انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سفرنامه جنوب هند (۱۵)

مقبره حضرت میران شاه قادری معروف به قطب دکن از صوفیان  سلسله قادریه در شهر بیجاپور

مسیر دهم شهر بنگلور Bangalore :

ایالت : کارناتاکا Karnataka  – جنوب هند

معنی کلمه بنگلور : این کلمه به معنی شهر پاسداران یا شهر نگهبانان می باشد زیرا در سال ۸۹۰ م جنگی در این ناحیه در گرفت که مردم شجاعانه در مقابل دشمن پایداری کرده و آنان را از خاک خویش بیرون راندند ,اصل این کلمه در زبان کانادا Kannada  که یکی از زبان های رایج ایالت کارناتاکا و جنوب هند می باشد بنگلورو Bangaluru  است

آثار تاریخی – باستانی :

  • قصر تابستانی تیپو سلطان Tipu Sultan,s Summer Palace
  • قلعه بنگلور Bangalore Fort
  • قصر بنگلور Bangalore Palace
  • موزه دولتی Government Museum
  • باغ گیاهشناسی لال باغ Lal Bagh Botanical Garden
  • قلعه بیگور Begur Fort
  • اسلحه خانه تیپو سلطان Tipu Sultan,s Armory

 

به بنگلور رسیدم مسافران آدرس های خود را به راننده می گفتند و راننده هم آن ها را در نزدیک ترین محل به آدرس  پیاده می کرد نگاه کردم دیدم من مانده ام و همسفر پایینی از او درباره مسافرخانه ای که باید می رفتم پرسیدم در موبایلش دنبال آدرس گشت و گفت اگر با ریکشا بروی راحت تری گفتم نه نمی توانم کم خرج سفر می کنم اتوبوس شهری بهتر است سری تکان داد و گفت اوکی نشانت می دهم کدام اتوبوس به سمت این محله می رود پرسیدم کجایی هستی و شغلت چیست ؟ جواب داد مهندس آی تی  و اصلا اهل بنگلور خوشحال شدم کسی هست که مرا در یافتن آدرس کمک کند چون ریکشا گران بود و باید مخارجم را کنترل می کردم  با دست اتوبوسی را نشانم داد و گفت این سوار شدم و به زحمت جایی برای ایستادن پیدا کردم از همسفرم خداحافظی و تشکر فراوان کرده و اتوبوس با جمعیتی فراوان به راه افتاد در راه به مسیر و شهر نگاه می کردم شهری مانند بقیه شهرهای بزرگ دنیا شلوغ  و آلوده با این تفاوت که در اینجا مردم عجله ای برای حرکت نداشتند  راننده پس از گذشت پانزده دقیقه سرش را به طرف من برگرداند و گفت اینجا پیاده شدم و از زنی که از روبرو می آمد آدرس را پرسیدم دستش را به سمت خیابانی نسبتا پهن نشانه گرفت وارد خیابان شدم و شروع به پیدا کردن مسافرخانه کردم که نامش هم عجیب بود کوککو Cuckoo Hostel  هیج جا تابلویی به آن نام وجود نداشت پلاک ها را نگاه کردم نخیر اصلا چنین پلاکی نبود شماره تلفن محل را داشتم از رهگذری خواستم به آن زنگ بزند و آدرس را بپرسد یا حداقل مرا راهنمایی کند قبول کرد و زنگ زد پس از چند دقیقه مرد رهگذر شماره کوچه و پلاک دقیق را به من داد دوباره به راه افتادم و از کوچه ای بن بست سر درآوردم باز هم هیچ نشانه یا تابلویی نبود ساختمان چند طبقه ای روبرویم قرار داشت که تابلویی بر روی آن چسبانده و نوشته بود  خوابگاه خصوصی دخترانه   Girls Private Hostel  به سمت آن رفتم و از چند دختر جوان که معلوم بود دانشجو هستند جلوی در ایستاده بودند نام مسافرخانه را پرسیدم سری به نشانه نفی تکان دادند و گفتند نمی دانیم و تابه حال هم نشنیده ایم کم کم داشتم خسته می شدم هوا گرم و شرجی بود راهم را کج کرده و به سمت خیابان بعدی رفتم که پر از رستوران و کافی شاپ های کوچک و بزرگ بود از مردی که پشت میزی نشسته و به ظاهر حسابدار رستوران بود نام و آدرس مسافرخانه را پرسیدم گفت نمی دانم کلافه شده بودم با سماجت عجیبی شماره تلفن را به او دادم تا زنگ بزند و حداقل آدرس دقیق را بپرسد نگاهی به چهره عصبی من کرد و گفت اوکی مادام زنگ زد پس از چند لحظه مکالمه به زبان کانادا رو به من کرد و گفت اینجا منتظر باش خودش با موتور به دنبالت خواهد آمد و با بی اعتنایی رویش را از من برگرداند و توجه اش را به مشتریانی که می خواستند پول غذای خود را بپردازند معطوف کرد بله گفتم “چهره عصبی ام” که  کلا عصبی بودن خاصیت ما ایرانیان است و درمیان  ملت ما بسیار شایع البته شاید هم دست خودمان هم نباشد و خصلتی فرهنگی است که از قرن ها پیش با خود حمل می کنیم البته در هند همیشه سعی کرده ام تا خونسردی مخلوط با بی اعتنایی را حفظ کنم چون واقعا چاره ای دیگری نیست و  دیگر اینکه زندگی سال های طولانی در هند نظر مرا نسبت به بیشتر مسائلی که در گذشته برایم بحث برانگیز و مساله ساز بود و مرا  نسبت به آنها حساس می کرد واقعا برایم دیگر چندان اهمیتی نداشت مسائلی مانند مردم خیابان خواب و ناامنی  شاید تعجب کنید چگونه این مسائل می تواند برای انسان عادی شود؟ جواب این است که  فکر می کنم اگر   سال ها مردمی را ببیند که نسل ها در کنار خیابان زندگی کرده و در گوشه همان خیابان نیز می میرند بدون اینکه به آن ها توجهی شود مساله پس از مدتی حتما عادی می شود نکته مهم در این باره موضوعی است که شبه قاره هند قرن هاست با آن دست به گریبان بوده و هنوز هم برای آن چاره ای پیدا نکرده است  یعنی مردمی که سال ها در خیابان زندگی می کنند و جمعیت زیادی را در شبه قاره هند تشکیل می دهند  برای خود هندی ها و دیگر خارجیانی که مدت طولانی در هند یا یکی از کشورهای شبه قاره زندگی کرده اند این مساله کاملا عادی شده فکر می کنم شاید در نهایت این خاصیت انسان است که همیشه همه چیز برایش روزی عادی می شود البته نمی دانم این عادی شدن خوب است یا بد فکر کنم واقعا بستگی به مورد آن دارد اما واقعیت این است که در کل دیگر نسبت به مردم خیابان خواب در هند حسی که قبلا داشته ام را ندارم درباره ناامنی هم باید بگویم که هند در کل کشور ناامنی است و همیشه باید به دقت مواظب  جیب ,کیف و حتی به خودتان باشد  تا چیزی دزدیده نشود یا مورد تعرض کسی قرار نگیریم چه این تعرض جسمی و جنسی بوده و چه تعرض کلامی و نگاهی  بخصوص اگر زن هستید حتی اگر هندی باشید مشکل تعرض بر جای خود باقی است  مساله دیگری که یکی از مشکلات عمده هند بشمار می رود سیستم اداری فاسد می باشد هند دارای یکی از فاسدترین  سیستم های قانونی و پلیسی دنیا می باشد  که همه چیز در آن با پول یا پارتی قابل حل است رشوه در دادگاه ها و در بین مقامات قضایی  هند بیداد می کند مساله ای که خود دولت هند به آن اعتراف کرده است و بسیاری از فیلم های بالیوودی نیز آن را نشان داده اند  هر شخص قدرتمندی معمولا برای خود یک مافیای کوچک دارد که  می تواند با این گروه  تمامی مسائل خود را حل و فصل کرده و همواره برای رسیدن به اهدافش از گروه خود کمک بگیرد در برخی ایالات شمالی هند مانند بیهار Bihar  و هریانا Haryana  مافیاهای متعددی وجود دارند که حتی در کارهای اساسی دولت محلی و خود دولت هند مانند برق رسانی و آبرسانی دخالت کرده و برای چندین ساعت یا حتی روز می تواند شهر را به خاموشی و بی آبی بکشانند یافتن اسلحه در این ایالات کار بسیار راحتی است  و ازدواج به زور اسلحه هم امری عادی است  بر اثر تغییر فرهنگ از سنتی به مدرنیته جوانان خواهان ازدواج عاشقانه و خود خواسته هستند تا ازدواج سنتی و خانواده خواسته پس هر کس از این کار سرپیچی کند یا کشته می شود یا باید تن به ازدواجی ناخواسته تا آخر عمر دهد هر کس این سفرنامه را بخواند حتما فکر می کند این داستان ها را سر هم کرده ام تا دید مردم را نسبت به هند و فیلم های رویایی بالیوود عوض کنم اما واقعیت این است که اگر به آمار و ارقامی که خود دولت هند در این باب انتشار داده دقت کنید متوجه می شوید که چندان هم بی ربط نگفته ام لازم به ذکر است که سینمای هند چندین فیلم خوب هم جدیدا درباره ازدواج های عشقی بین دو کاست و طبقه مختلف ساخته که بسیار پر فروش بوده اند این فیلم ها عشق زاده Ishaqzaade  ( ۲۰۱۲ ) و دهادک Dhadak  به معنی تپش قلب (۲۰۱۸ ) هستند که در هر دوی  آن ها در نهایت خانواده ها فرزندان خود , همسران ایشان و حتی کودکان حاصل از این ازدواج ها را  برای سرپیچی از دستور به ازدواج اجباری به قتل می رسانند تصویری که نگاه ما به هند همیشه آرام را شاید دچار خدشه کند.

