انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دربارۀ دائره‌المعارف [روشنگری]: مقالات گلچین‌شده دائره‌المعارف (بخش هفتم، هنرهای آزاد)

درباره دائره‌المعارف [روشنگری] (۱۷۵۱ 1772)/ مقالات گلچین شده دائره‌المعارف (بخش ۷)/ گردآوری: کریستیان دنی/ برگردان: مهرنوش غضنفری

هنرهای آزاد[۱]: هنرهای آزاد شامل تولیدات و مطالعاتی می‌شوند که «که حاصل تفکر و اندیشه» هستند. دالامبر با دسته‌بندی طبقه‌بندی هنرهای آزاد در گفتار مقدماتی [دائره‌المعارف] وجوه مختلف آن‌ را بیان می‌کند: در کنار اخلاق، مابعدالطبیعه و زیبایی‌شناسی، «هنر سازمان‌دهی ایده‌ها به شیوه‌ای منطقی و طبیعی» (یا منطق)، هنرهای مرتبط با انتقال ایده‌ها (دستور زبان، فصاحت)، مطالعۀ تاریخ و جغرافیا و همچنین سیاست دیده می‌شوند. اما در کنار آن‌ها، «هنرهای تقلیدی» نیز گنجانده شده‌اند، یعنی هنرهای زیبا، موسیقی و شعر. مقالات دائره‌المعارف این دسته‌بندی‌ها را به میزان چشمگیری گسترش داده و به موضوعاتی نظیر الهیات، تئاتر، آواز، مصر باستان، حقوق مدنی، نقاشی کهن، فلسفۀ باستان، مترادف‌ها و غیره پرداخته‌اند. می‌توان تصور کرد که موضوعاتی به این حساسیت، مانند فلسفه، اخلاق یا ادبیات، راه را برای مقالاتی با لحن انتقادی یا حتی چالش‌برانگیز باز می‌گذاشتند. برای مثال، این موضوع در مقالۀ ژنو دیده می‌شود، که اگرچه در ابتدا رویکردی تاریخی و جغرافیایی دارد، اما به‌سرعت به بحثی دربارۀ جایگاه بازیگران در جامعه تبدیل می‌شود. هیچ‌یک از «هنرهای تقلیدی» به‌طور بی‌طرفانه بررسی نشدند: نویسندگان مقالات دایرهالمعارف اقتدار گذشتگان را به چالش کشیدند و بر رویکردهای جدید تأکید کردند. همین امر باعث شد که برخی از مهم‌ترین مقالات این اثر، لحنی آزادتر و نوآورانه‌تر داشته باشند.

در این بخش می‌خوانیم:

  • سوژه؛ موضوع
  • اهل قلم
  • ژِنِوْ

 

سوژه یا موضوع (نقاشی)

در نقاشی، هر آن‌چه را هنر قلم‌مو بتواند تقلید ‌کند، موضوع می‌نامیم. بنابراین، در تأیید و همراهی با تأملات سنجیدۀ آقای کشیش بُس[۲]، می‌گوییم هر آنچه در محدودۀ حواس بینایی قرار می‌گیرد، می‌تواند موضوعی برای تقلید باشد. اگر آن‌چه نقاشی تقلید می‌کند، توان جذب و جلب توجه ما را داشته باشد، همه بر این باورند که این‌ها موضوعات موفقی[۳] هستند. برای مثال، بازنمایی تأثربرانگیز قربانی کردن دختر جفتا[۴] و [یا] مرگ ژرمنیکوس[۵]، از جمله موضوعات موفق محسوب می‌شوند. افراد به منظور تمرکز و تأمل بر این صحنه‌های متأثرکننده، حتی از تأمل بر سوژه‌های مضحک و حتی زیباترین و دل‌انگیزترین مناظر نیز چشم‌پوشی می‌کنند[۶]. هنر نقاشی هرگز به‌اندازه‌ای که در برانگیختن اندوه موفق باشد، مورد تحسین قرار نمی‌گیرد. و به‌طور کلی اگر اشتباه نکنم، انسان‌ها در تئاتر از گریه لذت بیشتری می‌برند تا از خنده.

این ایده به وضوح نشان می‌دهد از آنجا که جذابیت اصلی نقاش در این است که ما را با تقلیدهایی تحت تأثیر قرار دهد که توانایی ایجاد این تأثیر را دارند، هرگز نمی‌تواند در انتخاب موضوعات تأثیرگذار بیش از حد دقت کند؛ زیرا چگونه می‌توانیم با نسخه‌ای بازآفرینی‌شده از اثری ارتباط برقرار کنیم که نسخۀ اصلی آن قادر به تحت تأثیر قرار دادن ما نیست؟

این که ما به موضوع علاقه داشته باشیم، کافی نیست؛ بلکه باید به‌روشنی قابل درک بوده و نوعی حقیقت را بازنمایی کند؛ زیرا تنها واقعیت دلپذیر است. علاوه بر این، نقاش باید شخصیت‌هایی را روی بوم بیاورد که همه، یا دست‌کم افرادی که او آثارش را برای آن‌ها خلق می‌کند، درباره‌شان شنیده باشند. این افراد باید آن‌ها را از پیش بشناسد، زیرا نقاش جز شناساندن این شخصیت‌ها به دیگران، نمی‌تواند کار دیگری انجام دهد.

