انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

میشل فوکو، فضا و مکان؛

 

از تاریخِ اکنون تا نگاشتِ اکنون، از تاریخ نگاری سیاست های فضا تا تاریخ نگاری فضا

یا

دیرینه / تبارشناسی تاریخِ الترناتیو در پراکنش فیزیکی هندسه ی منفی[۱]

نوشته ی کریـــــــــــس فیلو[۲]

برگردانی از ارش بصیرت[۳]

 

زندگی نامه و بافت تئوریک

متولد ۱۹۲۶ در پُوآتیه، فرانسه، اموزش میشل فوکو، در وضعیتی مایوس کننده، در یک مدرسه محلی دولتی اغاز شد، جایی که یافته هایش اشکارا حسرت بر دل پدرش گذاشت. اگرچه متاثر از این قرار که اموزش فلسفه “رازِ تمام رازهای سر به مهر “(Sheridan:1980:2) را بر او اشکار خواهد ساخت، همه همتش را در یک مدرسه کاتولیک بر اموختن انچه نیاموخته بود نهاد و نهایتا توانست مدرک دیپلم متوسطه اش را با رتبه عالی اخذ نماید. او توانست خیلی زود جای خودش را در اکول نرمال سوپریور(اِ ان اس)؛ مُعْظَم ترین موسسه اموزشی پاریس، باز کند و مدرک کارشناسی فلسفه را در سال ۱۹۴۸ از این موسسه اخذ نماید، اما خیلی زود، پس از ان که متوجه شد فلسفه، پس از تمام این کوشش ها، نمی تواند”رازِ تمام رازهای سر به مهر را” بر او بگشاید سرخورده شد. او نامطمئن از ادامه ی فعالیت هایش در یکی از رشته های هنری یا سیاسی مرتبط با توسعه، به روانکاوی روی اورد و در سال ۱۹۵۲ مدرک کارشناسی اش را در این رشته اخذ کرد و مشغول انجام پژوهش هایی در حوزه روانکاوی بالینی گردید.

دهه های ۵۰ و ۶۰ پرشرـ وـ شورترین دوره ی تبلور حلقه های سیاسی و روشنفکری فرانسه بود، دوره ی درگرفتن مباحثی داغ با محوریت به چالش کشیدن[ مبانی] مارکسیسم و ساختارگرایی از سوی جریان های مختلفی که پای در اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی و دیگر گرایش های مشخصی داشتند که وجه مشخصه تمامی شان تمرکز بر جدال میان جبرگرایی و ازادی بود و همگی شان تاثیری عمیق بر تحولات فکری فوکو گذاشتند. در این دوره علی رغم ان که فوکو میان مشاغل غالبا حاشیه ای دانشگاه های مختلف سرگردان بود اما توانست ره یافت هایش در مواجه با فلسفه، روان کاوی و عملا دانش را مورد مداقه و سامان دهی مجدد و عمیقی قرار دهد، او نهایتا در سال ۱۹۵۹ پایان نامه دکتری خود را تکمیل نمود و به راهروهای دانشگاه بازگشت. دو سال بعد او اولین کتاب مهمش؛ تاریخ جنون را منتشر کرد، انتشار این کتاب فصولی در زندگیش گشود، روندی که نهایتا او را به یکی از معروف و شناخته شده ترین روشنفکران اواخر قرن بیستم تبدیل نمود. در اوایل دهه ۶۰ او با عنوان مدرس دوره “نظام های تفکر”، ترمی بدساخت و کم و بیش بد ریخت که خود او تعمدا ان را انتخاب کرده بود، به اِ ان اس بازگشت، کرسی ای که برای سالیان سال ان را در تصاحب خود نگاه داشت، هر چند طی تمام این سال ها به عنوان استاد مدعو در موسسه های دیگر نیز به فعالیتش ادامه داد. به موازات عالم یر شدن نامش و به موازات، با بسط تفکراتش میان مخاطبان مختلف، ترمِ “رهیافت فوکویی” در مواجه با پرسش های اجتماعی نیز وارد گفتمان عمومی گردید، فرایندی که نهایتا لقب مارکس قرن بیستم را برای او به ارمغان اورد. میشل فوکو در سال ۱۹۸۴ درگذشت، اما کارنامه او از انچنان غنایی برخوردار بود که پیش از فوتش شریـدِن با قرار دادن او در تراز بزرگان فلسفه در مورد او چنین نتیجه گرفته بود:”تصور وجود متفکری که ربع قرن پایانی قرن بیستم را ان چنان که نیچه ربع قرن ابتدایی اش را تحت تاثیر قرار داد بی نهایت سخت می نماید، با این حال ان چه فوکو بدان نائل امد از او کاندیدای مناسب تری، با فاصله زیاد، نسبت به مابقی متفکرین می سازد” (۱۹۸۰:۲۲۵-۲۲۶) .

