قوم بلوچ در میان اقوام ایرانی همچنان کمتر از دیگران شناخته شده است. ویژگیهای فرهنگی درهم تنیده که به آن ساختار متفاوتی بخشیده، شامل زبان، سلسله مراتب متفاوت اجتماعی و نظام طوایف، در کنار پرکندگی و وسعت جغرافیای فرهنگی قوم بلوچ ازجمله دلایل ناشناخته ماندن این قوم در قیاس با دیگر اقوام ایرانی است تا آنجا که عنوان سفرنامۀ ارنست فلویر در اواخر قرن نوزدهم، یعنی بلوچستان ناکاویده ، هنوز هم برای یاد کردن از این سرزمین، اغراقآمیز به نظر نمی رسد.
دربارﮤ منشأ قوم بلوچ هرچند تا امروز اتفاق نظری میان محققان به دست نیامده اما قدر مسلم مطالعات زبانشناختی تصدیق می کند که بلوچی ازجمله زبان های فارسی در زیرمجموعۀ زبانهای هندو اروپایی است و با زبان کُردی در طبقه بندی خانوادﮤ زبانهای هندو اروپایی ریشۀ مشترک دارد. این یافته زبانشناختی، از ماهیت تاریخی شکل گیری قوم بلوچ نیز پرده برمی دارد و حجتی برای ریشه های ایرانی قوم بلوچ به دست می دهد. بلوچی در شمار زبان های «شمال غربی ایران» قرار دارد. مینورسکی به ردپای زبان بلوچی در مسیر کوچ شمال غربی به جنوب شرقی ایران در واحههای کویر مرکزی اشاره کرده و به عبارتی نقشۀ حرکت و کوچ این قوم از مناطق حاشیۀ دریای مازندران به سرزمین کنونی را به تصویر کشیده است. بهاینترتیب مطالعات زبانشناختی و بررسیهای فرهنگشناختی تطبیقی در کنار مستندات محدود تاریخی، تصدیق میکنند که بلوچ تبار سامی ندارد و یکی از اقوام قدیمی مستقر در فلات ایران بوده است. این نتیجهگیری در برابر ادعای گروه اندکی که تبار بلوچها را سامی و عرب میدانند، دلایلی علمیتری به دست میدهد. به نظر میرسد طرح موضوع تبار سامی بلوچها در فرایند پذیرش اسلام نزد قوم بلوچ شکل گرفته و امروزه کارکردهای سیاسی پیدا کرده است. بااینحال ادعای تبار عربی بلوچها که برخی مورخین به آن اشاره داشتهاند، جز در میان گروه اندکی از جامعۀ مذهبی بلوچستان پذیرفته نیست. بلکه برعکس، غالب مردمان بلوچ خود را از اعقاب ایرانیان باستان و از قدیمیترین اقوام ایرانی میدانند و زبان و لباس بلوچی را به ایرانیان پیش از اسلام و به خصوص پارتیان نسبت میدهند.
نویسندگان مسلمان قرون سوم و چهارم همچون ابن خردادبه، مسعودی، اصطخری، مقدسی سرزمین مردمان بلوچ را میان کرمان و خراسان و سیستان و مکران توصیف کردهاند. فردوسی در شاهنامۀ خود از بلوچها یاد میکند و اذعان میدارد که ایشان برای شاهان ساسانی جنگیدهاند.
وسعت مرزهای سیاسی ایران در این جغرافیا و پهنۀ فرهنگی بلوچستان در آنسوی مرز که یادگار جراحت ناشی از تجزیۀ بخشی از خاک ایران و مرزهای سیاسی تحمیلشده توسط بریتانیا در قرن نوزدهم است، به ابعاد فرهنگی ناشناخته از قوم بلوچ دامن میزند. این موقعیت جغرافیایی فرصت کوچ و مهاجرت و جابهجایی در اقلیمی وسیع و نیز جلای وطن با انگیزۀ یافتن فرصتهای اقتصادی و بازرگانی و … را فراهم کرده و موجب پراکندگی این قوم در اقصی نقاط جهان شده است.
