انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ماهیت مدل‌های فرهنگی و کارکرد آنها در حیات فرهنگی انسان ها

بخش اول

نظریۀ مدل‎ فرهنگی که در انسان‌شناسی شناختی رشد پیدا کرده بر پایۀ نظریۀ طرحواره‌ در روان‌شناسی شناختی و هوش مصنوعی استوار است. اگر طرحواره‌ها را ساختارهای شناختی ارتباط‌‌دهندۀ میان ارزش‌ها، اهداف، مقاصد و دانش‌ها با کنش‌ها در نظر بگیریم(که شامل روند شکل‌گیری کنش‌ها، تفسیر کنش‌ها، و صحبت دربارۀ آنهاست) می‌توان ادعا کرد که محقق با جمع‎آوری طرحواره‎های مشترک، و مقوله‌ها و استعاره‌های مرتبط با یک قلمرو خاص، مانند ازدواج یا بیماری، و تجزیه و تحلیل آنها به مدل فرهنگیِ قلمرو مورد نظر دست خواهد یافت(کویین ،۲۰۱۱: ۴۷-۳۰). البته گفته شد که مدل‎های فرهنگی با طرحواره‎های شخصی اساساً متفاوت‌اند و تنها با تجزیه‎ و تحلیل طرحواره‎هایی که در یک گروه اجتماعی به‌صورت مشترک درآمده‎اند می‎توان به مدل‎های فرهنگی، که بازنمایی‎هایی جمعی دارند، دست یافت.
بنابراین، اگرچه افراد مدل‎های فرهنگی را از طرحواره‌های فردی خود استنباط می‌کنند، و اگرچه نظریه‌پردازان انسان‌شناس، مدل‎های فرهنگی را بر پایۀ نظریۀ طرحواره‌ در روان‌شناسی مطرح کرده‎اند، و اگرچه افرادی که به‌تاز‎گی وارد یک جامعۀ فرهنگی می‌شوند براساس تجربه‌های فردی خود از طرحواره‌ها، مدل‎های فرهنگی را استنتاج می‌کنند، بااین‌حال، مدل‎های فرهنگی باتوجه به ماهیت انتزاعی و مشترکی که دارند به‌طور ذاتی از طرحواره‌های شخصی و فعال اعضای یک جامعه متفاوت‌اند (بناردو و دی‌مانک ، ۱۳۹۷).
بسیاری از انسان‌شناسان شناختی(مانند، دندراد، کویین، استراوس و هاچینز، بناردو و دی‌مانک) معتقدند که مدل‌های فرهنگی بازنمایی‌های ذهنی‌ای هستند که در میان اعضای یک فرهنگ مشترک می‌باشند. این بازنمایی‌های ذهنی دو کارکرد دارند؛ یکی معنادار کردن و تفسیر درون‌دادهای حسی و دیگری تولید و شکل‌دهی به رفتارهای هدفمند و ارتباطی. همچنین مدل‌های فرهنگی برای خوانش مقاصد، نگرش‌ها، احساسات و بافت‌های اجتماعی، از قبیل موقعیت اجتماعی کسانی که فرد با آنها مواجه می‌شود، مورد استفاده قرار می‌گیرند.
نکتۀ دیگر دربارۀ ماهیت مدل‎های فرهنگی این است که مدل‎ها چارچوب‌های شناختی یا قالب‌هایی از دانش تلویحی و پیش‌فرضی هستند و به افراد در تفسیر و فهم اطلاعات و رویدادها کمک می‌کنند. تحقیقات انجام شده در زمینۀ فصل مشترک فرهنگ و فرد نشان می‌دهند که شناخت دربردارندۀ زیرمجموعه‌ای از مدل‎های فرهنگی مشترک است و این مدل‎ها در چگونگی درک افراد از محیط اطراف خود نقش مهمی ایفا می‌کنند(برای نمونه، دندراد و استراوس ،۱۹۹۲؛ دی‌ماژیو ،۱۹۹۷؛ شور ،۱۹۹۶). دندراد و استراوس(۱۹۹۲: ۲۹) نشان داده‌اند که مدل فرهنگی را می‌توان به‌مثابۀ “تفسیری پربسامد، شناخته‌شده و بااهمیت دانست که از کوچکترین نشانه‌هایی ساخته می‌شود که شامل موارد پیش‌نمونه‌ای هستند.” در رویکرد شناختی- اجتماعی، مدل‎های فرهنگی مدل‎هایی انتزاعی درنظر گرفته می‌شوند که بر پایۀ تجربه‌های اولیه استوارند و براساس بافت‌های واقعی که بعد‌ها فرد با آنها مواجه خواهد شد به‌صورت “فردی” درمی‌آیند. همچنین گفته می‌شود که مدل‎های فرهنگی اموری انتزاعی، کلی یا حتی ساده‌شده هستند، چراکه مردم آنها را برای معنا بخشیدن به پدیده‌های پیچیده به‌کارمی‌برند(گیرارتز ،b2006: 274).