اعتبار فوکو بیشتر به سبب مجموعه ای از تفاسیر غنی نظری ایست که فرایند تولید دانش را به چالش می گیرند، زمانی که از فوکو خواسته شد تا بر نسخه دوم و کوتاه نشده تاریخ جنون(۱۹۷۲) مقدمه ای بنویسد، فوکویی که در ان زمان بیش از دهه پیشین بر نوشتن متمرکز بود، بر حجم عظیم دوگانگی هایی متمرکز شد که در ان زمان بر متن اصلی سنگینی می کردند، بر این سیاق، او غالب تفاسیر و نقدهای وارد بر اثر را مد نظر اورد تا بتواند متن را از چنگال نویسنده اش رها سازد و شرایطی را فراهم اورد که بر قرار ان متن حیات خود را خودش بـِـدَمَد. در زمانه ای که نویسندگان، از همه قِسْم، بیش از ان که نقش پل هایی به الهامات شگرف و خاص را ایفا نمایند، در قامت مالکان [بی چون چرای] مواضعِ سخن ـ ان هم سخن از پیش مقدرـ ظاهر می شدند، فوکو بر قوام موقعیت مُوَسَع تر فکری اش، قائل به هیچ حقْ ویژه ی خاصی برای خود، در فرایند تولید نوشته هایش نبود. به بیان دیگر او ـ خود فوکوـ برای خودش نقش کلیدی که بتوان به کمک ان قفل معانی اثارش را گشود قائل نبود، اصولا، او هیچ باوری به تقلیل نوشته هایش به خود و تبار فکری اش نداشت. از این رو بیمناک از تمرکز بیش از حد بر شمایل نویسنده، به متونی که غایتشان صرفا معرفی متفکران کلیدی است و نهایتا و احتمالا ناخواسته، نویسندگان را در فرایندی بی نهایت ساده به حاملان، نمادها و منشا تبلیغ ایده ای خاص تبدیل می کنند به دیده شک می نگریست.

فوکو جایی دیگر؛ در مقدمه نسخه انگلیسیِ دیرینه شناسی دانش تاکید می کند:”از من از چیستیم نپرسید و نخواهید همین که اکنون هستم بمانم”(Focuault, 1972b:17) او کمی جلوتر در جمله ای به یا ماندنی می افزاید:”این اخلاق ثبت احوالی ماست؛ اخلاق حاکم بر کارت های شناسایی مان، پس بهتر ان که ان ها را به دیوان سالاران و پلیس هایمان واگذاریم و ان ها نیز ان گاه که پای نوشتن در میان است ما را به حال خود رها کنند” (Focuault, 1972b:17) این گزاره ها همگی اعتراضی اند به تمامی پلیس ها و دیوان سالاران فکری ای که به دنبال تدقیق نوع شخصیت دانشگاهی اش می باشند و مجددا از همین روست که او نسبت به نوشتارهایی اینچنینی بدگمان است و از این واقعیت که این سیاقْ متون سعی بر دسته بندی بی نهایتْ سر راست متفکرین در چارچوب یک مُدِ فکری دارند در هراس است و خطر انها را این می داند که این روندها متفکرین را به عنوان شرکای اجباری ایده هایی مشخص، که هیچ کدامشان امکان و حق بریدن از این ایده ها را نخواهند داشت، عاجین بندند. از همین روست که اگر فوکو در مقدمه تاریخ جنون نقش نویسنده را کم می کند، در مقدمه ای که بر دیرینه شناسی دانش به رشته تحریر در می اورد بر نقش نویسنده تاکید می گذارد، چرا که فوکو ـ متفکری استثنایی با ارزوی فرار از قیود دست و پا گیر منطق های استدلالی رایج ـ در قامت منبع پر جنب و جوش تفکر خلاق، اکنون می اید تا تبدیل به عاملی شود به غایت تاثیر گذار، تا ایده هایش را بیش از متون قبلی و مجموعه ای از تحلیل های انتقادی برامده از دل این متون بسط دهد. فوکو حداقل از این نظر اشکارا از ما می خواهد که او را، نه به سبب ان چه دیوان سالاران و پلیس ها می گویند، بلکه به سبب ان چه هست جدی بگیریم. تحلیل نوع نگاه او به نوشتن و جای گاه نویسنده، بر قراری که پیش امده، احتمالا می تواند سبب شود او نسبت به ماهیت نوشتاری هم چون این نوشتار که او را در قامت یک متفکر مهم ارزیابی می کند پاسخی درخورتر دهد.

تاکید فوکو بر کنش نویسنده، ان هم در قامت دیدگاه هایی اینچنین متفاوت اما نه ذاتا متخالف، به طور قطع چیزی بیش از یک نازک آرایی سطحی است و نشان از وجود تنش های تفسیریِ بی نهایت زیر لایه ای مترتب بر کشاکش میان انضباط و ازادی دارد، که اگر نگویم مرکز تقل همه تلاش های فوکو، لااقل بخش عظیمی از تلاش های او را شکل داده است. از یک سو با نویسنده ای مواجه هستیم که وجودش فاقد اهمیت به ذات است، نویسنده ای که واژگانش منکوب نیروهای بیرونی اند، این سیاق از نویسندگی و نوشتار در بخش عظیمی از اثار فوکو با تمرکز بر چگونگی “تولید” سوژه های انسانی بسطی عمیق و وسیع تر می یابد، بسطی که عمدهْ پرسش اش این است: چگونه باورها، ویژگی ها و مناسبات انسان ها به واسطه برساخته های اجتماعی و نهادی شکل می گیرند، برساخته هایی که انسان ها در چارچوبشان خود را شهروندانی منضبط با حداقل امکان کنش مستقل می یابند. از این منظر، فوکو در قامت نظریه پردازی بی نهایت بدبین ظاهر می شود، نظریه پردازی که می تواند توضیح دهد، چرا نظام های عموما موجود حاکم بر جامعه، تماما به واسطه نابرابری های ذاتی ای که خود این نظم ها در پی دارند بازتولید می شوند. در جهان فوکو ان گونه که [نایجل] تریفت می گوید”گویی همیشه باران می بارد”(۲۰۰۰:۲۶۹) از سوی دیگر با نویسنده ای مواجه ایم که منبع تغییر خلاقانه است، کسی که می اید تا فرصت حرکت بیافریند و موقعیت ها را تغییر دهد، یک چنین روی کردی به نقش نویسنده برای فوکو با لایه دوم بسط مفهومی فوکو همتاب است؛ تمرکز بر امکاناتی اغوش گشوده بر سوژه انسانی ای که [بر خلاف ان قسم “تولیده” شده ی پیشین] “خود تولیدگر” می باشد: افرادی که گاها می توانند، صرفا، بخشی از ازادی را تصاحب کنند، اما علی رغم این فرصت کوتاه قادرند چیزها را تصور نموده و در قامتی کاملا متفاوت [از روند جاری] خلق نمایند و نهایتا به چارچوب تکنیک های چگونگی نمود[ــِـ خود] تکانی وارد نموده و به سبکی دست یابند متفاوت از دیگر سبک های معاصر، سبکی برای پی گیری “هنر زندگی”.

