انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیاست مرگ در ایران معاصر

آرامستان بهشت زهرا (س) به مثابه یک جامعه زنده

 

مقدمه: پرسش از سازمان شدن گورستان

وقتی به سایت بهشت زهرا نگاه میکنیم، چند پدیده کلیدی را می توان در آن دید: یکی آنکه در بالای صحفه اول این سایت نوشته شده “سازمان بهشت زهرا (س)” و نکته مهمتر که کمتر هم مورد توجه قرار گرفته آنست که بهشت زهرا یک شهردار دارد. به نظرم میرسد که این دو مفهوم میتواند مدخلی برای فهم تاریخ معاصر ایران از دریچه تحولات بهشت زهرا به مثابه گورستان اصلی کلانشهر تهران باشند. زیرا پرسشی که می توان مطرح کرد آنست که چرا و چگونه چنین مفاهیمی برای یک گورستانی که بطور سنتی محل تدفین اموات است، اطلاق شده و امروزه ما آنها را بدون ابهام و بطور طبیعی می شنویم و برای ما نیز معنادار هستند. به همین سبب میتوان دو پرسش محوری را برای فهم جامعه معاصر ایرانی از منظر بهشت زهر مطرح کرد: طی چه شرایط اجتماعی- تاریخی ای بهشت زهرا به یک سازمان انحصار تدفین در کلانشهر تهران بدل شد؟ و طی چه شرایط اجتماعی – تاریخی ای بهشت زهرا به موقعیتی رسید که برای آن شهردار انتخاب شد؟ به عبارت دیگر چرا بهشت زهرا همانند بسیاری از مناطق بیست و دوگانه تهران، دارای شهردار است.

پاسخ به این دو پرسش مستلزم نگاهی جامع به مساله مرگ و گورستان درتهران معاصر است، به گونه ای که بتوان ریشه های تاریخی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ظهور دو پدیده ای که در ابتدای مطلب بدانها اشاره شد را ترسیم کرد. اینکه چرا گورستان به سازمان بدل شد و مهمتر از همه اینکه چرا گورستان بهشت زهرا به موقعیت دست یافت که دارای شهردار شد.

 

 

نگاهی به مرگ در جامعه انسانی؛ تفکیک حریم مردگان از زندگان

مساله مرگ در جامعه انسانی، یکی از مهمترین  کهن ترین مسائلی است که نقشی کانونی در حیات فردی و اجتماعی انسانها داشته است. محوریت مرگ در جامعه و فرهنگ به گونه است که می توان تاریخ و فرهنگ یک جامعه را از دریچه مقوله مرگ مورد بازخوانی قرار داد. به همین سبب می توان مرگ را مدخلی برای فهم تاریخ اجتماعی و فرهنگی مردم و ملتها قرار داد. میتوان مساله مرگ در یک جامعه را از چندین منظر به بحث گذاشت: درک جامعه از مرگ و گونه شناسی انواع مردن و فرآیندهای مرگ در یک جامعه، تا نهادهای مرگ و مکانیسم های اجتماعی مهار و کنترل مرگ در یک جامعه.

