انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سنت‌های نظری: رویکردها و منشاهای فرهنگی، اجتماعی بدن مندی

لیلا اردبیلی

سال ۲۰۱۹ انتشارات آکسفورد کتابی با عنوان کتاب راهنمای جامعه شناسی شناختی منتشر کرد که در آن کسانی همچون عمر لیزاردو، اویاتار زروباول، کارن سرلو، و زولتان کووچش مقالاتی وزینی را ارائه کرده اند و در آن با رابطه میان جامعه و شناخت پرداخته اند. کتاب حدود ۹۹۴ صفحه است، که برخی از مقالات ارزشمند آن را ترجمه کرده ام. در اینجا قصد دارم بخشی از یکی از مقالاتی که به نظر می تواند برای آشنایی با این علم چند رشته ای و جدید برای مخاطب جالب توجه و تامل برانگیز باشد را ارائه کنم. در اولین مقاله این کتاب. با عنوان جامعه‌شناسی شناختی و ذهن فرهنگی که سرویراستار آن ایگناتیو به رشته تحریر در آورده است مبحث جالبی درباره سنت های نظری درمفهوم بدنمندی شناخت در علوم اجتماعی، که یکی از مفاهیم مهم در علوم شناحتی است مطرح کرده است که در ادامه آن را می خوانید.

Brekhus Wayne and Gabe Ignatow (2016), The Oxford Handbook of Cognitive Sociology. OXFORD UNIVERSITY PRESS, PP. 28-31.

 

برخوس(۲۰۱۵: ۹-۴) سه جریان جریان اصلی در جامعه‌شناسی شناختی را شناسایی کرده است، که دامنه وسعت آن از سطح کلان‌فرهنگی، تا میان-اجتماعی، تا فرد کنشگر- عملی است و به ترتیب توسط سنت‌های نظری جامعه‌شناختی مربوط به دورکیم(فرهنگی)، گافمن(اجتماعی)، و بوردیو(بدنمند) بازنمایی شده است. این جریان‌ها به دیدگاه‌های جامعه‌شناسی شناختی متفاوتی مرتبط هستند، زروباول، که رویکرد او از سنت دورکیمی و گافمنی ریشه می‌گیرد، و دیماژیو که بیشتر بر رویکرد بوردیویی تاکید دارد. رویکردهای معاصر شناختی که در پیوستاری از کلان‌فرهنگی، تا اجتماعی، فردی، زیرفردی گسترده هستند از سنت‌های نظری مختلفی نشات گرفته‌اند. این سنت‌ها شامل جامعه‌شناسی‌های فرهنگی بزرگ مقایس دورکیم، نظریه‌های برساخت اجتماعی برگر و لاکمن، و رویکردهای اجتماعی تعاملی که برآمده از گافمن و کنش‌متقابل‌ نمادین و رویکردهای فردی جسیمت‌یافته و زیرفردی است که با کارهای اخیر در عصب‌شناسی شناختی و روان‌شناسی شناختی همگرایی دارد و بر پایه هابیتوس بوردیو، و نیز فهم جان دیویی از تناوب عادت و پردازش آگاهانه، و کار واکا [Wacquant] بر روی جسمیت‌یافتگی است. درون این رویکردهای نظری متنوع، جامعه‌شناسان شناختی فرایندهای شناختی از قبیل توجه، بی‌توجهی، حس‌یافت، شناخت ارادای و غیرارادی، شناخت و کنش اجتماعی، کلیشه‌ها، مقوله‌بندی، طبقه‌بندی، داوری، مرزهای نمادین، ساخت-معنا، استعاره، شناخت بدنمند، اخلاق و مذهب، ساخت هویت، روایت، ترتیب زمانی، و حافظه را تحلیل می‌کنند. این تنوع چشم‌اندازهای نظری برای فهم رابطه میان فرهنگ و شناخت مستلزم بحث سرزنده، تعارض گرایش‌ها، و مناقشات درباره بهترین شیوه برای دستیابی به امر فرهنگی در امر شناختی است. بسیاری از مباحث رایج به منابع رقیب در نظریه‌پردازی جامعه‌شناسی شناختی معاصر و پیش‌فرض‌های معرفت‌شناختی مختلف و رویکردهای روش‌شناسی همراه با این سنت‌های نظری متعارض مرتبط هستند. این مباحث در میان سنت‌های شناختی به نقد، تعریف، و پالایش پیش‌فرض‌های نظری و روش‌های جامعه‌شناختی در این حوزه منجر می‌شوند. ما به طور خلاصه بحث کردیم که این جریان‌های اصیل متنوع نقاط آغازین برای فهم مباحث و مناقشات رایج در این حوزه هستند.