چهار کتاب مهم از اولین دوره ی کاری فوکو، معمولا، در قالب “باستان شناسی ها”یش شناخته می شوند، کتاب هایی که هدفشان استخراج تفسیر انتقادی گفتمان ها یا پیکره های سازمان یافته دانشِ ظاهر شده در تاریخ اروپا به مثابه بنیان هایی بر دگماتیسم فکری و جد وجهدهای عملی است؛ تاریخ جنون(۱۹۶۱) و تولد کلینیک(۱۹۶۳) در جست و جوی گفتمان هایی اند نهادینه شده درون دریافت های غالب از بیماری روانی؛ “جنون” و بیماری های جسمی و نشان می دهند چگونه این گفتمان ها اختراع اسایشگاه روانی و بیمارستان مدرن را تسریع می کنند. نظم چیزها (۱۹۶۶)، صورت بندی های کلان تر گفتمانی یا “اپیستیمه ها” را در چارچوب دریافت های اروپایی از زبان، اقتصاد و طبیعت تجمیع نموده و تغییرات ارام ولی اشکار در سازه انچه اروپاییان از ریشه ی نظم در جهان ـ ارتباطات از پیش مفروض میان واژه ها و چیزها ـ مراد کرده اند را مُقَوِم می سازد. دیرینه شناسی دانش(۱۹۶۹) نیز همچنان تاملی است بر تولید دانش، اما این بار در بسطی وسیع تر نسبت به دیگر اثار فوکو، البته متن بیشتر بررسی موضوعی “چیستی دانش” است، تا شرحی روش شناسانه بر “چگونگی تولید دانش” و در کنار تمام این ها و شاید از همه مهمتر راست ازمایی زمان مداری و مکان بندیِ به هم پیوسته ی گزاره ها، گفتمان ها و نظم بندی شان است در “ارشیو”. این متون به نوعی کوس رسوایی ساختارگرایی بودند، به ویژه از این نظر که نشان می دادند سوژه های انسانی در چارچوب و به واسطه گفتمان ها به سخن می ایند، نه برعکس، البته تا ان زمان ـ و در امتداد این واقعیتِ مسجلْ در نگاه فوکو که “رازِ رازهای سر به مهر” ی وجود ندارد ـ چالش فوکو نه کشف حقایق مستتر در گفتمان و نه تلاش برای یافت منطق پنهانی که ان ها را به هم مرتبط می ساخت است، بلکه، صرفا، “نگاشت” تاثیرات و چگونگی تبلور این گفتمان ها در بازه های مختلف تاریخ اروپا می باشد.

چهار اثر مهم دوره دوم اثار نوشتاری فوکو را می توان تحت عنوان “تبارشناسی ها”یش دسته بندی کرد، در تمامی این ها او مصمم است، هدف اصلی مطالعاتش کمتر بر گفتمان و دانش و بیشتر بر کارکردشناسی قدرت موکد گردد، البته نباید از نظر دور داشت که در این فرایند نیز همچنان ردپای تمام دیرینه شناسی های پیشینی اش وجود دارد، چرا که تبارشناسی هایش در قالب بازخوانی دیرینه شناسی هایش تدوین شده اند و از دیرینه شناسی ارائه های انتقادی تری را مراد می کنند که به دسته بندیِ چگونگی دمیدن نظم ـ چه مفهومی و واقعی ـ و امتدادش در عالم انسانی منتج می گردد. مراقبت و تنبیه (۱۹۷۵) ظاهرا گسترش کمی و جغرافیایی زندان و اصلاحات متبادر بر ان در اروپای اواخر قرن هجدهم و نوزدهم را پی می گیرد، اما کتاب عملا تحقیقی است بر گذر از نظام های کهن مشتمل بر قدرت خشن و رسیدن به قیاس مدرن از قدرت، قدرتی با فاصله از سرکوب سخت و متمایل به سرکوب نرم ـ اما نهایتا تاثیرگذارترـ قدرتِ بازیِ تعاملیِ نیروهای پر کننده ی فضای مابین دولت و فرد. نتیجه، انگونه که فوکو نظر دارد، این است که ساکنان فضاهای صورت بندی شده ـ چه نهادهای بسته و درون گرا و چه قلمروهای سرزمینی ـ متناسب با الزاماتِ انباشت سرمایه و مسئولیت اجتماعی، همچون “ذهن ها و بدن های رام شده” کاملا منتظم گردیده اند. سه کتاب بعدی فوکو ـ تاریخ جنسیت، جلد اول:یک مقدمه (۱۹۷۸)، تاریخ جنسیت، جلد دوم :کاربردهای لذت (۱۹۸۵) و تاریخ جنسیت، جلد سوم:مراقبت از خود (۱۹۸۶) ـ مشتمل بر بخش های تعریف شده در چارچوب یک تحقیق عظیم تر، چگونگی تولید مفاهیم جنسیت و ارتباط جنسیِ رسمی و غیر رسمی را از دوران های باستان تا کنون در اروپا پی می گیرد. فوکو امید دارد بتواند نشان دهد که نه تنها این مفاهیم هیچگاه تثبیت شده و همگن نبوده اند، بلکه غالبا و متناسب با منزلت اجتماعی، طبقه، جنسیت، سن و جای گاهی که مردم داشته اند متفاوت نیز بوده اند و چه در قامت کتاب های خود اموز جنسی و چه زمزمه های اعترافی به ابژه های گفتمان نیز بدل شده اند، گفتمانی که در چارچوب ان امکان بیان جنسی در بسیاری از مواقع محدود و در برخی مواقع ازاد بوده است. اگر کتاب مراقبت و تنبیه بر این نکته تاکید می گذارد که سوژه های انسانی از هیچ، و به واسطه نیروهای ناشناخته ای که افراد را به درون یک یا چند نوع ساختار مراقبتی وارد می کنند، تاریخ جنسیت عناصری از روی کردی را ترکیب می کند که مبتنی بر ان تدقیق می شود چگونه افراد می توانند اگاهانه و حتی از سر میل، نه فقط به عنوان موجودات جنسی بلکه همچون عاملینی که خودشان، خودْاگاه بر تمامی روابطشان نظارت دارند در فرایند خودْآرایی یا خودْشکل دهی شرکت جویند و یا همچون برخی دیگر مشتاقانه پذیرای قواعدی شوند که “راهبری (وسیع تر) رفتار” را هدایت می کنند. تنش میان انضباط و ازادی را می توان در تمایز میان مراقبت و تنبیه و بخش هایی از تاریخ جنسیت نیز مشاهده کرد، نکته ای که ما باید بدان بازگردیم چرا که جغرافیاهای متفاوتی در شکاف میان ازادی و انضباط رخنه کرده اند.