مساله اصلی آنست که در تاریخ بشر مرگ چگونه مدیریت و کنترل می شده است. اصولا در تاریخ فرهنگ بشری، یکی از مهمترین نکات، تفکیک قلمرو مردگان از زندگان است. به همین سبب همیشه محل های تدفین، محل هایی مجزا و گاه بیرون شهر و روستا و در محیط های دورافتاده بوده است. به همین سبب تفکیک فیزیکی و فرهنگی میان قلمرو مردگان و زندگان یکی از خصایص عام همه فرهنگ ها بوده است. حتی در نظام های اساطیری همه فرهنگ ها میتوان ردپای این تفکیک را دید، به گونه این که رابطه قلمرو  مردگان و زندگان را به ویژگی هایی برشمرد از جمله اینکه قلمرو مردگان در زیر زمین، غیرقابل دسترس، و دارای ابعاد جادویی و قدسی آن است؛ و مهمتر از ممنوع بودن اختلاط میان قلمرو مردگان و زندگان برای عموم مردم است، برای همین همیشه مردگان را بیرون از محل سکونت زنده ها دفن میکردند. اما تحولی مهم در تاریخ اجتماعی دوره یکجانشینی رخ میدهد اینکه قلمرو مردگان به دلایلی وارد سرزمین زندگان میشود و مردگان در درون فضاها و مکان های زندگان (البته با حصارهای مختلفی) دفن میشوند. این موضوع با تدفین قدیسین در درون شهر شروع میشود وتدفین آنها بهانه ای میشود که گورستان ها به نزدیکی محل زندگی زندگان منتقل شوند در حالیکه به طور سنتی و در دوره های باستانی، محل تدفین در مکان های دور از محل سکونت بود. اما تدفین قدیسین در مکان های مقدس منجر به توسعه این مکان ها و مهمتر از همه شکل گیری قلمروی در میان مکان و محیط زندگی برای تدفین شد. از این مقطع بود که تدفین در نزدیکی زنده ها به یک سنت بدل شد. گزارشهای موجود نشان دهنده آن هستند که این پدیده عمدتا در سنتهای ادیان بزرگ و مهمتر از همه در قلمرو شهرهای بزرگ و محیط زندگی قدیسان بزرگ رخ داده است و از آنجا شروع شده است. در نتیجه همین مساله است که محلهای مقدس به محیطی بریا تدفین هم بدل شدند. نمونه مهم آن گورستان هایی است که حول یک بارگاه یا یک کلیسا و… شکل گرفته است. اما ورود مردها به قلمرو زنده ها، وتدفین آنها در همسایگی مرده ها، منجر به اتفاقی هم شد: آیین ها و سنت ها و مراسم زنده ها به این محیط های تدفین هم منتقل شد. در نتیجه گورستانهای مقدس به تدریج صرفا به مکانی برای جشن ها و آیین های مختلف فرهنگی هم بدل شدند، زیرا آنها صرفا با تدفین سرو کار نداشتند، بلکه در آنها زنده ها و در ایام آیینی خاص برای زیارت و جشن های دینی و… حضور داشتند. اوج این مساله را می توان در بارگاه های مقدس در فرهنگ ایرانی دید، علی رغم اینکه آنها به تعبیری همان گورستان ها هستند، در عمل زیارتگاه، محل برگزاری مراسم مذهبی ، و حتی محل شروع زندگی (مراسم عقدو…) هم هستند. این اختلاط بیش از همه ریشه در یک نیروی قدسی و یک بدن مطهر داشته و دارند. گورستان دیگر محل مردگان نبود، بلکه گورستان ملجا و گاه محل فراغت هم شد. اما در همه این تحولات این تحولات همراه بود تا تحول نام گورستان، زیرا اگر بارگاهی بواسطه تدفین قدیس بزرگی در درون شهر، فضایی برای تدفین سایر مرده ها ایجاد میکرد، هیچگاه مردم شهر آنجا را یک گورستان خطاب نمی کردند، بلکه حتی موقعی که می رفتند مرده ای را دفت کنند، میگفتند میرویم در امام زاده دفنش کنیم. به نظر میرسد این تحول در تاریخ مرگ و تدفین، بخشی از اختلاط قلمرو زندگان و مردگان ذیل بارگاه های مقدس و در کنار بدن های قدیسین بود.

 

نهاد یا سازمان مرگ در ایران

برای اینکه بهتر بتوان مساله مرگ در ایران معاصر و بالاخص کلانشهر تهران را فهمید، علاوه بر نکته فوق، باید یک تحول مفهومی در ساز و کار اجتماعی مدیریت مرگ را هم در نظر گرفت: اینکه این ساز و کار از شکلی محلی و شخصی به شکلی فراگیر، غیرشخصی و به عبارت دقیقتر، به صورت یک نهاد و سازمان در آمد. شکل گیری نهاد مرگ یا به عبارت بهتر سازمان مرگ و تدفین یکی از مهمترین تحولات جامعه بشری است که در جهان جدید و بواسطه مختصات مدرنیته، صورت بندی خاصی پیدا کرد. مرگ در تاریخ تحولاتش از یک سرنوشت محتوم فردی به یک مقوله شدیدا اجتماعی تبدیل شد که دغدغه آن کنترل؛ مدیریت و سازماندهی پدیده مرگ، بدن مرده، و آیین های سوگواران است. در این باره منابع علمی متعددی سعی کرده اند تاریخ اجتماعی و سیاسی مرگ را شرح دهند. اما نکته مشترکی در آنها هست آنست که مرگ به واسطه تبدیل شدن به یک نهاد بزرگ و مهمتر از همه تغییر شکل های جامعه از صورت بندی های کوچک روستایی و عشایری یا حتی شهرهای کوچک، به صورت بندی های کلانشهری، زمینه ای را فراهم کرد که نهاد مرگ شامل مجموعه ای تخصصی شده از انواع سازمان یا خرده نهاد دیگر باشد.

در نگاهی جامعه شناختی، نَهاد یا نهاد اجتماعی که در مواردی مؤسسه یا سازمان اجتماعی نیز نامیده شده‌است یکی از ساختارهای اجتماعی است. نهادها، ساختارها و سازوکارهای نظم و همکاری هستند که رفتار گروه‌های انسانی را در اجتماعات معین راهبری می‌کنند. نهادها، از طریق اهداف و پایداری اجتماعی و زندگی‌ها و مقاصد افراد انسانی بازشناسی می‌شوند و با ساختن و تقویت قواعد، رفتار افراد را در مناسبات اجتماعی هدایت می‌کنند. واژه «نهاد» معمولاً برای اشاره به آداب و رسوم و الگوهای رفتاری ای که برای جامعه و همچنین سازمان‌های رسمی خاص دولتی و خدمات عمومی اهمیت دارد، به کار می‌رود. نهادها، به عنوان ساختارها و سازوکارهای نظم اجتماعی، درمیان افراد جامعه، یکی از اصلی‌ترین موضوعات مطالعه در علوم اجتماعی و اقتصاد به‌شمار می‌آیند. نهادها در رشته حقوق، دغدغه اصلی و در مقرراتگذاری‌های سیاسی و تقویت روابط اجتماعی سازوکار رسمی به حساب می‌آیند. ایجاد و تحول نهادها یک موضوع اصلی در تاریخ نیز محسوب می‌گردد.

