میراند سوی شهر تبریز / جان چون شتر و بدن قلاده -مولوی
در سال ۲۰۲۲ در «کالج دیکنسون»(Dickinson College) پنسیلوانیا، پروژهی جذابی آغاز به کار نمود که کماکان ادامه دارد. در این پروژه، با عنوان کلی «نقشهنگاری دنیا در دوران قرون وسطی»(Cartographie Moyen Âge Mondial)[۱]، به بررسی نقشهها و روایتهای سفرهای قرون وسطایی از سال ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی پرداخته میشود و گزارشهای تاریخی باقی مانده با معیارهای انسانشناسی و قومشناسی امروزی بازخوانی میشوند. مثلاً در این پروژه، محققان میکوشند که بدانند چگونه روایتهای سفرهای قرون وسطایی، ایمان یا باورهای مذهبی را تقویت کرده یا به چالش کشیدهاند؛ یا اینکه مقولهی «ملیگرایی» (لابد با درک آنزمانی) در روایت جهانگردها چگونه پرداخت شده؛ یا در سویی دیگر، هویتهای جنسیتی و نژادی در سفرنامهها چگونه بازتاب یا تکثر یافتهاند.
مشهورترین چهرهی سفر در این دوران را که در این پروژه حاضر است، بیگمان میتوان «مارکو پولو» (Marco Polo) (۱۲۵۴-۱۳۲۴) دانست. او در سال ۱۲۷۱ به همراه پدر و عمویش، «نیکولو پولو» و «مافئو پولو»، از ونیز به سمت آسیا حرکت کرد و از مسیر جادهی ابریشم از ایران و آسیای میانه گذشت و در نهایت چین رسید. مارکوپولو ۱۷ سال به عنوان مشاور، در دربار «قوبیلایخان» (Kubilai Khan)، امپراتور مقتدر مغول، کار و زندگی کرد و تجربیاتش از فرهنگها، مردمان و سرزمینهای مختلف را به طور نامنظم ثبت هم کرده بود. کتاب «سفرنامهی مارکو پولو»، (Le Livre de Marco Polo) که مصدر نمودهای نظری مهمی در اروپا قلمداد میشود، ترکیبی از واقعیت و خیالپردازی و شاید دروغپردازیهای متداول است که علیرغم آن، تأثیر عمیقی بر شناخت اروپاییها از آسیا گذاشت و الهامبخش کاشفان دیگر جهان مانند «کریستف کلمب» شد. «مارکو پولو» در بازگشت به ونیز، دانش و تجربیات بیسابقهای از جهان شرق را با خود به همراه داشت که در جریانهای اجتماعی بعدی اروپا، ردّ آنها دیده میشود.
«مارکو پولو» پس از بازگشت از سفرهای طولانی خود به ونیز، به دلیل شرکت در درگیریهای نظامی بین «جمهوری ونیز» و «جمهوری جنوا» به زندان افتاد. به این ترتیب که او در سال ۱۲۹۷ میلادی، در نبرد دریایی بین دو جمهوری، به عنوان یکی از فرماندهان ناوگان ونیزیها، حاضر بود. در این نبرد، ونیزیها شکست خوردند و «مارکو پولو» به اسارت جنواییها درآمد. او به زندانی در جنوا منتقل شد و در آنجا دوران اسارت خود را گذراند. در همین دوره بود که داستانهای سفرهای خود به شرق، بهویژه چین را برای همبندیاش، «روستیچانو دا پیزا» تعریف میکرد. این فرد که نویسندهای چیرهدست بود، داستانهای مارکوپولو را به نگارش درآورد و کتاب «سفرنامهی مارکو پولو» (Le Livre de Marco Polo)[۲] به قلم اوست. «روستیچانو دا پیزا» نویسندهای اهل پیزا بود که به زبان فرانسوی مینوشت. او پیشتر، در حدود سالهای ۱۲۷۱، به دلیل نوشتن داستانهای شوالیهای و عاشقانه، از جمله «رمانهای میزگرد شاه آرتور» شهرت ادبی به سزایی داشت.
متن «سفرنامهی مارکو پولو»، بهسرعت به زبانهای مناطق مرکزی (فلورانسی، پیزایی) و شمالی (ونیزی، امیلیایی، لومباردی) ایتالیا و سپس به لاتین ترجمه شد.
«گوگلیلمو لیبری کارلو فردیناندو» (Guglielmo Libri Carlo Ferdinando) (۱۸۰۳-۱۸۶۹) ریاضیدان، مورخ علوم و کتابشناس ایتالیایی-فرانسوی، در مورد تدوین کتاب به فرانسه، توضیح موثقی داده است:
«نگارش فرانسوی کتاب «مارکو پولو» و سایر آثار نوشتهشده به زبان فرانسوی توسط ایتالیاییها [در قرن سیزدهم] نشان میدهد که در آن زمان، یعنی دورهای که تمامی زبانهای نئولاتین هنوز بهطور کامل از هم تفکیک نشده بودند، و تأثیر زبان پرووانسی بر احیای شعر ایتالیایی آشکار است، زبان ایتالیایی هنوز در سراسر ایتالیا گسترده نبود. حتی برخی شاعران ایتالیایی به زبان پرووانسی مینوشتند چرا که در آن زمان، ملتها[ی ایتالیا] نه زبان خود را تثبیت کرده بودند و نه مرزهایشان را.»[۳]
متنی که «روستیچانو دا پیزا» از صحبتهای دامنهدار «مارکو پولو» در زندان، طی مکالمه با او نوشت، از نظر املایی و دستور زبان فرانسوی ایرادات بسیاری داشت که در نسخ بعدی و نیز ترجمه به زبانهای ایتالیایی و لاتین بر طرف شدند.