همچنین باید توجه داشت که مدل‌های فرهنگی پدیده‌هایی ذاتاً انعطاف ‌پذیر هستند، بناردو و دی‌مانک(۱۳۹۷)در کتاب خود با عنوان مدل‌های فرهنگی؛ پیدایش، روش‌ها و تجربه‌ها معتقدند که دلیل این امر تا حدودی آن است که اکثر مدل‌های فرهنگی، اگر نگوییم همه آنها، در خودآگاه افراد جای ندارند و فرد قادر به بیان آنها نیست. از این‌رو، مدل‌های فرهنگی معمولاً مانند یک نشانه عمل نمی‌کنند، -مانند چراغ قرمز سر چهارراه- که تنها به یک معنای ثابت دلالت داشته باشند. در واقع، مدل‌های فرهنگی متشکل از یک مؤلفه “هسته‌ای” و گر‌ه‌هایی “حاشیه‌ای” هستند که مملو از ارزش‌های پیش‌فرضی می‌باشند. برای نمونه، وقتی دوست‌مان به ما می‌گوید که “یکی از پسرهای دانشکده به من پیشنهاد ازدواج داده است، و تا حالا دو بار با هم صحبت کرده‌ایم، و والدینم می‌خواهند هر چه سریعتر او را ببینند”، در ذهن ما خواست والدین او برای این ملاقات، نه کنجکاوی، که سنجیدن خواستگار دخترشان است، آنچه که نشان‌دهنده دل‌نگرانی معمول و حمایت‌گرایانه والدین نسبت به فرزندشان می‌باشد. در اینجا مراقبت از “دختر” بخش هسته‌ای مدل محسوب می‌شود و یک گره حاشیه‌ای دارد که با ارزش پیش‌فرضی “پرس‌وجو از خواستگار” پر می‌شود. البته گره هسته‌ای‌ و حاشیه‌ای هیچ‌کدام دانشی صریح نیستند و افراد بدون داشتن توجه‌ای آگاهانه، آن را در پیش‌فرض خود دارند. این درحالیست که، چراغ قرمز، صراحت دارد و اگر فرد به آن بی‌توجه باشد و توقف نکند ممکن است جریمه شود یا تصادف کند.
مدل‌های فرهنگی به‌طور ذاتی انعطاف‌پذیرند، و ممکن است ارزش‌های پیش‌فرضی با آنها تنظیم شوند(مانند، برادر بزرگ‌تر، یا دایی و عمو) یا با بدیل‌هایی جا‌به‌جا گردند(مانند، علاقه نداشتن والدین به ملاقات با خواستگار)، که در این صورت باید آنچه که اتفاق می‌افتد را قابل فهم‌تر کرد و درباره آن بیشتر توضیح داد. بناردو و دی‌مانک(۱۳۹۷) معتقدند که پیش‌فرض‌ها به تفاسیر و واکنش‌های “خودکاری” منجر می‌شوند که انرژی یا تلاش شناختی اندکی می‌طلبند، این درحالیست که تنظیمات و بدیل‌ها مستلزم تلاش شناختی زیادی هستند. مدل‌های فرهنگی، مانند زبان، ضرورتاً اموری انعطاف‌پذیر و سیال هستند، و می‌توانند تفاسیر جایگزینی داشته باشند، و به این ترتیب می‌توان آنها را در موقعیت‌های مختلف و متنوع و در میان افرادی که دارای زوایای دید اندکی متفاوت هستند به‌کار گرفت. این‌ تفاوت‌ها ممکن است به دلیل تفاوت‌های روان‌شناختی فردی، پیشینۀ زندگی، بافت، سن، موقعیت اجتماعی یا سایر مدل‌های فرهنگی ‌باشند. البته، این عوامل پیچیده نباید ما را از هدف اصلی تحقیق درباره مدل‌های فرهنگی باز دارد، که همانا یافتن و توصیف مدل‌های فرهنگی به‌منظور تبیین این نکته است که چگونه و تحت چه شرایطی این مدل‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند، و چه خوانش‌ها و بازنمایی‌های بدیل و انعطاف‌پذیری از آنها وجود دارد.