تسلط آنها بر دریانوردی از یکسو و معیشتی بر مبنای بادیهنشینی در مناطق شمالی از سوی دیگر، زیست فرهنگی و اجتماعی قوم بلوچ را متنوع و گسترده کرده است. درعینحال قوم بلوچ محدود به این جغرافیا نمانده و امروزه علاوه بر سکونتگاه قدیمی خود در جنوب شرقی ایران و امتداد آن تا سند و همچنین جنوب افغانستان، در تقسیمات کشوری ایران در استان سیستان و بلوچستان، در کرمان و هرمزگان، در شمال خراسان، استان گلستان و استان فارس پراکنده شده است. در بیرون از ایران نیز این قوم در آفریقای شرقی شامل کنیا و زنگبار و تانزانیا، و حوزﮤ جنوبی دریای مکران و خلیجفارس از عمان تا امارات و عربستان و همچنین در ترکمنستان، سکونت دارند.
با وجود چنین پراکندگی وسیع، حیات فرهنگی و هویت قومی بلوچ در سه رکن «زبان»، «پوشاک» و «موسیقی» قابل بازیابی و ردیابی است. قلمرو جغرافیایی در پیوستگی حیات فرهنگی آنان نقشی ثانویه داشته اما زبان همچنان عامل اصلی وحدتبخش در شکلگیری فرهنگ قوم بلوچ بوده است. به نظر میرسد هستۀ مرکزی شکلگیری قوم بلوچ نیز حول زبان شکل گرفته باشد. این نظریه بر سامان یافتن گروههای قومی متنوع در جغرافیای فعلی بلوچستان و پذیرش هویت بلوچی در ذیل زبان تأکید دارد. بلوچی خود بهعنوان یک زبان میانجی میان طوایف و گروههای مختلف استقراریافته در این حوزﮤ جغرافیایی ایران مورد استفاده قرار گرفته است. این زبان شامل گویشهای رخشانی، سراوانی، لاشاری، کیچی، ساحلی و گویش تپههای شرقی است. این تقسیمبندی درعینحال حوزههای فرهنگی قوم بلوچ را نیز از یکدیگر متمایز میکند. همچنین باید از قوم و زبان براهویی در بلوچستان یاد کرد. قبایل خانات کلات که تنها حکومت سیاسی قوم بلوچ را تحت حمایت بریتانیا از اوایل قرن هجدهم تا قرن بیستم در دست داشتند، عمدتاً براهویی بودند و به زبان براهویی تکلم میکردند؛ هر چند زبان اداری آنان همواره فارسی بود.
در طول قرن بیستم تحرک اجتماعی قوم بلوچ با تشکیل دولتهای ملی در ایران و پاکستان بیش از گذشته شد و با تأسیس رادیوهای محلی در زاهدان و کویته، فصل تازهای در مناسبات فرهنگی قوم بلوچ در پیوند با زبان بلوچی به وجود آمد. بهطوریکه نهضتهای فراگیر توجه به این زبان و آغاز جریان فرهنگ مکتوب بلوچی نزد نسل تازهای از تحصیلکردگان بلوچ، از نهاد رادیو آغاز شده است. ازجمله سید ظهورشاه هاشمی نویسندﮤ لغتنامۀ سید گنج که اولین و همچنان غنیترین لغتنامۀ زبان بلوچی است، سرپرست رادیو در کراچی بوده و نخستین اثر ادبی معاصر به زبان بلوچی نیز توسط او نوشته شده است.
هرچند فرهنگ مکتوب و نوشتار بلوچی عمری کوتاه دارد، اما سنت شعر کلاسیک بلوچی از پویایی و گستردگی فرهنگی بلوچ حکایت میکند. سنت پهلوانی و شاعری که با موسیقی بلوچی عجین شده، از غنا و پویایی قابلتوجهی برخوردار است. شاعران برجستۀ بلوچ عمدتاً از حوزﮤ جغرافیایی امروزی ایران برخاستهاند. همچنین شعر معاصر بلوچ به یک جریان جدی ادبی در بلوچستان ایران و پاکستان بدل شده است. سنت شعر فارسی نیز در بلوچستان از قدمتی تاریخی برخوردار است و نخستین زن شاعر پارسی گوی، رابعه خضداری، از سرزمین خضدار واقع در بلوچستان پاکستان امروزی برخاسته است.