[…] شاید نادرست باشد که نقاشان از کمبود موضوعات شکایت کنند؛ طبیعت آن‌قدر متنوع است که همواره موضوعات تازه‌ای برای نوابغ فراهم می‌آورد. فردی که با نبوغ به دنیا می‌آید، طبیعتی را که هنر او تقلید می‌کند، با نگاهی متفاوت از کسانی که فاقد نبوغ هستند، می‌بیند. او میان اشیایی که برای دیگران یکسان به نظر می‌رسند، تفاوت‌های بی‌شماری را کشف می‌کند. او این تفاوت را در تقلید خود چنان به‌خوبی نشان می‌دهد که حتی تکراری‌ترین موضوع نیز زیر قلم یا قلم‌موی او به موضوعی جدید تبدیل می‌گردد. نقاش بزرگ با لذت‌های بی‌شمار و رنج‌های گوناگونی روبه‌رو است که آن‌ها را با در نظر گرفتن سنین مختلف، خلق‌وخوی متفاوت، ویژگی‌های ملت‌ها و افراد، و هزاران عامل دیگر، به اشکال متنوعی باز می‌آفریند. از آنجا که تابلوی نقاشی تنها لحظه‌ای از کنش را به تصویر می‌کشد، نقاش نابغه آن لحظه‌ای را برمی‌گزیند که دیگران هنوز به آن توجه نکرده‌اند؛ یا اگر همان لحظه را انتخاب کند، آن‌را با جزئیاتی برگرفته از تخیل خود غنی می‌سازد، به‌گونه‌ای که آن کنش همچنان تازه به نظر برسد. در واقع، همین توانایی در ابداع جزئیات است که خالق نقاشی را به‌وجود می‌آورد.

از زمان پیدایش نقاشان، مصلوب شدن چندین بار به تصویر کشیده شده است؟ با این حال، هنرمندانی که از نبوغ برخوردارند، هرگز این موضوع را، علی‌رغم هزاران تابلوی پیش‌تر خلق‌شده، پایان‌یافته تلقی نکرده‌اند. آن‌ها توانسته‌اند با افزودن ویژگی‌های هنری تازه، اثری بیافرینند که تا آن اندازه با موضوع همخوانی دارد که شگفت‌آور است که چگونه نخستین نقاشی که به ترکیب‌بندی تصلیب اندیشیده، این ایده‌ها را به کار نگرفته باشد. این نکته را روبنس[۷]، پوسن[۸] و کوئاپل[۹] با نقاشی‌هایشان از به مصلوب شدن حضرت مسیح به اثبات رسانده‌اند. به ‌بیان‌ دیگر، نقاشانی که نبوغ را سرچشمۀ رسالت خود می‌دانند، همواره در طبیعت سوژه‌های تازه‌ای خواهند یافت؛ و به‌گونه‌ای استعاری می‌توان گفت که پیشینیانشان، بیش از آنچه سنگ‌های مرمر را استخراج کرده و به کار گرفته‌اند، مرمرهای بسیاری را در معادن باقی گذاشته‌اند[۱۰].

 

کادر حاشیه

دیدرو، منتقد هنر

دیدرو در نوشته‌های انتقادی خود درباره هنر و تجربیات برجسته‌ای که تحت عنوان «سالن‌ها» بین سال‌های ۱۷۵۹ تا ۱۷۸۱ منتشر کرد، بیشتر توانایی‌های خود را در زمینه جدال‌های نظری نشان داد تا دانشش در زمینه نقاشی. او بیشتر به سلیقه‌اش در انتخاب موضوعات (گروز[۱۱]، وِرنه[۱۲]، شاردن[۱۳]) توجه داشت تا دغدغه‌هایش درباره شیوه‌های نقاشی. در ابتدا، احساس را در اولویت قرار می‌داد، اما در نهایت زیبایی‌شناسی‌اش بر لزوم وجود نوعی سردی و بی‌احساسی در هنرمند تأکید داشت.

 

اهل قلم (فلسفه و ادبیات)

این واژه دقیقاً همان معنایی را دارد که درباره متخصص دستور زبان گفته می‌شد: در یونان و روم، متخصص دستور زبان نه تنها به کسی اطلاق می‌شد که در علم دستور زبان به معنای خاص آن مهارت داشت و این علم پایه‌گذار تمامی دانش‌ها بود، بلکه به کسی گفته می‌شد که در ریاضیات، فلسفه، تاریخ عمومی و خاص نیز آگاهی داشت؛ کسی که به ویژه درباره شعر و بلاغت مطالعه می‌کرد. این همان چیزی است که امروز درباره افراد اهل‎ قلم می‌گوییم. این عنوان را برای فردی به کار نمی‌بریم که با دانشی اندک تنها حوزه‌ای خاص را دنبال می‌کند. فردی که تنها رمان خوانده باشد، تنها رمان می‌نویسد؛ کسی که بدون هیچ‌گونه آگاهی از ادبیات، به طور تصادفی چند نمایشنامه نوشته باشد، و کسی که از علم بی‌بهره باشد و چند موعظه کرده باشد، در زمره اهل قلم قرار نمی‌گیرد. این عنوان در دوران ما حتی گستره‌ای وسیع‌تر از واژه متخصص‌ دستور زبان در یونان و روم دارد. یونانی‌ها به زبان خودشان اکتفا می‌کردند؛ رومی‌ها تنها زبان یونانی می‌آموختند: اما امروزه اهل علاوه بر یونانی و لاتین، زبان‌هایی چون ایتالیایی، اسپانیایی و به‌ویژه انگلیسی را نیز می‌آموزند. سیر تاریخ هزاران برابر وسیع‌تر از آنی است که برای قدما بوده است؛ و تاریخ طبیعی نیز به نسبت تاریخ ملت‌ها گسترش یافته است. از اهل قلم انتظار نمی‌رود که تمامی این موضوعات را به طور عمیق بررسی کند؛ علم جهانی دیگر در دسترس انسان نیست: اما اهل قلم واقعی، خود را قادر می‌سازد تا گام‌هایش را در زمینه‌های مختلف بردارد، حتی اگر نتوانند همه آن‌ها را پرورش دهند.