فوکو و متون مرتبط با فضا و مکان

به گمان بسیاری، متون فوکو در باب تفکر اجتماعی کم و بیش واجد انگیزه ای کاملا جغرافی یایی اند، مکانْ باره اند و نیازمند نگاشتِ مکانی، انگیزه ای که مبتنی بر ان فوکو ـ بر سیاقی که به ندرت از کسی که در جغرافیا تخصصی ندارد انتظار می رود ـ توجهی همیشگی بر موارد مبتلا به فضا، مکان، محیط و منظر مبذول می دارد، این چنین است که، اِلدن(۲۰۰۱) اشکارا فوکو را در قامت دست اندر کار “تاریخ سیاست های فضایی ـ مکانی” صورت بندی نموده و او را میراث دار روشنفکرانی همچون هایدگر، نیچه و هـُـلدِرین می داند و می نویسد:

در مورد کار خود فوکو بر این عقیده ام که مطالعات تاریخی فوکو به غایت بر مواجــــــــــــــهات و مولفه های فضایی ـ مکانی قوام یافته اند و این میراث اساسی اوست برای ان هایی که فضا و مکان مشغله ذهنی شان است . . . فهم این مسئله که فضا و مکان چگونه در کارکرد قدرت نقش اساسی ایفا می کنند از یک سو و تدوین نقش فضا و مکان در پژوهش های تاریخی ای که بر کاربست قدرت تقریر می یابند از سوی دیگر، به ما اجازه می دهد، تلاش های فوکو را نه صرفا به مثابه هَـمی بر تاریخ اکنون بلکه همچون نگاشتِ اکنون مورد مداقه مجدد قرار دهیم(Elden, 2001:152).

این نکته بی نهایت حائز اهمیت است که تاکید کنم، فوکو پژوهش تاریخی ـ عبارتی که [میشل] دین(۱۹۹۴) ان را به ان چه “روایت های تاریخیِ انتقادی و موثر” می خواند تغییر داد ـ را به مثابه ابزاری می داند برای فهم چگونگی رسیدن “ما” به این جایی که اکنون هستــــ “یم”، به بیان دیگر فهم اینکه چگونه مدرنیته علی رغم تمام نابرابری های درهم گوریده اش، شکل گرفته است، فوکو حین تلاشش برای یافتن پاسخ این گزاره که فضا در طول تاریخ چگونه “کار” کرده است، به پرداخت های فضایی ـ مکانی ای رسید که نشان می دهند چگونه قدرت و دانش در بی نهایت (سو) رفتارهای ناخوشایند دخیل بوده اند، او ظاهرا قادر بود، همه چیز را به حالت سکون در اورد تا بتواند بخش عظیمی از تضادهای چالش برانگیزتر “اکنون” را “بنگارد”.

