انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره دائره‌المعارف [روشنگری]: بخش چهارم، مقالات گلچین شده دائره‌المعارف

درباره دائره‌المعارف [روشنگری] (۱۷۵۱ 1772)/ مقالات گلچین شده دائره‌المعارف (بخش ۴)/ گردآوری: کریستیان دنی/ برگردان: مهرنوش غضنفری

اعتقادات: بی‌تردید، حوزه‌ای که نویسندگان دائره‌المعارف بیش از همه در آن نگاه انتقادی داشتند، حوزه‌ی دین بود. همچنین، در همین حوزه بود که آنان با بزرگ‌ترین خطرها روبه‌رو شدند. میل به رهایی از اقتدار کلیسا و فراخوان همیشگی به عقل، بی‌شک دو ویژگی اصلی این رویکرد انتقادی بودند. اهداف حملات آنان در درجه‌ی نخست رفتارهای غیرعقلانی مانند خرافات و آیین‌های مربوط به معجزات بودند. در زمینه اعتقادات دینی، اسلام و یهودیت نیز از این انتقادات در امان نماندند. اما در واقع، شدیدترین انتقادها متوجه مسیحیت بود. نویسندگان، گاه با تمسخر طعنه‌آمیز و گاه با نوشتن رساله‌های تند و انتقادی، به تناقض‌ها و خشونت‌های دین کاتولیک، پاپ و روحانیت حمله می‌کردند. با این حال، از روی احتیاط، این انتقادات اغلب به گونه‌ای مطرح می‌شد که گویی تنها درباره‌ی تاریخ گذشته‌ی ادیان سخن می‌گوید. علاوه بر این، تحلیل‌ها بیشتر متوجه مباحث سیاسی بود تا انتقادهایشان شوک و نارضایتی کمتری برای دیگران به‌وجود بیاورد. با این حال، در میان مقالات گاه‌ و بی‌گاه عباراتی چون «ناباوری»، «بی‌اعتقادی» یا «آزادی اندیشه» به چشم می‌خورد که دریچه‌ای به سوی الحاد می‌گشود و نشان از جسارت نویسندگان در زیر سؤال بردن چارچوب‌های مذهبی داشت.

 

در این بخش می‌خوانیم:

  • جنگ‌های صلیبی
  • تعصب
  • کُنوُلسیوُنِرها
  • خرافات
  • شکنجه
  • روحانی‌ها

 

جنگ‌های صلیبی، اسم، مونث (سرمدخل: تاریخ مدرن، تاریخ کلیسا)

جنگ‌هایی است که مسیحیان برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس[۱] یا ریشه‌کن کردن پاگانیسم[۲] و کفر، به راه انداختند.

جنگ‌های صلیبی به منظور فتح سرزمین‌های مقدس[۳] به راه می‌افتاد. زیارت‌های مکرری که مسیحیان از این مناطق داشتند، [یعنی] سرزمینی که در باورهای آنان مقدس بود زیرا پسر انسان[۴] در آن به صلیب کشیده شده بود[۵]، زمینه‌ساز این جنگ‌های خونین شد. زائران مسیحی در این سفرها، شاهد شرایط سخت و قید و بندهای بی‌رحمانه‌ای بودند که بر مسیحیان شرقی تحمیل شده بود. پس از بازگشت، با خلق تابلوهای غم‌انگیز این وضعیت اسفبار را با تلخی توصیف می‌کردند و مردم غرب را به دلیل بزدلی‌شان در رها کردن سرزمین‌هایی که با خون عیسی مسیح رنگین شده بودند و سپردن آن‌ها به دشمنان آیین و نام او، سرزنش می‌کردند.[۶]

با این حال، مدت‌ها مردم نسبت به سخنان این زائران بی‌تفاوت بودند و حتی تصور نمی‌کردند که این موضوع به بحرانی عمیق و دوران تاریکی منجر شود؛ دورانی که در آن افراد و حاکمان برای حفظ منافعشان، هزاران نفر را به سرزمینی کوچک و ناچیز می‌کشانند، ساکنانش را قتل‌عام می‌کنند و بر خرده ریگی[۷] چیره می‌شوند که حتی ارزش ریختن قطره‌ای خون نداشت. حال آنکه می‌توانستند از دور به این اماکن احترام بگذارند، و تصرف آن مایه مباهات دین نبود.

با این حال، آن زمان فرا رسید و این جنون که ابتدا در فکر سودازده زائری شکل گرفته بود، به ذهن پاپی جاه‌طلب و سیاست‌مدار راه یافت و از آنجا به تمام اذهان دیگر سرایت کرد. در واقع، این رویداد خارق‌العاده تحت تأثیر عوامل متعددی شکل گرفت که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد: منافع پاپ‌ها و برخی فرمانروایان اروپایی، نفرت مسیحیان از مسلمانان، نادانی افراد غیرمذهبی، قدرت و نفوذ کشیشان، طمع راهبان، شور افراطی برای جنگ، و از همه مهم‌تر، نیاز به موضوعی که توجه مردم را از مشکلات داخلی طولانی‌مدت موقتاً منحرف کند. […]

نگاهی مختصر به تاریخ به ما می‌گوید که حدود صدهزار انسان در دو لشکرکشی سن‌لویی[۸] قربانی شدند.