حیاط بیرونی قصر تیپو سلطان شهر بنگلور

بالاخره موتور صاحب مسافرخانه پیدا شد و مرا با لبخند سوار کرد پسر جوانی حدود ۲۵ ساله بود که دستپاچگی از حرکاتش می بارید  از رستوران تا مسافرخانه با موتور فقط پنج دقیقه راه بود خنده ام گرفت که این قدر بی دلیل گمشده بودم دیپک  مسئول  مسافرخانه گفت چرا گمشدید؟  گفتم آدرس دقیق نبود و کسی هم نام اینجا را نمی دانست نگاهی به من کرد و گفت بله چون اینجا اصلا تابلو ندارد تازه تاسیس است منتظر تابلو هستیم جلوی ساختمان ویلایی سه طبقه جدید سازی با سقف شیروانی پیاده ام کرد و گفت Welcome  داخل شدم و پسری نپالی که خدمتکار آنجا بود وسایلم را به طبقه بالا برد در هند کارها برای کسی که پول دارد یا مانند من حتی کمی پول دارد راحت است همه جا کسی برای خدمت با مزد کم پیدا می شود این هم از اثرات فقر وسیع در شبه قاره هند است “کارگر ارزان” تصمیم داشتم پنج روزی در بنگلور بمانم و آن را زیر و رو کنم ساعت سه بعد از ظهر بود و من هم گرسنه به سمت رستوران کوچکی که در کوچه پشتی بود به راه افتادم  ماسالا دوسا با دوغ هندی پر چرب  که به آن چاچ Chach  می گویند را سفارش دادم پس از گذشت چند دقیقه ناهار خوشمزه حاضر بود با لذت تمام غذا را یک لقمه چپ کرده و به مسافرخانه برگشتم  به جز من در این مسافرخانه دو دختر هندی جوان که دنبال کار می گشتند و از دهلی آمده بودند یک مرد ایتالیایی که مهندس الکترونیک بود و در بنگلور برای یک شرکت آلمانی کار می کرد یک زوج جوان هندی که تازه ازدواج کرده و برای ماه عسل به بنگلور آمده بودند  و یک مرد استرالیایی که برای آموختن  نوعی طبل دوقلوی هندی که به  طبلا Tabla  مشهور است  به هند آمده بود  درواقع جمع جمیع تمامی ما کلا هفت نفر بود شروع به صحبت با دو دختر هندی کردم و از وضعیت کار پرسیدم تازه درسشان تمام شده بود و بشدت دنبال کار می گشتند MBA خوانده و چند جا برای مصاحبه کاری رفته  بودند  و با بی صبری تمام منتظر جواب مصاحبه ها بودند اما در عین حال لبخند از روی لب هایشان محو نمی شد درباره ازدواج پرسیدم هر دو با خنده و حس عجیبی گفتند No Marriage First Job   یعنی ازدواج بی ازدواج اول شغل و کار البته در جامعه هند کنونی زنان جوان تحصیلکرده  بشدت به دنبال استقلال مالی و کار بیرون منزل هستند  چون  پس از ازدواج بیشتر مردان هندی و خانوادهایشان چندان روی خوشی به این مساله نشان نمی دهند و زنان باید حتی با تحصیلات بالا خانه نشین شوند زیرا در فرهنگ سنتی شبه قاره هند هنوز زنان نیروی کار خانگی مجانی تلقی می شوند کسی که وظیفه اش خدمت به شوهر و خانواده او و در نهایت آوردن فرزندی پسر برای آن ها می باشد تا نام و خاندانشان را حفظ کند داشتن دختر چندان مورد توجه و حمایت نیست دختران سربار خانواده و نان خور اضافی محسوب می شوند بدین علت کشتن دختران نوزاد پس از تولد بسیار رایج است البته علت دیگری که باعث دختر کشی در شبه قاره هند شده مساله دوری Dowry  است دوری درواقع پول و جواهراتی است که خانواده عروس باید به  داماد و  خانواده داماد  او برای ازدواج پرداخت کنند وگرنه ازدواجی سر نمی گیرد دوری در قانون مدنی و حقوقی دولت هند کاملا ممنوع اعلام شده و سرپیچی از آن مجازات زندان در پی دارد اما چون شوهر کردن در فرهنگ  سنتی مردم هند بسیار ضروری و واجب تلقی شده و به دختران شوهر نکرده در جامعه هند به چشم موجودی منفور و عجیب نگاه می شود خانواده دختر از روز تولد او شروع به جمع کردن این پول برای  روز ازدواج