البته تلاش فوکو در انتزاعی ترین شطوح نیز نتیجه داد، فوکو توانست انتقاد شدید نسبت به انچه پروژه تاریخ توتال می خواند را ارتقا دهد: “تاریخی پی گیر بازسازی فرم کلی یک تمدن، شاکله ـ مادی یا معنوی ـ متشکله ی یک جامعه، دلالت مشترک متبادر بر تمام پدیده های یک دوران و قانونی که پیوستگی تمام این ها را مد نظر ارد؛ ان چه می توان ان را در پرداختی استعاری “صورت” [بی چون و چرای] یک دوران خواند”(Foucault, 1972b:9) . چنین پروژه ای برای فوکو نوعی کفرـ ارایی تلقی می شد، چرا که منویاتش صراحتا در تضاد با این باورش قرار داشت که:”انچه در تحلیل جامعه جذاب می نماید، فقدان بنیان [برای تحلیل] است”(Foucault, 1972b:16) . از همین رو او تاریخ عام را به عنوان بدیلی بر تاریخ توتال تعریف نمود؛ یک “تاریخ ستیزه جو”(Lemart and Gillan, 1982: 39)، تاریخی که علیه به هم گره زدن گذشته برای ارائه الگوهایی به اینده می ستیزد و صبورانه در برابر قیل قال های خرد تا اظهار نظرهای تاریخ نگاران کلاسیک، مخصوصا ان دسته از دانشمندان علوم اجتماعی که در مواجه با کارکرد تاریخ کم تجربه بودند، مقاومت کرد. فوکو تمایز میان این دو نوع تاریخ را اینگونه ترسیم می کند:” نوع توتالِ تاریخ تمام پدیده ها را حول یک محور تعریف می کند؛ یک شاکله ، یک روح، یک جهان بینی و یک شکل کلی، تاریخ عام اما بسطی از یک پراکنش است” (Foucault, 1972b:10) با این نگاه نسبت به “فضاهای پراکنش” او تلاش می کند تا یک هستی شناسی فضایی از جهان اجتماعی به دست دهد: درکی از یک فضا یا گستره که در ان تمام رخداد ها و پدیده های مرتبط با پرسش بنیادین [از هستی] “پراکنده و مرکز گریزند”( ببینید Philo, 1992)

تاریخ های فوکویی، نه انجایی که در معنای فلسفی ای که از مفهوم سازیِ پدیده های جهانی به دست می دهند و وجه فضایی ـ مکانی را به گونه ای از پیش مفروض در این مفهوم سازی لحاظ کرده اند و نه انجایی که چشم اندازی از مفاهیمِ متغیرِ فضا ارائه می کنند، مستقیما به فضا می پردازند، بلکه تنها اثری که از منظرِ نحوه ی مواجه مستقیم و موکد بر تاریخ فضا در کارنامه فوکو سوسو می زند درس گفتار معروف او در سال ۱۹۶۷؛ “از فضاهای دیگر” است (ببینید Foucault, 1986b) و البته باید یاداور شد که تاریخ فضا در جایی دیگر نیز حضور دارد (ببینید مباحث مطرح شده در Elden,2001:116-118). با این حال الدن (۲۰۰۱:۱۱۸) بر این باور است که تاریخ های فوکو، روایت هایی نیستند که در ان ها فضا حوزه تحلیلیِ مشخصی برای خود داشته باشد، بلکه فضا مرکز ثقلِ خود رهیافت مطالعاتی را شکل می دهد، بدین معنی که متون فوکو بیش از انکه تاریخ های فضا را به رشته ی تحریر اورند تاریخ های مبتنی بر سیاست های فضایی ـ مکانی را مد نظر می اورند.

ان چه پیش امد، دو وجه دارد، یکی فرایند برون اوری جزییات پدیدهای گذشته به زمان حال است: تبارشناسی، فرایندی که خود فوکو تصدیق می کند ان را از نیچه به عاریه گرفته و از ان به عنوان مفهومی “خاکستری، نازک ارا و صبورانه موثق” یاد می کند:

[تبارشناسی] نیازمند صبوری و دانش عمیق نسبت به جزییات است و به انباشتی عظیم از منابع اصلی اتکا دارد. سازه های سترگش از حقایقی متلاشی و ظاهرا بی اهمیت، تجمیع شده بر اساس یک روش شناسی متقن شکل گرفته اند؛ سازه گانی که بر این سیاق[هرگز] نمی توانند محصول خطاهای عظیم و حتی نیت های غلط ولی خیرخواهانه باشند(Foucault, 1986c: 76-77).

البته لازم به ذکر نیست که ره یافت فوکو در تبارشناسی توتال نیست، هر چند هاچـِـن(۱۹۸۸:۱۲۰) به میزان کافی در مورد حمله فوکو به” مولفه های مُقِوَمِ اتحاد و امتداد” و مواجه ی انتقادی اش با این الزام که در یک چنین رهیافتی، امر محلی، بارز و خاص ـ واژه هایی که ذاتی جغرافی دانان اند ـ در مقام “امری عام، جهان شمول و ابدی” (همان قبل: ۱۲۰) تدقیق می گردد و به تبع نابود، سخن رانده است. اگرچه فوکو تجربه باوری سرراست نیست، اما تاکیدی جزْباور بر بارزه، مکان مندی و خاصیت های این تجربیات در فهم فوکو از “فضاهای پراکنش” نقشی بنیادین ایفا می کنند.

از سویی دیگر، اما، رهیافتِ تاریخ های مبتنی بر سیاست های فضایی ـ مکانیِ فوکو در یک نگاشت تاریخی، نگره های سیستماتیک تری را فراهم می اورند که در تحلیل [گونه شناسی] روابط فضایی [و روابط میان انسان ها] نقشی موثرتر ایفا می کنند.