در گذشته در قرن پانزدهم و حتی قبل‌تر در قرن چهاردهم، ادیبان بسیار به نقد دستوری آثار نویسندگان یونانی و لاتینی می‌پرداختند؛ و به دلیل تلاش‌های آن‌هاست که ما از واژه‌نامه‌ها، نسخه‌های صحیح و تفسیرهای آثار برجسته دوران باستان بهره‌مند هستیم؛ امروزه این نوع نقد ضرورت کمتری دارد و جای خود را به روحیۀ فلسفی داده است. […]

این یکی از بزرگ‌ترین مزایای قرن ماست که تعداد زیادی از مردان فرهیخته نه تنها در زمینه‌های علمی و پیچیده مانند ریاضیات تخصص دارند، بلکه در زمینه‌های هنری و زیبایی‌شناسی مانند شعر نیز مهارت دارند و به همان اندازه می‌توانند درباره کتابی با موضوع متافیزیک و یا نمایشنامه‌ای قضاوت کنند؛ روحیه این قرن آن‌ها را برای بیشتر جنبه‌های زندگی، هم در دنیای عمومی و هم در محیط‌های خصوصی، آماده کرده است[۱۴]؛ و به همین دلیل به مراتب از کسانی که در قرون گذشته زندگی می‌کردند، برترند. آن‌ها تا زمان بالزاک[۱۵] و وآتور[۱۶] از جامعه دور بودند؛ اما از همان زمان به بعد جزئی ضروری از آن شده‌اند. این اندیشه عمیق و پالوده‌ای که بسیاری در نوشته‌ها و گفتگوهای خود منتشر کرده‌اند، تأثیر زیادی در آگاه‌سازی و تکامل ملت داشته است: نقدشان دیگر تنها بر واژه‌های یونانی و لاتین متمرکز نبوده است؛ بلکه با تکیه بر فلسفه صحیح، تمام پیش‌داوری‌هایی را از میان برده‌اند که جامعه به آن‌ها آلوده بود؛ پیشگویی‌های ستاره‌شناسان، جادوگری‌های ساحران، انواع طلسم‌ها، معجزه‌های دروغین، پدیده‌های نادرست، عادت‌های خرافی؛ آن‌ها هزاران مناقشه کودکانه‌ای را که زمانی خطرناک بودند به موضوعاتی بی‌ارزش تبدیل کرده‌اند که در مدارس مطرح می‌شوند: بدین ترتیب آن‌ها در واقع به خدمت دولت درآمده‌اند. گاهی اوقات تعجب می‌کنیم که آنچه روزی دنیا را به هم می‌ریخت، امروز دیگر آن را مختل نمی‌کند؛ این دستاورد از آنِ افراد واقعی اهل قلم است که باید از آن قدردانی کرد.

این افراد استقلال ذهنی بیشتری نسبت به دیگران دارند.

ولتر

 

کادر حاشیه

فرهنگ لغت ولتر

ولتر فرهنگ لغت جیبی فلسفی خود را در سال ۱۷۶۴ به نگارش درآورد. در این اثر، او صدها موضوع دینی و سیاسی را از جنبه عقلانی، عدالت و مدارا تحلیل کرده است. این اثر، آموزشی و اطلاعاتی نیست بلکه اثری انتقادی است و مقالات معروف بسیاری (مانند شکنجه) را به یادگار گذاشته است. شباهت آن با دائره‌المعارف دیدرو کاملاً مشهود است.

 

ژِنِوْ؛ (تاریخ و سیاست)

این شهر بر روی دو تپه واقع شده است، در جایی که دریاچه‌ای که امروزه به نام ژنو شناخته می‌شود، به پایان می‌رسد و پیشتر دریاچه لِمان [۱۷] نامیده می‌شد.

در ژنو از تئاتر استقبال نمی‌کنیم: نه اینکه نمایش‌ها به خودی خود ناپسند باشند؛ بلکه گفته می‌شود که مردم از ذائقۀ تزیینات، افراط و آزادی‌های بی‌مرزی[۱۸] می‌ترسند که گروه‌های بازیگران در میان جوانان منتشر می‌کنند. با این حال، آیا نمی‌توان این مشکل را با قوانینی سختگیرانه و اجرای صحیح آن‌ها درباره رفتار بازیگران حل کرد؟ به این ترتیب، ژنو هم نمایش‌ خواهد داشت و هم اخلاقیات، و از مزایای هر دو بهره‌مند خواهد شد: نمایش‌های تئاتری ذائقۀ شهروندان را شکل خواهند داد و به آن‌ها ظرافت حسی و لطافت احساسی می‌بخشند که بدون نمایش‌ها به دست آوردنشان بسیار دشوار است؛ ادبیات نیز از آن بهره‌مند خواهد شد، بدون اینکه آزادی‌گرایی پیشرفتی داشته باشد، و ژنو حکمت لاسدمون[۱۹] و ادب آتن را گرد هم خواهد آورد.

