انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدوسا

دلِ ما را که ز مارِ سرِ زلفِ تو بِخَست
از لبِ خود به شفاخانۀ تریاک انداز
حافظ

«مدوسا»[Méduse]  در اساطیر یونان، نام یکی از  هیولاهایی است که به «گورگون» [Gorgone] شهرت دارند. «گورگون‌ها» هیولاهایی ترسناک، بدچهره، نامیرا و مؤنث‌اند که بر سر آن‌ها به‌جای مو، مار رشد کرده است. «مدوسا» نیز با چنین ظاهری نفرین آمیز توصیف شده است.

علیرغم آن، امروزه تصویر «مدوسا» به‌عنوان نشان یکی از مشهورترین برندهای جهان، یعنی شرکت ایتالیایی «ورساچه» [Versace] به کار می‌رود. از سویی، نقاشی‌ها و مجسمه‌های بسیاری از این شخصیت ساخته شده‌ که در رسانه‌ها‌ و ژانرهای مختلف، مفاهیم متفاوتی را متبادر می‌کند.

«مدوسا» (یا «مدوزا») در لغت به معنای «فرمانروا» یا «نگهبان» است. ریشۀ این نام در  زبان یونانی به واژۀ «مدو» به‌ معنای «حکومت کردن» یا «محافظت کردن» برمی‌گردد. در زبان فرانسه به «عروس دریایی» -که گونه‌ای از مرجان‌ها و بی‌مهره‌گان دریایی است-، «مدوز»[Méduse] گفته می‌شود.[۱]

در اساطیر یونان باستان «مدوسا» یکی از دختران «فورسیس» [Phorcys] و «ستو»[Seto] و یکی از سه خواهر مشهور «گورگون‌»هاست. دو خواهر دیگر او «استنو»[Stheno] و «یوریال»[Euryale] نام دارند. «گورگون»، خود کلمه‌ای یونانی است که ‌به معنی  «درنده» و «وحشتناک» آمده است.

بدل شدن «مدوسا» به «گورگون»، آن‌طور که در اساطیر یونانی آمده، جنبۀ تنبیهی داشته است: «مدوسا» که دختر زیبایی بود و در معبد «آتنا» -خدای «جنگ، خرد و زیبایی» – به‌عنوان کاهن خدمت می‌کرد؛ موظف بود که تا پایان دورۀ خدمت در معبد، باکره باقی بماند؛ اما «پوزئیدون» -خدای دریاها- ، به او تجاوز می‌کند. «آتنا» هم از این‌ موضوع ، خشمگین می‌شود و لابد چون زورش به خدای دیگر نمی‌رسید، «مدوسا» را نفرین می‌کند تا زیبایی او از بین برود.

خواهران مدوسا تلاش کردند تا از او دفاع کنند؛ اما این مجازات دامن آن‌ها را نیز گرفت و خواهرانش نیز، مانند او به «گورگون»  تبدیل شدند. «مدوسا» با سری پر از مار به نفرین ابدی دچار شد و هر کس که به او نگاه می‌کرد، به سنگ بدل می‌شد؛ بنابراین هرگز انسان یا جانوری نمی‌توانست به او نزدیک شود.

این نوع نفرین یکی از مواجهاتِ پرتکرار کهن الگوهای اساطیری و بعدتر دینی، در سرزنش قربانی است. در واقع «زن قربانی» که به او تجاوز شده، مقصر پنداشته شده و مجازات می‌شود تا ناراحتی به بار آمده در ذهن خدا/پدر/مرد، تسکین یابد و لکۀ ننگ به بارآمده، به ویژه در هیأت بیرونی رنگ بازد.

در این روایت اسطوره‌ای، «مدوسا» که دیگر تمایلی به استفاده از قدرت خود در برابر انسان‌های فانی ندارد به غاری خلوت و تاریک پناه می‌برد. او که امکان دیدن دیگران بدون کشتن‌شان را ندارد، انزوا را برمی‌گزیند. «مدوسا» تمایل ندارد به دیگران آسیب برساند، اما آگاهی مردم از قدرت کُشنده‌‌اش، او را به هدفی برای شکار و برتری‌طلبی مردانه بدل می‌کند و مردان زیادی در پی یافتن او بر می‌آیند. سرانجام، قهرمان اساطیری «پرسئوس»[Persée] که پسر خدای خدایان، «زئوس» است، توانست او را در همان غار بیابد و در خواب، سرش را از تن جدا کند و جانش را بگیرد.