بنیان‌های اولیه برای مطالعه تفکر فرهنگی و اجتماعی را می‌توان در رویکردهای برساختگرایی اجتماعی و جامعه‌شناسی معرفت در جامعه‌شناسی مشاهده کرد. علاقه دورکیم به «بازنمایی‌های جمعی» و «واقعیت‌های اجتماعی» نمایانگر علاقمندی اولیه جامعه‌شناختی به شیوه‌هایی است فرهنگ از طریق آنها تفکر اجتماعی را سازمان می‌بخشد. در نظر دورکیم رابطه قوی‌ای میان بازنمایی‌های فردی(حالات شناخت) و بازنمایی‌های شناختی(فرهنگ) وجود دارد و مردم تا حد زیادی به عنوان موجودات اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته می‌شوند. رویکرد جامعه‌شناختی کلاسیم دورکیم بر تنوع فرهنگی و تاریخی در تفکر بشری تاکید دارند و بنیان‌هایی برای دیدگاهی جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی را فراهم می‌آورند که بر تنوع فرهنگی، اجتماعی و تاریخی تاکید دارد. رویکرد کلان‌فرهنگی دورکیم به تفکر بشری نشانه‌ای از علاقمندی جامعه‌شناسی کلاسیک به نحوه تفکر انسان‌ها به عنوان اعضای فرهنگ‌های خاص است و از این رو تحت تاثیر جماعت‌هایی قرار دارند که متعلق به آنها هستند. سایر نظریه‌پردازان کلاسیک به نقش جایگاه فرد در درون فرهنگ یا ساختار اجتماعی در شکل‌دهی به تفکر انسان علاقمند هستند. برای نمونه، مارکس در توجه به این نکته که افراد بر اساس جایگاه اقتصادی خود در ساختار اجتماعی به گونه‌ای متفاوت فکر می‌کنند بر اهمیت نقش دیدگاه اجتماعی و جایگاه اجتماعی درون فرهنگ و اقتصاد اشاره می‌کند زیرا آن بر تفکر انسان تاثیر می‌گذارد. از نظر زیمل(۱۹۶۴: ۴۳-۱۴۰) افراد و اندیشه آنها توسط اختلاط متقاطع وابستگی‌ها شکل می‌گیرد و از این رو هویت‌ها و تفکر را به عنوان اموری متقاطع در نظر می‌گیرند. رساله تاثیرگذار برگر و لاکمن(۱۹۶۶) درباره ساخت اجتماعی واقعیت بعدها بر ماهیت اجتماعی و میان‌ذهنی معرفت بشری و تفکر بشری تاکید می‌کند. این نظریه‌پردازان کلاسیک بنیان‌گذار دریچه‌ای برای فهم عناصر متنوع میان‌ذهنی و فرهنگی تفکر بشری و فهم نوع بشر به عنوان اندیشمندانی اجتماعی و فرهنگی ارائه می‌دهند، و آنها را متفکرانی منحصربه فرد و فردی یا متفکرانی جهان‌شمول و زیستی در نظر نمی‌گیرند. این ایده که ما پیش از هر چیز به عنوان موجوداتی فرهنگی فکر می‌کنیم، نه به عنوان گونه زیستی عام یا فردی منحصر به فرد، برای رویکردهای میانی جامعه‌شناسی شناختی نظریه‌پردازان معاصر جامعه‌شناسی شناختی ایده‌ای مرکزی است(برای نمونه، زروباول، ۱۹۹۷؛ برخوس،۲۰۰۷)، کسانی که تفکر را به عنوان امری در نظر می‌گیرند که بافت فرهنگی و وابستگی‌های اجتماعی ذهنی فرد بر آن تاثیر می‌گذارد.
درحالیکه رویکردهای کلان‌فرهنگی مانند برگر و لاکمن پیش‌فرض‌های نظری‌ای را برای نحوه تفکر بسیاری از جامعه‌شناسان فرهنگی درباره فرهنگ و اندیشه شکل می‌دهد، محققانی که داده‌های تجربی محلی‌ای را جمع‌آوری کرده‌اند اغلب به تحلیل‌های سطح-میانی و سطح- خرد گروه‌های فرهنگی خاص و تعاملات اجتماعی اولویت می‌دهند. تاکیدهای مختلف گافمن بر روی چارچوب‌‌های معنای اجتماعی‌فرهنگی و بافتی، محیط‌های تعاملی و مخاطبان، و سازگار کردن سازمان‌ها و نهادها با جامعه، امر فرهنگی را به واحدهای کوچک‌تر تحلیل، مانند خرده‌فرهنگ‌ها، سازمان‌ها، و محیط‌های تعاملی تبدیل می‌کند. این واحد‌های تحلیل برای تفسیر امر اجتماعی، برخلاف همه جوامع و فرهنگ‌ها به عنوان واحد تحلیل، پایه‌های خود را بر مبنای مطالعات برد-متوسط تحرکات اجتماعی خاص، خرده‌فرهنگ، سازمان، یا جوامع قرار می‌دهند، و بخوبی با روش‌های جامعه‌شناختی کیفی معاصر از قبیل قوم‌نگاری‌ها یا مصاحبه‌های عمیق مطابقت دارد. جامعه‌شناسی شناختی گافمن بر فرهنگ در قالب‌های تعاملی و نهادی خود تاکید دارد و جریانات مهم تحقیقاتی‌ای را در عناصر فرهنگی شناخت، قالب‌بندی، توجه و بی‌توجهی اجتماعی و هویت شکل می‌دهد. گافمن چارچوب‌های مقدماتی‌، طرحواره‌های تفسیر، چارچوب‌ها، آرایش استراتژیک هویت، توجه و بی‌توجهی، و تنوعی از فرایندهایی که می‌توان آنها را در محیط‌های تعاملی و فرهنگی تفسیر کرد برسی می‌کند و از این رو به عنوان نظریه‌پردازی جریان‌ساز بستر را برای کار بروی چشم‌اندازهای اجتماعی، سبک‌های گروهی شناخت و تعامل، قالب‌بندی حرکت اجتماعی و سایر فرایندهای تعاملی فرهنگی شناختی آماده می‌سازد. در حالیکه گافمن امر فرهنگی را به سطح تعامل اجتماعی می‌آورد، بوردیو امر فرهنگی را به سطح کنش عملی بشر و کنشگر اجتماعی بدنمند می‌آورد.