دلیل دیگری که شایسته است جمهوری‌ای[۲۰] چنین خردمند و روشن‌بین را به پذیرش و اجازه اجرای نمایش‌ها ترغیب کند، این است که تعصب وحشیانه‌ای که علیه حرفه بازیگری وجود دارد و نوعی تحقیر که ما برای این افراد قائل شده‌ایم، کسانی‌ که برای پیشرفت و پشتیبانی هنرها بسیار ضروری‌اند، بدون شک یکی از دلایل اصلی بی‌نظمی‌هایی است که به آن‌ها نسبت می‌دهیم. آنان در جستجوی جبران احترامی که حرفه‌شان نمی‌تواند برایشان به ارمغان آورد، در لذت‌ها غرق می‌شوند. در میان ما، بازیگری که رفتاری شایسته دارد، سزاوار احترامی دوچندان است؛ اما به ندرت کسی قدردان این امر است. در عوض، دلالی که به فقر عمومی دهن‌کجی می‌کند و از آن تغذیه می‌شود، یا درباری‌ای که برای مقاصد خود تملق می‌گوید و بدهی‌هایش را نمی‌پردازد، بیشترین احترام را از جامعه دریافت می‌کنند. اگر در ژنو با بازیگران بردبار باشیم و نیز در ابتدا با مقرراتی سنجیده تحت نظارت قرار می‌گرفتند، سپس از آن‌ها حمایت می‌کردیم و حتی هنگامی که شایستگی آن‌را می‌یافتند، به آن‌ها احترام می‌گذاشتیم، و در نهایت، کاملاً در جایگاهی برابر با سایر شهروندان قرار می‌گرفتند، این شهر به‌زودی از چنین مزیتی برخوردار می‌شد که بسیاری آن‌را نادر می‌پندارند: گروه تئاتری که شایسته احترام باشد، در حالی که فقط در نتیجه رفتار ما، از آن محرومیم.

[بگذارید] اضافه کنم که این گروه تئاتر به‌زودی به بهترین گروه در اروپا بدل خواهد شد؛ بسیاری از افرادی که از ذوق و استعداد سرشاری برای تئاتر برخوردارند، اما از آن بیم دارند که با پرداختن به این هنر آبرویشان را میان ما از دست بدهند، به ژنو خواهند شتافت تا نه‌تنها بدون شرم، بلکه حتی با ارج و قرب، استعدادی چنین دلپذیر و کمیاب را پرورش دهند. اقامت در این شهر، که بسیاری از فرانسویان آن‌را به سبب فقدان نمایش‌ها، کسل‌کننده می‌دانند، در آن صورت به اقامتگاهی برای لذت‌های شایسته بدل خواهد شد، همان‌گونه که اکنون اقامتگاه فلسفه و آزادی است؛ و دیگر برای بیگانگان جای شگفتی نخواهد بود که چرا در شهری که نمایش‌های مناسب و منظم ممنوع است، نمایش‌های مبتذل و بی‌مایه‌ای مجاز شمرده می‌شود که هم‌زمان با ذوق سلیم و اخلاق نیک ناسازگارند. این تمام داستان نیست: رفته‌رفته، نمونه‌ای که بازیگران تئاتر ژنو از خود ارائه خواهند داد، نظم در رفتارشان و احترامی که در نتیجۀ آن از آنِ ایشان خواهد شد، الگویی برای بازیگران تئاتر در دیگر کشورها خواهد شد و درسی برای کسانی که تا کنون با آنان سخت‌گیرانه و حتی ناعادلانه رفتار کرده‌اند. دیگر نخواهیم دید که از یک سو، حکومت به آنان مستمری پرداخت کند، و از سوی دیگر، آماج نفرین باشند؛ کشیشان ما دیگر آنان را تکفیر نخواهند کرد، و شهروندان ما دیگر با تحقیر به آنان نخواهند نگریست؛ و این جمهوری کوچک مفتخر خواهد بود که اروپا را در این زمینه اصلاح کند، زمینه‌ای که شاید مهم‌تر از آن باشد که در نگاه نخست به نظر می‌رسد.

دالامبر

 

کادر حاشیه

اهالی تئاتر در قرن هجدهم

نسبت به قرن مولیر[۲۱]، قرن هجدهم دیدگاه بهتری نسبت به اهالی تئاتر نداشت. اغلب آن‌ها در حال سفر بودند، از سوی کلیسا طرد شده بودند (چون در خفا زندگی می‌کردند)، به فریب‌کاری متهم می‌شدند، و با وجود حمایت‌های شاهزادگان و فیلسوف‌ها، بازیگران باید تا قرن بعدی صبر می‌کردند تا جامعه آن‌ها را به رسمیت بشناسد.

 

کادر حاشیه

روسو رو در روی دالامبر

روسو، که گهگاهی با دائره‌المعارف همکاری می‌کرد، از مقاله ژنو به شدت خشمگین شد و برآشفت و رابطۀ خود را برای همیشه با دیدرو و دالامبر قطع کرد. او نامه‌ای پرآوازه تحت عنوان «نامه‌ای درباره نمایش» برای آن‌ها فرستاد که در آن ، کمدی را به دلیل غیر اخلاقی بودن، تراژدی را به دلیل سطحی و ساختگی بودن، و تئاتر را به‌طور کلی محکوم کرد، به دلیل این‌که به‌گونه‌ای خطرناک، احساسات را برمی‌انگیزد.

 

عجایب و شوخی‌ها [۲۲]

دائره‌المعارف بیش از هفتادویک هزار مقاله دارد. حدود یک‌سوم از این مقالات، که در آن‌ها روح روشنگری دمیده شده است، امروزه بخشی از اندیشۀ خود ما را شکل می‌دهند. با این حال، در میان هزاران مقالۀ دیگر، آثار کمیابی هم یافت می‌شود که از جنس شگفتی و طنز هستند: شگفتی، زیرا نویسندۀ آن‌ها (یا شاید خودِ آن دوره)، دقت در داوری و شهود حقیقت را از کف داده است. طنز نیز به این دلیل که نویسندگانشان، به ویژه دیدرو، گاهی جدیت خود را از دست می‌دهند و تسلیم وسوسۀ طعنه و شوخ‌طبعی شده‌اند.