و نیز صدوپنجاه هزار نفر در جنگ بارباروسا[۹]، سیصدهزار نفر در لشکرکشی فیلیپ آگوست[۱۰] و ریچارد[۱۱]، دویست‌هزار نفر در لشکرکشی ژان برییِن[۱۲].

هم‌چنین یک میلیون و ششصدهزار نفری که در جنگ‌های صلیبی پیشین، به آسیا رفتند.

این لشکرکشی‌ها که بر اساس تعبیرهای نادرست مذهبی شکل گرفته بودند، حدود دومیلیون نفر از جمعیت اروپا را قربانی کردند؛ البته اگر کشته‌شدگان جنگ‌های صلیبی شمال و آلبیژوا[۱۳] را به حساب نیاوریم. […]

تعداد اندکی از مسیحیان دورگه که در مرزهای سوریه باقی مانده بودند، به سرعت به طور کامل از بین رفتند. و در اوایل سده سیزدهم، دیگر نشانی از این نبردهای خونین و وحشتناک در آسیا باقی نمانده بود. این جنگ‌ها پیامدهای ویرانگری برای اروپا به همراه داشتند: کاهش جمعیت در سرزمین‌های اروپایی، ثروتمند شدن صومعه‌ها، فقیر شدن اشراف، نابودی اصول کلیسا، افول کشاورزی، گسترش قحطی و کمبود منابع مالی. افزون بر این، آزار و اذیت‌های بی‌پایانی که به بهانه رفع این مصیبت‌ها صورت می‌گرفت، رنج و بدبختی مردم را دوچندان کرده بود.

دیدرو

 

کادر حاشیه

مسیحیان غربی در فاصله سال‌های ۱۰۹۶ تا ۱۲۷۲ میلادی، نُه لشکرکشی به منظور بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس از ترکان ترتیب دادند. این لشکرکشی‌ها به تحریک پاپ‌ها آغاز شد و پادشاهان، شوالیه‌ها، و روحانیان نیز برای شرکت در آن‌ها بسیج شدند. با این حال، تمامی این تلاش‌ها با شکست مواجه شدند. جنگ صلیبی آلبیژوا به سال ۱۲۰۹ در فرانسه علیه کاتارهای منطقه لانگدوک آغاز شد.

 

تعصّب، اسم، مذکر (سرمدخل: فلسفه)

تعصّب نوعی جانب‌داری کورکورانه و افراطی است که از باورهای خرافی سرچشمه می‌گیرد و انسان را به انجام اعمال مضحک، ناعادلانه و بی‌رحمانه وادار می‌کند؛ آن هم نه‌تنها بدون شرم و پشیمانی، بلکه همراه با نوعی لذت و آرامش خاطر. بنابراین، تعصب چیزی نیست جز خرافاتی که به عمل درآمده است (برای اطلاعات بیشتر به مدخل «خرافات» مراجعه کنید).

تعصب بسیار بیشتر از بی‌دینی به جهان آسیب رسانده است. بی‌دینان چه می‌خواهند؟ تنها رهایی از بند و یوغ، درحالی‌که متعصبان می‌خواهند زنجیرهای خود را بر سراسر جهان بگسترانند. بُخل و تعصبی جهنمی! آیا فرقه‌های کافران را دیده‌اید که گرد هم می‌آیند و مسلّحانه به جنگ با الوهیت برمی‌خیزند؟ آن‌ها تا آن اندازه ناتوانند که نمی‌توانند خون انسانی را بیهوده بر زمین بریزند؛ هرچند برای انجام کار نیک بدون انگیزه، امید یا منفعت شخصی، نیروی درونی و اخلاقی لازم است. برخی از روی حسادت و بدخواهی، آرامش دیگران را برهم می‌زنند چون نه ادعایی دارند و نه ابزاری برای رقابت. اما باید از پذیرش چنین استدلال‌هایی پرهیز کرد، زیرا این‌گونه افکار موجب رنج بسیاری از افرادی شده‌اند که به همان اندازه که به دلیل نوشته‌هایشان مشهور شدند، به علت بدبختی‌هایی که این نوشته‌ها برایشان به همراه داشت، بدنام گشتند.

اما اگر اجازه بیابیم که لحظه‌ای به نفع بشریت، با همان سبک پرشوری که بارها علیه آن به کار رفته است، صحبت کنیم، این تنها دعایی خواهد بود که می‌توانیم مقابل متعصبان بیان کنیم:

«ای خدایی که برای همه انسان‌ها خیر می‌طلبی و نابودی هیچ‌کس را نمی‌خواهی! تو که حتی از مرگ گناهکار نیز لذت نمی‌بری، ما را رهایی بخش! اما نه از ویرانی‌های جنگ و زمین‌لرزه‌ها، که اینها بلاهایی گذرا، محدود و ناگزیرند، بلکه از جنون ستمگرانی که به نام مقدس تو جنایت می‌کنند.