بناردو و دی‌مانک(۱۳۹۷) اظهار داشته‌اند که گاهی مدل‌های فرهنگی اموری تجویزی و کاملاً تخصصی می‌باشند، برای نمونه، مدل‌های به‌کار رفته در تشخیص بیماری توسط پزشکان. همچنین ممکن است مدل‌های فرهنگی که در زندگی روزمره به‌کار می‌روند دارای کیفیتی تجویزی باشند، برای نمونه، صبح‌ها قبل از بیرون رفتن از خانه حتماً صبحانه بخورید. با این حال، در بیشتر مواقع، مدل‌های فرهنگی موجود در زندگی روزمره هم انعطاف‌پذیر و هم خاص هستند. این ویژگی دوگانه و در هم‌تنیدۀ (دی.ان. ‌ای مانندِ) مدل‌های فرهنگی است که شبیه‌سازی آنها را در طراحی‌های هوش مصنوعی به امری مشکل بدل می‌کند. عضوی از یک گروه اجتماعی که به‌لحاظ فرهنگی توانمند است باید بتواند تا به شیوه‌ای مشابه با دیگران، هسته و ویژگی‌های پیش‌فرضی اکثر مدل‌های فرهنگی را منتشر کرده، مورد توجه قرار داده و درک کند، همچنین قادر باشد تا برحسب موقعیت به‌طور هدفمندی آنها را تنظیم یا تعدیل نماید. ما از انجام این کارها آگاهی چندانی نداریم. به بیانی خلاصه، زندگی جریانی از مدل‌های فرهنگی هستند که در “زنجیره‌ای از ریز-بافت‌ها” فعال شده‌اند(کولینز ، ۲۰۰۴). به‌عنوان عاملیت، ما این مدل‌های فرهنگی را به‌طور ضمنی فعال می‌کنیم، بدون آنکه از عملکرد شناختی درگیر در نمونه‌سازی یا رمزگشایی این مدل‌های فرهنگی آگاهی کاملی داشته باشیم. بناردو و دی‌مانک(۱۳۹۷) معتقدند که ما تنها زمانی از وجود یک مدل فرهنگی آگاهی می‌یابیم و تا حدودی به آن توجه می‌کنیم که تعدیل‌شده یا ارزش غیرپیش‌فرضی جایگزین ارزش پیش‌فرضی شده باشد، یا زمانی‌که مدل فرهنگی عمل نکند یا مورد استفاده قرار نگیرد(برای نمونه زمانی‌که ما در فرهنگی بیگانه قرار می‌گیریم).
همچنین گفته می‌شود، در برخوردهای اجتماعی، افراد به ناگزیر خصیصه‌های فردی خود یا “عوامل مخلّ” را به واژگان و حرکات بدنی ضمیمه می‌کنند تا از این طریق معنای مورد نظرشان را به دیگران منتقل نمایند(همان). برای انتقال موفق این معنای مورد نظر، فرد نه تنها باید از مخزن اطلاعاتی مشابه‌ای دست به استخراج داده‌ها بزند، بلکه باید بتواند(اغلب به‌صورت غیرصریح) سازگاری‌های ضمنی، دلالت‌ها، و خزانۀ پنهان احساساتی که یک مدل‌ فرهنگی خاص در دیگران برمی‌انگیزاند را شناسایی کند.