طبق این تعریف، نهادها برای ایجاد نظم، اعمال آن و مدریت آن شکل گرفته اند تا بتوانند رفتار گروه های انسانی را در بخش های مختلف زندگی شان سازماندهی کنند. این رو جامعه مجموعه ای از نهادها در نظر گرفته میشود. با توسعه و گسترش جامعه انسانی و بزرگتر شدن آن ما شاهد رشد و توسعه تقسیم اجتماعی کار و شکلگیری تخصصی تر نهادهای اجتماعی برای امور و ابعاد مختلف زندگی هستیم.

 

تجدد ایرانی و تولد بهشت زهرا

در ایران معاصر و بواسطه توسعه تجدد ایرانی در عصر پهلوی بود که این نهادی شدن مرگ از شکل محلی و سنتی (در قالب گورستان های محلی و مرگ در خانه و تدفین به وسیله آشنایان و…) به یک شکل فراگیر و عمومی (در قالب گورستان های مرکزی و مرگ در بیمارستان و تدفین به وسیله کارگزاران مربوطه ) تحول پیدا کرد. و سه مساله به هم پیوسته (مردن، تدفین و سوگواران) مبنای اصلی سازمانی و نهادی شدن مرگ  و شکل گیری نهادها وسازمان های فرعی مربوط به آن بودند.به همین دلیل مرگ صرفا در گورستان خلاصه نشد، بلکه مساله مردن در بیمارستان و زیر نظر پزشک معنا دار شد و نهاد پزشکی بود که گواهی فوت را صادر میکرد تا مرگ مشروعیت و وجه قانونی پیدا کند. در کنار آن نهادهایی برای تدفین مرده (گورستان ها و بخش های تخصصی آن برای غسل و …) شکل گرفتند و در نهایت نهادهایی برای سوگواران برای برگزاری آیین های سوگواری تاسیس شدند و همه اینها هرچه بیشتر در فرآیند تخصصی شدن سازمان مرگ خودشان را نشان دادند. به همین دلیل بطور خلاص می توان در ایران معاصر چند فرآیند محوری موثر بر فرآیند مردن، تدفین و سوگواری را برشمرد: توسعه شهرنشینی و شکل گیری کلانشهرها، رشد موقعیت و محوریت پایتخت بودن تهران،  تاسیس نهادهای مدرن و رشد تقسیم اجتماعی کار ، رشد بورکراسی و بوروکراتیک شدن امور (یعنی غیرشخصی و عمومی شدن و قاعده مندی و قانون گذاری فراگیر برای امور)، الگوی تمرکزگرایانه در قدرت که همه امور محلی را به سمت ادغام واستحاله در یک امر عام به نام امر ملی هدایت می کرد و در نتیجه تمام منابع نیز در مرکز اصلی یعنی تهران متمرکز شدند. سیاست شهری تمرکزگرایانه، منجر به آن شد مدلهای محلی مدیریت حیات شهری حول مراکز متمرکز مدرن تمرکز پیدا کنند، در نتجیه قبرستان های محلی بطور خاص، در الگوی مرکزی قبرستان بزرگ تهران ساماندهی شد. این روند بعدها در همه شهرهای ایران تکرار شد و گورستان های محلی جایشان را به گورستان مرکزی و واحد شهردادند. همه اینها بخشی از فرآیندتاسیس نهادها و سازمان های مربوط به مرگ در ایران مدرن بودند.