به آن‌ها بیاموز که از خونریزی بیزاری، که بوی گوشت قربانی هرگز به تو نمی‌رسد و نمی‌تواند صاعقه‌ای را در آسمان بپراکند یا شبنمی را از آسمان فروبارد. پیروان متعصبت را آگاه کن تا قربانی کردن را با قتل‌عام انسان‌ها یکی نپندارند. چنان دل‌هایشان را از عشق به خودشان انباشته کن که بتوانند دیگران را از یاد ببرند، چرا که شفقتشان چیزی جز فضیلتی ویرانگر نیست. آه! چه کسی است انسانی که مسئولیت انتقام‌های خود را به او سپرده‌ای، کسی که صد بار بیشتر از قربانیانی که به نام تو قربانی می‌کند، مستحق کیفر نباشد؟ به او بفهمان که نه خرد و نه زور، بلکه نور و نیکی توست که روح‌ها را به سویت هدایت می‌کند، و دخالت دست انسان در این کار، اهانتی به قدرت توست. هنگامی که جهان را آفریدی، آیا او را به یاری طلبیدی؟  و اگر اراده کنی که مرا نزد خود بپذیری، آیا قدرت و شگفتی‌های تو بی‌نهایت نیست[۱۴]؟ اما تو نمی‌خواهی ما را برخلاف میل‌مان نجات دهی. چرا از لطف و رحمت تو سرمشق نمی‌گیرند، و به جای محبت، می‌خواهند با ترس مرا وادار به دوست داشتنت کنند؟ روح انسانیت را بر زمین بگستران و این مهربانی جهانی را [گسترش بده] که ما را پر از احترام نسبت به همه موجوداتی می‌کند که با آن‌ها هدیه گرانبهای احساس را به اشتراک می‌گذاریم، و این که طلا و زمرد ذوب‌شده هیچ‌گاه نمی‌توانند برابر تو با آرزوی قلبی رئوف و دلسوز را برابری کنند، چه رسد به این که وحشت قتلی را جبران کنند.[۱۵]

الکساندر دولِر

 

کُنوُلسیوُنِرها[۱۶]، اسم، مذکر، جمع (سرمدخل: تاریخ کلیسا)

کُنوُلسیوُنِرها، فرقه‌ای از متعصبان دینی هستند که در دوران ما ظهور کرده‌اند، همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهند و جنبششان از مقبره آقای پاریس[۱۷] آغاز گردید.[۱۸] بسیاری از تشنج‌ها و آشوب‌ها، ناشی از ادعاهای وحی و معجزاتی است که این فرقه بر آن‌ها تأکید دارد؛ معجزاتی که جمعی از شاهدان مغرض و فریب‌خورده، بر وقوع آن‌ها شهادت می‌دهند. یانسن‌گراها هیچ‌گاه به این استدلال ساده پاسخ نمی‌دهند که چرا در هر مکانی که تشنج‌ها رخ می‌دهند، معجزات نیز اتفاق می‌افتند! به این ترتیب، مرجع هر دو این‌ها یکی است، حال آن‌که طبق شهادت حکیم‌ترین شما، تشنج، تقلبی یا ساخته‌ی دست شیطان است، و غیره. در حقیقت، عاقل‌ترین افراد میان یانسن‌گراها، با اشتیاق و بزرگواری علیه این تعصب مطالبی نوشته‌اند که باعث شده میان کُنوُلسیوُنِرها و مخالفان آن‌ها تفرقه ایجاد شود. کُنوُلسیوُنِرها خود به دسته‌های آگوستینیست‌ها[۱۹]، وِیلانتیست‌ها[۲۰]، سکوریست‌ها[۲۱]، دیسرنان‌ها[۲۲]، فیگوریست‌ها[۲۳]، ملانژیست‌ها[۲۴]، و غیره و غیره و غیره، تقسیم می‌شوند. این اسامی شایستگی آن‌را دارند که در کنار گروه‌های دیگر مذهبی چون امبیلیکاها[۲۵]، ایسکاریوتیست‌ها[۲۶]، استرکورانیست‌ها[۲۷]، ایندورفین‌ها[۲۸]، اُربیت‌ها[۲۹]، اِونین‌ها[۳۰] و دیگر فرقه‌های سرشناس قرار گیرند. بیشتر از این نمی‌ارزد درباره موضوعی به این کم‌ارزشی صحبت کنیم. آرنو[۳۱]، پاسکال[۳۲]، و نیکول[۳۳] تشنج نداشتند و از پیشگویی به‌وسیله وحی دوری می‌کردند.

