اشاره:
یکی از پرسشهای اساسی در بررسیهای تاریخی گیلان این است که در سپیده دم تاریخ یعنی زمانی که انسان در نواحی کوهپایه و کوهستان حضور داشت و در صدد آن بود تا در این جلگۀ بسیار مرطوب و پوشیده از انبوه جنگلهای بارانی نفوذ کند، وضعیت این جلگه از نظر زیست انسانی چگونه بوده است؟ این وضعیت زیستی بر سکونت انسان در سپیده دم تاریخ در این جلگه چه تاثیری داشته است؟ و سرانجام این که به طور حدودی از چه زمانی انسان توانسته در این جلگه استقرارها و سکونتگاههای خود را ایجاد کند؟ پاسخ به این پرسشها برای تاریخ قدیم گیلان بسیار مهم است و نویسنده از آغازِ علاقمندی به تاریخ گیلان در دهۀ ۱۳۷۰ به آن اندیشیده و پاسخهای خود را در جلدِ نخست تاریخ گیلان به این پرسشها داده است. با این حال به هنگام اصلاح و ویرایش جدید این جلد از تاریخ گیلان (که اکنون از فروردین ۱۴۰۴ در دسترسی همه قرار دارد) به دادهایی دست یافت که به این پرسشها پاسخ دقیقتری داده و البته پرسشهای جدیدی نیز ایجاد کرده است. این نوشته به همین منظور تقدیم میشود.
نوشتههای مرتبط
تاریخ دوگانۀ سکونت در گیلان
با بررسی دقیق و علمیِ سپیده دم تاریخ گیلان، یک اصل کانونی به دست میآید که میتوان آن را به این صورت فرمولبندی کرد:
سپیده دم تاریخ گیلان، تاریخ دوگانه و ناهمزمان است!
دوگانه به این معنی که در شروع تاریخ سکونتِ انسانها در این پهنۀ جغرافیایی که بعدها سرزمین «گیل و دیلم» و سپس «گیلان» نام گرفت، قلمروهای جغرافیایی دوگانهای برای زیست و سکونت پدیدآمده بود که باوجود فاصلۀ اندک، برای هزاران سال پس از ورود انسان به جنوب این محدوده، همچنان مرزهای سَتبرِ دوگانۀ خود را حفظ کرده و تاریخ ناهمزمان پدید آورده بود. این دوگانگی تاریخی از کجا منشاء میگرفت؟ پاسخ کوتاه به این پرسش این استکه تقسیم این محدوده به دو قلمرو کاملن متفاوت از نظر زیستِ انسانی یعنی جلگه از یک طرف و کوهپایه– کوهستان از طرف دیگر. این ساختارِ جغرافیای طبیعی، میلیونها سال پیش در فرایند تاریخ زمینشناسی منطقه شکل گرفته و به ارث رسیده بود. ضرورت دارد در همینجا بگوییم که منظور ما از جلگۀ گیلان با توجه به تمام ویژگیهای این پهنه در کنارۀ دریای کاسپین، نواحی کمتر از ۱۰۰ متر از سطح دریاهای آزاد است که تقریبن مسطح و شیب آن بسیار اندک و در تقریبن تمام پهنه،کمتر از یک درصد است. همین شیب بسیار اندک در تمام جلگه یکی از مهمترین عواملِ زهکشی نشدن زمین و شرایط باتلاقیِ جلگۀ پوشیده از جنگلِ انبوه بارانی جلگهای بازمانده از جنگلهای هیرکانی شده بودکه همراه با اقلیمِ سختِ این پهنه، زیست را با فنآوری آن زمان برای انسان ناممکن میکرد. از نظر ما، نواحی کوهپایه – کوهستان اما آن محدودۀ جغرافیایی را در بر میگیرد که بالاتر از ارتفاعِ ۱۰۰ متر واقع شده است. در قلمرو کوهپایه – کوهستان ، پهنههای مناسبتری برای زیست وجود داشت، به ویژه در ارتفاعات پایینتر و درههای رودخانهها و در بیرون و حاشیۀ جنگلها (تاکید کنیم که در بیرون از محدودۀ جنگل و به ویژه در حاشیۀ آن)، پهنههای استقرار و زیست برای معیشتِ دامداری و کشاورزی فراهم بود.
از اینرو در جلگۀ گیلان با توجه به ویژگیهای جغرافیای طبیعی و تواناییهای ابزار سازی، امکانِ زیست دایمی برای انسان به هیچ وجه وجود نداشت. بنابراین در دورۀ سنگ یعنی تا نزدیک به هفت هزار سال پیش، حسرت زیستن برای انسان که در گروههای بسیارکوچک در این پهنه حضور داشت و از بلندیهای کوهپایه – کوهستان به این سرزمین زیبا مینگریست برای همیشه در دلش باقی ماند و برآورده نشد که بتواند فرود آید و در جلگه، مسکن و ماوایی برای خود دست و پا کند. در دورۀ فلز که از حدود هفت هزار سال پیش تا پایان دورۀ آهنIII یعنی تا آغاز دورۀ هخامنشی (حدودِ سالِ ۵۵۰ پیش از میلاد) ادامه یافت نیز این حسرت بر دلش باقی ماند و تنها از آن بالا نظارهگر جلگه بود و امکانی پیدا نکرد به جلگه ورود نماید و در آن زیستگاهی دایم بسازد. شاهد ما، نقشۀ (۱) است که مشاهده میکنید.