این روند یعنی تجدد ایرانی و ایران مدرن منجر به شکل گیری نهادهای مدرن مدیریت مرگ در جامعه ایرانی شد. آنچه که تاکنون آمد، مقدمه پیدایش مفهوم سازمان بهشت زهرا بود. بهشت زهرا حسب آنچه که مختصرا در بالا توضیح داده شد، بخشی از فرآیند تمرکزگرایی و تقسیم اجتماعی کار و تاسیس نهاهای مدرن در ایران و تهران بود. به همین دلیل بهشت زهرا مولود فرآیندهایی است که کلانشهر تهران را ایجاد کردند. فرایندهایی که از یکسو قدرت سیاست حاکم برای کنترل و دستکاری جامعه را افزایش داده بودند و از سوی دیگر روند توسعه شهر تهران بواسطه مهاجرت مستلزم کنترل متمرکز آن و حذف صورت بندی های محلی مدیریت شهر (خارج از کنترل نهادهای مرکزی و متمرکز) بود. همه اینها سازمان مرگ یا نهاد مرگ را ذیل ایده گورستان ایجاد کرد. به همین دلیل بهشت زهرا، ابتدا به عنوان آرامستان مرکزی تهران (پایتخت و کلانشهر بزرگ ایرانی) تاسیس شد. این فرآیند یکباره نبود، بلکه بواسطه مراحل مختلف رشد کمی و کیفی شهر تهران در چندین مرحله شکل گرفته و توسعه یافته است. طبق گزارش سازمان بهشت زهرا درباره تاریخچه خودش “اولین تلاشها برای طراحی، اجرا و احداث گورستانی به نام بهشت زهرا ( سلام الله علیها) با هدف پایان دادن به موضوع تعدد گورستانها در سطح شهر تهران در سال ۱۳۴۵ انجام گرفت. در این تصمیم گیریها که با حضور شهردار وقت تهران و معاونین و رؤسای سازمان گورستانهای پایتخت انجام پذیرفت قطعه زمینی در مسیر مورد احترام تهران – قم با مساحت ۳۱۴ هکتار به این موضوع اختصاص یافته و برای فعالیتهای عمرانی و فضای سبز نیز بلافاصله اقدام گردید. بهشت زهرا ( سلام الله علیها)در سال ۱۳۴۹ آماده گردید ولی در ابتدا به علت وجود گورستانهای متعدد فعال در محله های تهران با عدم اقبال عمومی جهت دفن اموات مواجه و سرانجام با دفن اولین متوفی بنام مرحوم محمدتقی خیال در قطعه ۱ ردیف ۱ شماره ۱ که به خانواده ای ارتشی و متنفذ متعلق بود، رسماً مورد بهره برداری قرار گرفت. از آن روز تا به امروز افزون بر ۴۰ سال می گذرد و بهشت زهرا (س)در زمینی به مساحت ۳۱۴ هکتار در سال ۱۳۴۹ با رعایت مصالح شهرنشینی نوین پی ریزی شد، به سبب رشد روز افزون جمعیت و توسعه بی رویه شهر تهران و به تبع آن افزایش روند مرگ ومیر تا بهمن ماه ۱۳۷۶ دوام آورد و مدیران وقت سازمان نیز خرید و تملک ۱۱۰ هکتار زمینهای قسمت شمال و شمال شرقی را در دستور کار خود قرار داده و پس از الحاق آن گورستان شهر در بخش شمالی توسعه یافت. بخش توسعه شماره ۱ که در سال ۱۳۷۶ آغاز شد نیز در سال ۱۳۸۷ روزهای پایانی خود را گذرانده و مدیران سازمان با تلاش فراوان و نهایتاً کسب موافقت مسئولین شهرداری های محلی توانستند زمینهای خریداری شده در قسمت شرقی به وسعت ۱۶۰ هکتار را به عنوان بخش توسعه شماره ۲ در نظر گرفته و از ابتدای مرداد ماه ۱۳۸۸ امر دفن روزانه شهر تهران در این قسمت آغاز شده است.”[۱]

البته یک نکته در نام این آرامستان هست، بهشت زهرا (س). در گزارشی تصویری از افتتاح آن نیز حضور چند روحانی بلند پایه در کنار مقامات شهرداری وقت تهران دیده میشود. مساله مرگ در ایران یکی از محل نزاع های اقتدار نهاد سنتی دین و نهاد های مدرن است. البته در نهایت یک مصالحه و نوعی توافق نانوشته برای همکاری در این دو نهاد شکل گرفته است. اما در کل، مدیریت سیاسی مرگ، ذیل نهاد سیاست تعریف شده است و دین در نهایت مساله توجیه شرعی و اخلاقی مرگ (مردن، تدفین و سوگواری) را برعهده گرفته است. اما این پیوند خودش را در نام این آرامستان، یعنی بهشت زهرا نشان داده است. دقیقا همین پیوند است که در فضای انقلاب اسلامی زمینه تحول بعدی را فراهم میکند. که در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت.

در مجموع می توان گفت سازمانی شدن مرگ، بخشی از فرآیند بوروکراتیک شدن مرگ و اصولا بوروکراتیک شدن امور زندگی در یک جامعه است. البته با این تفاوت که معمولا بوروکراتیک شدن مرگ، نسبتا دیرتر از سایر وجوه زندگی روزمره شکل میگرد، و آیین های مرگ بخشی از هسته سخت فرهنگ هستند که دیرتر تن به تغییر می دهند. نکته اصلی آنست که نهاد گورستان بریا تدفین مرده ها شکل گرفته، یعنی فضایی متمایز و با کارکرد محوری یادبود در گذشتگان تاسیس میشود تا مکانیسمی برای کنترل و هدایت مساله مرگ در جامعه (مردن، تدفین و سوگواری) باشد. اصولا مرکزی شدن مساله مرکز، بخشی از تلاش نهاد قدرت برای انحصار قابلیت و قدرت تعریف امور مهم جامعه است. وقتی مرگ در یکجا متمرکز شود و تدفین مستلزم مجوزهای خاص خودش باشد، همه اینها بخشی از مکانیسم های اعمال قدرت و کسب مشروعیت برای نهاد قدرت مرکزی یعنی نهاد سیاسی هستند.