یکی از سراسقفان لیون[۳۴] در قرن نهم درباره برخی از معجزات دروغین آن دوره این چنین نقل می‌کند: «آیا تاکنون درباره معجزاتی که بیماری را درمان نکرده اما باعث شده افراد سالم، سلامت و عقل خود را از دست بدهند، شنیده‌اید؟ اگر خودم شاهد آن نبودم، هیچ‌گاه این‌طور درباره آن صحبت نمی‌کردم. اگر آن‌ها را به اندازه کافی کتک بزنیم، به دروغ بودن خود اعتراف خواهند کرد.» می‌توانید مثال‌های مشابه این موضوع جالب را در کتاب دو جلدی خلاصه تاریخ کلیسا[۳۵]، که سال ۱۷۵۲ در پاریس چاپ شد، ببینید. در حقیقت، اشاره به قدیسی عجیب است که به جای شفا دادن، افراد را فلج می‌کرد. اما شاید عجیب‌تر از این روایت، این موضوع باشد که طرفداران چنین تعصب بی‌اساس و رسوا، خود را به حمایت‌های دروغین از دین می‌آرایند و می‌خواهند به مردم بقبولانند که تنها مدافعان واقعی دین امروز آن‌ها هستند. ما می‌توانیم به آن‌ها کلام خداوند را یادآوری کنیم که به منکران دین فرمود: «شما چه حقی دارید که احکام مرا بر زبان بیاورید و درباره عهد من سخن بگویید؟» [۳۶]

دالامبر

 

کادر حاشیه

یانسن‌گرایی[۳۷]

این نظریه مذهبی که نافی اختیار است، از اسم یانسن[۳۸]، الهی‌دان هلندی گرفته شده که در فرانسه بین سال‌های ۱۶۴۰ تا ۱۷۳۰ در دوره حکومت پاپی و سلطنت موفقیت چشم‌گیری داشت. قرن پانزدهم روابط پیچیده‌ای با یانسن‌گرایی داشت: از یک سو، تحت تأثیر روحیه استقلال‌طلبانه آن قرار گرفته بود، از سوی دیگر، ریاضت‌طلبی و بدبینی آن‌را  رد می‌کرد.

 

خرافات (سرمدخل: متافیزیک و فلسفه)

به طور کلی تمامی افراطی که در مذهب اتفاق می‌افتد، با واژه قدیمی پاگانیسم در ارتباط است؛ باید ایمان داشت و از افتادن در ورطه خرافات پرهیز کرد[۳۹].

در واقع، خرافه آیین مذهبی نادرستی است که با هدایت غلط و مملو از عوامل وحشت‌زای بیهوده، با عقلانیت و ایده‌های معقولی مخالف است که باید درباره امر متعالی داشته باشیم. یا اگر این تعریف را ترجیح می‌دهید، خرافه نوعی افسون یا قدرت جادویی است که ترس را بر روان ما اعمال می‌کند. خرافات، دختر بدبخت تخیل است که برای ضربه زدن به ما ارواح، خواب‌ها و رؤیاها را به کار می‌برد[۴۰]؛ بیکن[۴۱] می‌گوید این خرافه است که بت‌های ملت، نوابغ نامرئی، روزهای خوش و بد و ویژگی‌های شکست‌ناپذیر عشق و نفرت را شکل می‌دهد. خرافه، به‌ویژه در زمان بیماری یا گرفتاری، روح را از پا درمی‌آورد؛ اصول پسندیده و آیین‌های ارزشمند را به لودگی و تشریفات سطحی تبدیل می‌کند. چون در برخی مذاهب، خواه خوب و خواه بد، ریشه‌های عمیقی دارد، می‌تواند خرد را ضایع کرده و آرامش سنجیده‌ترین عقل‌ها را بر هم زند. در نهایت، بدترین آفت علیه انسانیت است. حتی الحاد، احساسات طبیعی را از بین نمی‌برد و هیچ آسیب جدی به قوانین و اخلاق مردم نمی‌زند؛ اما خرافات دیکتاتوری مستبد است که همه چیز را به توهمات خود تسلیم می‌کند. تعصبات خرافی بالاتر از تمام تعصبات دیگر قرار دارد. کافر به دلیل عشق به آرامش خود، به آسایش عمومی علاقه‌مند است، اما خرافات متعصبانه، که از تخیل آشفته سرچشمه می‌گیرد، حتی امپراتوری‌ها را واژگون می‌کند.

نادانی و جهل، خرافه را رواج می‌دهند، تزویر آن‌را  با تشریفات بیهوده حفظ می‌کند، اشتیاق تصنعی آن‌را سر زبان‌ها می‌اندازد، و منافع به آن تداوم می‌بخشند.

بازوان قدرت نمی‌داند چطور هیولای خرافات را به زنجیر کشد. و این هیولاست که تخت پادشاهی باید از آن برای قدرت خود بترسد و وطن، برای خوشبختی خود، نه بی‌دینی (که البته هیچ‌گاه توجیه‌شدنی نیست).

خرافه به‌وجود آوردن تعصب را به معنای واقعی کلمه در راستای کار خود قرار می‌دهد؛ مقاله «تعصب» را بخوانید، از معتبرترین مقالات مهم دائره‌المعارف.