به این ترتیب، در مجموع می‌توان گفت که مدل‎های فرهنگی از طریق فرایندهای تجربی و مشترک افراد درونی می‌شوند(برای مثال، دی‌ماژیو،۱۹۹۷). این فرایندهای تجربی الگوهای شناختی هستند که از طریق درون‌دادهای مختلف، نظیر دستورالعمل‌ها، فعالیت‌ها، ارتباط‌ها، مشاهده‌ها و کنش‎ها، توسعه می‌یابند. اما باید توجه داشت که اگرچه مدل‎های فرهنگی معمولاً اثری هماهنگ‌کننده و انتظام‌بخش دارند، افراد یک جامعه دارای برداشت‌های شناختی همگنی از فرهنگ نیستند؛ که در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.

۲-۹-۱-صورت، ساختار و محتوای مدلهای فرهنگی
به‌طور اساسی به‌نظر می‌رسد مدل‎های فرهنگی، سناریوها و واحدهای کنشی/ موقعیتی هستند، و از این حیث با نقش سازمان‌دهندۀ نظام‌های مفهومی-فرهنگی متفاوت‌اند. نظام‌های مفهومی-فرهنگی ابزاری برای انتظام‌ بخشیدن به دانش تحلیلی محسوب می‌شوند اما در مقابل، مدل‎های فرهنگی نشان‌دهندۀ هستارهایی ذهنی هستند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بیشتر ماهیتی انتزاعی دارند.
مدل‎های فرهنگی نیز، مانند واحدهای دستور زبان، کوچکترین “واحدهای همنشین” هستند که قابلیت بسط و گسترش دارند. قابلیت بسط‌‌پذیری آنها بدان معناست که قسمتی از یک مدل فرهنگی را می‎توان با مدل‎های فرهنگی دیگر پر کرد. به‌این‌ترتیب، می‌توان زنجیره‌ای از مدل‎های فرهنگی را تولید کرد که درون هم قرار گرفته‌اند. این ویژگی بیانگر آن است که چگونه مدل‎های فرهنگی به‌تنهایی اموری ساده به‌نظر می‌رسند ولی نمونه‌های بازنمودیافته‌ آنها به‌مراتب پیچیده‌ترند. این ویژگی مدل‎های فرهنگی نیز مانند قواعد دستور زبان است، که وقتی آنها را به‌صورت منفرد بررسی می‌کنیم به چیزی جز چند قاعدۀ ساده نمی‌رسیم، ولی هنگامی که آنها را در ساخت جمله‌ها مطالعه می‌کنیم شاهد پیچید‌گی‎های بیشتری خواهیم بود. بااین‌حال، برخلاف واحدهای دستور زبان، مدل‎های فرهنگی واحدهای صوری و تهی نیستند، بلکه واحدهایی قائم‌به‌ذات هستند؛ به‌ بیان دیگر، مدل‎های فرهنگی دارای محتوای معنایی هستند.