 

از شهر مردگان تا شهر زندگان: شهرداری حرم

 

اما نکته اصلی در تحول تاریخی مساله مرگ در ایران پس از تاسیس نهاد گورستان و نهادهای مربوط به آن (بیمارستان ونهادپزشکی، اداره ثبت و اسناد، سازمان ها و نهادهای مربوط به امور خدماتی برای سوگواری و…)، پدیده شهردار حرم است. حرم مطهر بخشی از آرمستان بهشت زهرا است. اصولا شهرداری متعلق به جایی است که در آن زندگی جریان دارد و اموری را سامان میدهد که مقوم جامعه و انجام امور ضروری برای بقای آن است. در لعت نامه دهخدا ذیل شهرداری اینگونه توضیح داده شده است: ” شهرداری. [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای وظیفه می پردازد، و آن از ادارات وزارت کشور محسوب میگردد. (از فرهنگ فارسی معین ). فرهنگستان این لغت را بجای بلدیه برگزیده است.
– شهرداری تهران ؛ پس از اعلام مشروطیت در سال ۱۳۲۵هَ. ق. قانون بلدیه بتصویب مجلس شورای ملی رسید. برطبق قانون مزبور حفظ منابع شهر در ایفای حوایج اهالی و آذوقه ٔ شهر و نظافت و روشنایی و تقسیم آب بعهده ٔبلدیه واگذار شد و عوارض شهرداری بتدریج وضع گردید.با این وضع شهرداری تهران از سال ۱۳۰۰ هَ. ش. شروع بساختمان محلی کرد در شمال میدان سپه .”[۲]. طبق ماده ۱ قانون شهرداری ها ، در هر محل که جمعیت آن حداقل به پنج هزار نفر برسد ، باید شهرداری تشکیل شود. شهرداری ، سازمانی عمومی و غیر دولتی (وبه عنوان جزئی از مدیریت کلان شهری) است که بر طبق اصل عدم تمرکز اداری و به منظور اداره امور محلی از قبیل عمران و آبادی ، بهداشت شهر و رفاه ساکنان تأسیس می شود. شهرداری نوعی سیستم اداره شهر است که دارای شخصیت حقوقی بوده ( ماده ۳ قانون شهرداری ها) و از دو واحد به نام شورای شهر و اداره شهرداری تشکیل شده است. در همه این تعاریف، شهرداری جایی است که باید رتق و فتق امور جامعه انجام شود و زندگی زندگان در آن ساماندهی شود(حتی شهرداری ها که امروزه متولی اصلی آرامستان ها هستند، با هدف مدیریت زندگی زندگان، این آرمستان ها را تاسیس و مدیریت می کنند. در هیچ تعریف از شهرداری، قلمرو مرگ، محور اصلی تعریف نیست لذا این پرسش مطرح است که چرا و چگونه در جامعه ایرانی امکان تولد یک مفهوم جدید از شهرداری ظهور پیدا کرده است، شهرداری حرم.

 

اما تحول دوم، یعنی شهردار حرم (بخشی از فعالیت ها و تقسیم کار سازمان بهشت زهرا که امروز نیز شخصی عهده دار این منصب است)، بسیار مهم است. اینکه چرا و چگونه بهشت زهرا به موقعیتی دست یافت که نیازمند شهردار بودن شد، بسیار مهم است. به طور کلی می توان گفت فهم این نکته مستلزم فهم سیاست مرگ و گونه شناسی های آن در ساختار سیاسی ایران در نیم قرن اخیر است. در فرآیند انقلاب، در نیروهای اسلامی انقلابی، پدیده ای به نام شهید و شهادت شکل گرفت. نوعی مرگ مقدس و نوعی مرده مقدس. در ابتدای این بحث توضیح دادم که تدفین قدیسان یکی از پیش شرطهای اصلی ورود گورستان به فضاهای شهری و پیوند یافتن آن با حیات جامعه و بخشی از زندگی جاری مردم  بود (اوج آن در بارگاه ها و نقش آن در آیین های عمومی جامعه و حتی اوقات فراغت آنها دیده میشود). اما سلسله ای حوادث بعدی این بذر اولیه را به شیوه خاصی رشد داد: حادثه اول، تدفین شهدای انقلاب در بهشت زهرا بود (البته این طبیعی بود زیرا همه تدفین ها در آن زمان تا کنون، صرفا در بهشت زهرا مجاز هستند)، رویداد دوم، بازگشت امام به ایران و سخنرانی کلیدی ایشان در بهشت زهرا و اعلام حکومت انقلابی بود. زیرا انقلاب برای مشروعیت بخشی به خودش و مشروعیت زدایی از حکومت پهلوی، از تقدس شهدا به نفع خودش استفاده کرد. این ترکیب سیاست، انقلاب، شهدا در بهش زهرا آن به یک نکته کانونی در تاریخ انقلاب بدل کرد. اینکه چرا اولین سخنرانی امام در بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا بود، خودش اهمیت و محوریت این بحث را نشان میدهد. رویداد سوم، جنگ ایران و عراق و حوادث و ترورهای داخلی در دهه اول انقلاب بود، که مجموعه از نیروهای وفادار انقلابی را به شهادت رساند و در نتیجه بهشت زهرا محل اصلی تدفین این بزرگان شد. به عبارت دیگر بهشت زهرا به یک سرزمین شهیدان بدل شد. در کنار این تحول، مساله شهادت و آیین های سوگواری برای شهیدان (از شهدای کربلا تا شهدای جنگ) بخشی کانونی به نهاد دین پساانقلابی شد. لذا شهادت به یک نکاد کلیدی محوری برای مشروعیت نظام انقلابی بدل شد و شهیدان شاهد و گواهی حقانیت این نظام شدند. تا ایننقطه، آیین های خاصی برای تکریم شهدا و تدفین آنها در بهشت زهرا شکل گرفت . اما رویداد بسیار کلیدی و محوری در بهشت زهرا، رحلت امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی، و تدفین پیکر مطهر ایشان در بهشت زهرا بود. بهشت زهرا به مقدس ترین نقطه پساانقلابی بدل شد، زیرا رهبر انقلاب، یعنی دال برتر این انقلاب و رهبر کاریزماتیک بی بدیل در جامعه ایرانی در این مکان به خاک سپرده شد. همه اینها بهشت زهرا را به یک حامل بزرگ نمادهای مقدس (قدیسان، یعنی امام راحل و شهدا) بدل کردند. اما هنوز این ها کفایت لازم برای تبدیل بهشت زهرا به یک حوزه شهرداری را نداشت. شهرداری نهاد مدیریت جامعه زندگان است. آنچه که از خلال تحولات بهشت زهرا در جریان انقلاب رخ داده بود، صرفا تدفین شهدا و امام راحل در آنجا نبود، زیرا این فرآیند کفایت لازم برای برای استحاله معنایی آرامستان به بنایی زنده در حیات شهری تهران را نداشت.