قاعدۀ کاست و سلسه مراتب اجتماعی شامل حاکُمذات(۱) ، بلوچ، شهری و غلامان، کموبیش در نظام طوایف بلوچ حکمفرماست. بااینحال تحولات اجتماعی جامعۀ بلوچ به خصوص در ایران و سرعت تحرک اجتماعی نسل جوان ازجمله جامعۀ زنان، موجب تغییرات فرهنگی وسیع و درنتیجه تغییر در بینش و نگرش قشربندی اجتماعی جامعه بلوچ در چند دهۀ گذشته شده است.
از سوی دیگر تحولات اقتصادی چند دهۀ اخیر و توزیع متفاوت ثروت که از قشربندی اجتماعی تاریخی مردمان این قوم تبعیت نمیکند، در تحرک اجتماعی جامعۀ بلوچ نقشی بسیار مؤثر ایفا کرده است؛ تحولاتی که از تضعیف قدرت سرداران آغاز شد و در دو دهۀ اخیر تابعی از قواعد اقتصاد جدید و تجارتهای منطقهای بود. این عوامل موجب تحولات اجتماعی و تغییرات فرهنگی قابلملاحظهای در جامعۀ بلوچ شده است.
نوزدهمین کتاب از مجموعۀ پژوهشهای ایران فرهنگی ویژۀ بلوچستان، به مجموعه مقالاتی دربارﮤ ویژگیهای فرهنگی و انسانی جامعۀ بلوچ اختصاص دارد.
از دهۀ هفتاد خورشیدی که به مطالعات میدانی در بلوچستان ایران پرداختم و بهخصوص دربارﮤ نحوۀ زیست و تغییرات فرهنگی در جامعۀ موسیقی بلوچستان پژوهشهایی انجام دادم، با مسئلۀ کمبود منابع دستاول بهخصوص در حوزﮤ مطالعات تاریخی و فرهنگشناختی بلوچستان مواجه بودم. فقدان منابع فارسی قابل استناد دربارﮤ این قوم همواره ازجمله نواقص پژوهشهای میدانی دربارﮤ این منطقۀ فرهنگی ایران بوده است. انتشار این مجلد در مجموعۀ پژوهشهای ایران فرهنگی، پاسخی به این دغدغه و تلاشی برای جبران این کاستی است.
این مقالات از میان دهها یادداشت و مقالهای که با رویکردهای انسانشناختی به بلوچستان پرداختهاند انتخاب شده و حاوی برخی از مهمترین نوشتههای انتشاریافته در این حوزه است. با این حال پژوهشهای انجام شده عموماً بر جوامع روستایی و یا کوچنشین بلوچ تمرکز دارند و جامعۀ معاصر بلوچ همچنان ناکاویده باقی مانده و به موضوع تغییرات فرهنگی نزد این قوم کمتر توجه شده است.
سیاست، خویشاوندی و بومشناسی در جنوب شرق ایران عنوان نخستین مقالۀ این مجموعه نوشتۀ برایان اسپونر (-۱۹۳۵) انسانشناس و ایرانشناس شهیر بریتانیایی است. اسپونر تحصیلکردۀ زبان فارسی و پهلوی در دانشگاه آکسفورد، دکترای خود را نیز در حوزﮤ جامعهشناسی بلوچ از همین دانشگاه گرفته است. از دهۀ شصت میلادی در دانشگاه پنسیلوانیا و در گروه انسانشناسی فرهنگی این دانشگاه به تدریس و تحقیق مشغول شد و مدیریت مرکز مطالعات خاورمیانه را بر عهده گرفت. او هماکنون ریاست موزﮤ مردمشناسی این دانشگاه را بر عهده دارد. همچنین ریاست مؤسسۀ امریکایی مطالعات پاکستان را بر عهده داشته است. از اسپونر آثار و مقالات مهمی دربارﮤ تاریخ و فرهنگ بلوچستان منتشر شده؛ ازجمله مدخل تاریخ و جغرافیای بلوچستان در دانشنامۀ ایرانیکا توسط او به نگارش درآمده و در جلد نخست پژوهشهای ایران فرهنگی و در کتاب بلوچستان در دانشنامۀ ایرانیکا ترجمه شده است. مقالات او از غنیترین منابع مطالعاتی در حوزﮤ مطالعات آسیا و خاورمیانه است. صحرانشینی در بلوچستان و همچنین مقالۀ فناوری چراگردی و فرآیند اجتماعی در بلوچستان، دو مقالۀ دیگر اسپونر در این کتاب است که با رویکرد بررسی تأثیر تمایز محیط در ایجاد تنوع روش تأمین معیشت نگاشته شده و به موضوع دامداری در بلوچستان پرداخته است.
