انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقدی بر فیلم «خانواده‌درمانی»: به آهوان و گرگ‌‌ها بیندیش!

کارگردان Sonja Prosenc، محصول اسلوونی ۲۰۲۴

می‌خواهم از ویدیویی کوتاه که در یکی از شبکه‌های اجتماعی دیدم برای نقد خانواده‌‌درمانی استفاده کنم. مردی در دل زمستان، از اندرونی کلبۀ مدرن ییلاقی خود در دل جنگل می‌رود به بهارخوابِ کلبه که با شیشه‌هایی مستحکم از فضای بیرونی جنگل، جدا و محفوظ شده. آن بیرون، گله‌ای از گرگ‌های سفیدِ گرسنه گرد هم زوزه می‌کِشند تا دیگر اعضای گله را از وجود غذا خبردار کنند. شیشه، در ترکیبی با دیگر فن‌آوری‌ها سبب شده تا مرد، در چند قدمیِ گرگ‌ها که در دل ظلماتی سرد هستند؛ مشعوف از گرما و نور و خوراکی‌های درون کلبه باشد. چنین موقعیتی یک استعاره است برای روزگار مدرنی که در آن می‌زیم.

اگر پازولیتی و لانتیموس به ترتیب در قضیه Teorema و دندان نیش Dog tooth به تحلیل و موشکافی جهانِ آنسو و فراسوی شیشه/مدرنیته، می‌پردازند، کارگردان جوان اسلوونیایی Sonja Prosenc در کمدی سیاه خویش، با بهره‌گیری از آخرین قوت‌ها و ضعف‌های جهان سپری‌شدۀ پسامدرن، جهان گرم-و-گیرای درون کلبه را با تمام ضعف‌های‌اش به تحلیل می‌نشیند. در قضیه، پازولینی در کسوت یک روشنفکرِ تمام‌قد مارکسیست، به مسالۀ بغرنج نسبت میان امر جنسی و مارکسیسم می‌پردازد. پازولینی در این فیلم به غایت مارکسیست است – و همین در نظر من به فیلم آسیبی نسبی می‌زند- و از همین رو در بورژوازیِ نوظهور ایتالیا چیزی جز سرکوب و تظاهر جنسی نمی‌بیند. ازین حیث گویی که این طبقه، هنوز شکل‌نگرفته مرده است یا اصولا مرده به دنیا آمده. تمامی پای‌بست کاخ بورژوازی با تلنگر جوانکی روستایی از گرد راه نرسیده، فرومی‌پاشد. جوان، تمامی اعضای خانوادۀ پوشالین را با حضور خود، منقلب و به اعماق ضمیر ناخودآگاه آنان راه می‌یابد. پازولینی پیشتر هم در مستندهایی که ساخته بود، بورژوازی ایتالیا را مشتی احمقِ منحرفِ ساده‌لوحِ تازه-به-دوران-رسیده نامیده بود. قضیه‌ای که پازولینی مطرح می‌کند در نهایت تلخی و دردناکی است. پیش‌گویی‌ِ پیامبرانۀ او، امروزه روز با درک مصیبتی که همان طبقۀ مورد هجمه‌اش بر سر جهان ما آورده، ستایش‌انگیز و قابل تقدیس است. باید هرروز این عذاب روحی را بر دوش کشیده و از خود بپرسیم که چرا پویایی‌های اجتماعی به گونه‌ای رقم خورده که احمق‌ترین‌ها و فاسدترین‌ها توانستند مهار بورژوازی را ذیل پروژۀ جهانی‌سازی به دست بگیرند و بسیاری از اشکال متعالی هنر و فرهنگ را به کنجی خلوت برانند. پازولینی، در پرت‌ترین و تاریک‌ترین گوشه‌های آن جنگل سرد و تاریک دست به کنکاش زده؛ نومیدوار اما منتقد.