تا اینجای کار طی جریان انقلاب ، مفهوم شهید و شهادت بسیار برجسته شد، در تهران هم محل اصلی تدفین شهدا، در بهشت زهرا بود. چه چیزی این مقوله را به سطحی برکشید که میتوان گفت مرگ شهادت گونه را به یک امر زنده در سیاست کلان (هم برای کسب مشروعیت و هم برای اعمال قدرت و هم برای کنترل جامعه ) بدل کرد. این مساله بواسطه مجموعه از مکانیسم هایی رخ داد که شهید را به موقعیت کانونی سیاست و جامعه ایرانی بدل کرد. مکانیسم هایی که میتوان آنها را اینگونه برشمرد: ۱- محوریت یافتن آیین های سوگواری شهدا و قدیسین با اتکا به الگوی بنیادی همه آنها در سوگواری عاشورایی، ۲-  محوریت یافتن شهادت در ایدئولوژی انقلاب که آن را نیروی حیات بخش و مشروعیت بخش به این انقلاب تبدیل کرد. ۳- محوریت یافتن تدفین شهدای انقلاب در بهشت زهرا؛ ۴- محوریت یافتن آیین های سیاسی بزرگداشت شهدای انقلابی (ازجمله شهدای هفت تیر)، ۵- محوریت یافتن بارگاه امام در بناهای مقدس و سیاسی نظام انقلابی و در نتیجه محوریت یافتن مراسم سالانه ارتحال امام در فرهنگ و اندیشه انقلابی وایدئولوژی سیاسی نظام سیاسی. در کنار اینها اتفاقاتی هم در موقعیت مقوله شهید در جامعه ایرانی افتاد که آن را به فراتر از آرامستان ها و بهشت زهراهای کشور برد: پدیده تدفین شهدای گمنام، که اصولا تدفین را نه در حوزه ای خاص، بلکه به همه عرصه های عمومی و مهم و نمادین شهر تسری داد. شهدای گمنام، بخشی کلیدی از تبدیل شهدا و قدیسین انقلابی به حیات شهری و اجتماعی و فرهنگی سیاست در ایران بود. آنها دیگر در آرامستان ها به خاک سپرده نمی شدند، آنها در شهر و نقاط کانونی به خاک سپرده میشدند که هم بتوانند حیات و زنده بودن متبرک خودشان را به جامعه تسری بدهند و هم اینکه نمادی از اندیشه و ایدئولوژی انقلابی باشند. آنها نمادی بودند از یک مفهوم زنده و زندگی بخش و مشورعیت بخش به نظام. برای همین آنها در آرامستان که در کنه خودش یک بنای یادبودی برای درگذشتگان است، به خاک سپرده نشدند، بلکه در شهر و زنده ترین بخش های جامعه به خاک سپرده شدند. به همین دلیل آنها تداوم اندیشه مرگ در جامعه نبودند، بلکه آنها به این دلیل در میان مکان های عمومی دفن شدند که خودشان هم زنده محسوب میشدند. در نگاه اندیشه انقلابی آنها درگذشته نبودند، بلکه آنها نمادهای زنده ای هستند که هم زندگی دارند و هم نقشی کلیدی در تداوم نظم امور و سامان زندگی زندگان دارند. شهیدان و قدیسان انقلابی، بخشی جدایی ناپذیر از حیات یان نظام محسوب میشدند. به همین دلیل به تدریج بهشت زهرا دو ساحت پیدا کرد: آنجایی که گورستان و آرامستان مردگان است، و آنجایی که قدیسان وشهدای انقلابی در آن دفن هستند. (شهدایی که گروهی از آنها در میانه شهر و در عمومی ترین مکان ها بودند).به تدریج از نظر سیاسی بخش دوم بهشت زهرا اهمیت پیدا کرد.لذا برای نظام سیاسی، بهشت زهرای دوم مهم بود و نقش اصلی داشت. آنجا گورستان نبود، آنجا بخشی از پیکرده زنده سیاست در ایران بود. که آیین های کلیدی ای که نقشی محوری در نمایش مشروعیت سیاسی و اعمال سیاست در ایران هستند در آنجا انجام میشوند. به همین دلیل بهشت زهرا دوم، یعنی تبدیل این آرامستان به یک نهاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بزرگ، و به عبارتی تبدیل آن به نهاد زنده و جاری در جامعه ایرانی. بهشت زهرا یکی از منابع اصلی حیات ایدئولوژی انقلابی نظام است. طبق گزارش سایت سازمان بهشت زهرای این فعالیت ها و آیینهای کلیدی سیاسی و انقلابی و مذهبی عبارتند از ترتیبات‌ لازم‌ جهت‌ انجام‌ امور شرعی‌ و عرفی‌ متوفای‌ شهر تهران‌(کفن و دفن) وظیفه‌ سازمانی‌ و ذاتی بهشت‌ زهرا«س‌» است‌. اما از آنجاییکه‌ بهشت‌ زهرا(س‌) در سال های اخیر از سازمانی صرفا خدماتی به یک‌ سازمان‌ اجتماعی‌،فرهنگی تبدیل شده است وظایف دیگری را نیز دارد که از مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