بخش مهمی از مقالات این کتاب در تداوم رویکرد اسپونر، نوشتۀ انسانشناس برجستۀ دانشگاه مکگیل کانادا، فیلیپ کارل سالزمن ( ۱۹۴۰-) است که بهخصوص در حوزﮤ ایران و بلوچستان از نامدارترین انسانشناسان معاصر به شمار میرود. او که دکترای خود را با موضوع تطبیق و تغییر در میان بلوچهای یاراحمدزهی از دانشگاه شیکاگو گرفت، سالها و از اواخر دهۀ چهل در میان کوچروها و شبانان بلوچستان ایران به تحقیق و تفحص پرداخت و بهویژه شیوۀ زیست و معیشت طایفۀ یاراحمدزهی را مورد کنکاش جدی قرار داد. او همچنین در راجستان هندوستان پژوهشهای مردمنگارانۀ بسیاری انجام داده و بر موضوع شباهتها و تفاوتهای زندگی شبانی و کوچ متمرکز شده است. مقالات سالزمن از نظر روششناسی پژوهشهای میدانی مردمنگاری و مردمشناسی در سطح بینالمللی حائز اهمیت است. در این کتاب شش مقالۀ مهم او دربارﮤ سازمان انطباقی و سیاسی در بلوچستان ایران، کوچنشینی و صورتبندیهای کار در میان عشایر، تداوم و تغییر در رهبری قبیلهای بلوچ و نیز موضوعاتی دربارﮤ عشایر دامدار ترجمه شده که ازجمله مهمترین آثار سالزمن است و برای نخستین بار در دسترس پژوهندگان ایرانی قرار میگیرد.
پس از مقالات سالزمن، زمینۀ سیاسی یکجانشینی براهویی، عنوان مقالهای به قلم نینا سویدلر است که به بررسی تاریخی شکلگیری سازمان سیاسی و قدرت طایفۀ براهویی اختصاص دارد.
نینا سویدلر (۲۰۱۷-۱۹۳۳) استاد دانشگاه فوردهام بود. او دکترای خود را در رشتۀ انسانشناسی در سال ۱۹۶۹ از دانشگاه کلمبیا به دست آورد، آن هم در زمانی که در کنار یکی از برجستهترین مردمشناسان قرن بیستم، مارگارت مید، کار میکرد. سویدلر بیش از ۳۵ سال استاد کالج دانشگاه فوردهام در مرکز لینکلن بود. کتاب مهم او با عنوان استعمار از راه دور؛ تاریخ و سیاست در بلوچستان در سال ۲۰۱۴ به چاپ رسیده و به تاریخ و فرهنگ بلوچستان پرداخته است. نینا در کلمبیا با وارن سویدلر که در آن زمان مشغول کار بر روی پروژۀ پایاننامۀ دکترای انسانشناسی خود بود آشنا شد و با او ازدواج کرد. این زوج سالها به همراه هم دربارﮤ فرهنگهای قبیلهای عشایری در پاکستان مطالعه میکردند و مشغول مطالعات میدانی گسترده در پاکستان و افغانستان بودند. مقالۀ بعدی این کتاب با عنوان برخی عوامل جمعیتی آرایش گلهها و اردوگاهها در میان براهویی بلوچستان، محصول این دوران و نوشتۀ وارن سویدلر ( -۱۹۳۳) است.
بلوچهای شرق آفریقا: پویاییهای جذب و ادغام، نوشتۀ عبدالعزیز یوسف لودی و هویت قومی بلوچهای ترکمنستان، نوشتۀ مشترک پتر کوکائیسل و پاولا کوکائیسلووا، دو مقالۀ بعدی این کتاب با رویکردی متفاوت است که به پراکندگی قومی بلوچ در آفریقا و ترکمنستان میپردازد.
