پاتریشیا ک. جنینگز برگردان ملیحه درگاهی
فرهنگ فقر (Culture of Poverty)، که در اصل با عنوان خرده فرهنگ فقر نامگذاری شده، مفهومی است که ابتدا در سال ۱۹۵۹ در اثر انسان شناس آمریکای شمالی اسکار لوئیس پدیدار شد. چنانچه از نام آن پیداست این نظریه جنبه های فرهنگی فقر را مورد ملاحظه قرار می دهد. نظریه فرهنگ فقر بر این مبناست که تطبیق با شرایط ساختاری و اقتصادی ِ فقر، ویژگی های اجتماعی و روانشناختی انحرافی را ترویج می دهد که به نوبه خود به عنوان موانعی برای غلبه بر فقر عمل می کنند. زمانیکه یک فرهنگ فقر ظهور میابد بواسطه انتقال ویژگی هایش به نسل آینده، بازتولید می شود. چنین چشم اندازی منجر به این نتیجه گیری می شود که راه حلهای اقتصادی به تواناییشان برای پایان دادن به فقر محدود می شوند. لوئیس بر این عقیده است که کار اجتماعی و مداخله های روانشناختی توأم با پاسخ اقتصادی به فقر هستند. نظریه فرهنگ فقر تأثیر قدرتمندی بر سیاستها و برنامه های فقر ایالات متحده داشته است. هنگامیکه این نظریه به عنوان تبیینی برجسته برای فقر در ایالات متحده در نظر گرفته می شود، سیل عظیمی از انتقادات به راه می افتد.
شرایطی که فرهنگ فقر را گسترش می دهد
نظریه فرهنگ فقر نظریه ای مبتنی بر طبقه است. بر همین اساس ساختار اقتصادی را به عنوان شرایط اولیه ای فرض می کند که منجر به افزایش فرهنگ فقر می شود. احتمال بیشتری وجود دارد که فرهنگ فقر طی دوره های انتقالی همچون تغییر از جامعه کشاورزی به صنعتی یا زمانیکه دگرگونیهای سریع اقتصادی و فناورانه درون یک جامعه معین رخ می دهد، ظاهر شده باشد. اگرچه تعارضات نژادی می تواند یک واقعیت باشد اما شرط لازم برای ظهور فرهنگ فقر نیست. ( لوئیس مدعی است که فرهنگهای فقر در بین جمعیتهای قومی همگن در آمریکای لاتین و در میان سفید پوستان فقیر روستایی و آمریکایی های آفریقایی تبار ایالات متحده شکل می گیرد). کارگران غیر ماهر با دستمزد اندک نرخ بالایی از بیکاری یا نیمهبیکاری را در جوامع سرمایه داری تجربه می کنند، جوامعی که به نظر می رسد تنش حاصل از تحرک اجتماعی در بالاترین میزان ریسک برای فرهنگ فقر در حال افزایش باشد.
ویژگی های فرهنگ فقر
اسکار لوئیس زمانیکه نظریه اش را به طور کامل چارچوب بندی کرده بود، فهرستی از ۷۰ خصیصه گرد آورده بود و عقیده داشت این خصوصیات در بین گروههایی که در فرهنگ فقر زندگی می کنند متداول هستند. او اعضای این فرهنگها را به عنوان مردمی مورد ملاحظه قرار داد که سازمانهای محلیشان را ایجاد نمی کنند و از مشارکت در جریان اصلی نهادهای اجتماعی دور مانده اند. برای نمونه، نظریه فرض خود را بر این قرار می دهد که مردمی که در فرهنگهای فقر زندگی می کنند نرخ بالایی از بیکاری دارند، از بانکها و بیمارستانهای استفاده نمی کنند، و بر کسب و کارهای مشکوکی همچون گِروفروشی ها تکیه زده اند. چنین انزوای اجتماعی در وهله نخست برآمدی از شرایط ساختاری فقر است (به عنوان مثال بیکاری). با این وجود همراه با افزایش فرصتها، ارزشهای فرهنگی که در پاسخ به انزوا گسترش می یابند بر علیه ادغام آینده در جریان اصلی جامعه عمل می کنند.
خانواده مسیر دیگری را نشان می دهد که در آن ارزشهای فقر منحرف از جریان اصلی جامعه هستند. نظریه بر این موضوع تأکید می کند که فرهنگهای فقر با سازماننایافتگی اجتماع و خانواده ویژگی میابند. فرض بر این است که بیکاریِ مردان ازدواج رسمی را تضعیف می کند و موجب تشویق خانواده های تحت سرپرستی زنان می شود. به علاوهی بازشناسی موانع اقتصادی ازدواج، ممکن است زنان مردان فقیر را برای ازدواج خیلی سیاست آمیز و نابالغ ببینند. نظریه فرهنگ فقر همچنین مدعی است که هیچ دوره کودکی طولانی مدتی اتفاق نمی افتد، و در نتیجه کودکان شروع زودهنگامی برای انجام فعالیتهای بزرگسالان همچون روابط جنسی دارند. نرخ بالای بیسوادی بزرگسالان و سطح پایین تحصیلات در عملکرد دانشگاهی ضعیفِ کودکانی که در فرهنگ فقر رشد یافته اند، مؤثر است. تکانشگری، یعنی جهتگیری زمان حاضر، و ناتوانی برای هدف گذاری، موانع بیشتری برای موفقیت تحصیلی ایجاد می کند.