  • وجود مراسم‌ مختلف‌ ملی‌ و مذهبی.
  • یادواره‌های‌ شهیدان‌ انقلاب‌ اسلامی.
  • مراسم‌ غبارروبی‌ و عطرافشانی‌ مزارشهدا.
  • مراسم‌ سالگرد ارتحال‌ ملکوتی‌ حضرت‌ امام‌(ره‌)
  • مراسم‌ روز ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی.
  • بازدید مستمر مقامات‌ و مسئولین‌ طراز اول‌ داخلی‌ و خارجی‌.
  • حضور امت‌ شهیدپرور درطول‌ سال‌ در حرم‌ مطهر حضرت‌ امام(ره‌) و قبور مطهر شهدا.
  • مراسم‌ سالروز ورود تاریخی‌ حضرت‌ امام‌(ره)
  • مراسم زنگ دانش آموز شهید همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید

موارد فوق بهشت‌ زهرا«س‌» را به یک‌ سازمان‌ اجتماعی‌، فرهنگی تبدیل کرده که‌ به عنوان قطب فرهنگی پایتخت جمهوری اسلامی ایران نقش آفرینی می کند.[۳]

بهشت زهرا ( سلام الله علیها) ، بنا به دلایلی که مذکور افتاد از جمله حضور ابدان مطهر افزون بر ۳۰ هزار شهید گلگون کفن ، هم جواری با آستان ملکوتی امام شهیدان بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه) و وجود اماکن هویت خیز همانند جایگاه سخنرانی تاریخی امام خمینی در بهمن ماه ۱۳۵۷ و مزار شهیدان هفتم تیر و هشتم شهریور و قطعات مربوط به شهدای شاخص و مشاهیر مدفون دارای جایگاه رفیع فرهنگی در باورها و اعتقادات مردم تهران ، ایران و جهان اسلام است. و بر همین اساس بهشت زهرا (سلام الله علیها) در طول سال میزبان و محل برگزاری مراسم و مناسبتهای ملی مذهبی مهم بوده و می توان این مکان را به نوعی بزرگترین قطب فرهنگی شهر تهران نامید.[۴]