عبدالعزیز یوسف لودی ( -۱۹۴۵) مدرس گروه زبانشناسی و فلسفه در دانشگاه اوپسالا و استاد برجستۀ زبانشناسی سواحیلی و مطالعات اجتماعی آفریقای شرقی است. یوسف لودی به دیاسپورایی بلوچ در سکونتگاه دوردست آنان در شرق آفریقا میپردازد. پتر کوکائیسل و پاولا کوکائیسلووا محققان دانشگاه علوم زندگی جمهوری چک نیز در مقالۀ مشترک خود که بر اساس تحقیقاتی میدانی نگاشته شده، به مسئلۀ هویت فرهنگی بلوچهای ترکمنستان میپردازند و پرسشی را دربارﮤ خودآگاهی هویتی و تاریخی آنان مطرح میکنند و موضوع مقاومت فرهنگی برای هژمونی و اثر مدرنیزاسیون ترکمنستان در هویت فرهنگی آنان را مورد ارزیابی قرار میدهند.
پتر کوکائیسل با تمرکز بر انسانشناسی و جغرافیای دین، مشغول پژوهش دربارﮤ فرآیندهای تحول در جامعه و اقلیتهای قومی آسیای میانه است. نویسندۀ دوم مقالۀ پاولا کوکائیسلوا، که همسر پتر کوکائیسل نیز هست، در دانشگاه علوم زندگی چک کار میکند و به پژوهش دربارﮤ اقلیتهای قومی در کشورهای آسیای میانه و انسانشناسی دین میپردازد. این دو چندین تحقیق میدانی در آسیای میانه را به انجام رساندهاند.
یک قطعۀ بلوچی از سری داستانهای حسین کرد شبستری نوشتۀ واهه بویاجان سورنیانس و زبان و ادب پارسی در بلوچستان نوشتۀ اینجانب گرچه به زمینههای تاریخی و فرهنگشناختی زبان و ادبیات در بلوچستان میپردازند اما از نظر روششناسی تحقیق، با مقالات دیگر این مجموعه تفاوت دارند. درنتیجه در حکم ضمیمهای بر این مجلد، بهعنوان مقالات پایانی این مجموعه آمدهاند. واهه بویاجان سورنیانس ( -۱۹۷۷) محقق انستیتوی باستانشناسی و مردمنگاری آکادمی ملی علوم ارمنستان است.
…امید داریم انتشار این کتاب، چه از نظر محتوای تازه دربارﮤ مطالعات انسانشناختی و فرهنگشناختی بلوچستان و چه از نظر روششناسی مطالعاتی ازایندست، در عرصۀ پژوهشهای علوم اجتماعی در ایران مفید واقع شود.
* این یادداشت بخشی از مقدمۀ کتاب مقالاتی در زمینۀ مطالعات انسانشناختی بلوچستان است که توسط موسسه آبی پارسی در زمستان ۱۴۰۰ به چاپ رسید.
نوشتههای مرتبط
پانویس:
۱- ضبط فارسی «ذات» در ترکیب حاکُمذات محل بحث و ابهام است. در «حاکُمذات» بیش از آنکه معنی ناظر بر مسئلۀ وراثت باشد، بر نفس و خمیره و سرشت تاکید دارد که با واژۀ عربی «ذات» هممعنا است. از طرفی در بلوچی پسوند «زای» یا «زهی» که دلالت بر زاده شدن و تبار وراثتی دارد، بسیار متداول است و در نام اکثر طوایف به کار رفته است. در نتیجه باید وجه افتراقی میان حاکُمذات با حاکمزاد در نظر داشت و منزلت و جایگاه طبقۀ حاکم که به نفس و نژاد و گوهر وجودی اشاره دارد و فراتر از معنای زاده شدن از حاکم است، در آن مشخص باشد. این معنا با نظام «کاستی» حاکم بر قشربندی اجتماعی در بلوچستان قرابت بیشتری دارد. از طرفی در رسمالخط بلوچی حرف ذال وجود ندارد. درنتیجه پیشنهاد اینجانب برای ضبط این واژه در فارسی حاکمذات و در بلوچیحاکمزات است.