او می کنند اما در بسیاری موارد نیز خانواده دختر از عهده پرداخت  مبلغی که خانواده داماد از آنها درخواست کرده بر نمی آیند و بسیاری از دختران در هند  بخاطر این موضوع اقدام به خودکشی می کنند بر طبق آمار دولت هند سالانه هزاران دختر به علت فقر و نداشتن جهیزیه و پول برای ازدواج دست به خودکشی می زنند درواقع دولت هند برای جلوگیری از دخترکشی  در پرورشگاه ها را به روی خانواده هایی که فرزند دختر نمی خواهند باز گذاشته تا حداقل مانع قتل عام سالیانه آنان شود سالانه هزاران نوازد دختر جلوی در پرورشگاه ها مخفیانه رها می شوند چون جامعه فقر زده و بیسواد  هند هرگز حاضر به پذیرش آنان نیست , یکی دیگر از عللی  که موجب دختر کشی در هند می باشد جلوگیری از سقط جنین نوزادان دختر است این عمل نیز جرم تلقی شده و برای آن مجازات زندان تعیین گشته…… بله این است واقعیت جامعه مرد سالار و ضد زن هند نه فیلم های رنگارنگ و ظاهرا شاد بالیوود  که در آن مردهای خوش قیافه فقیر همه عاشق دلخسته دختران زیبای ثروتمند می شوند و در نهایت بدون هیچ پولی با آنان ازدواج می کنند  البته ناگفته نماند یکی دو فیلم خوب نیز در این باره ساخته شده مانند لاجا Lajja  و Water   که هر دو به زیبایی و به دور از کلیشه های رایج در فیلم های هندی وضعیت زنان هند را به تصویر می کشند فیلم لاجا که در زبان هندی به معنی شرم می باشد و  در سال ۲۰۰۱ میلادی ساخته شده به قوانین آیین هندو می پردازد که در آن زنان باید موجوداتی مطیع و منقاد شوهر و خانواده او باشند و هم چنین رسوم هزاران ساله ای که در فرهنگ  و جامعه هند بشدت زنان و خانواده ایشان را محدود و شرمسار می کند  شرمسار از زن بودن و شرمسار از داشتن دختر که یا باید او را در بدو تولد به نوعی از بین ببرد و یا به خانه شوهر بفرستد تا از شرم داشتن دختر خلاص شود در بخشی از این فیلم این مساله مطرح می شود که  اگر زنی فرزند دختری در شکم دارد به عنوان مادر فرزند هیچ حقی برای نگه داشتن او ندارد و این پدر  و پدر بزرگ نوزاد  هستند که باید برای این موضوع تصمیم گیری کنند مادر حق هیچ گونه تصمیم گیری در این مورد را ندارد   فیلم  دیگر   Water    به معنی آب است که در سال ۲۰۰۵ میلادی  ساخته شد و وضعیت زنان بیوه در هند را به تماشا می گذارد وضعیتی که در آن خانواده شوهر زن بیوه را  پس از مرگ شوهر از خانه بیرون می اندازند که در این صورت آنان  دو راه بیشتر پیش رو ندارند یا باید با گدایی در کوچه و خیابان زندگی خود را بگذرانند و یا معشوقه یکی از ثروتمندان منطقه شده و از او پول دریافت کنند اگر می خواهند زنده بمانند که البته راه سومی نیز وجود دارد که به آن ساتی Sati  می گویند که  در این رسم زن را با جسد شوهرش زنده در آتش می سوزانند تا رستگار شود ساتی در زبان سانسکریت و هندی به معنی زن پرهیزگار و یار وفادار همیشگی می باشد در این باره ضرب المثلی نیز وجود دارد که این چنین است سات جینگه سات مرنگه یعنی با هم زندگی می کنیم و با هم می میریم که البته در این بین فقط زنان می میرند چرا که شوهران پس از مرگ همسر خود می توانند دوباره ازدواج کنند این داستان   غم انگیز و سرتاسر رنج و درد موجودی به نام زن در هند است به هر حال شب شده بود و من خسته بودم تخت خود را پیدا کرده و به زیر پتوی نازکی که از ایران با خود آورده بودم خزیدم شب های دی ماه بنگلور کمی سرد است  باید احتیاط می کردم تا سرما نخورم و کارم به دکتر نکشد چون نمی خواستم حتی یک روپیه اضافه خرج کنم.