از نظر بوردیو(۱۹۹۰)، فرهنگ در نمادهای مشترک فرهنگی، زبان، جامعه‌پذیری، ارزش‌های آگاهانه، و بازنمایی‌های جمعی در جوامع قرار ندارند، بلکه در جریان روزمره عادتی و ناآگاهانه نهادها و افراد قرار دارد. رویکرد بوردیو تجربه‌های جسمانی خاص را به عنوان ساحت اساسی ساختار و فرایند شناخت در نظر می‌گیرد؛ این رویکرد در فهم‌های جامعه‌شناسی شناختی متنوع است فهم‌هایی که فرهنگ را به عنوان نظامی از نمادهای انتزاعی‌ای می‌بیند که مردم بواسطه ذهن خود بدون وابستگی به تجربه حسی جسمانی مستقیم آنها را پردازش می‌کنند(لیزاردو، ۲۰۱۵). لیزاردو(در این کتاب) میان جسمیت‌یافتگی «سخت» و «نرم» تمایز قایل می‌شود و از آن به عنوان امر مهمی که بوردیو وارد فهم شناخت کرده است یاد می‌کند. این چرخش بدنمند در جامعه‌شناسی شناختی نیز از سنت‌های نظری سایر جامعه‌شناسان روان‌شناس فرانسوی مانند مارسل موس(ایگناتو در این کتاب را ببنید)، و عملگرایی آمریکایی دیویی(۱۹۳۰) و واکا(۱۹۹۸، ۲۰۰۴) که بر ماهیت بدنمند شناخت نشات گرفته است، واکا در تاکید بر گرایشات بدنی رفتار عملی و اخلاقی در بوکسرها(ببنید ویزی و فرای در این کتاب را) بر ماهیت بدنمند شناخت تمرکز می‌کند. واکا نیز استعاره‌های جسمیت‌ یافته بوکسرها را مطالعه کرده و از این رو علاوه بر همه اینها الهام بخش علاقمندی جامعه‌شناسی شناختی به استعاره بدمند است. تاکید بیشتر بر شناخت بدن مند، از سوی جامعه‌شناسان در این سنت، تمرکز سنگین جامعه‌شناسی شناختی و فرهنگی بر روی اطلاعات غیر بدمند، شناخت سرد، و طرحواره‌های فرهنگی را مجدد به سمت و سوی دیگر رهنمون شد(ایگناتو، ۲۰۰۷: ۱۱۹). دستاورد مهمی که از سنت بدنمند نشات گرفته است این ایده است که افراد اطلاعات را با استفاده از تفکر پردازش-دوگانه پردازش می‌کنند، جایی که در آن برخی تفکران آگاهانه و تاملی است، در حالیکه که بخش اعظم تفکر خودکار، عمیقاً بدنمند، عادتی و شهودی است.

منابع برای مطالعه بیشتر

Brekhus, Wayne H. 2015. Culture and Cognition: Patterns in the Social
Construction of Reality. Cambridge and Malden, MA: Polity.
Ignatow, Gabe. 2014. “Ontology and Method in Cognitive Sociology.” Sociological Forum 29(4):990–۹۴.
Lizardo, Omar. 2015. “Culture, Cognition and Embodiment.” pp. 576–۸۱ in International Encyclopedia of the Social and Behavioral Sciences, edited by J. D. Wright. Amsterdam: Elsevier.
Wacquant, Loïc. 2004. “Following Pierre Bourdieu into the Field.” Ethnography 5(4):387–۴۱۴.
Wacquant, Loïc. 2006. Body and Soul: Notebooks of an Apprentice Boxer. Oxford: Oxford University Press.
Zerubavel, Eviatar. 1997. Social Mindscapes: An Invitation to Cognitive Sociology. Cambridge, MA: Harvard University Press.