انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معماری، زنان و آپاراتوس ساختار

معماری، زنان و آپاراتوس ساختار[۱]

نلی اُدشورن کتاب خود آنسوی پیکر طبیعی[۲] (۱۹۹۴) را با نقل قولی از زیگموند فروید به سال ۱۹۳۳ آغاز می کند:” به محض اینکه شخصی را ملاقات می کنید، اولین وجه تمایزی که برای او قائل می شوید این است که زن است یا مرد.” انتخاب این نقل قول برای شروع این یادداشت کوتاه بر دو هدف موکد بوده است:…

اول انکه یاداور شوم برخی تفاسیر به جای تاکید بر وجوه تشابه زن و مرد یا خنثی قلمداد کردن بارزه های فراریخت شناسانه این دو جنس بر وجوه تفاوت ان ها متمرکز می شوند و دوم، ان گونه که از عنوان اصلی کتاب اُدشورن Beyond The Natural Body برمی اید، چیزی فراتر از بدن طبیعی نیز وجود دارد، که احتمالا در قالب مناسبات حاکم بر زبان ساخته می شود.

پرسش اصلی این یادداشت کوتاه این است که با پذیرش تفاوت میان زن و مرد، ایا بایستی توقع معماری ای زنانه و مردانه نیز داشته باشیم؟ تاثیر عینی این گزاره در معماری را شاید بتوان به وضوح در پرسش هایی که جین رندل در اغاز مقدمه خود بر اخرین بخش کتاب جنسیت، فضا، معماری ـ یک معرفی میانْ رشته ای (۲۰۰۱) مطرح می کند به تماشا نشست، او می پرسد:”آیا کنش معماری زنان با مردان تفاوت دارد؟ این تفاوت ها[در صورت وجود] چگونه به عینیت می رسند؟ آیا زنان درکی متفاوت از حس مکان، زمان و زیبایی شناسی دارند؟ آیا زنان از مصالح متفاوتی استفاده می کنند و [در فرایند طراحی] روش شناسی متفاوتی نسبت به مردان پیش می گیرند و کنش معمارانه خود را بر سیاقی متفاوت از مردان سازمان می دهند؟ ایا تعامل زنان با فضای داخلی [صرفا] از معبر زیست شناسی می گذرد یا پیوستگی و وابستگی های اجتماعی و فرهنگی زنان با فضای خصوصیِ خانه و کودک است که گذر به طراحی فضای داخلی را شکل می دهد؟”

خوانش فمینیستی از نظریه روانکاوی و نظریه پسا استعماری توانسته است نشان دهد که پاسخ پرسش های فوق مثبت است، می توان از معبر تفاوت های زیست شناسانه در قالب نظریه های پیش امده به تعبیری همچون معماری زنانه نزدیک شد، گرایش های رادیکال و ذات گرای فمینیستی در حوزه طراحی، زن بودن و زنانگی را کیفیت هایی به کل متفاوت از مرد بودن و مردانگی می دانند. از نگاه ان ها فضای زیست جوامع معاصر که همچنان بر مدار دو وجهی محدود کننده اکثریت/ اقلیت به حیات خود ادامه می دهند، به بازتابی از فرم های ساختمانی غالبا مردانه و نرینه ـ گفتمان اکثریت ـ بدل شده اند، در این تفسیر اسمان خراش ها بر بلندای این توصیف می نشیند و شهر نیز بخشی از مناسیات مردانه است.

به بیان دیگر به گمان ان ها زبانِ فرم هایی که فضا را شکل می دهند مردانه است، ان ها برای یافت بدیل بر فیزیوْبیولوژیک زن موکد می گردند، به گمان ان ها اشکارترین وجه عینی تفاوت های فیزیوْبیولوژیک زن و مرد در طراحی، به تفاوت در فرم منتهی می شود، جایی که نیات فمینیستی، انگونه که جین رندل یاداور می شود، از طریق “نمادگرایی بیولوژیکی منتقل و فهم می شود.”

این جریان های فکری رویکردهای پی امده در طراحی را مبنای تولید فرم معمارانه زنانه قرار می دهند:

۱- طرح هایی برامده از فیزیوبیولوژی

۲- تولید فرم های زِهْدان و منحنیْ گون

۳- افرینش فضاهای که بر روحیه دربردارندگی، پوشش دهنـدگی، مراقبت، محافظت و نگهداری متمرکزند

۴- بازتعریف رابطه بیرون و درون از طـریق در هم تنیدگی فضایی، تقویت و تشدید گشودگی و ایجاد فضای منفی اغراق شده که عملا به فرم نهایی روحیه ای گفت و گویی، انعطاف پذیر و تعاملی می دهد

اما به موازات این تلاش های تئوریک، همچنان آپاراتوسی فراتر از نیازها و تمایل های بدن و ذهن طبیعی در خلق فرم و فضا وجود دارد که سامانه عملی ـ و نه گفتمانی ـ حاکم بر معماری و شهر را راقم می زند، نمود بارز این واقعیت را می توان در عمق نفوذ کتاب “مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی[۳]” مشاهده کرد، کتابی نوشته جین جیکوبز که از بدو انتشارش در سال ۱۹۶۱ تا کنون پرطرفدارترین کتاب در حوزه طراحی و برنامه ریزی شهری بوده است و هدف اصلی اش را نقد الگوهای مدرنیستی و مردانه طراحی فضاهای شهری می دانسته ولی نتوانسته است در عمل تفکر حاکم بر طراحی فضا در شهر را تغییری مشهود دهد، کنش فکری ای که همچنان مردْ محور است و با گذشت بیش از سه دهه از انتشار مقاله “شهر فاقد تبعیض های جنسی، چگونه شهری است؟[۴]” (۱۹۸۰) نوشته دولرس هیدن نتوانسته است به خواست حداقلی ان مقاله که همانا “گذر از تعاریف سنتی خانه، محله و محل کار” است جامه عمل بپوشاند، چرا که ان چه فراتر از بدن طبیعی بر موقعیت سایه افکنده است، ساختارها هستند، ساختارهایی برسازنده فراروایت هایی صلب و متمرکز و ساکن. گویی همچنان تاریخ معماری ضربان کلام لوکوربوزیه را بازتولید می کند: امر نرینه منتظم است و خالص و منطقی و مقرر، حال انکه زنانگی ریشه در طبیعت و ذهنیت و زوال دارد.

[۱] – این یادداشت با همین عنوان، پیش از این در شماره ۲۳۸۳ روزنامه شرق به چاپ رسیده است.

[۲]- آن سوی پیکر طبیعی: دیرین‌شناسی هورمون‌ها و جنسیت این کتاب با برگردانی از پروانه قاسمیان در سال ۱۳۹۱ توسط موسسه ‌نشر و پژوهش ‌شیرازه روانه بازار کتاب ایران گردید.

[۳]- این کتاب در سال ۱۳۸۶ با ترجمه حمیدرضا پارسی و آرزو افلاطونی توسط انتشارات دانشگاه تهران روانه بازار کتاب ایران گردید.

۳- برای اگاهی بیشتر مشاهده فرمایید:

هیدن. دلرس، ۱۳۸۴، شهری فاقد تبعیض جنسی چگونه شهری است؟ گمانه هایی در مورد خانه، نواحی شهری و کار، بصیرت ارش، ماهنامه ی فنی مهندسی راه و ساختمان، شماره ۲۹: ۹-۲۲.