ژکور

آزادی با عصای فرمانروایی که به خرد مجهز است، به نادانی و تعصب صاعقه می‌زند.[۴۲] گراوور بویزو[۴۳] (۱۷۹۳)

شکنجه دادن، فعل، معلوم

شکنجه‌گر، اسم، مذکر

و شکنجه، اسم، مونث

(سرمدخل: حقوق طبیعی، سیاست، و اخلاق)

شکنجه، ستمی است که حاکمان، خودشان یا کسانی به دستورشان، علیه افرادی که با آن‌ها نظرات متفاوتی در حوزه دین دارند، روا می‌دارند. تاریخ مثال‌های زیادی از فرمانروایان بی‌خرد را به ما نشان می‌دهد که تعصبی خطرناک چشمان آن‌ها را کور کرده بود، یا سیاستی ددمنشانه را سرلوحه شیوه حکومت خود قرار داده یا مشاورانی نفرت‌انگیز فریبشان داده بودند و در نتیجه خود تبدیل به جلادانی برای اتباعشان می‌شدند، اتباعی که دین دیگری جز دین آن‌ها را پذیرفته بودند.

میزان تعارض شکنجه با تعالیم مهربانانه انجیل و اصول انسانیت، کمتر از منطق و سیاست معقول نیست. بی‌رحم‌ترین دشمنان کامیابی حکومت، کسانی هستند که به حاکمان پیشنهاد می‌دهند رعایایی که مانند آن‌ها نمی‌اندیشند، سزاوار مرگ و برای بهره‌مندی از مزایای جامعه، نالایق هستند. بی‌فایده بودن خشونت‌ها کافی است تا انسان را از این اصول نفرت‌انگیز آگاه کند. زمانی که انسان‌ها به دلیل تعصباتی که آموخته‌اند یا از طریق تفکر و مطالعه خود به نظراتی می‌رسند که باور دارند خوشبختی ابدی‌شان به آن‌ها وابسته است، شکنجه‌های وحشتناک، فقط آن‌ها را سرسخت‌تر می‌سازد. روح شکست‌ناپذیر حین شکنجه‌ها از بهره‌مندی از آزادی‌ای که می‌خواهند از او بگیرند، به خود می‌بالد. او از تلاش‌های بی‌فایده ظالم و جلادانش هراسی به دل راه نمی‌دهد. مردم همیشه از استقامتی شگفت‌انگیز و ماورایی متاثر می‌شوند. آن‌ها وسوسه می‌شوند تا به بدبختانی که حس ترحمشان را برمی‌انگیزاند، به عنوان شهیدان راه حق بنگرند. دین برای آن‌ها نفرت‌انگیز می‌شود. شکنجه ریاکارانی می‌آفریند و هیچ‌گاه پیروان جدیدی به‌وجود نمی‌آورد.

فیلیپ دوم[۴۴]، دیکتاتوری که سیاست ظالمانه‌اش را باور داشت و می‌خواست پنجاه‌و‌سه هزار نفر از رعایای خود را به قتل رساند تنها به این جرم که دین نیاکانشان را ترک گفته و به نوآوری‌های اصلاحات گرویده بودند، توان یکی از نیرومندترین سلطنت‌های اروپا را به تحلیل برد. تنها ثمری که از این قساوت به دست آورد، از دست دادن همیشگی استان‌های هلند بود که از سخت‌گیری‌های او به ستوه آمده بودند. آیا کشتار سن‌بارتلمی[۴۵] که در آن خیانت با وحشیانه‌ترین بربریت در هم آمیخت، توانست ارتدادی را که قصد داشتند خاموش کنند، سرکوب کند؟ به دلیل این رویداد هولناک، فرانسه از گروه بسیاری از شهروندان مفید خود محروم شد. بدعت که با قساوت و خیانت تلخ‌تر شده بود، نیرویی تازه گرفت و تنش‌های طولانی‌مدت و شوم آن پایه‌های سلطنت را به لرزه درآورد.

دیدرو

 

کادر حاشیه

جنگ‌های مذهبی [فرانسه]

امضای فرمان نانت[۴۶] در سال ۱۵۹۸ به جنگ سی‌و‎‌هشت ساله بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها که فرانسه را ویران کرده بود، پایان داد. اما در سال ۱۶۸۵، هنگامی که لویی چهاردهم تصمیم به لغو این فرمان گرفت، دوباره تبعید و آزار و اذیت پروتستان‌ها از سرگرفته شد. اصحاب دائره‌المعارف در آثارشان که بعد از مرگ او منتشر شد، به دلیل این واقعه دست از سرزنش لویی برنمی‌دارند.

