابطه با همسرش یا محصول تجاوز. این سکانس و دیالوگ کوتاهش از عمق تامل برانگیزی برخوردار است. غریزه مادرانه در ماندگاری فرهنگی پدرسالارانه رد پایی قابل تامل و پراهمیت دارد. قبل از آن نیز نوع نگاه قضاوت‌گرایانه و بدبینانه رفیق گرمابه وگلستان‌اش به مارگاریت که با وجود روشنی مطلب باز به او شک می‌کند زن را در اجتماعی مردسالارانه به نگاهی جدی‌تر به معضلات خویشتن‌اش سوق می‌دهد.  به گفته‌ای دیگر «از ماست که بر ماست» شاید وقت آن رسیده که به جای نگاه‌های فردگرایانه به منفعت خود حالا دیگر نگاهی کلان گرایانه تر به موضوعات این چنینی داشته‌باشیم چرا که جنبش‌هایی چون #me_too و امثال آن برای پیشرفتی اجتماعی-فرهنگی در مبارزه با کلیشه‌های سنتی لازم و بسیار ضروری است.

نکته قابل توجه دیگر بیان سه‌گانه روایت‌ها است. در هر کدام داستان از دیدگاه یکی از سه نفر اصلی روایت می‌شود. و این خود سطوح گوناگونی از نوع نگاه افراد با جایگاه ها وخاستگاه‌های خاص در نوع جنسیت‌شان را نشان می‌دهد و خود نکته مهمی است از یک سو برای درک تفاوت فرهنگ زبانی زنانه-مردانه و از سویی دیگر درک مفاهیمی که در متن جامعه‌ای مردسالار در زندگی زن قربانی یا مرد همسر قربانی هویدا می‌شود که محکوم به پذیرش تعاریف سنتی از نجابت و غیرتمندی هستند.

نکته اخر اینکه فیلم آخرین دوئل، نمایش مسیر سخت اعتراض نسبت به آزارهای جنسی برای قربانیان است طوری که حتی بعد از تحمل رنج تجاوز باید مورد آماج شماتت، سرزنش و قضاوت‌های نابود کننده مردان و زنان محصول فرهنگ مردسالاری قرار بگیرند. لازم به ذکر است که انگار درفرآیند اعتراض به تجاوز اگر متجاوز فردی دارای سرمایه اقتصادی و از سوی دیگر قربانی نیز فردی دارای سرمایه جنسی باشد فرآیند سخت‌تری از اعتراض خواهیم‌داشت. و هم‌چنین نداشتن سرمایه اقتصادی برای متجاوز و نداشتن سرمایه جنسی برای قربانی فرایند اثبات بی‌گناهی زن و گناهکار بودن مرد را سخت‌تر می‌کند و بحث در این موضوع در مقالی دیگر می گنجد و می‌تواند برای پژوهش‌های بعدی در این حوزه قابل بررسی باشد.

از جمله مسائلی که قربانیان تجاوز با آن مواجه می‌شوند عدم حمایت خانواده به خصوص زنان متاهل از سوی شوهران خود می‌باشند. بدین‌گونه که اگر قربانی زنی متاهل باشد باید تا آخر عمر خود را مدیون همسرش بداند و پیوسته سعی کند در اثبات بی‌گناهی خود و حتی دادن باج‌های پی در پی برای سکوت و آرامش ظاهری شوهرش فعال باشد. در این فیلم نیز قربانی گویا باید از شوهرش به خاطر تلاشی که برای قتل مرد متجاوز می‌کند پیوسته قدردان باشد حتی اگر در این مسیر خودش نیز سوزانده‌شود.

در نهایت اینکه در فرهنگ مردسالارانه کلیشه‌های جنسیتی نقش پررنگی دارند فرد قربانی باید برچسب‌هایی چون اغواگری و تحریک کننده بودن و… را بعد از تجاوز تحمل کند و در صورت اعتراض باید برچسب‎‌های دیگری از جمله دردسر ساز بودن، مایه شرمساری، لکه ننگ و… را نیز حمل کند.

[۱] . Labeling Theory

نظریه‌پردازان نظریه برچسب‌زنی معتقدند انحراف یک پدیدۀ اجتماعی است و بر این باورند که کجروی‌های اجتماعی ناشی از عوامل روان‌شناختی یا زیست‌شناختی نیست، بلکه این جامعه است که هویت انحرافی را در افراد پدید می‌آورد. بسیاری از جامعه‌شناسان این نظریه معتقدند که گروه‌های اجتماعی قانون را به وجود می‌آورند و مشخص می‌کنند چه رفتاری و تحت چه شرایطی صورت پذیرد.(پژوهشکده باقرالعلوم).