فوکو، مرزهای جدید مفهومی و مباحث جدلی

فوکو در نظم چیزها، بر مدار تبارشناسی رابطه به تضاد میان “خودی” و “دیگری” می پردازد، تضادی که بستر بسیاری از عمده مطالعات تاریخی اش است. در مورد اولین مفهوم [خودی] او جست و جوهایش را در قالب تعبیری از گفتمان و دانش به مثابه برساخته هایی تدقیق می کند که مبتنی بر انها یک جامعه مشخص، همان گونه که ایین ها و مناسک پذیرفته شده ی مشخصی را برای تفکر و عمل قبول می کند، یک نفر را نیز فردی مشابه همه می خواند، این سبک تفکر و سیاق عملی هم در رهنمودهای نخبگان جامعه (دانشگاهیان، سیاستمداران و منادیان اخلاق) و هم در مفروضات باطنی تری که در قالب زندگی روزمره مردم به حیات خود ادامه می دهند رسوب کرده اند. در مورد دومین مفهوم [دیگری] فوکو روایت هایش از تاریخ های اجتماعیِ “افراد مجنون، مغموم و مطرود” را در قامت برساخته هایی از انچه یک جامعه مشخص به عنوان “دیگری” می شناسد، تدقیق می کند و نتیجه می گیرد به موازات تعریف حجم عظیمی از فعالیت های غیر قابل قبول، مردم و مکان هایی نیز بوده و هستند که انسوی مرزهای انچه بهنجار و هم سو خوانده می شود صورت بندی شده و می شوند و همین قرار است که در طول تاریخ برخی واکنش ها همچون حذف یا امحا را نیز الزامی کرده است :

پروژه فوکو توصیفِ سازـ وـ کارهای نظم و طردی است که از قرن شانزدهم و به صورت موکد در اواخر قرن هجدهم در جامعه اروپا شیوع داشته اند. در طرحی که یاداور تاملات باتای بر هگل است، فوکو به کشاکش ناهمسازی در تاریخ بر می خورد علیه انچه می تواند خودـ معرف/ محدود کننده باشد؛ گویی هر سروری نیازمند یک برده است و اگر چنین دیگری [برده]ای وجود ندارد پس باید ابداع شود(Megill, 1985:192).

از نظر فوکو جرم، جنون، بیماری و تخالف جنسی، صرفا به واسطه ی دیگربودگی شان نسبت به هنجارهای اروپایی است که در یک بستر تاریخی به منصه ظهور می رسند.

با استناد به یک چنین رویکردی، کتاب جنون و تمدن را می توان همچون نقشه راهی دید، با توجه موکد بر اینکه چگونه خردمند و خودی، ارامْ ارام، شناخته می شوند، نام می گیرند، داغ ننگ بر ان ها حک می شود و نهایتا یا از طریق پس زدن و یا زندانی شدن طرد می شوند و به بی خرد یا دیگری تبدیل می گردند. این مقدمه امد تا ارزیابی [میشل] سِــر از این متن قابل تبیین گردد، سِــر “تقسیم بندی های فوکو از جذب و طرد را مبتنی بر مناسبات فضایی ـ مکانی تحلیل می کند و فهم فوکو از بی خردی را به مثابه هندسه ی نفی گری ها”(Major-Poetzl, 1983:120) تدقیق می نماید یک چنین هندسه ای، دربرگیرنده [پیش] طرح هایی است که به موجب انها جامعه روزمره، خیال پردازانه، خودش را فراز و علیه این پدیده ها، خصوصا انسان هایی که به سبب جنون، بیماری، جرم و مواردی شبیه به این در تراز انسانِ جامعه روزمره تعریف نمی شوند، قرار می دهد، پدیده هایی که پتانسیل تخطی از مرزهایی را دارند که بنا به فشارهای اخلاقیْ حدود قانونی یا عرفی بر ان جاری گردیده، می توانند مرزها یا استانه های پذیرفته شده ی جامعه درگیر روزمره گیری را پس زنند و نظم ان چه مُـنَـظَـمْ مقرر گردیده را متلاشی نمایند. با این حال و فراتر از این [پیش] طرح ها و به موازات فرهنگ اصطلاحات فضاـ مکان محوری که او حین دسته بندی انچه “در سطح خیال” حادث می شود تدوین می کند، باید این حقیقت را نیز بپذیریم که نوع درک فوکو از مناسبات فضایی ـ مکانی “روی در واقعیت” می کشد(Elden, 2001:93). بر این سیاق است که اشکارا به “فیزیکِ انفکاک و طرد” می پردازد و تفاصل خودی و دیگری را در قامت حک این فاصله به واسطه اجر و ملاط تدقیق می کند و مبتنی بر یک چنین منطقی است که به درک [کردن] بیماری و سلامت، منطقی و مجنون در وجوه فضایی ـ مکانی اش پایان داده و “به راست ازمایی گروه هایی می پردازد که این محدوده های استانه ای را تجربه می کنند”(Elden, 2001:94-95) بر این روی کرد، فوکو توجهی خاص به محدوده های استانه ای ویژه مبذول می دارد، مخصوصا راه حل های فیزیکْ مبنایی که در قامت “نهادهای جداـ زیستی” همچون اسایشگاه ها، بیمارستان ها و زندان ها محقق شده اند، نهادهای که با هدف محدود کردن و اصلاح طراحی شده اند، نهادهایی مناسب درمان نشانگان اشکار چنین دگرسانی هایی.