 

روحانی‌ها، اسم، مذکر، جمع (سرمدخل: مذهب و سیاست)

روحانی‌ها به تمامی افرادی اطلاق می‌شود که آیین‌های مذهبی اقوام مختلف را اجرا می‌کنند. […]

آن‌ها برای تثبیت سلطه خود، خدایان را خشن، انتقام‌جو و سازش‌ناپذیر به تصویر کشیدند؛ مراسم مذهبی، آیین‌ها و مناسکی را رواج دادند که سبوعیت آن‌ها توانست ترسی ظلمانی را در دل انسان‌ها ایجاد کند که برای سلطه‌ی تعصب مذهبی بسی سودمند بود. در نتیجه، خون انسان‌ها به وفور بر محراب‌ها جاری ‌شد. مردمی که به ترس و خرافات گرفتار شده بودند، هرگز نمی‌دانستند که برای جلب لطف الهی، بهای گزافی می‌پردازند: مادران با چشمانی خشک، کودکان خود را به شعله‌های سوزان می‌سپردند[۴۷] و هزاران نفر به دست جلادان کشته می‌شدند. مردم به انجام اعمال بیهوده و نفرت‌انگیز تن می‌دادند که برای روحانی‌ها سودمند، و برای آنان، سراسر خرافه‌هایی پوچ بودند؛ و این خرافات، سلطه‌ی روحانیان را گسترده‌تر و استوارتر ساخت.

این روحانی‌ها، رها از هرگونه دغدغه و آسوده از سلطه فرمانروایی‌شان، به مطالعه اسرار طبیعت، رازهایی که برای عموم انسان‌ها ناشناخته بود، می‌پرداختند. به این ترتیب بود که دانش ستودنی کاهنان مصری پدید آمد.

در میان تمامی مردم وحشی و جاهل، پزشکی و کاهنی را [تنها] یک گروه از افراد بر عهده داشته‌اند. سودی که روحانی‌ها برای مردم داشتند، بی‌شک به استحکام قدرتشان انجامید. برخی از آنان پا را از این فراتر گذاشتند؛ مطالعه‌ی فیزیک برایشان ابزارهایی فراهم آورد تا با نمایش‌هایی چشمگیر بر دیگران تأثیر بگذارند. از آنجا که مردم از علل این پدیده‌ها بی‌خبر بودند، آن‌ها را فراطبیعی پنداشتند. بدین ترتیب، خیل عظیمی از معجزات، ترفندها و امور خارق‌العاده شکل گرفت. انسان‌های شگفت‌زده گمان کردند که این کاهنان بر عناصر طبیعت فرمان می‌رانند، انتقام‌ها و عنایات آسمانی را به میل خود هدایت می‌کنند، و از همین رو، همچون خدایان، شایسته‌ی احترام و هراس آدمیان‌اند.

برای این مردان بزرگوار، دشوار بود مدت طولانی در چارچوب نظمی باقی بمانند که برای جامعه ضروری بود. روحانی‌ها، غرّه به قدرت خود اغلب حقوق سلطنت را به منازعه می‌گذاشتند، پادشاهان که خود نیز، مانند رعایایشان، زیر سلطه‌ی قوانین دین بودند، آن‌قدر قدرتمند نبودند که بتوانند برابر چپاول‌ها و سلطه‌گری‌های نمایندگان دین اعتراض کنند. تعصب و خرافات بر سر پادشاهان سایه می‌افکند، به‌طوری‌که تاج و تخت آن‌ها، به محض این‌که می‌خواستند روحانی‌ها را سرکوب یا مجازات کنند، به لرزه می‌افتاد. مقاومت برابر قوانین مذهبی، شورشی علیه آسمان و دست‌زدن به حقوق آنان، به منزله‌ی توهین به مقدسات بود؛ تلاش برای کاهش قدرتشان، به معنای سست‌ کردن بنیان‌های دین بود.

روحانی‌ها و پاگانیسم از این شیوه‌ها برای افزایش نفوذ خود استفاده می‌کردند.

منسوب به اولباخ

 

[۱] منظور بخش‌هایی از فلسطین، اورشلیم، و مقبره مسیح است. «– م»

[۲] Paganisme، پاگانیسم به مجموعه ادیان غیرابراهیمی یا چندخدایی در دوران باستان و نیز برخی ادیان قبیله‌ای گفته می‌شود. این ادیان هنگام ظهور مسیحیت در اورشلیم و گسترش آن در غرب و سرزمین‌های تابع روم، شایع و متداول بوده و به‌این ترتیب رقیبی جدی و سرسخت برای مسیحیت محسوب می‌شدند. از این‌رو کلمه پاگان برای مسیحیان، هم‌معنی کافر یا مشرک یا کسی بود که از دین دور شده‌ است و این اصطلاح به‌ویژه برای کسانی که در برابر مسیحیت مقاومت می‌کردند، به کار می‌رفت. «– م»

[۳] اصطلاح «سرزمین مقدّس» به منطقه‌ای اطلاق می‌شود که بخش‌هایی از سرزمین‌های اشغالی، فلسطین، غرب اردن، بخش‌هایی از جنوب لبنان، و جنوب غربی سوریه را در برمی‌گیرد. یهودیان، مسیحیان، و مسلمانان آن را مقدّس می‌دانند. اهمیت این سرزمین به دلیل بناهای مهم مذهبی اورشلیم است. هم‌چنین پیامبری مسیح و معراج پیامبر اسلام طبق روایات در این سرزمین رخ داده ‌است. «– م»