«مارکو پولو»، بار اول در سال ۱۲۷۳ میلادی، در اوان راه، پس از رسیدن به اورشلیم و تهیهی روغن مقدس و پیش از رفتن به بخارا، به ارمنستان و بعد تبریز آمد و از این شهر دیدن کرد. او، در مسیر برگشت از چین نیز، در سال ۱۲۹۰ میلادی، پس از تحمل دشواریهای بسیار، به ایران رسید و به هنگام سلطنت «سلطان محمود غازان خان» وارد جزیرهی هرمز شد و در حدود سال ۱۲۹۲ میلادی برابر با ۶۹۴ قمری، برای بار دوم به تبریز گام گذاشت.
تبریز، در آن زمان یکی از مهمترین مراکز تجاری و فرهنگی منطقهی غرب آسیا بود و به دلیل موقعیت جغرافیاییش، در تبادلات تجاری میان شرق و غرب، نقش کلیدی داشت. «مارکو پولو» در سفرنامه، از تبریز بهعنوان شهری پررونق با بازارهای بزرگ و کالاهای ارزشمند، همچون ابریشم گیلان که از حاشیهی دریای مازندران به آنجا میرسید، یاد کرده است.
هر چند او جزئیات زیادی از سفر خود [به تبریز] را ننوشته، ولی به نظر میرسد که بیشتر بر جنبههای اقتصادی، مانند تجارت و مسیر عبور کالاهای خارجی در این شهر تمرکز داشته است. او تبریز را به دلیل داشتن مناسبات تجاری چندجانبه و بازار متمرکز و نیز به خاطر راستههای فروش پارچههای گرانقیمت ابریشمی و زربافت، شهری شگفتانگیز توصیف کرده است. شهری که پارچههایش را نگارگرها و رنگریزهای چیرهدست، چنان گونهگون میکنند که جامهی زنان و مردان از هم جداست و تنوع دارد و اغلب مردم، بهرهمند به نظر میرسند.
همچنین او به بازار سنگهای قیمتی با ارزش و شهرت تجاری بازار تبریز از این نظر اشاره میکند. از سویی دیگر، «مارکو پولو» به موقعیت جغرافیایی شهر، کوههای پیرامونی و موقعیت بینابینی آن در «عراق عجم» میپردازد که به گمان او همین موقعیت به تبریز اجازه میدهد که در تجارت و مراسلات کالاهای خارج از مرزهای فلات ایران موفق باشد.
بر حسب گزارش پروژهی «کالج دیکنسون»، «مارکو پولو» جدا از نقطهنظر تجاری، اینکه بازرگانان هندی و لاتینی در تبریز دیده میشوند، شهر را تحسین میکند، اما دیدگاه مشابهی نسبت به ساکنان آن ندارد. او مردم تبریز را بهعنوان «ترکیبی از افراد خوب و تعداد اندکی افراد بسیار خوب» توصیف میکند. بیشتر ساکنان تبریز شامل گرجیها، ایرانیان، ارمنیها، نسطوریها و یعقوبیها بودهاند. مردم شهر اغلب پیرو دین محمد (اسلام) بودهاند. «مارکو پولو»، عربها(ساراسنها)ی[۴] تبریز را بهعنوان افرادی «شرور و گناهکار» توصیف کرده و رفتار گناهکارانهی آنها را به قوانین مذهبیشان نسبت میدهد، زیرا به زعم او، در اعتقادات «ساراسنها»، گناه بهراحتی بخشیده میشود. او همچنین میگوید هرگونه بدی که «ساراسنها» در حق کسانی که قوانینشان را رعایت نمیکنند انجام دهند، نزد آنها مجاز است.
سپس «مارکو پولو» به صومعهای در تبریز اشاره میکند که به نام «قدیس بارصوما»[۵] خوانده شده و مشاهده میکند که راهبان آنجا، لباسی شبیه به سبک «کارملیتها»[۶] میپوشند. او راهبانی را میبیند که کمربندهای پشمی میبافند و آنها را بر روی محراب «قدیس بارصوما» قرار میدهند. راهبان این کمربندها را میان اشراف توزیع میکنند تا با گرم نگاه داشتن بدن، دردهای بدنی و کمر آنها را تسکین دهند.
بر اساس این توصیفات، به نظر میرسد «مارکوپولو» ضمن اینکه رونق بازار تبریز و تجارت و تبادلات آن را میستاید؛ امّا تفاوت زیست مذهبی مردم برایش معنیدار بوده و آن را برنمیتابیده است.