۲-۹-۲-ویژگی توزیعی و تکوینی مدل‎های فرهنگی
انسان‌شناسان شناختی از تحقیقات انجام شده در زمینۀ مدل‎های فرهنگی و نیز بکارگیری مفهوم پیوند‌گرایی به این نتیجه دست یافته‌اند که افرادی که دارای تجربه‌های مشترک هستند، دارای مدل‎های فرهنگی مشترکی نیز می‌باشند. کویین(۱۹۹۶: ۱۸۸-۱۳۷) اذعان می‌دارد، تجربه غالباً به‌صورت ماهوی و ذاتی امری مشترک است، یکی از دلایل این واقعیت مؤلفه‌های محیطی مشترکی است که افراد یک جامعه با آنها سروکار دارند- مانند نهادها، فعالیت‌ها، کنش‌ها و پاسخ به این کنش‌ها- و این مؤلفه‌ها به‌‌نحو قابل‌ملاحظه‌ای متأثر از فرهنگ هستند. البته باید توجه داشت هرگز اتفاق نمی‌افتد که تجربیات دو نفر عیناً شبیه هم باشد و میزان اشتراک معناها در میان افراد هیچ‌گاه کامل و بی‌نقص نخواهد بود. در ادامه، با استفاده از شکل(۱) این تلقی از چگونگی توزیع مدل‌های فرهنگی را توضیح خواهیم داد.

شکل (۲-۱): انگاره تکوینی- توزیعی مدل فرهنگی(برگرفته از شریفیان،۱۳۹۱)

شکل(۱) نشان می‌دهد که چگونه مدل‎های فرهنگی می‌توانند به‌شیوه‌ای توزیعی در ذهن‌ اعضای یک گروه فرهنگی بازنمایانده شوند. در این شکل، واحدهایی که شبکه را تشکیل می‌دهند نمادی از ذهن افراد یک گروه اجتماعی هستند. حروف A,B,C,D,E که در شکل دیده می‌شوند به عناصر موجود در یک مدل فرهنگی دلالت دارند. همان‌طور که مشاهده می‌شود ذهن‌هایی که شبکۀ فرهنگی را تشکیل می‌دهند به‌طور یکسان دربردارنده همه عناصر یک مدل فرهنگی نیستند، و نیز ذهن یک فرد دربردارنده تمامی عناصر موجود در یک مدل‎ فرهنگی خاص نمی‌باشد. در اینجا مدل‎ فرهنگی نه به‌عنوان ویژگی فردی، بلکه به‌عنوان ویژگی شناختی نوظهور در سطح گروه فرهنگی به تصویر کشیده شده است، بدان معنا که در شکل(۱) مدل فرهنگی به‌عنوان پدیده‌ای در نظر گرفته می‌شود که از تعامل ذهن‌ اعضای یک گروه فرهنگی تکوین یافته است. این مسئله نشان می‌دهد که دانش موجود در این ‌مدل‎ها در شبکه‌ای از ذهن‎های اعضای گروه و به‌نحوی ناهمگن توزیع شده است. انگارۀ ارائه شده در شکل(۱) نیز بیانگر تنوع‌ دانش و مفهوم‌سازی‌های فرهنگی میان تک‌‌تک اعضای گروه است. برای نمونه، یک واحد دارای عناصر A,D,E است و واحد دیگر عناصر C,D و واحد سوم تنها عنصر A را دربرمی‌گیرد. این تنوع‌ فردی در دانش مدل‎های فرهنگی می‌تواند به‌دلیل تفاوت‌های سنی، جنسی و نیز درجۀ تعامل بین اعضای شبکه باشد.
همچنین، این انگاره به‌طور واضح توجیه‌گر فهم مبهمی است که غالباً در ارتباط‌های روزمره شاهد آن هستیم و گاهی منشأ سوءتفاهم‌های طرفین محسوب می‌شود. در واقعیت افرادی که کم‌‌وبیش از یک الگوی معین استفاده می‌کنند ضرورتاً دارای مؤلفه‌های متداعی مشترکی از مدل فرهنگی مورد نظر نیستند. برای نمونه، موقعیتی را در نظر بگیرید که در آن فردی که از مدل فرهنگی X مؤلفه‌های A,B,C را در ذهن دارد و با فردی ارتباط برقرار می‌کند که از مدل فرهنگی X تنها مؤلفه‌های B,C,D را در ذهن دارد. اگرچه قسمت معینی از دانش این دو نفر با یکدیگر همپوشانی دارد و برخی عناصر بین آنها مشترک است(مثلB,C)، ولی برخی مؤلفه‌ها(مانند D,A) بین آنها مشترک نیستند و این امر در مکالمه می‌تواند به فهم مبهم یا ناقصی از یک پیام منجر شود.
باید خاطر نشان کرد که طبق نظر برخی از انسان‌شناسان شناختی(برای نمونه، کراننفلد ،۱۳۲:۲۰۰۸) هریک از افراد جامعه دارای بازنمودی درونی از مدل‎های فرهنگی هستند. البته این مدل‎ها به شکل انتزاعی به‌کار گرفته نمی‎شوند، بلکه به‌گونه‌ای ایده‌آل و آرمانی به افرادی انتزاعی نسبت داده می‎شوند و آنگاه می‌توان قضاوت کرد که هر فرد تا چه حد به این نمونۀ آرمانی شباهت دارد(البته منظور از آرمانی، کامل و بی‌نقص بودن نیست و شاید بتوان گفت که این مفهوم کراننفلد شباهت زیادی به نمونه آرمانی وبر داشته باشد که اگرچه وجودی خارجی ندارد ولی می‌تواند معیاری برای سنجش باشد). بنابر‌این، هریک از افراد جامعه، در ذهن خود نمونه‌ای آرمانی از مدل‎های فرهنگی دارند که معیاری برای قضاوت دربارۀ کنش‌ها و رفتارهای دیگران خواهد بود. درواقع، مدل‎های فرهنگی نوعی دانش‌ جمعی هستند؛ بدان معنا که بین اعضای یک گروه اجتماعی مشترکند و پایه‌ای برای تجربه‌های مشترک بین اعضای یک گروه محسوب می‌شوند.