 

تابلوی راهنمای لال باغ در شهر بنگلور

روز اول در بنگلور

صبح روز بعد با سرو صدای خنده دختران هندی از خواب برخاستم از بالای پله ها نگاهشان کردم شاد و سرزنده سرگرم گفتگو بودند انرژی صبحگاهی عجیبی در من پیچید چیزی که سال ها بود آن را فراموش کرده بودم به دنبال صبحانه رفتم  فهمیدم مسافرخانه بدون صبحانه است اما  دیپک به من گفت هر کس می تواند برای خودش در آشپزخانه صبحانه درست کند چیزی همراه نداشتم برای خوردن یک صبحانه هندی به سراغ رستوران گیاهی که در آن نزدیکی بود رفتم دستور پوهه Pohe  ,ماسالا چای و ایدلی Idli  دادم ایدلی نوعی نان برنج سرخ شده در روغن است که در خمیر آن پیاز , سبزیجات معطر و فلفل سبز تند ریخته اند این خوراک بسیار خوشمزه و سبک است  پس از صبحانه به مسافرخانه برگشته و در کوله پشتی کوچکم چند وسیله مورد نیاز قرار داده و به سمت ایستگاه اتوبوس راهی شدم می خواستم باغ معروف گیاهشناسی بنگلور معروف به لال باغLal Bagh  را ببینم لال باغ یعنی باغ سرخ یا باغ معشوقه …….کلمه لال هندی شده لغت عربی لعل است که در زبان هندی و اردو به معنای سرخ و هم چنین به معنی معشوق و محبوب نیز می باشد قبلا یادآور شدم که کلمات و اصطلاحات فارسی و عربی بسیاری در زبان هندی  وجود دارند که دارای معنای متفاوتی می باشند این باغ را حیدر علی پادشاه منطقه میسور در جنوب هند در سال ۱۷۶۰ میلادی به شکل باغ های مغولی که در شهر سیرا Sira  در ۱۲۰ کیلومتری بنگلور قرار داشت  بنا نهاد سیرا در آن زمان و پیش از حکمرانی انگلیسی ها مرکز فرماندهی استراتژیک سلسله گورکانیان در منطقه دکن در جنوب هند محسوب می شد که به باغ های زیبا و سرسبز مغولی مشهور بود باغ های مغولی اصطلاحی است که در زمان سلسله گورکانیان در شبه قاره هند متداول گشت اساس بنای این باغ ها از اصول باغ های ایرانی به نام چهار باغ سرچشمه گرفته بود در این باغ ها علاوه بر ساختمان قصر که در همه آنها وجود داشت  استخرها و حوض های پر آب , کانال های انتقال آب و فواره های زیبا در همه جای آنها دیده می شد باغ های مغولی بسان بهشتی بودند که در زمین ایجاد شده باشند اکنون این باغ ها در سرتاسر شبه قاره هند و افغانستان پراکنده هستند  پس از حیدر علی پسرش تیپو سلطان  آن را به روش خود کامل کرد  او دستور داد درختان و گل های بسیاری را از سرتاسر جهان به این باغ  آورده و در گوشه گوشه آن بکارند مهندس و معمار لال باغ محمد علی و پسرش عبدالقادر بوده اند  پس از ورود انگلیسی ها به هند تغییرات چندی در آن انجام شد از جمله   گیاهان و درختان بیشتری در این باغ کاشته و هم چنین ساختمان شیشه ای بزرگی برای نمایش گل ها نیز در وسط باغ ساخته شد ,لال باغ دارای چهار دروازه می باشد, در سال ۲۰۰۲ چند مجموعه دیگر به این باغ افزوده شده از جمله باغ گل نیلوفر آبی ,باغ گل های سرخ ,باغ درختان آراسته و یک آبشار.