[۴] لقبی است که درعهد جدید برای مسیح استفاده می‌شود. «– م»

[۵] اشاره‌ای است به تپه گلگتا یا جلجتا (Golgotha) که رومی‌ها عیسی مسیح را بر آن به صلیب کشیدند. امروزه این تپه بیرون دیوارهای دفاعی اورشلیم قرار گرفته است. «– م»

[۶] منظور نویسنده این است که غربیان سرزمین مقدس، به‌ویژه اورشلیم را به مسلمانان واگذار کرده‌اند. «– م»

[۷] منظور از خرده ریگ، قبه‌الصخره است. «– م»

[۸] لویی نهم (Louis IX of France،  ۱۲۱۴ – ۱۲۷۰) که دستور جنگ صلیبی هفتم (۱۲۴۸ – ۱۲۵۴) را صادر کرد و در میانه جنگ هشتم (۱۲۷۰) در تونس کشته شد. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۹] فردریش اول (Frédéric Ier de Hohenstaufen ، ۱۱۵۵ – ۱۱۹۰) ملقب به ریش قرمز، از امپراطوران مقدس روم که در سومین جنگ صلیبی ( ۱۱۸۹ – ۱۱۹۲) شرکت کرد. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۰] Philippe II یا  Philippe Auguste(1165 – 1223)، پادشاه فرانسه که در سومین جنگ صلیبی (۱۱۸۹ – ۱۱۹۲) شرکت کرد. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۱]Richard Ier   یا Richard,Coeur de lion(1157 – 1199)، ریچارد اول ملقب به ریچارد شیردل، پادشاه انگلستان که در سومین جنگ صلیبی ( ۱۱۸۹ – ۱۱۹۲) شرکت کرد. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۲] Jean de Brienne (1170 – 1237)، ژان برییِن، لرد فرانسوی‌الاصل که به منصب پادشاهی اورشلیم (۱۲۱۷-۱۲۲۱) رسید و در پنجمین جنگ صلیبی (۱۲۱۳ – ۱۲۲۱)  شرکت کرد. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۳]Croisade des albigeois ، جنگ صلیبی کاتاری یا جنگ صلیبی آلبیژنی (۱۲۰۹-  ۱۲۲۹)، که توسط پادشاهی فرانسه آغاز گشت. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۴] در این جمله، به قدرت بی‌پایان و شگفتی‌های خداوند اشاره می‌شود. به این معنا که اگر خداوند بخواهد کسی را نزد خود بپذیرد، این کار باید بسیار شگفت‌انگیز و بزرگ باشد، زیرا قدرت و کارهای خداوند هیچ حد و مرزی ندارند و به‌طور کامل بی‌پایان هستند. «– م»

[۱۵] نویسنده در تلاش است تا نشان دهد ارزش‌های معنوی مانند عشق و دلسوزی از هر چیز مادی، مانند طلا و زمرد، مهم‌تر هستند. او می‌گوید که حتی اگر طلا و زمرد را ذوب کرده و با هم ترکیب کنیم، باز هم نمی‌توانند به ارزش و محبت یک قلب مهربان و دلسوز نزدیک شوند. همچنین، این جملات نشان می‌دهند که هیچ چیز مادی نمی‌تواند از گناه یا وحشتی که از قتل ناشی می‌شود، بکاهد یا آن را جبران کند. در واقع، اعمال فیزیکی و مادی نمی‌توانند احساسات انسانی و معنوی را جایگزین کنند. «– م»

[۱۶] Convulsionnaires، اصطلاح کونولسیونر، واژه‌ای است که در قرن هجده میلادی از اصطلاح پزشکی convulsion به معنای «تشنج» گرفته شد. از این اصطلاح در اصل برای افراد مبتلا به اختلالات روانی استفاده می‌شد که طی خلسه‌های عرفانی-مذهبی، غیر از تظاهرات نمایشی، دچار تشنج نیز می‌شدند.

در اینجا منظور گروهی از زائران مذهبی فرانسه در قرن هجدهم است که مدعی بودند در طول وحی و خلسه،  دچار تشنج شده و آن‌را به نمایش می‌گذاشتند. این افراد فرقه‌ای مذهبی و سیاسی تشکیل دادند و با یانسن‌گرایان و اعتقادات آن‌ها ارتباط مستقیم داشتند. می‌توان گفت کونولسیونرها همگی یانسن‌گرا بودند اما عکس این موضوع صادق نبود. «– م»

[۱۷] François Paris (1690 – 1727)، از خادمان و متألهین کاتولیک و از حامیان یانسن‌گرایی. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۱۸]  پاریس به اسقفان معترضی پیوست که با پاپ در محکوم کردن یانسن‌گراها، به مخالفت برخاستند. «– م»