منابع
جووّانی، بناردو و ویکتور دی‌مانک(۱۳۹۷)، مدل‌های فرهنگی پیدایش، روش‌ها و آزمون‌ها. ترجمه لیلا اردبیلی، تهران: پژوهشکده فرهنگ، هنر و ارتباطات.
شریفیان، فرزاد(۱۳۹۱). زبان‌شناسی فرهنگی. ترجمه لیلا اردبیلی، تهران: نشر نویسه پارسی.
Collins, R.(2004). Interaction Ritual Chains. Princeton: Princeton University Press.
D’Andrade, R. G., & Strauss, C. (Eds.). (1992(. Human Motives and Cultural Models. Cambridge: Cambridge University Press.
DiMaggio, P. (1997). “Culture and cognition”. Annual Review of Sociology, 23, 263–۸۷.
Geertz, C. (1973). “Thick description: Toward an interpretive theory of culture”. Chapter in Geertz, C. (Ed.). The Interpretation of cultures: Selected essays by, (pp.3-30). New York: Basic Books.
Shore, B. (1996). Culture in Mind: Cognition, Culture, and the Problem of Meaning. Oxford: Oxford University Press
Quinn, N. (2011). “The History of the Cultural Models School Reconsidered: A Paradigm Shift in Cognitive Anthropology”. Chapter in Kronenfeld, D. B (Ed.). A Companion to Cognitive Anthropology, (pp.30-46). Malden Mass: Blackwell (Wiley-Blackwell).
Quinn, N. (1996). “Research on shared task solutions”. Chapter in Strauss, C., & Quinn, N. (Eds.). A cognitive theory of cultural meaning, (pp.137-188). Cambridge University Press.

 

متن کامل به همراه پانویس ها و تصویر در فایل پیوست:

cultural models