لال باغ  در شهر بنگلور

باغ زیبایی برای پیاده روی بود کلاه حصیریم را بر سر گذاشته تا آفتاب سوزان هند مغزم را داغ نکند و آهسته شروع به قدم زدن کردم از درختان و گل های زیبای زیادی عبور کردم بدون این که در صدد یافتن نام آنها باشم واقعا بخاطر سپردن  نام های متعدد بی حاصل  به چه دردی می خورد باید از خود سفر لذت برد و تجربه متفاوتی در هر سفر کسب کرد تجربه ای که از هر شخص به شخص دیگر متفاوت است  حتی اگر هر دو نفر یک مکان خاص را دیده و در آن اقامت کرده باشند نیز تجربیات مختلفی خواهند داشت به قدم زدن ادامه دادم اما یادم افتاد الان وقت دیدن بازار قدیمی و قلعه تاریخی بنگلور بود پس از باغ بیرون رفته  سوار اتوبوس شدم و پس از گذشت چندین خیابان بزرگ و شلوغ راننده گفت مادام اینجا پیاده شده  و ده روپیه پرداخت کردم ساختمان سنگی بزرگی روبرویم نمایان شد در ورودی و طاق آن به شکل هلالی طراحی شده و در دو طرف در نقش بادبزنی بزرگ با طرح های پیچک وار قرار داشت خود قلعه با دیوارهای بلند و مستحکم  ساخته شده و  ورود  به آن رایگان بود این قلعه در سال ۱۵۳۷ میلادی  به دست یکی از پادشاهان سلسله ویجی نگرا به نام کمپه گودای اول Kempe Gowda   از خشت و گل ساخته شده پس پیروز شدن حیدر علی و استقرار در بنگلور او این قلعه با سنگ در سال ۱۷۶۱ میلادی بازسازی کرد این قلعه دارای دو دروازه به نام های دروازه دهلی و دروازه میسور می باشد.

داخل قلعه بنگلور

وارد قلعه شدم  محوطه چندان وسیعی نبود اما از بیرون وسیع تر به نظر می رسید چمن های سبز زیبا همه طرف  بودند روی یکی از دیوارها شکل سه  ماهی که سرهایشان در هم فرو رفته و دم هایشان هر کدام به سمتی اشاره می کرد  کنده کاری شده بود نمی دانستم معنی آن چیست شروع به جستجو در گوگل کردم و دیدم این نماد اشاره به مکان هایی دارد که می توان در آنجاها آب پیدا کرد جالب بود بر روی دیوار دیگر نقش مردی که با شیر می جنگید را کنده بودند و بر دیوار بعدی فیلی در حال حرکت  در دیگری زنی که طبل محلی درازی به نام پکاوج را می نوازد دیده می شد  قلعه را دور زده تا همه جا را دیده باشم موزه ,معبد و کلیسا که انگلیسی ها در زمان استعمار هند ساخته بودند اما در سال ۱۹۳۵ میلادی دولت وقت میسور دستور تخریب کلیسا و مدرسه متعلق به آن را صادر کرد تا  بیمارستانی برای زنان و کودکان در محوطه قلعه و به جای کلیسا ایجاد کند این کلیسا نخستین کلیسای پروتستان شهر بنگلور بوده  که در سال ۱۸۰۸ میلادی به دست انگلیسی ها ساخته شد در کنار این کلیسا قبرستانی برای انگلیسی ها نیز وجود داشت که در سال ۱۹۶۴ میلادی پس از استقلال هند دولت بنگلور آن را با خاک یکسان کرد که تخریب کلیسا , قبرستان و مدرسه تاریخی متعلق به آن تعجب و خشم بسیاری از روشنفکران و محققان هندی را در بر داشت زیرا برای آنان این کار زودودن تاریخ از یک شهر کهن می باشد  در میدان کوچکی مجسمه یک گراز که یکی از تجلیات ویشنو یکی از خدایان سه گانه هندو است قرار داشت بیرون رفته تا بازار را دوری زده باشم و ببینیم چه خبر است بازاری بسیار شلوغ و درهم و برهم که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می شد.

 