روایت‌های دیگری نیز از «مدوسا» وجود دارد که در برخی او و خواهرانش از ابتدا «گورگون» بوده‌اند. اما آن‌چه در همۀ این داستان‌ها مشترک است، «سحر» و «مرگ» پس از نگریستن در چشم‌های زنی زیباست. گویی دامنۀ افسانۀ «عشق در یک نگاه» و «دام چشم‌ها» را از پیشاتاریخ تا امروز و هر وقت دیگر می‌توان گسترده دانست؛ و چنان که شیخ اجل فرموده راه نجاتی از مرگ حاصل از تلاقی نگاه زیبارویان نیست؛ جز «حذر از چشم مست خونخوار»ش!

باری؛ مجموعه‌‌ای از اسطوره و خیال، «مدوسا» را در ادوار مختلف، به سوژۀ جذابی برای پرداخت‌های هنری و ادبی بدل کرده است. از جمله «آنتوان بوردل»[Antoine Bourdelle] مجسمه‌ساز هم از پرداختن به آن غافل نماند و اثری از «مدوسا»، به صورت یک تندیس گچی، با کاربردی متفاوت و عجیب ساخت. او، سر بریدۀ «مدوسا» را در دستان «پرسئوس»، – همان‌طور که مرد مارهای سر زن را در مُشت می‌فشرَد- به گونه‌ای پدید آورده که مواجهه با آن، پرهیز از رویارویی چشم‌ها را القاء می‌کند.

در این اثر، دستی از دیوار تکیه‌گاه (شاید ناکجا) درآمده و  چهرۀ مغموم و به زیرافکنده شدۀ قربانی را، بی‌آن‌که دیده شود، به تماشا می‌‌گذارد.

این تندیس، در واقع یک «در کوبه» یا «حلقۀ در» [Marteau de porte] است که «بوردل» در سال ۱۹۲۵، به سفارش یک قفل‌ساز [۲]، برای شرکت در «نمایشگاه جهانی هنرهای تزیینی و صنعتی مدرن» ساخته بود. او این درکوب را طوری ساخته است که بدون نگریستن در چشم‌های «مدوسا» می‌توان مار-موهای سر بریده را گرفت و به در، که در جایگاه نمادین سپر «پرسئوس» است؛ مانند او ضربه زد. گویی که با هر  بار«در زدن» کشتن «مدوسا» و کوباندن سر بریده‌اش به سپر، این ژست مرگبار و خونین شبیه‌سازی و تکرار شده باشد.

تجسم «مدوسا» و استفاده از این پرسوناژ در هنر یونانی، به ویژه برای «ظروف سیاه نقش»[۳] دورۀ آرکائیک، بسیار متداول بود. همچنین – در «معبد آرتمیس» [۴] در سدۀ ششم پیش از میلاد، بازنمایی‌های متعددی از «مدوسا» دیده می‌شود.

از قرن شانزدهم به بعد نیز، شماری از نقاشان، صحنۀ مرگ «مدوسا»،  یا سر بریدۀ او را به تصویر کشیده‌اند، از جمله نقاشی‌های مشهوری از «پیرو دی کوزیمو»[Piero di Cosimo] نقاش ایتالیایی دوران رنسانس، «کاراواژو» [Le Caravage] نقاش باروک پس از رنسانس، «روبنس» [Peter Paul Rubens] نقاش باروک قرن هفدهم اهل «آنتروپ» و «ادوارد بورنجونز»[Edward Burne-Jones] نقاش انگلیسی سبک «نوو-آرت» قرن نوزدهم را می‌توان نشان داد.[۵]

مفاهیم ویژه و بازدارنده‌ای که در طول تاریخ بر «مدوسا» و خواهرانش دلالت یافته و در هنر و ادبیات ادوار مختلف خود را می‌نمایاند، انواع «زینهار» را نمایندگی می‌کنند. سه خواهر «گورگون» واتاب نمودهایی مانند جنگ با دشمن، بدقوارگی و بدشکلی هولناک ناشی از انحراف سه رانۀ روانی «مردم‌آمیزی» (شخصیت «استنو») ، «هم‌آمیزی جنسی» (شخصیت «یوریال» ) و «گرایش‌های روحانی» (خود «مدوسا) بوده‌اند که تجسم عینی «گناهان تاریخی» را رقم می‌زنند.[۶]

در واقع کسی که به چشمان «مدوسا» می‌نگرد، می‌خشکد و سنگ می‌شود. آیا این «سنگ‌شدگی» از آن‌روست که «مدوسا» یادآور و مصور گناهان بیننده است؟ شاید درک خطاها و گناهان که از طریق خودشناسی، ممکن می‌شود؛ به خاطر وسواسی فلج کننده در وجدان آدمی به حالتی بیمارگونه، واتاب دیگری می‌گیرد. به تعبیر «پُل دیل» [Paul Dale] اسطوره شناس فرانسوی:

«بیان و اعتراف به گناه، تقریباً همیشه شکل خاصی از آشوب ذهنی و یک حسرت اغراق آمیز استاغراق در گناه ممنوعه، کوششی ترمیمی است که به گناهکار  کمکی نمی‌کند مگر این‌که به ترتیبی خودنمایانه، پیچیدگی‌ها، توهم و عمق خاص زندگی ناخودآگاهش را منعکس می‌سازد. [درواقعشناخت گناه کافی نیست و می‌باید برداشت ذهنی را با عینیت گناه همراه کرد؛ نه با هیجان ‌و اغراق و کوچک‌سازی آن، بلکه با یادآوری امر ممنوعاز این‌رو، «مدوسا» نماد تصویری بدشکل و ناهنجار از خود است که آدمی با دیدن این تصویر از هراس خشک می‌شود به جای آن‌که به راه راست بگرود.»[۷]

به این ترتیب، می‌توان فهمید که چرا هنرمندی مثل «بوردل» در تجسم و طراحی «مدوسا» نه تنها او را در همان شمایل «گورگون» ساخته، بلکه با تعبیۀ آن بر درکوب، گذشتن از دروازه و ورود به ساحت دیگر سو را در گروی کوبش و یادآوری مجازات زن قربانی اساطیری قرار داده است.

در دوران اخیر، از اسطورۀ «مدوسا» بازخوانی‌های متفاوتی هم انجام شده که در مباحث مربوط به قدرت زنان، قدرت نگاه، اهمیت طلسم‌ها، اضطراب کاستراسیون(خنثی‌سازی جنسی)[Castration] و مطالعات تطبیقی اساطیر و ادیان مطرح می‌شود. در برخی مطالعات فمنیستی نیز از «مدوسا» به عنوان نمادی از خشم و قدرت زنانگی یاد شده است.

از تندیس «مدوسا» اثر «آنتوان بوردل» در «موزۀ بوردل» [Musée Bourdelle] چند عکس گرفته‌ام که به همین فرسته، پیوست شده است.

            

۲۰ ژانویه‌ ۲۰۲۴
______________

عکس‌هایی از تندیس «مدوسا»، در  «موزه بوردل» گرفته‌ام که ویدیوی زیر حاصل آن است:
https://youtu.be/ol8I2a6BijA?si=Gk5ZhGmO48JKYp4x

 

[۱] فعل Méduser در زبان فرانسه، معنی «مات و متحیر به کسی نگریستن» یا «وحشت کردن» و «شگفت‌زده شدن در مواجهه یا دیدن کسی یا چیزی» است و به نظر می‌رسد که از واژۀ اسطوره‌‌ای «مدوسا» مشتق شده باشد. نام جانور دریایی اشاره شده، در زبان‌های اروپایی هم چنین ریشه‌ای دارد؛ در حالی‌که عروس دریایی(یا مدوز) در عربی، «قندیل‌ البحر»، به معنی «فانوس دریایی» می‌شود که کاملاً غیر مرتبط با اسطورۀ مذکور است.

[۲] La maison de serrurerie Fontaine

[۳]  تاریخ «ظروف سیاه نقش» [Céramique attique à figures noires] در هنر دوران آرکائیک یونان، به آغاز قرن هفتم تا پایان قرن ششم پیش از میلاد برمی‌گردد. سطح این ظروف که از سفال ساخته می‌شدند با یک لایه مشکی پوشانده می‌شد که وجه متمایز آن‌هاست. این ظروف در دو شکل کلی «آمفورا»[Amphora] و «کراتر»[Krater] وجود دارند. نقاشی‌های «ظروف سیاه نقش»، موضوعات متنوعی از جمله معابد، جنگ‌ها، جشن‌ها، خدایان و طلسم‌ها و از جمله «گورگون‌ها» را شامل می‌شوند.

[۴] «معبد آرتمیس» [Centaure du temple d’Artémis] به مجموعه‌ای از مجسمه‌ها و آثار هنری در «معبد آرتمیس» در شهر «افسوس» قدیم [Ephesus] گفته می‌شود که در ترکیۀ امروزی واقع است.

[۵] پاکباز، رویین، دائره‌المعارف هنر، جلد سوم: پیوست‌ها، فرهنگ معاصر، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵،  صص ‌۷-۲۳۳۶.

[۶] شوالیه، ژان- گربران، الن، فرهنگ نمادها ، اساطیر رؤیاها، ایماء و اشاره، اشکال و قوالب، چهره‌ها رنگ‌ها اعداد، جلد چهارم از حرف «ش» تا «گ»، ترجمه و تحقیق: سودابه فضایلی، چاپ اول، انتشارات جیحون، تهران، ۱۳۸۵، صص۷۶۷ تا ۷۶۹.

[۷] Dale Paul, Le symbolisme dans la mythologie grecque, Préface de G. Bachelard, Paris, 1952 ; Nouvelle édition, Paris,1966