هم چینی ی این برش های متخالف و بعضا متفاوت از تاریخ های تدقیق شده بر مبنای فضا و مکان، مفهوم سازی های متفاوتی از قدرت را شکل می دهند، مفهوم سازی هایی که خود مبنایی می شوند برای تدوین نظریه پردازیِ عمیق تری از فضا و قدرت یا انگونه که [کالین] گُردُن می خواند: دانش/قدرت (۱۹۸۰). در یک پرداخت کاملا انتزاعی، فوکو تاکید می کند که قدرت به وساطه میکروفیزیکش ـ تکنیک ها، رویه ها، سطوح کاربستی و اهدافش ـ درک می شود، از این روست که در یک مد کاملا به هم بافته، غالب نظریه پردازان به سرعت دست اندرکارِ پرداختِ سازوکارهایی در مورد کریدرها ، گذارها و شریان های انتقال قدرت از طریق حوزه های خاص فضایی و مکانی شده اند(Driver, 1985, 1993; Hannah, 1997). فوکو در یک رویکرد کاملا تجربی تر(۱۹۷۶:۱۴۱-۱۴۹) به تحلیل “هنر توزیع ها” می پردازد که تحت شمول سازـ وـ کارهای انضباطی ای که در قرن نوزدهم به منصه ظهور رسیدند و تمامی شان بر مدیریت دقیق فضا تاکید دارند قوام یافته اند، فوکو با چنین نیتی تمام وجوه ابداعات فضایی متبلور در طیف وسیعی از نهادهای انضباطی؛ از طراحی بنتام برای یک زندان ایده ال ـ یک سازه ی سراسرْبینِ با دیوارهای بلند ـ تا بهبودستان ـ بدون دیوارـ مــِتْرِیْ را به تفصیل مطالعه می کند. اما خطری که وجود دارد انکه بخش عظیم خوانش های مراقبت و تنبیه مدعاهای فوکو را به سراسربینی تقلیل می دهند و اهمیت گزاره هایش بر مــِتْرِیْ را مد نظر نمی اورند(Driver, 1999) اما به هر رو سراسربینیْ امروزه برای نظریه پردازان اجتماعیِ قدرت تبدیل به یکی از مباحث پرسروصدای مرتبط با فضا و مکان گردیده است. سراسربینی با چیدمان های درونْ فضایی اش، امکان بازبینی و نظارت ثابت و همیشگی را مهیا می کند، نظارتی که زندانیان را در دیدرَس قرار می دهد و ان ها را تشویق می کند که دید بیرونی برج دیده بانی را به چشم درونی وجدان شان تبدیل کنند(Bender, 1987)، بر اساس یک چنین تحلیلی اصلا عجیب نمی نماید که بسیاری در این مفهوم عناصری کلیدی جهت رمز گشایی از تبعات وسیع تر قدرت انضباطی مدرنیته بیابند.

متاثر از مراقبت و تنبیه و نحوه مواجه مدرنیته و دولت با محوریت انضباط، فوکو ایده “حکومتــمندی” (۱۹۷۹) را تببینی دوباره نمود، عبارتی که هم بر مدیریت مردم؛ وضعیتی که دولت ها فرایندهای حیات، تولد و مرگ را تحت کنترل خود می اورند دلالت دارد و هم بر مدیریت افراد، مخصوصا، در مناسبات روزمره جنسی و زادـ آورانه شان. همان گونه که [میشل] دین (۱۹۹۴:۱۷۴) توضیح می دهد حکومتمندیْ سپهرِ اندیشگانی اصیلی است نازل بر گستره ی سیاست و اخلاق، ان چه می تواند ان را برامده از گفتمان فوکو “شیوه های خود” و “شیوه های حکومت” خواند، سپهری که سیاست و اخلاق را به هم گره می زند بی انکه از منزلت هیچ کدام بکاهد. همان گونه که پیشتر ذکر شد، زمانی که به تبارشناسی های متاخر فوکو بر می خوریم، متوجه می شویم فوکو در ان بازه زمانی، در بستری که می بایست برسیاق مولفه های مُقـَوِمـَـش رمزگان رفتار، مخصوصا، رمزگان [رفتار] سیاسی و جنسیِ گذشتگان که برآمدِ [رفتاری] شان مستقیما برآمدِ [هدایت] قدرت بوده است را تباریابی و بازسازی نماید، شدیدا، درگیر پرسش هایی بوده است که پیرامون “راهبریِ رفتار” شکل گرفته اند. تاکید روی کرد فوکو بر افرادی که خودشان را ازاد می دانند یا در وضعیتی ازاد حس می کنند، به همان میزانِ محبوسان نهادهایی است که خودشان را گرفتار می یابند، اگرچه و علی رغم تمام این بسطْ افزارهای تحلیلی، پیچ و خم رایج گفتمان فوکویی بر این نکته تاکید دارد که ازادی نهایتا خود یک پی ایند گفتمانی است و بیش از انکه محصول برخی از حالت های حقیقیِ اجتماعی باشد، برایند شبکه ی مشخصی از مناسبات دانش/ قدرت است.

تمام گزاره های پیش امده بر این روند تدوین شدند تا بر این نکته تاکید گذارند که فوکو می خواهد به سوژه انسانی سایه ساری دهد با ازادی عملی بیشتر از قبل و امکان تبدیل شدن فرد به چیزی غیر از “خُردـ سان” صـِـرف نظم از پیش موجود را مهیا سازد. و در اخر، ضمن پذیرش این مسئله که از تاکیدات فوکو بر فضا در تفکرات متاخرش پیرامون قدرت کمتر نشانی هست، باید متذکر گردید، بازتابی از فضا ـ مکان به طور ممتد زیر پوست انچه که او در مورد بی شمار مکان های مشخصی ـ از محل اعتراف در کلیسا تا دولتْ شهرهای متاخر رمی ـ که همیشه برانگیزاننده مردم بوده اند یا توسط مردم متبلور می شدند می خزد و این همه از ان روست تا ” فرد نسبتی که باید با شرایطش، کارکردهایش، فعالیت هایش و تعهداتش برقرار نماید”(Foucault, 1986a:84) را جدی بگیرد.

[۱] – عنوان این مقاله صرفا میشل فوکو بوده است و از “کتاب متفکرانِ فضا و مکان” که توسط انتشارات دانشگاه سِــیْج اول بار در سال ۲۰۰۴ و سپس در سال ۲۰۰۸ چاپ و بازْچاپ شد انتخاب گردیده و به فراخور تغییر عنوان داده است

[۲] – استاد جغرافیای دانشگاه گلاسکو

[۳]- شهرساز، مدرس دانشگاه، سردبیر سایت تخصصی معماری ـ شهرسازی اتووود

 

 

منابع:

آثار مهم میشل فوکو که در متن بدان ها ارجاع شده:

Foucault, M. (1965) Madness and Civilization: A History of Insanity in the Age of Reason. New York: Random House.