همه گروههای ضعیف یک فرهنگ فقر را شکل نمی دهند. اتصال به سازمانهای محلی یا جنبشهای ملی با فراهم کردن اهداف بزرگتری برای فقرا، مانع از گسترش چنین فرهنگی می شوند. برای مثال لوئیس معتقد است احتمال اندکی وجود دارد که فرهنگ فقر در کشورهای سوسیالیستی همچون کوبا که در آن کمیته های همسایگی به ادغام فقرا در برنامه ملی کمک می کنند، شکل بگیرد.
نقد نظریه فرهنگ فقر
زمانیکه چارچوب نظری فرهنگ فقر در بین دانشگاهیان و سیاستمداران ایالات متحده غلبه پیدا کرد، انتقادات شروع شد. توجه انتقادات بر دغدغه های روش شناختی و سیاستها و برنامه های فقر که در توسعه خود متأثر از نظریه فرهنگ فقر بودند، متمرکز بود.
منتقدان اظهار می کنند که عمومیت یافتن فرهنگ به مثابه تبیین کننده فقر نامناسب است، چراکه لوئیس نظریه خود را بر مبنای یافته های بدست آمده از تعدادی کمی مصاحبه با خانواده های آمریکای لاتین قرار داده بود. فراتر از این، انتقادات اشاره دارند به اینکه پژوهشگرانی که این نظریه را به کار می گیرند مشاهدات خود را بواسطه یک فهم سفیدپوست و طبقه متوسطی از ارزشهای فرهنگی “مطلوب” پالوده می کنند، شکلی از نگاه طبقاتی و قومیت گرا. در حقیقت، یافته های بدست آمده از مطالعات پژوهشی طی سالهای بعد که از کار میدانی عمیق بهره گرفتند، ادعاهای مطرح شده از سوی لوئیس و پیروان معاصرش را زیر سوال بردند. سازمان نیافتگی خانواده و جامعه یک مثال از موضوعات مورد هدف منتقدان است. منتقدان مدعی هستند که شواهد تجربی نشان می دهد گروههای فقیر که به عنوان سازماننیافته تشریح شده اند در محلههایی با سازمانیافتگی بالا زندگی می کنند و بر شبکه های دوستی و خویشاوندی گسترده تکیه دارند. به علاوه بر طبق یافته های پژوهشی زنان فقیر به اندازه همتایانشان در طبقه متوسط به ازدواج بها می دهند. با این وجود منتقدان با این امر موافقند که طی سالهای اخیر شبکه های خانوادگی و همسایگی درون شهر فرسایش یافته اند، آنها این الگو را تا دلایل ساختاری همچون فقدان مشاغلی با دستمزد معیشتی و کاهش یافتن شبکه امنیت اجتماعی، ردیابی کرده اند.
منتقدان نگران این هستند که تمرکز بر رفتار، سیاستها و برنامه های بیتأثیر در مورد فقر را افزایش دهد. برای نمونه رشد اخیر در برنامه های شغلی که بر توسعه اخلاق کاری و آموزش چگونه لباس پوشیدن و رفتار کردن در محیط کاری به فقرا، تأکید دارند مثالهای از رویکردهای رفتاری هستند که منتقدان آنها را بیتأثیر می بینند. این رویکردها شدیدا با کاهش راه حلهای ساختاری همچون خلق مشاغل با دستمزد مناسب برای زندگی و گسترش شبکه امنیت اجتماعی، متضاد هستند (به عنوان مثال مزایای بیکاری، یارانه ای کردن مراقبتهای بهداشتی).
وسعت انعکاس راه حلهای رفتاری در سیاستها و برنامه های فقر، با مرور زمان تغییر می کند. تأثیر نظریه فرهنگ فقر بر سیاستهای فقر ایالات متحده ریشه در برنامه های جنگ با فقر دهه ۶۰ دارد. نظریه فرهنگ فقر به گزارش سناتور دنیل پاتریک موینهان با عنوان خانواده نِگرو: موردی برای اقدام ملی (اغلب با عنوان گزارش موینهان شناخته می شود)، و کتاب سال ۱۹۶۲ هارینگتون با نام آمریکای دیگر: فقر در ایالات متحده ، شکل داد. هر دو محقق بر کمپین جنگ با فقر رئیس جمهور لیندون بی. جانسون و عبور نتیجهبخش او از لایحه فرصتهای اقتصادی، که بودجه فدرال برای برنامه های ضد فقر و نظارت بر این برنامه ها را وضع کرد، اثرگذار بودند.