همچنین، مقالاتی حیرت‌انگیز نیز هستند که در آن‌ها کمال‌گرایی عالمانه، موضوعاتی را دربرمی‌گیرد که در نگاه نخست پیش‌پاافتاده به نظر می‌رسند و آن‌ها را به مباحث علمی پیچیده‌ای بدل می‌سازد. حتی جالب‌تر از این‌ها، «مقالات-فهرست»‌ هستند: نویسنده که در تبِ نام‌گذاری و وسواسِ از قلم انداختن چیزی گرفتار آمده، فهرستی ارائه می‌دهد که کارکرد آن‌را امروز کاملاً از یاد برده‌ایم؛ آنچه باقی می‌ماند، تنها شعری است که در اثر انباشتگی [اطلاعات] و برخوردهای نامأنوس و سوررئالیستی (پیش از زمان خود) زاده می‌شود.

در نهایت، در میان نوشته‌های خودِ دیدرو، قطعاتی سرگرم‌کننده به چشم می‌خورند، متن‌هایی که در آن‌ها این مدیر بسیار جدی دائره‌المعارف، در برخورد با خود به ‌هجو و طنز روی می‌آورد.

 

اَژواپا[۲۳] (اسم، مذکر؛ تاریخ طبیعی، گیاه‌شناسی)

درختی که در هند غربی می‌روید و طبق شایعات، سایه‌اش کسانی را می‌کشد که برهنه زیر آن خوابیده‌اند و دیگران را به طور عجیبی باد (متورم) می‌کند. اگر ساکنان آن منطقه این درخت را بهتر از آنچه در این توصیف آمده نمی‌شناسند، در خطر بزرگی قرار دارند.

 

آگواس[۲۴] (جغرافیا)

جمعیتی شایان توجهی که در سواحل رودخانه آمازون از آمریکای جنوبی ساکن هستند. طبق فرهنگ لغت ارزشمند جیبی ووژین[۲۵]، آن‌ها معقول‌ترین سرخپوستان هستند: سر فرزندانشان را به محض تولد بین دو تکه چوب قرار می‌دهند.

 

آژواکیسیما[۲۶] (تاریخ طبیعی، گیاه‌شناسی)

گیاهی از برزیل و جزایر آمریکای جنوبی. این تمام چیزی است که در مورد آن به ما گفته شده است[۲۷]؛ و من با کمال میل می‌پرسم که چنین توصیف‌هایی برای [فهم] چه کسی به نگارش در آمده است. مسلماً نه برای بومیان آن سرزمین، زیرا آنان احتمالاً ویژگی‌های بیشتری از آژواکیسیما را می‌شناسند تا آنچه این توصیف در بر دارد، و نیازی ندارند که کسی به آن‌ها بیاموزد که آژواکیسیما در کشورشان رشد می‌کند؛ مثل این است که به یک فرانسوی بگوییم که گلابی درختی است که در فرانسه، آلمان و غیره می‌روید. این توصیف برای ما هم نیست؛ زیرا چه اهمیتی برایمان دارد که در برزیل درختی به نام آژواکیسیما وجود دارد که جز نامش چیز دیگری درباره‌اش نمی‌دانیم؟ این نام به چه کار می‌آید؟ این تعریف چیزی به ناآگاهان می‌آموزد و دانایان را آگاه‌تر نیز نمی‌کند. پس اگر من از این گیاه و بسیاری دیگر که به همین اندازه ناقص توصیف شده‌اند نام می‌برم، صرفاً به خاطر رعایت حال برخی خوانندگانی است که ترجیح می‌دهند دست‌کم نامی در یک مقاله از دائره‌المعارف ببینند، حتی اگر محتوای آن بی‌فایده یا نادرست باشد، تا اینکه اصلاً چنین مقاله‌ای وجود نداشته باشد.

دیدرو

 

اَکو[۲۸] (اسم، مذکر)

[نوعی] ماهی که آلدرواندی[۲۹] از آن نام می‌برد و به گفتۀ او در اپیروس[۳۰]، لمباردی[۳۱]، دریاچه کومو[۳۲] رایج است و گوشتی بسیار لذیذ دارد. حالا بگردید ببینید اَکو چیست.

دیدرو

 

معشوق، عاشق (صفت، دستور زبان)

کافی است که کسی عشق بورزد تا عاشق باشد؛ اما باید نشان دهد که عاشق است تا معشوق شود. ما عاشق کسی هستیم که زیبایی‌اش قلبمان را لمس می‌کند؛ ما معشوق کسی هستیم که از او انتظار داریم محبتمان را بازگرداند. اغلب افراد عاشق هستند بدون اینکه جرئت کنند نشان دهند معشوق هستند؛ و گاهی هم کسی خود را معشوق اعلام می‌کند بدون اینکه واقعاً عاشق باشد. عاشقی همچنین ویژگی‌ای است که به خلق و خو وابسته است، میلی که اصطلاح ‘معشوق’ هیچ‌گاه آن ایده را به ذهن نمی‌آورد. نمی‌توان کسی را از عاشق بودن منع کرد؛ او تنها زمانی خود را عاشق می‌نامد که این عنوان را به او بدهند. برای توضیحات بیشتر به مقاله‌ای که پدر ژیرار [۳۳] درباره مترادف‌ها به نگارش درآورده است، مراجعه کنید.

