انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عکس فوری (۲۶۹): موقعیت گروتسک، موقعیت عادی، نگاهی به ماجرای «ماست‌پاشی»

پدیدۀ به آتش کشیدن کتاب‌های ممنوعه، پیشینۀ تاریخی طولانی دارد و جملۀ «این آغاز کار است، آنجا که کتاب‌ها را بسوزانند، روزی انسان‌ها را خواهند سوزاند» را هم به اراسموس (۱۴۶۶-۱۵۳۶) فیلسوف هلندی، نسبت داده‌اند و هم بیشتر به هاینریش هاینه (۱۷۹۷-۱۸۵۶) نویسندۀ آلمانی، پیش‌بینی هر دو نیز درست از آب درآمد. در جنگ‌های دینی اروپا و در فاشیسم آلمانی، هم کتاب‌ها را سوزاندند و هم انسان‌ها را. سرانجام هم کل جامعه، دست به خودکشی سیاسی – اجتماعی زد و تنها از خاکستر این جوامع سوخته بود که جهان نو زاده شد. امروز نیز که در کشور ما، واقعه‌ای به ظاهر ابلهانه و در واقعه فاجعه‌وار و گویای فروپاشی اجتماعی چون «ماست پاشیدن» در یک «مغازۀ بقالی» بر سر دو خانم «بد حجاب» پیش می‌‌آید، هرچند همۀ اجزای این خبر گویی یک شوخی مبتذل باشد که در یک برنامۀ پیش‌پا افتاده «دوربین مخفی» اجرا شده باشد، با واقعیتی سر و کار داریم که برغم محکومیت‌هایی که از هر سو، چه کسانی که خود مسئول دامن زدن به این اعمال‌اند و چه کسانی که همچون همیشه قربانیان خاموش آن‌ها هستند، انجام می‌گیرد، می‌شنویم، مسئله بسیار جدی‌تر از آن است که ممکن است پنداشته شود. برای نمونه اشاره‌هایی به گوش می‌رسد به اینکه همین روند است که «اگر جدی گرفته نشود» به «اسید پاشی» خواهد انجامید. اما، تفاوتی بسیار سخت نیز در اینجا وجود دارد، «ماست پاشی» را نه پیش از «اسید پاشی»، بلکه پس از آن و احتمالا به موازات آن شاهدیم و نه صرفا در قالب این عمل، بلکه در قالب هزاران کُنش روزمره، و نه فقط علیه گروه کوچکی از جامعه، بلکه علیه اکثریت آن؛ و برای این امر در زبان جامعه‌شناسی، واژه‌ای داریم‌: «آنومی» که در معنایی هم می‌توان آن را «فروپاشی اجتماعی» نامید. اغلب پرسش‌ها یا گزاره‌هایی که در این چند روز مطرح شده، این‌ها هستند: این نتیجۀ سیاست‌های نادرست مسئولان با پدیدۀ «حجاب اجباری» است، یا این نتیجۀ باز گذاشتن دست عناصر معروف به «خود سر» است، یا این نتیجه رواج و تشدید پدیدۀ از پیش موجود مردسالاری افسار‌گسیخته و زن‌ستیزی هر چه خشونت‌آمیزتر است و … اما بدون اینکه بدون بحثی عمیق‌تر، بتوانیم هیچ یک از این گزاره‌ها را رد کنیم یا بپذیریم، باید بگوییم این واقعه را باید گویای غالب شدن تقریبا کامل «امر گروتسک» (که معنی آن را به مفهوم «طنز سیاه» نزدیک دانسته‌اند) بر «امر اجتماعی» دانست. آنچه در اینجا به نوعی اهمیت ندارد، این است که چنین «رخدادی» برنامه‌ریزی شده بوده یا «تصادفی»؛ اینکه اینجا شاهد شکلی تقلیل‌یافته از خشونت «اسید پاشی» بوده‌ایم یا نشانه‌ای از آنکه در قدم بعدی «اسید‌پاشی» و شاید حتی «آدم‌کشی» صورت بگیرد؛ یا حتی اینکه در اینجا «هدف» از میان بردن «بدحجابی» مطرح بوده یا صرفا «وسیله»‌ای برای ایجاد رعب و وحشت و یا حتی یک واکنش عصبی کنترل ناشده. می‌گوییم «اهمیت ندارد» اما اضافه می‌کنیم «به نوعی»، زیرا وقتی جامعه‌ای در این حد سقوط کند که در آن گویی تقریبا همۀ افراد دائما به جای روابط اجتماعی و ثبات و تعادل لازم برای زیستن با هم در قالب امور اجتماعی، این روابط را در غالب یک بازی عصبی هولناک، تحمل‌ناپذیر و «گروتسک» تجربه کنند، نومیدی بیشتر از آنکه به انفعال بینجامد به خشونتی هراسناک و پنهان تبدیل می‌شود که به صورت روزمره و حتی لحظه به لحظه افزایش یافته و هر چه بیشتر غیر‌قابل کنترل است و این نامی ندارد جز فروپاشی اجتماعی سراسری. از این روست که می‌گوییم فروپاشی هم به وسیله تبدیل شده تا به گروتسک برسیم و هم به هدفی که از آن پیشتر رفته شده است. حالتی که برخی آن را با واژۀ «بهُت‌زدگی» توصیف می‌کنند و از خود می‌پرسند: نمی‌دانیم باید بخندیم یا بگرییم؟ خطر بزرگ در آن است که به رغم همۀ نظرات و نظریه‌هایی که بدهیم یا ندهیم، چنین شرایطی به هر «چیزی» می‌توانند ختم شوند و پیش‌بینی ناپذیرند، اما تنها یک واقعیت را تقریبا به طور قاطع می‌توان دربارۀ‌ آن‌ها گفت: اینکه حتی در کوتاه‌مدت نیز قابل دوام، نیستند و هر روز هزینه‌های سنگین‌تر و حتی جبران ناپذیری را به جامعه تحمیل می‌کنند که هیچ جامعه‌ای را توان مقابله با آن‌ها نیست. بنابراین توصیۀ ما به همۀ کسانی که فکر می‌کنند می‌توانند یا باید تدبیری برای خروج از این وضعیت بیندیشند آن است که در این کار شتاب کنند.