Foucault, M. (1970) The Order of Things: An Archaeology of the Human Sciences. London: Tavistock Publications.

Foucault, M. (1972b) The Archaeology of Knowledge. London: Tavistock Publications .

Foucault, M. (1973) The Birth of the Clinic: An Archaeology of Medical Perception. London: Tavistock Publications.

Foucault, M. (1976) Discipline and Punish: The Birth of the Prison. London: Allen Lane.

Foucault, M. (1978) The History of Sexuality. Volume 1: An Introduction. New York: Random House.

Foucault, M. (1985) The History of Sexuality, Volume 2: The Uses of Pleasure. Harmondsworth: Penguin.

Foucault, M. (1986a) The History of Sexuality, Volume 3: The Care of the Self. Harmondsworth: Penguin .

دیگر منابعی که در نگارش متن بدان ها ارجاع شده:

 

Bender, J. (1987) Imagining the Penitentiary: Fiction and the Architecture of Mind in Eighteenth-Century England. Chicago:

University of Ch icago Press.

Dean, M. (1994) Critical and Effective Histories: Foucault’s Methods and Historical Sociology. London: Routledge .

Driver, F. (1985) ‘Power, space and the body: a critical assessment of Discipline and Punish’, Environment and Planning D:

Society and Space 3: 425–446.

Driver, F. (1990) ‘DiSCipli ne without frontiers? Representations of the Mettray Reformatory Colony in Britain, 1840–1880’,

Journal of Historical Sociology 3: 272-293.

Driver, F. (1993) ‘Bodies in space: Foucault’s account of disciplinary power’, in C. Jones and R. Porter (ed s) Reassessing

Foucault: Power, Medicine and the Body. London: Routledge, pp. 113-131 .

Elden, S. (2001) Mapping the Present: Heidegger, Foucault and the Project of a Spatial History. London: Continuum.

Foucault, M. (1972a) Histoire de la Folie Ii l’Age Classique, 2nd edition. Paris: Gallimard .

Foucault, M. (1979) ‘Governmentality’ , Ideology and Consciousness 6: 5-21 .

Foucault, M. (1986b) ‘Of other spaces’ , Diacritics 16: 22-27.

Foucault, M. (1986c) ‘Nietzsche. geneaology, history’, in P. Rabinow (ed.) The Foucault Reader. Harm ondsworth: Penguin , pp.

Gordon, C. (ed.) (1980) Power/Knowledge: Selected Interviews and Other Writings, /972-1977. Hemel Hempstead: Harvester Press.

Hannah, M. (1 997) ‘Space and the structuring of disciplinary power: an interpretive review’, Geografiska Annaler79B: 171-180.

Hutcheon, L. (1988) A Poetics of Post-modernism: History, Theory and Fiction. London: Routledge .

Lemert, C. C. and Gillan, G. (1982) Michel Foucault: Social Theory as Transgression. New York: Columbia University Press.

Major-Poetzl, P. (1983) Michel Foucault’s Archaeology of Western Culture: Towards a New Science of History. Brighton: Harvest Press

Megill, A. (1985) Prophets of Extremity: Nietzsche. Heidegger. Foucault, Derrida. San Francisco : University of California Press

Philo. C. (1986) , “The Same and the Other”: on geographies, madness and outsiders’, University of Loughborough , Department’

of Geography, Occasional Paper No.11.

Philo , C. (1992) ‘Foucault’s geography’, Environment and Planning D: Society and Space 10: 137-162.

Philo , C (2000) ‘The Birth of the Clinic: an unknown work of medical geography’. Area 32: 11-19.

Philo. C. (2002) ‘Accumulating populations: bodies, spaces, insti tu tions’, International Journal of Population Geograph 7:

۴۷۳-۴۹۰.

Philo, C. (2003) The Space Reserved for Insanity: An Historical Geography of the Mad-Business in England and Wales to the

۱۸۶۰۵. Lampeter : Edwin Mellen Press.

Sharp , J. P., Routledge , P. , Philo, C. and Paddison, R. (2000) ‘Entanglements of power: geographies of domination/resistance’.

in J. P. Sharp, P. Routledge , C. Philo and R. Paddison (eds) Entanglements of Power: Geographies of Domination/Resistance.

London : Routledge, pp. 1-42.

Sheridan, A. (1980) Michel Foucault: The Will to Truth. Lon don: Tavistock Press.

Thrift , N. (2000) ‘Entanglements of power: shadows?’, in J. P. Sharp, P. Routledge , C. Philo and R. Paddison (eds)

Entanglements of Power: Geographies of Domination/Resistance. London: Routledge , pp. 269-278.

 

عنوان این مقاله صرفا میشل فوکو بوده است و از “کتاب متفکرانِ فضا و مکان” که توسط انتشارات دانشگاه سِــیْج اول بار در سال ۲۰۰۴ و سپس در سال ۲۰۰۸ چاپ و بازْچاپ شد انتخاب گردیده و به فراخور تغییر عنوان داده است. نسخه کوتاه شده ای از این برگردان پیش از این در شماره ۸ ماهنامه معماری همشهری به چاپ رسیده است.

 

نویسنده استاد جغرافیای دانشگاه گلاسکو است.

مترجم مدیر گروه معماری وشهرسازی انسان شناسی و فرهنگ و سردبیر سایت تخصصی معماری اتووود است.