دیدرو

 

کرِتین‌ها[۳۴] (تاریخ مدرن، اسم مذکر، جمع)

این عنوان را به افرادی اطلاق می‌کنیم که به تعداد به نسبت زیادی در وَلِه[۳۵] و به‌ویژه در سیون[۳۶] (پایتخت وَلِه) به دنیا آمده‌اند. این افراد ناشنوا، گنگ، بی‌فکر، و تقریباً نسبت به ضربه بی‌حس هستند و تا کمربند خود گتر (ساق‌پوش‌) می‌پوشند؛ به علاوه این افراد به ظاهر سالم، توان ایده‌پردازی نداشته و ظاهرشان کمی خشن است. ساده‌دلی مردم وَلِه باعث شده تا کریتین‌ها را به‌عنوان فرشته‌های نگهبان خانواده‌ها ببینند، و کسانی که چنین افرادی ندارند، خود را از لطف آسمان دور می‌دانند. توضیح علت و تأثیر کرتینیسم دشوار است. کثیفی، کم‌سوادی، گرمای بیش از حد این دره‌ها، آب‌ها، حتی گترها بین فرزندان این افراد مشترک است. با این حال، تمامی آن‌ها کرتین به دنیا نمی‌آیند. یکی [از کرتین‌ها] در سیون طی اقامت آقای کنت موژیرون[۳۷]، از اعضای جامعه سلطنتی لیون درگذشت. آن‌ها نمی‌خواستند به او اجازه دهند جسد را کالبدشکافی کند. او تنها به بررسی (ظاهراً بر روی افراد زنده) هر دو جنس پرداخته است؛ به جز رنگ زرد بسیار کم‌رنگ پوست‌شان، هیچ چیز غیرعادی در ظاهر آن‌ها مشاهده نشد. (سرمدخل وَلِه را مطالعه کنید). این جزئیات را از خاطرات آقای کنت موژیرون نقل می‌کنیم که خلاصه آن به ما منتقل شده و در انجمن سلطنتی لیون خوانده شده است.

دالامبر

 

سیب‌زمینی، توپینامبور[۳۸] (سیب‌زمینی ترش)، باتاته[۳۹]، ترافل سفید، ترافل قرمز (رژیم غذایی[۴۰])

این گیاه که از ویرجینیای آمریکا به کشور ما وارد شده، در بسیاری از نواحی اروپا کشت می‌شود؛ به‌ویژه در چندین استان از پادشاهی فرانسه، مانند لورن[۴۱]، آلزاس[۴۲]، لیون، ویواره[۴۳]، دوفین[۴۴] و غیره. مردم این نواحی و به‌ویژه دهقانان، ریشه این گیاه را در بیشتر طول سال به‌عنوان غذایی معمولی مصرف می‌کنند. آن‌را در آب، در تنور، و در خاکستر می‌پزند و انواع خورش‌های ساده یا روستایی از آن تهیه می‌کنند. افرادی که کمی وضع مالی بهتری دارند، آن‌را با کره تهیه می‌کنند، با گوشت می‌خورند، از آن نوعی خوراک سرخ‌شده درست می‌کنند و غیره. این ریشه، به هر شکلی که آماده شود، بی‌مزه و آردی [شکل] است. نمی‌توان آن‌را در زمره غذاهای خوشمزه قرار داد؛ اما غذایی فراوان و نسبتاً مفید برای مردمانی است که تنها به دنبال سیر شدن هستند. به درستی از سیب‌زمینی انتقاد می‌شود که نفاخ است؛ اما برای اعضای قوی بدن کشاورزان و کارگران، این بادها (نفخ) هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند.

ونل

 

پترول (اسم مذکر، تاریخ طبیعی، روغن‌های معدنی)

پیش‌تر به آن پترئول گفته می‌شد؛ در ایتالیایی پترولی[۴۵]، در انگلیسی پترولیوم[۴۶] یا روغن سنگی[۴۷]. روغن معدنی، رقیق، قابل اشتعال، با بویی قوی قیر، و رنگ‌های مختلف. […]

پترول روغن طبیعی است. علاوه بر این روغن‌های مصنوعی و گیاهی، یعنی روغن‌هایی که از گیاهان به‌وسیله فشردن استخراج می‌شوند، روغن‌های طبیعی و معدنی وجود دارند که به‌طور طبیعی از درون زمین بیرون می‌آیند. به‌طور کلی، این‌ها را روغن‌های پترول می‌نامند، زیرا از شکاف‌هایی در سنگ‌ها خارج می‌شوند. بنابراین پترول، قیری مایع است که تنها از نظر مایع بودن با قیرهای جامد مانند آسفالتوم[۴۸] یا قیر یهودیه[۴۹]، کهربا، ژایه[۵۰] و غیره تفاوت دارد. تا حدودی بسته به مکان‌هایی که آن‌را استخراج می‌کند رنگش متغیر است: سفید، زرد، قهوه‌ای، سبز، سیاه. […]

کاربردهای پترول‌: در برخی مناطق ایتالیا، مرسوم است به جای روغن از پترول‌خام برای روشنایی استفاده ‌شود؛ همچنین مقدار نسبتاً زیادی از آن توسط آهنگران و کسانی که آتش‌بازی می‌سازند مصرف می‌شود. طبق گزارش کِمپفر[۵۱]، ایرانی‌ها در حال حاضر از پترول‌ تنها برای رقیق کردن روغن جلا بهره می‌گیرند.