تندیس گراز در قلعه بنگلور

دستفروشان که اکثرا زن بودند وسایلشان را روی زمین پهن کرده  با فریاد مردم را به سمت خود می خواندند ماشین ها ,تاکسی ها حتی کامیون های کوچک نیز از میانشان رد می شد اما همه با بی اعتنایی و صبوری خاصی به کار خود ادامه می دادند سروصدا ,دود,رطوبت و گرما هیچکدام این مردم را کلافه و عصبی نمی کرد بله دقیقا به این وضع درهم و برهم عادت داشتند و می دانستند که زندگیشان همین است و نمی توانند آن را تغییر دهند پس به تقدیر خود تسلیم شده و با رخوت و تنبلی خاصی بدن لاغر خود را به این طرف و آن طرف می کشیدند سوء تغذیه را می شد بوضوح در صورت و چشمانشان دید خوراک عمده مردم هند برنج ,نان و  دانه دال است  و معمولا چیز بیشتری  با توجه به بودجه و درآمدی که آنان دارند نمی توانند  بیابند  فقر سیاه را می توان همه جای دنیا  یافت اما آیا کسی واقعا اهمیت می دهد؟ جواب این است خیر کسی بخصوص در هند اعتنایی به این گونه مسائل ندارد مرگ و زندگی در جامعه هند  بسیار عادی تر از آن چیزی است که بتوان تصور کرد هندویسم به مردم آموزش می دهد که مرگ هم مانند زندگی یک عبور است و نباید دل به آن بست  همه این راه را طی می کنند و گریزی از آن نیست پس حال را خوش باش و در حال زندگی کن و سعی کن از تمام لحظات نهایت لذت را ببری چون نه گذشته ای در کار است و نه آینده ای  جهان یک وهم و رویا است که به آن مایا Maya  می گویند نباید گول آن را خورد و تسلیم وسوسه های توخالی و پوچ آن شد البته این کلمات و نصایح  ذکر شده زمزمه هایی است که فقط برای طبقه فرو دست و پایین جامعه  تجویز می شود تا بتوان بیشتر از آنان بهره کشی کرد وگرنه خود طبقه ” برهمن Brahman ”  یا طبقه روحانیون ,کاهنان و راهبان که  بالاترین رتبه را در رده طبقه بندی جامعه هندو تشکیل می دهند  همیشه  دارای ثروت قابل توجهی بوده   و همواره از مرفه ترین طبقات در جامعه محسوب می شده اند و البته در واقعیت  چندان پای بند این کلمات نبوده اند طبقه برهمن در طول تاریخ پر فراز و نشیب هند بطور کل بر تمامی ارکان جامعه مسلط بودند و آن را کنترل می کردند.

 

کنده کاری جنگ شیر و مرد بر روی دیوار قلعه بنگلور

برای رسیدن به پشت بازار و رفتن به قصر تابستانی تیپو سلطان تصمیم گرفتم ریکشا سوار شوم ریکشا به راه افتاد و خیابان های شلوغ بنگلور را یکی یکی پشت سر می گذاشت ناگهان در کوچه باریکی متوقف شد ترافیک به حدی بود که فکر کردیم حتما باید چندین ساعات منتظر باز شدن راه بمانیم کرایه را دادیم و پیاده به راه افتادیم از کوچه باریکی وارد خیابان شده کامیونی پشت چراغ قرمز در گوشه ای ایستاده بود حس شوخ طبعیم گل کرد دست انداخته و بر پشت کامیون سوار شدم سواری مجانی آن هم با کامیون مملو از کیسه های حبوبات خنده دار و در عین حال عجیب بود البته یک بار دیگر هم در سفر دیگری که در هند داشتم سوار کامیون شدم کامیونی پر از زنان کشاورز که به شهر برای فروش محصولات خود می رفتند کامیون از دو سه خیابان دیگر گذشت و به سمت دیگر پیچید ناگهان نگه داشت و راننده پایین آمد با عجله پیاده شده و فرار کردم البته از ترس این که راننده از من پولی مطالبه  کند در هر صورت همه چیز به خیر گذشت اما تجربه جالبی بود از روی جی پی اس موبایلم  مسیر قصر تابستانی تیپو سلطان را پیدا کرده  Tipu Sultan Summer Palace  و به راه افتادم تقریبا پنج دقیقه از آن خیبان فاصله داشت قیمت بلیط برای خارجیان دویست رویپه و برای هندی ها بیست روپیه بود طبق معمول بیست روپیه پرداخته و وارد شدم قصر چندان بزرگی نبود ولی جمعیت زیادی برای تماشای آن آمده بودند محوطه از باغی نسبتا بزرگ که به قصر اصلی منتهی می شد تشکیل شده بود درختان نخل و گل های سرخ در چمن سبز به شکل زیبایی خود نمایی می کردند این قصر دو طبقه معماری هندو – اسلامی داشت و در منطقه بنگلور قدیم واقع شده است  داخل قصر شدیم  دیوارهای طبقه اول به رنگ نارنجی و سمت چپ بر روی دیوار کتیبه ای از مرمر سفید رنگ وجود داشت که اشعاری به فارسی به رنگ سیاه درباره ساخت این کاخ در آن نوشته شده بود در طبقه اول یک تالار بزرگ که دربار حیدر علی و تیپو سلطان بوده است خودنمایی می کرد.