«مارکو پولو» نظرات تندی دربارهی شیوههای مذهبی اهالی شهر دارد. او قوانین مذهبی مردم تبریز را «توهینآمیز» میداند و دین آنها را به دلیل عدم مجازات «رفتارهای گناهکارانه» سرزنش میکند. در متن اشارهای به «گناهان» نشده ولی شاید منظور چنین است که آنچه امروز در علوم اجتماعی «رواداری» (Tolérance) تعریف میشود و حاصل تسامح و زیست چند فرهنگی است، در آن روزگار تبریز محسوس بوده که با نگاه متشرعانهی تاجر ونیزی سازگار نبوده است.
دیدگاه متعصبانهی «مارکوپولو» دربارهی شیوههای مذهبی اهالی تبریز نشان میدهد که او احتمالاً یک مؤمن کاتولیک یا دستکم واجد پسزمینهای مسیحی نزدیک به کاتولیسیسم بوده است. مارکوپولو در ونیز رشد کرده بود و ونیز جایی بود که مردم آنجا، برخلاف ایرانیان آنروزگار، میبایست از قوانین اخلاقی سختگیرانه پیروی میکردند و برای هرگونه رفتار غیراخلاقی، مطابق کدهای تعریف شده، مجازات وجود داشت.
با توجه به این توصیفات، میتوان نتیجه گرفت که مخاطبان اصلی روایت «مارکو پولو» کاتولیکها بودهاند. به همین دلیل در بسیاری از متنها، اصطلاحات مذهبی کاتولیک و درک عمومی اروپایی پیشفرض بوده است. همچنین میتوان گفت که او سعی داشت چیزهایی را که دیده بوده، با نوعی «شبیهسازی» تفسیر کند. بر این اساس، مشخص است که «مارکو پولو» موفقیت کلی تبریز را بر اساس سطح «تجارت و ثروت» آن و مقایسه با جایهای دیگر داوری کرده و با این حال، به نظر میرسد که تفاوتهای مذهبی و فرهنگی برایش قابل ملاحظه بوده است.
عکسهای بازار تبریز و نیز ویدیویی که پیوند آن را میگذارم، کار دوستم «سعید فرشباف» است که در کنار سایر تحفههایش از آن خطهی مفخر و دلافروز، برایم فرستاده است.
۲۰ ژانویهی ۲۰۲۵
پیوند ویدیوی «بازار تبریز»، کار «سعید فرشباف» در یوتیوب:
https://youtu.be/rfKFNwcCIao?si=Lxrzaw6w_ZJXQpPg
[۱] Mapping the Global Middle Ages
[۲] این کتاب عناوین دیگری به فرانسه و ایتالیایی و لاتین داشته است. از جمله: «توصیف جهان» (Le Deviserment du mond) یا «کتاب شگفتیها» (Le Livre des Merveilles) یا به ایتالیایی؛ «ایل میلیونه» (Il Milione). [«ایل میلیونه» به معنای «میلیون» است و به اغراقهایی و داستان پر آب و تابی اشاره دارد که در روایتهای «مارکو پولو» از آنها سخن گفته شده و تا مدتها لقب «خاندان پولو» در ونیز بوده است.]
[۳] Guglielmo Libri Carucci dalla Sommaja, Histoire des sciences mathématiques en Italie, tome 2, Paris, Renouard, 1838, p. 119 (en ligne [archive]).
[۴] واژهی «ساراسِن» (Saracen) در تاریخ و ادبیات قرون وسطی به گروهی از مردمان اشاره دارد که عمدتاً مسلمانان عرب یا مسلمانان خاورمیانه و شمال افریقا بودند. این واژه در اصل از زبان یونانی و لاتین گرفته شده و در دوران امپراتوری روم شرقی و سپس در اروپا بهکار میرفت. در متون مسیحی قرون وسطی، «ساراسِن» به عنوان یک اصطلاح عمومی، بهویژه در ارتباط با جنگهای صلیبی، برای مسلمانان استفاده میشد. امروزه این واژه دیگر استفاده نمیشود و جای آن را اصطلاحات دقیقتر و بدون بار منفی گرفتهاند.
[۵] «قدیس بارصوما» (Barṣawma) یکی از شخصیتهای برجسته و مقدس در تاریخ مسیحیت سریانی و کلیسای مشرق است. او در قرن چهارم میلادی میزیست و بهعنوان یکی از زاهدان، قدیسان و رهبران معنوی شناخته میشود. «بارصوما» به خاطر زندگی ریاضتکشانه، فعالیتهای مذهبی و دفاع از ایمان مسیحی در برابر چالشهای مختلف، نزد مومنین، احترام بسیار دارد.
[۶] «کارملیتها» (Carmelites) یکی از فرقههای مذهبی وابسته به کلیسای کاتولیک هستند که به زندگی زاهدانه، دعا و خدمت به دیگران شهرت یافتهاند. این فرقه در قرن ۱۲ میلادی در «کوه کارمل» (در فلسطین امروزی) بنیانگذاری شد و نام آن نیز از همین کوه گرفته شده است.