[…] ایتالیایی‌ها پترول‌ را به‌عنوان یک داروی بسیار نافذ، برش‌دهنده و معطر، برای برخی بیماری‌های مزمن، و حتی بیشتر به‌صورت خارجی، برای تقویت اعصاب در اعضای ضعیف شده، و نیز آرامش دادن به احساسات ضربه خورده، به کار می‌برند.

[…] حتی در مواردی که روغن پترول ممکن است مناسب به‌نظر برسد، داروهای بسیار بهتری برای استفاده وجود دارد. علاوه بر این، باید بپذیریم که اگر بخواهیم به برخی مشاهدات معتبر از خواص پترول اعتماد کنیم، تنها می‌تواند به‌عنوان نتیجه تجربیات مکرر پزشکان ماهر در کشورهای تولیدکننده این قیر مایع باشد؛ منظورم دوک‌نشین مودنا[۵۲] و یا پلیزانس[۵۳] است. در سایر مناطق، نمی‌توان به‌طور مؤثر روغن پترول را به‌عنوان دارو تجویز کرد. این روغن با حمل و نقل تمام خواص ظریف خود را از دست می‌دهد. داروسازان و فروشندگان داروهای ما که کنجکاوترین هستند، هیچ‌گاه روغن پترول خالص ندارند، زیرا روغن تقلبی برایشان ارسال می‌شود. من از دیگر تقلب‌هایی که خرده‌فروشان انجام می‌دهند، صحبت نمی‌کنم.

نتیجه می‌گیریم که تقریباً باید بدون هیچ تأسفی از روغن پترول در پزشکی صرف‌نظر کنیم، و تنها به استفاده‌های آن در برخی صنایع محدود شویم، و همچنین به بررسی نظری منبع آن و ویژگی‌های خاصی بپردازیم که آن‌را از تمامی روغن‌های گیاهی و مصنوعی متمایز می‌کند.

ژکور

 

کمانه (اسم، مذکر، مکانیک)

زمانی که می‌گوییم جسمی کمانه کرد، زمانی است که جسم به صورت اریب روی سطح آب پرتاب شده باشد و به جای نفوذ در آن، بلند شده و سپس دوباره روی آن می‌افتد تا دوباره بلند شود.

دالامبر

 

ابزار باغبانی (کشاورزی)

باغبان باید چرخ‌دستی‌ کود، گاری، فرقون، برانکارد، چنگک‌ آهنی و چوبی، بیل، بیلچه، کلنگ، و سبد داشته باشد؛ اره‌ و چکش، پایه یا تخته، و شاخه‌های برای ساخت حصارهای توری، کابینت و گهواره، داس‌ و تیغ برای بریدن و صاف کردن، و غیره. نردبان‌هایی از انواع مختلف، ساده، دوطرفه و سه‌پایه؛ نشانه‌ یا چوب‌های راستی که در زمین فرو می‌کنند تا ترازهای مسیرها و بخش‌های یک باغ را مشخص کنند و برای استفاده به‌عنوان وسیله اندازه‌گیری و برابر کردن گودال‌ها هنگام حفر کردنشان؛ ابزارهای خط‌کشی برای مشخص کردن بخش‌ها، چکش‌هایی برای کوبیدن خاک مسیر، خرک‌ها، چنگک‌، ارها، استوانه برای هموار کردن مسیرها، چکش، انبر، گلدان‌، اره دستی، داس‌های کوچک، ابزار پیوند زنی، قیچی باغبانی، ابزار نیم‌دایره، خیش‌ها، ابزار برداشت برگا، در، سطل‌ آبیاری، گلدان‌ گل، جعبه، سبد، مترسک، مدل‌ها، سطل، بیلچه، چنگال، قیف، فیلتر، و پوشش محافظ، بادشکن، قاب‌ شیشه‌ای و غیره.

ژکور

 

[۱] Arts liberaux، در اروپای قرون وسطی به هفت علمی گفته می‌شد که محصلان در همه رشته‌ها باید به یادگیری آن‌ها اهتمام می‌ورزیدند.

[۲] M. l’abbe du Bos (1670 – 1742)، کشیش فرانسوی و نویسنده تأملاتی درباب شعر و نقاشی. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۳] منظور اینست که موضوعاتی با کیفیت عالی هستند. «– م»

[۴] Le sacrifice de la fille de Jephté، از شخصیت‌های کتاب مقدس که دختر خود را کشت. تابلوی نقاشی از شارل لوبرن (۱۶۵۶). «– م»

[۵] la mort de Germanicus، ژنرال رومی که بر اثر مسمومیت درگذشت. تابلوی نقاشی از نیکلا پوسن (۱۶۲۸). «– م»

[۶] منظور این است که مردم بیشتر به نقاشی‌هایی با موضوعات جدی یا تأثیرگذار توجه می‌کنند و نقاشی‌های خیالی یا مناظری با زیبایی و شادابی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. «– م»

[۷]Pierre Paul Rubens (1577 – 1640)، نقاشی مشهور باروک. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۸]Nicolas Poussin (1594 – 1665)، نقاش فرانسوی سبک کلاسیک. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۹]Coypel Antoine (1661 – 1772)، نقاش و چاپ‌گر فرانسوی. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۰] یعنی هنرمندان بزرگ و با استعداد همیشه در حال کشف و ایجاد آثار جدید هستند، و پیشینیان هنر (هنرمندان قبل از آن‌ها) تنها بخش کوچکی از این منابع را بهره‌برداری کرده‌اند، در حالی که هنوز مقدار زیادی از این «مرمر» (یعنی منابع و موضوعات هنری) باقی مانده است که هنرمندان جدید می‌توانند آن‌ها را کشف و از آن‌ها استفاده کنند. این استعاره نشان می‌دهد که همیشه امکانات و ایده‌های تازه‌ای برای خلق آثار هنری وجود دارد. «– م»