منتقدین خوشنودند از اینکه گزارش موینهان نظریه فرهنگ فقر را نژادی کرد. پس از انتشار گزارش فقر و نژاد معادل با یکدیگر شدند، و تصویر مادر سیاهپوست به عنوان علت فقر سیاه در تصور عموم به طور پایداری ریشه گرفت. با وجود پذیرش غیرانتقادی منشنمایی فقر، منتقدان خاطر نشان می کنند که برنامه های ضد فقر دهه ۶۰ هنوز به دلایل ساختاری فقر ارجاع می دهند. برای نمونه، هِد استارت (Head Start) و جاب کُرپس (Job Corps) هر دو برنامه های جنگ بافقر بودند. سناتور موینهان صرف نظر از تجسم خود نسبت به “آسیب شناسی” خانواده های سیاه پوست، پیشنهاد بسط مزایای رفاهی برای مادران مجرد سیاه پوست را ارائه می دهد. مراجعه به دلایل اقتصادی فقر به عنوان امر ضروری برای دستیابی به تغییرات رفتاری دلخواه محسوب می شد.
راه حلهای رفتاری برای فقر در فضای محافظه کارانه دهه ۸۰ برجسته شد. هنگامیکه سیاستمداران محافظه کار این دیدگاه را پیشبردند که برنامه های ضد فقر دهه ۶۰ وابستگی اقتصادی را تشویق می کند، چنین سیاستهایی مورد حمله قرار گرفتند. منتقدین اظهار می کنند تصادفی نیست که تمرکز بر رفتار به مثابه دلیلِ، نه پیامد، فقر با فراخوان برای پایان دادن به دوره “دولت بزرگ” از طریق برش بودجه برنامه های فقر، مصادف می شود. اصلاحات رفاهی که با عبور از لایحه اصلاح فرصتهای شغلی و تعهد شخصی تصویب شد، گویای این روند است. تحقیقات نشان می دهند منازعات کنگره بر سر اصلاح رفاهی منجر به حذف مباحث مربوط به گرایشهای اقتصادی شد. تصاویر نژادپرستانه از مادران مجرد فقیری که از مشاغل و ازدواج تحت تسلط گفتمانهای سیاسی و عمومی اجتناب می کنند. منتقدین، تمرکز بر رفتار را متهم می کنند به اینکه منجر به تصویب قانونی شد که در ایجاد شروط کافی با هدف تأثیر بر مشاغل با دستمزد پایین برای زنانی که حالا با محدودیت دسترسی به مزایای رفاهی مواجه اند، شکست خورد.
محققین و سیاستگذاران به بحث در باب رابطه میان فقر و فرهنگ ادامه دادند. دانشمندان اجتماعی با مسئولیت خطیر مطالعه فرهنگ بدون از دست دادن بینش نسبت به ارتباط پیچیده میان فرهنگ و ساختار مواجهاند. به علاوه آنها با وظیفه توجه به تأثیر فقر بدون تقویت نگاههای خطرناک به فقر که به گونه ای اجتماعی برساخته شده، روبرو هستند. (ن. پاریلو: ص ۱۹۸-۲۰۰)
Patricia K. Jennings
See also:
Cultural Capital; Life Chances; Personal Responsibility and Work Opportunity Reconciliation Act;
Poverty; Relative Deprivation; Social Capital; Working Poor
Further Readings:
Battle, Juan J. and Michael D. Bennett. 1997. “African-American Families and Public Policy.” Pp. 150–۶۷ in
African Americans and the Public Agenda, edited by C. Herring. Thousand Oaks, CA: Sage.
Goode, Judith. 2002. “How Urban Ethnography Counters Myths about the Poor.” Pp. 279–۹۵ in Urban Life:
Readings in the Anthropology of the City, edited by G. Gmelch and W. P. Zenner. Prospect Heights, IL: Waveland.
Kaplan, Elaine Bell. 1997. Not Our Kind of Girl: Unraveling the Myths of Black Teenage Motherhood. Berkeley, CA:
University of California Press.
Lewis, Oscar. 1959. Five Families: Mexican Case Studies in the Culture of Poverty. New York: Basic Books.
———. [۱۹۶۶] ۲۰۰۲. “The Culture of Poverty.” Pp. 269–۷۸
in Urban Life: Readings in the Anthropology of the City, edited by G. Gmelch and W. P. Zenner. Prospect Heights,
IL: Waveland.
منبع:
دانشنامه مسائل اجتماعی (Encyclopedia Of Social Problems)، به ویراستاری وینسنت ن. پاریلو