 

اشعار فارسی درباره بنای کاخ بر روی دیوار درونی قصر تیپو سلطان در شهر بنگلور

ستون های متعددی در هر دو طبقه وجود داشت که تماما به رنگ سبز تیره رنگ آمیزی شده بودند و سقف هر دو طبقه چوبی بود وارد یکی از اتاق ها شدم که با نقاشی های گل و بوته به رنگ نارنجی و طلایی به زیبایی تزیین شده بود اتاق دوم به رنگ سبز و طلایی  با نقاشی هایی به شکل اتاق اول داشت سقف آن آجری رنگ با گل های کوچک نقاشی شده و حاشیه دور تا دور سقف نیز با زمینه کرم رنگ و گل های قهوه ای بزرگ در میان آن با ظرافت بسیار آراسته شده بودند کف قصر با کاشی های آبی رنگ یک دست پوشیده شده و فضایی آسمانی را تداعی می کرد از پله های چوبی به طبقه بالا رفته تا بقیه ساختمان را نیز براندازی کرده باشم تمام  سر در ستون ها به رنگ سبز و طلایی با گل هایی به رنگ سفید و سیاه نقاشی شده و سر تاسر طبقه بالا تراس هایی پهن و دلگشا داشت چهار اتاق طبقه دوم درواقع بخش زنانا ( زنانه ) یا حرمسرای شاهی بودند.

یکی از اتاق های قصر تیپو سلطان در شهر بنگلور

به طبقه اول برگشتم که سازمان باستانشناشی هند موزه کوچکی در یکی از اتاق ها برای بازدید کنندگان ایجاد کرده بود در ورودی اصلی قصر تابلوی بزرگی از خود تیپو سلطان وجود داشت که دور تا دور آن را طناب کشیده بودند تا مانع تماس افراد به آن بشوند درواقع این نقاشی گرانبها تیپو سلطان را در سن سی سالگی نشان می داد  مردی بود نسبتا قد بلند و باریک اندام با چهره ای مانند مردم جنوب هند یعنی کمی سیه چرده دارای سبیلی دراز  و بدون ریش  شمشیری بلند در دست راستش بود که نوکش به زمین می رسید این تابلو را جان زوفانی Johann Zoffany  نقاش مشهور آلمانی در سال ۱۷۸۰ میلادی از او کشیده بود  چندین نقاشی دیگر نیز در گوشه و کنار این اتاق وجود داشت که جیمز هانتر James Hunter  نقاش ارتش انگلیس  از خود قصر , مردم عادی , سربازان  و جنگ در که قرن ۱۷ میلادی  کشیده بود جیمز هانتر در طول اقامتش در هند از بیشتر مناظر شهرهای جنوب هند مانند میسور ,بنگلور ,مدرس ( چنای ) ,هوسور Hosur  ,کانچی پورامKunchipuram   ,ارکوت Arcot و سری پروم بودور Sriperumbadur   نقاشی های زیبایی کشید عکسی از ببر تیپو سلطان که در حال دریدن یک سرباز انگلیسی بود نیز در آنجا وجود داشت اگر بخواهیم لقب کاخ یا قصر به این مکان بدهیم به نظرم چندان درست نیست چه از نظر اندازه و چه از نظر ساخت ولی خوب شاید در زمانه خودش بسیار پر ابهت و عظیم بوده بخصوص که تیپو سلطان در جنگ با انگلیسی ها سنگ تمام گذاشته و در میان مردم جنوب هند به ببر میسور مشهور شده بود  درواقع جنگ های او با انگلیسی ها بین سال های ۱۷۸۲  تا ۱۷۹۹ میلادی اتفاق افتاد و در آخرین جنگ بدست انگلیسی ها کشته شد او در ضرب سکه های خویش برای اولین بار در جنوب هند  نام های ایرانی مانند بهرام ,اختر و  زهره را بکار برد   تیپو سلطان عاشق زبان فارسی و اشعار ایرانی بود  و در دبار خود این زبان را زبان رسمی اعلام کرد به هر حال از محوطه بیرون آمده و دنبال جایی برای ناهار گشتم که البته بهتر است به آن لقب عصرانه بدهم زیرا ساعت از پنج گذشته بود چشمم به رستوران کوچکی در خیابان پشتی قصر افتاد وارد شده و دستور چپاتی ( نان هندی ) , ماسالا چای و خوراک پنیر تیکا ماسالا دادم بله کاملا گیاهخوار شده بودم یا به قول هندی ها Vegetarian   البته بد هم نیست گاهی کمی به معده و روده خود استراحت بدهم و وزن هم کم کنم از پرسه زدن های پراکنده در شهر خسته شده بودم و می خواستم به مسافرخانه برگردم پس سوار ریکشا شده و پس از گذشت حدود نیم ساعت به مسافرخانه رسیدم ساعت هفت شب بود دوش گرفتم و روی تشکی که در هال بود نشستم.