در مهمترین بناهای یادبود که در سایت این سازمان ذکر شده است، یازده بنا ذکر شده است، آبنمای بلوار سلام امام،  جایگاه جلوس حضورت امام در بهمن ۱۳۵۷،  یادمان ۲۱۴ شهید خلبان دفاع مقدس، یادمان شهدای دانشگاه آزاد، ساختمان شهدای ۷۲ تن، یادمان شهدای حج خونین ۱۳۶۶، یادمان شهدای نیوری دریایی و یادمان ۳۰ هزار شهید آرمیده در بهشت زهرا(س)، مجتمع بزرگ عروجیان، قطعه ۴۴ شهدای گمنام، گلدسته های ورودی سازمان بهشت زهرا(س)، یادمان شهدای لشکر ۲۷ محمد رسول اللهو از میان این موارد ذکر شده، صرفا دو مورد ربطی به انقلاب اسلامی ندارند.
البته یک نکته مهم قابل طرح است: اینکه شهردار حرم، صرفا بخش حرم مطهر را شامل میشود، نه همه بهشت زهرا را، اما نکته اصلی در این تفکیک صوری، عدم توجه به زیربنای این کار است. حرم هم بخشی از بهشت زهرا است. این تفکیک در اصل ریشه در دو نوع بهشت زهرایی است که پیشتر آنها را از هم تفکیک کردم. بهشت زهرای فوتی های تهران، بهشت زهرای شهیدان و رحلت یافتگان انقلابی. دقیقا بهشت زهرای دوم است که به خاطر محوریت یافتن مقوله شهید در این نظام سیاسی و آیین های سوگواری حول آنها، زمینه انتزاع حرم (که در اصل بخشی از بهشت زهرا هست و در اصل نماد همان بهشت زهرای شهیدان و رحلت یافتگان انقلابی است) از آرامستان به یک بخش زنده از شهر را فراهم کرده است. از خلال این فرآیند بود که امکان ابداع مفهوم شهردار حرم شکل گرفت. شهردار حرم، در اصل پیامد فرآیند تبدیل نوع خاصی از مرگ به یک نیروی زنده در جامعه و سیاست بود.اما تداخل این دو نوع بهشت زهرا بود که منجر به آیینی شد که با حضور شهردار تهران، سید حسن خمینی و بزرگان دیگری در جشن تولد پنجاهمین سالگرد تولد بهشت زهرا برگزار شد. جشن تولد برای زندگان است، لذا نباید حسب تحلیل های سطحی آن را نشانه ای از اهمیت یافتن مرگ در زندگی دانست، بلکه جشن تولدی که گرفته شد نیز در امتداد همان فرآیند تبدیل مرگ از امری یادبودی و متعلق به سیاست فراموشی (در راستای بقای زندگی زندگان از خلال مهار و کنترل مرگ و فراموشی و تحمل پذیر کردن آن بواسطه آیین ها)  به امری متعلق به ساحت زنده جامعه و سیاست زندگی در جامعه بود. این فرآیند از خلال مقوله شهدا و امام راحل امکان پیدا کرد. برای همین شهرداری حرم (شهرداری بخشی از بهشت زهرا) معنادار میشود.
نتیجه گیری:
آرامستان پایتخت، به عنوان یک سازمان مرکزی تدفین در تهران، بخشی از فرآیند مدرنیته ایرانی و سیاست های تمرکزگرایانه در توسعه جامعه ایرانی و تقسیم اجتماعی کار و تاسیس نهادهای مختلف در آن بود. اما در کنار این مساله یک پدیده بسیار خاص و نادر نیز رخ داده است: شهردار حرم، یعنی شهردار بخشی از بهشت زهرا. شهرداری نهادی متعلق به زندگان است. این ترکیب، در وهله اول، خطا به نظر میرسد. اما در این متن تلاش کردم نشان بدهم که چطور بواسطه محوریت یافتن مقوله شهادت در فرهنگ انقلابی، رخداد برخی رویدادهای کلیدی انقلابی در این مکان (مانند سخنرانی امام در سال ۱۳۵۷) و تدفین شهدای انقلاب و جنگ در آنجا و در نهایت وجود بارگاه رهبر انقلاب در آن و مجموعه ای از آیین های کلیدی نظام سیاسی که در آن برگزار میشوند، همه و همه یک بخش نمادین از بهشت زهرا که ترکیب شده از بخش های شهدای انقلابی، و امام راحل را به یک بخش زنده از شهر تهران و مهمتر از همه سیاست نظام حاکم بدل کرده است. آنجا آرامستان برای تدفین اموات نیست، بلکه آنکه بخشی زنده از نیروهای مشورعیت بخش به نظام و حیات بخش به اندیشه انقلابی است. برای هم آنجا دیگر آرامستان یا گورستان نیست، آنجه شهری است که در تدبیر سیاست مدن در این کشور نقشی کلیدی دارد. آنجه به یک قلب تپنده نظام سیاسی(در پایتخت تهران) بدل شده است. به همین دلیل آنجا هم مثل هر منطقه دیگر از شهر تهران (با شهرداری مناطق)، نیازمند شهرداری خودش است تا بتواند حیات شهر تهران در مقام پایتخت سیاسی و ایدئولوژیک انقلاب اسلامی را تضمین کند. از خلال این فرآینده ها هست که شهردار حرم امکان ظهور پیدا میکند و حتی جشن تولد برای بهشت زهرا گرفته میشود جشن تولد برای یک پیکر زنده است. مقامات برگزار کننده و شرکت کننده در آن جشن تولد هم به خوبی و بطور شهودی این درک را داشتند که آنجا در این نظام یک ارگانیسم زنده است. لذا جشن تولد هم امکان رخداد و معنادار بودن را در همین بستر پیدا کرده است. لذا همه اینها نشان داده که چطور نهاد مردگان می توان به یک نهاد زندگان بدل شود، و مرده ها، نه تنها در دوره حیات عادی شان زنده باشند، بلکه پس از مرگ نیز به واسطه نظام نمادین حاکم بر جامعه، همچنان زنده باشند و اتفاقا در ساحتی عمیق تر و روحی، همچنان به حیات اجتماعی وفرهنگی و سیاسی شان ادامه بدهند.
[۱]http://beheshtezahra.tehran.ir/Default.aspx?tabid=87#5142–
[۲] https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C/
[۳] http://beheshtezahra.tehran.ir/Default.aspx?tabid=87#/lt-5144–
[۴] http://beheshtezahra.tehran.ir/Default.aspx?tabid=87#/5144–

 

این مطلب بازنشر است.