[۱۹] Augustinistes، آگوستینیست‌ها (پیروان آگوستین)، از فرقه‌های هزاره‌گرای دهه ۱۷۳۰ که توسط کُنوُلسیوُنِرها شکل گرفتند. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۲۰] Vaillantistes، وِیلانتیست‌ها (پیروان ادوارد ویلان)، از فرقه‌‌های کُنوُلسیوُنِرها که گرایشات سوسیالیسم انقلابی و ضددینی داشتند. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۲۱] Secouristes، سیکوریست‌ها، از فرقه‌‌های کُنوُلسیوُنِرها که در جلسات کونولسیونر خدمات‌رسانی می‌کردند. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۲۲] Discernans، بصیران یا به روشنایی‌رسیدگان، پیام‌آورانی بودند که در هذیان خود، سخنان بی‌معنی را فریاد زدند. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۲۳] Figuristes

[۲۴] Melangistes

[۲۵] Ombilicau

[۲۶] Iscariotistes، فرقه‌ای که به یهودا اسخریوطی و به طور کلی شخصیت‌های شیطانی در کتاب مقدس احترام می‌گذاشت. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۲۷] Stercoranistes

[۲۸] Indorfiens

[۲۹] Orebites

[۳۰] Eoniens

[۳۱] Antoine Arnaud، (۱۶۱۲ – ۱۶۹۴)، شاعر، متخصص الهیات، فیلسوف و ریاضی‌دان قرن هفدهم میلادی اهل فرانسه و از رهبران اصلی یانسن‌گراها. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۲] Blaise Pascal، (۱۶۲۳ – ۱۶۶۲)، ریاضی‌دان، فیزیک‌دان، مخترع، فیلسوف، اخلاق‌شناس، و الهیدان و از رهبران اصلی یانسن‌گراها. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۳] Pierre Nicole، (۱۶۲۵ – ۱۶۹۵)، الهی‌دان، اخلاق‌گرا، و منطق‌دان فرانسوی و از رهبران اصلی یانسن‌گراها. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۴] Lyon، سومین شهر بزرگ در شرق فرانسه پس از پاریس و مارسی

[۳۵] l’Abrege de l’histoire ecclesiastique

[۳۶] تورات، مزامیر، ۵۰

[۳۷]Le jansenisme، یانسن‌گرایی از جنبش‌های نخستین الهیات مدرن کاتولیک در قرون هفده و هجده میلادی است که عمدتاً در حوزه پادشاهی فرانسه فعالیت داشت. این جنبش در تلاش بود که اختیار و فیض را در الهیات آشتی دهد. «– ترجمه مترجم از ویکی‌پدیا فرانسوی»

[۳۸] Cornelius Jansen (1585 – ۱۶۳۸)، کورنلیوس یانسن، اسقف کاتولیک شهر ایپر و پایه‌گذار جنبش یانسن‌گرایی. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۳۹] اشاره به این جمله از آولوس گلیوس، نویسنده «شب‌های آتنی» در قرن دوم میلادی دارد: «باید که مومن بود؛ خرافاتی بودن، بی‌حرمتی است» «– م»

[۴۰] این عبارت به معنای آن است که تخیل و تصورات ذهنی، که می‌توانند منبعی از درد و رنج برای فرد باشند، به طور ناخودآگاه به عنوان ابزاری برای آزار دادن شخص عمل می‌کنند. «fille malheureuse de l’imagination» به تخیل فردی اشاره دارد که به نوعی نادرست و آزاردهنده است و برای آزار دادن، از تصورات و تصورات ترسناک یا ناراحت‌کننده‌ای مانند ارواح، خواب‌ها و دیدگاه‌های ذهنی استفاده می‌کند. این جمله به نحوی نمادین به آسیب‌هایی اشاره دارد که ممکن است از افکار و تصورات غیرواقعی ناشی شود و نشان‌دهنده‌ی توانایی ذهن در ایجاد درد از طریق تخیل است. «– م»

[۴۱] Francis Bacon(1561 – 1626) ، فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوق‌دان، و نویسنده انگلیسی؛ و پایه‌گذار روش تجربه‌گرایی و فلسفه علمی. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۴۲] در اصل کتاب این اثر تنها به بویزو نسبت داده شده است، اما در منابع این اثر به دو هنرمند، بویزو و ژان‌باپتیست چوپی (۱۷۶۰ – ۱۸۰۲)، گراوورساز فرانسوی، تعلق دارد. «– م»

[۴۳]Louis-Simon Boizot (1734 – 1809)، مجسمه‌ساز فرانسوی.«–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۴۴] Philippe II (1527 – 1598)، از پادشاهان اسپانیا. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۴۵] 24 آگوست ۱۵۷۲ که به دستور پادشاه فرانسه، شارل نهم و مادرش، کاترین مدیچی، سه‌هزار معترض در پاریس به قتل رسیدند. «–  نقل از ویکی‌پدیا»

[۴۶] Nantes

[۴۷] منظور قربانی کردن است. «– م»