لانتیموس هم، در دندان نیش کم از پازولینی نمی‌آورد. همانقدر تاریک اندیش به همان میزان صادق. برای او هم بورژوازی با علم‌گرایی و اقتصاد‌اندیشی افراطی، بنیان هرچه عاطفه است را خشکانده، و فیتیش‌هایی را جای آن نهاده که از تصمیم عصر نو برای گونه‌ای “بازآفرینی” حکایت دارد. بازآفرینی در زبان، در مناسبات اجتماعی و جسمانی، به قصد تحقق امیال شیطانی خویش که چیزی جز مسخ انسانیت و به بردگی کشاندن آن نیست. حتی طرز صحبت و راه‌رفتن شخصیتهای دندان نیش آنقدر مکانیکی و خشک است که کفر مخاطب به معنای واقعی کلمه بالا می‌آید.

اما کارگردان جوان ما در خانواده درمانی، به دریچه‌ای روشن، و کورسویی نور در انتهای تونل اندوه اذعان و اقرار دارد. در ترکیبی از تراژدی و کمدی با خانواده‌ای متمول روبرو هستیم که از عالم و آدم بریده‌اند، به قول هربرت مارکوزه، خانواده‌ای «تک‌ساحتی» که به قصد کشتن اروسِ درون خویش،  در هر زمان و هر لحظه «سوءنیت» را  چونان دیواری آجر به آجر روی هم می‌چینند. نوع‌دوستی و اخلاق برای آنها به سد سترگ برچسب پناهندگی خورده و درست در زمانی که از ریشه‌های عاطفی و انسانی محروم‌اند، مرد خانواده در نهایت ساده‌لوحی و بی‌خبری از منزل،  جاه‌طلبانه، خروارها پول برای سفر به فضا هزینه می‌کند و در نهایت همۀ آمال‌اش بر باد می‌رود. و مگر نه این است که  سرشت‌نشانِ عصر دیجیتال و سطحی کنونی همین جاه‌طلبی‌هاست که بسیاری اوقات به قیمت گزاف محرومیت و ستم بر میلیون‌ها انسان بی‌پناه و درراه‌مانده تمام می‌شود.

خانواده‌درمانی در قیاس با قضیه و دندان نیش، امید‌وار است و مخاطب را دعوت می‌کند تا بر گرما و نور درون کلبه متمرکز شود. بحران‌ها هستند، بی‌عدالتی، سرکوب جنسی، خیانت، کلیشه‌های فرهنگی،  دزد‌ها و جانیان مدرنی که روی جهالت ما و معصومیت ما حساب باز کرده و درون تلفن‌های هوشمندمان حتی لحظه‌ای ما را به خود وانمی‌گذارند. اما امید هم هست؛ شیشه‌های که ما را از وحوش و وحشت در امان می‌دارند. مرد، در پایانی شاد، به اشتباهات خویش پی برده و خانواده را در آغوش می‌کِشد، خوشا به حال او.

اما  از خواننده می‌خواهم از پازولینی و لانتیموس- از ظلمات سرد جنگل- و از خانواده‌درمانی – فضای گرم درون خانه و پایان خوش- درگذرد و بر گرگ‌ها متمرکز شود. جهانی که با اطلاق صفت «وحشی» و موجوداتی که در آن دوردست‌ها می‌زیند، ازآنها «دیگری‌سازی» کرده‌ایم. و تمدنی که پس از له‌کردن بسیاری وجوه مثبت (فرهنگ) بشری، دیروقتی است که سراغ آنها رفته به قصد نابودی و پاکسازی. کلبه‌، گرم و پرنور است، اما در زیست‌گاهی بنا شده، که منزل‌گاه آدمی نیست. تکلیف آنها، ساکنان نخستینِ زمین چیست؟ از خوانندۀ متن و بینندۀ خانواده‌درمانی می‌خواهم تا بر آهوی فیلم و معانی استعاره‌گون‌ یا سر راست‌اش متمرکز شود.