[۱۱] Jean-Baptiste Greuze(1725 – ۱۸۰۵)، نقاش فرانسوی ماهر در نقاشی‌های پرتره، صحنه‌های ژانر و نقاشی‌های تاریخی. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۲] Claude-Joseph Vernet(1714 – 1789)، نقاش فرانسوی. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۳] Jean Siméon Chardin(1699 – ۱۷۷۹)، نقاش فرانسوی که بیشتر به طبیعت بی‌جان و عناصر ساده و بی‌پیرایه زندگی روزمره می‌پردازد. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۴] این جمله به این معناست که روحیه و ویژگی‌های خاص این قرن باعث شده است که این افراد (اهل قلم) برای رویارویی با مسائل مختلف زندگی، هم در دنیای عمومی و اجتماعی (دنیای بیرون) و هم در مسائل خصوصی و شخصی (محیط‌های خصوصی) آماده و شایسته باشند. به عبارت دیگر، این افراد به گونه‌ای تربیت شده‌اند که توانایی برخورد با چالش‌ها و مسائل مختلف در هر دو سطح را دارند. «– م»

[۱۵] Jean-Louis Guez de Balzac(1597 – 1654)، نویسنده فرانسوی که نامه‌نگاری‌های زیادی از وی بر جای مانده است. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۶] Vincent Voiture(1597 – 1648)، شاعر اشعار عاشقانه‌ای که بیش از تمام شعرای معاصرش، تحسین شده است. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۷] lac Léman

[۱۸] منظور کفر مذهبی و فساد و فحشا است.

[۱۹] Lacedemone، نام دیگر اسپارتا شهری در یونان باستان، که به دلیل سخت‌گیری در قوانین اخلاقی ستایش شده است.

[۲۰] در این زمان ژنو از لحاظ سیاسی وضعیت جمهوری را داشت.

[۲۱] Jean-Baptiste Poquelin (1622 – 1673)، ژان باتیست پوکلن یا مولیر، یکی از سه نمایشنامه‌نویسِ برترِ قرن هفدهم در فرانسه و از بزرگ‌ترین کمدی‌نویسِ‌ها و هنرپیشه‌های تئاتر در اروپا به همراه پیر کورنی و ژان راسین.«– نقل از ویکی‌پدیا»

[۲۲] curiosites & droleries

[۲۳] AGUAPA

[۲۴] AGUAS

[۲۵] Vosgien ، نام مستعار یک راهب بومی اهل ووژ (هشتاد و هشتمین شهرستان فرانسه واقع در شمال شرق این کشور) و نویسنده فرهنگ لغت جغرافیا.

[۲۶] AGUAXIMA

[۲۷] احتمالاً نویسنده این تعریف از یک فرهنگ لغت (شاید فرهنگ‌لغت چمبرز) برداشت کرده است.

[۲۸] ACO

[۲۹] Ulisse Aldrovandi(1522 – 1605)، مورخ تاریخ طبیعی ایتالیایی که برای نخستین بار در اروپا به باغ گیاه‌شناسی همت گمارد. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۰]l’Epyre ، منطقه‌ای جغرافیایی و تاریخی در جنوب شرقی اروپا واقع در یونان و آلبانی امروزی. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۱]le Lombardie، ناحیه پرجمعیتی واقع در شمال ایتالیا. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۲] le lac Como، این دریاچه با نام لاریو نیز و در شمال ایتالیا در ناحیه لمباردی و ۲۵ کیلومتری میلان واقع است. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۳] M. l’abbe Girard، گابریل ژیرار (۱۶۷۷ – ۱۷۴۸) کشیش و دستور زبان‌شناس فرانسوی که به عنوان نویسنده نخستین اثر درباره مترادف‌ها که در فرانسه منتشر شد، شناخته می‌شود. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۴] کرتینیسم نوعی نقص روانی به دلیل کمبود ید است که در حال حاضر به راحتی درمان‌ می‌شود.

[۳۵] Valais، ایالتی در جنوب سوئیس.

[۳۶] Sion

[۳۷] M. le comte de Maugiron

[۳۸] topinambour

[۳۹] batate

[۴۰] روش استفاده منظم از تمام آنچه که برای زندگی موجود زنده ضروری است، چه در سلامت و چه در بیماری.» (از دائره‌المعارف به معنای «بهداشت زندگی»)

[۴۱] Lorraine

[۴۲] Alsace

[۴۳] Vivarais

[۴۴] Dauphine

[۴۵] petroglio

[۴۶] Petroleum

[۴۷] Rock-Oil

[۴۸] asphaltum

[۴۹] le bitume de Judee

[۵۰] le jayet

[۵۱] Engelbert Kaempfer (1651 – 1716)، پزشک و طبیعی‌دان اهل آلمان بود که به واسطه سفر جهانگردی‌اش به روسیه، ایران، هند، آسیای شرقی و ژاپن در بین سال‌های ۱۶۸۳ تا ۱۶۹۳ مشهور است. او درباره این مسافرت‌ها دو کتاب نیز نوشته ‌است. «– نقل از ویکی‌پدیا»

[۵۲] Modene، ناحیه‌ای در شمال غربی ایتالیا

[۵۳] Plaisance، شهر و ناحیه‌ای در شمال ایتالیا