انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حضور باوقار و شاهانۀ فرم

نقدی بر سکانسی از «هملت» به کارگردانی گریگوری کوزینتسف

تغزلی‌ترین، شاعرانه‌ترین، باشکوه‌ترین، باوقارترین، پرصلابت‌ترین، حماسی‌ترین و کابوس‌وار‌ترین سکانس تمامی تاریخ سینما، به طور حتم و با فاصلۀ بسیار از نمونه‌های مشابه، بی‌شک رویارویی هملت با روح پدرش-هملت بزرگ- در شاهکار فراموش ناشدنی کوزنیتسف روس است.

کوزنیتسف، با بهره‌گیری از عناصر سینمای بیان‌گرایانۀ آلمان، نماهای آهسته، سایه روشن‌ها، نماهایی با کنتراست بالا ضدنور و باز، پدیده‌ای خلق می‌کند ورای زمان و مکان و متعالی. از جنس رویا یا کابوس؛ اما ملموس، درک پذیر و حس شدنی برای همگان.

روح پدر هملت، نیم‌شب بر او ظاهر می‌شود. این رویارویی جاودانه در عالم سینما همه چیز در چنته دارد: از زوم شدید دوربین بر چهرۀ نورانی هملت، تا نورپردازی طبیعی و مصنوعی. عناصر طبیعت و فضا (معماری)؛ همچون برج-و-باروی‌های خاک گرفته اما سرافراز پابرجا و مستحکم قلعه‌ای قدیمی-که اگر مهیب‌تر از شخصیت‌پردازی معماری در آثار گادفری رجیو نباشد، همپای آن است- تا آسمانی مخوف و گرگ-و-میش که پذیرای ابرهای سنگین و سیاه انقامجوست، و تا حضور استعاری آتش و آب(امواج دریا).

لت خوردن شنل شبح (هملت بزرگ) در باد، با همراهی موسیقی پرطبل و پرکشش دیمیتری شوستاکوویچ، بر پس زمینه‌ای از آسمانی که در هم آغوشی با باروهای قلعه و کنگره‌هایش، اقتداری روحانی هم بر شخصیت‌های فیلم هم بر ما چیره می‌سازد، چنان فضای رعب‌انگیزی حاصل‌آورده، که به مثال تردید عظیم هملت، ما هم مردد می‌مانیم که با این هستی اعجاب‌آور همراه شویم یا در میانه‌های راه، پدر و پسر را به حال خود در تنهایی و محرمانه‌گی بی‌مانندشان رها سازیم.

هملت از پی روح پدر روان می‌شود، در تدوینی یکه و بی‌مانند، و از مجرای باوقارترین نماهای آهسته و تراولینگ دوربین. روح زره‌پوش، در حال-و-هوایی لاهوتی؛ شاهانه بر صخره‌ها قدم می‌گذارد، و آن پشت در فاصله‌ای نسبتا دور، پیکر سیاه هملت را می‌بینیم که چون عنصری ناچیز در جهان ناسوت، درست زیر طاق‌ها و دروازه‌های قلعه، در خوف و رجایی دینی و عرفانی در توازی با روح یا شبح پدر گام برمی‌دارد.

نمی‌دانم این سکانس را در قالب کدام نظریه، از آرنهایم گرفته تا ورتوف یا مونتستربرگ می‌توان تحلیل کرد. چیزیست ورای هر نظریۀ از پیش موجودی و به قول پدیدارشناسان همه‌ی آنها را در قلاب قرار میدهد.

کوزنیتسف، جادوی سینما را به خدمت می‌گیرد، تا یک چیز بسازد: امر مهیب. آنجا که همچون خود هملت باید گفت: ای مقدسات آسمان، پناه بر شما از هجوم بی‌رحم سینما، پناه بر خدا!