انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جهان در سال صفر

روبرتو روسلینی کارگردان نامدار ایتالیایی، همان کارگردانی که رم شهر بی‌دفاع را ساخته است، فیلمی دارد که تصاویرش شباهت فراوانی به تصاویر ویرانی‌های غزه دارد. در آلمان سال صفر، در شهری به ویرانی غزۀ امروز، کودکی سخت غمگین، پسربچه‌ای سخت بی پناه و ناامید در یک سکوت به درازی هزار سال بشری اما، به نظر کوتاه خود را از بلندای ویرانه‌ای پائین می اندازد و مهر باطل شد بربر زندگی خودش می زند و بر زندگی آلمان نازی و آلمانی که می‌رفت جهان را زیر پروبال و آمریت خودش بگذارد و نسل پاک و پاکیزه و ناب بسازد، این پسربچۀ دست از جان شسته به زندگی کوتاهش تف می‌اندازد و می رود. انگار که به هستی بگوید تو محلی از اعتبار نداری، تو تباه‌تر از آنی که برای دل کندن از توی بی‌رحم، توی خونخوار لحظه‌ای تردید بکنم. این فیلم در سال ۱۹۴۸ ساخته شده اما طعم و بو و مزۀ سال ۲۰۲۵ را می‌دهد……من نمی‌دانم چند کودک در سرزمین‌های جنگ‌زدۀ امروز چنین می‌کنند اما حقیقتا بشر در سال صفر است. در سال برآمدن نفس اژدرهائی، در سال گرانی، در سال فلاکت، در سال غرق‌شدن‌های پیاپی مردان و زنان و کودکان و پیر سالان بر پهنۀ دریا‌های ناامن با همدستی پلیس‌ها و دزدها، و در سالی که الگوی جهالت و خودباوری و لجن‌اندیشی بناگهان سکاندار دولت آمریکا می‌شود. جاهلی که نام‌های تاریخی را عوض می‌کند، و خود به‌تنهایی تمام مغول‌های چنگیزخانی می‌شود با کت و شلوار و کراوات و با ادبیاتی پستر از جاهلان و پااندازان … و من در این سال صفر بشریت اپرای مولوی را که در سال ۱۳۸۸ بروی صحنه برده بودم، گروهم را بازسازی کردم و پیران و ناباوران و غیرهمسویان فکر و اندیشه‌ام را کنار گذاشته و به جوانان روی آوردم که درخشیدند و قرار است به مسکو سفر کنیم و اگر خودمان را نمی‌کُشیم، در آنجا و به زبان فارسی و روسی و انگلیسی، در یکی از بزرگترین جشنواره‌های جهان عروسکی: جشنوارۀ چخوف از زبان حضرت شمس فریاد بزنیم :

نفست اژدرهاست … او کی مرده است

از غم بی‌آلتی افسرده است

این درد که ازیک سو از رویکرد بشری که هرگز ویرانگری‌اش فروکش نکرده و بقولی نگذاشته است آب خوش از گلوی خانوادۀ بشری پائین برود، در من سال به سال عمیق‌تر می‌شود اما از سوی دیگر هنوز به آخر خط نرسیده‌ام تا چنان چون همان کودک غزل خداحافظی سر بدهم و خودم را از ویرانه‌ای پرت کنم و هنوز امیدوارم و هنوز، هرکس را که صادقانه در این جهت گام برمی‌دارد ستایش می‌کنم اما باور دارم که زور آن اژردها که حضرت مولوی گفته است بسیار بیشتر است شاید بخاطر این قطعۀ زیبای در بوستان سعدی بزرگ است که گفته است و طنینش تا ابد خواهد ماند:

شنیدم که یک بار در حله‌ای

سخن گفت با عابدی کله

که من فر فرماندهی داشتم

به سر بر کلاه مهی داشتم

سپرم مد کرد و نصرت وفاق

گرفتم به بازوی دولت عراق

طمع کرده بودم که کرمان خورم

که ناگه بخوردند کرمان سرم

… تبریک و تهنیت آمدن سال نو با دلار قریب یکصد هزاری را از من نداشته باشید اما ایمان دارم که جمجمه‌هایی را خواهیم دید که در سر نقشه‌های مرگ و نابودی هزاران، بلکه میلیون‌ها نفر را می‌پرورانند، آن روز نیامده بر شما مبارک باد!