چنان که پیداست تمام این استقرارها در بالای ارتفاع ۱۰۰ متر و در بیرون از پهنۀ جنگلی و در دشت و درّههای حاشیۀ رودخانهها و پهنههای کمارتفاع در ناحیۀ کوهپایه – کوهستان به وجود آمدهاند. موقعیت جغرافیایی این محوطههای حفاری شده نشان میدهد که انسان این دوره بیشترین تلاش خود را در مسیر رودخانۀ سفیدرود انجام داده تا به جلگه نفوذ نماید اما در حدود ارتفاع ۱۰۰ متری متوقف شده است. دادههای این نقشه از کتاب «گیلان در عصر آهن» که از ۲۳ جلد گزارش باستانشناسی استان گیلان جمعآوری شده، ترسیم شده است. در جانمایی نقاط برای نخستینبار، تلاش بسیار شده تا با استفاده از نامِ آبادی و طول و عرض جغرافیایی، محلّ آثار کشفشده، درست در جای خود قرار گیرند، اما بااینحال ممکن است برخی از آثار نسبت به مکان دقیق آن خطای فاصلۀ یک تا دو کیلومتری داشته باشند. منحنی همتراز ارتفاعی ۱۰۰ متر به عنوان مرز جداکنندۀ جلگه و کوهپایه- کوهستان با خط ضخیمتر در محدودۀ شمال نقشه نمایانده شده تا مرز جلگه و کوهپایه – کوهستان در ارتباط با موقعیت این محوطههای استقرار مشخص شود(منبعِ دادهها از محمدرضا خلعتبری، ترسیم نقشه از نویسنده).
این نقشه با تلاش بسیار ترسیم شده و اگر چه در ویرایش نخست جلد اول تاریخ گیلان نیز آمده، اما شایستۀ آن است که برای درک نظریۀ تاریخی ما در سپیده دم تاریخ گیلان و نقشۀ جدیدی که در پی خواهد آمد، اندکی روی آن مکث کنیم.
چنان که پیداست در حفاریهای باستانشناسی انجام شده تا سال ۱۳۸۵ در شمال منحنی میزان ارتفاعیِ۱۰۰ متر یعنی جایی که ما به آن جلگه میگوییم، حتا یک استقرار انسانی در حفاریهای باستانشناسی گیلان به دست نیامده است. برعکس در جنوب آن در جایی که ما آن را کوهپایه – کوهستان تعریف کردهایم، تمام محوطههای استقراری انسان که پیدا شدهاند. یادآوری کنیم که بسیاری از این محوطهها تنها به دورۀ باستان و تاریخی تعلق دارند و این بدان معنی است که استقرارها در بخش عمدهای از دورۀ باستان نیز ممکن است منحصرن به همین پهنه تعلق داشته است.آیا این پراکندگی جغرافیایی تصادفی است یا نشان از یک الگوی زیست تاریخی در گیلان به دست میدهد؟ پاسخ ما این است که این پراکندگی جغرافیایی استقرارهای انسانی که تا سال ۱۳۸۵ کشف و روی نقشه ترسیم شده، نشان میدهد که انسانهای مستقر در پهنۀ کوهپایه – کوهستان دست کم تا دورۀ باستان تنها در همین محدوده از گیلان استقرار داشتهاند و البته تلاش کردهاند که به این جلگه راه یابند و در آن ساکن شوند، اما موفق نشده است. با این حال، یادآوری دو نکته بسیار اهمیت دارد:
نکتۀ نخست این است که منحنی ارتفاع ۱۰۰ متر به عنوان جداکنندۀ مرز جلگه و کوهپایه – کوهستان را نباید به مانند ارقام ترازوی زرگری به حساب آورد که اگر در ارتفاع ۹۰ متری از سطح دریاهای آزاد، استقراری در دورۀ سنگ یا فلز به دست آمد، بگوییم که پس این نظریه باطل است. باید تاکید کنیم که به دلیل ویژگیهای توپوگرافی(عوارض ناهمواری زمین) در مرز بین جلگه و کوهپایه – کوهستان که به دلایل زمینساختی زمین در برخی نقاطِ گیلان به ناگهان ارتفاع میگیرد و یا با شیب ملایم به کوهپایه – کوهستان ختم می شود، ممکن است روند ارتفاعی در امتداد این مرز به صورت محلی، اندکی شکلِ متفاوت به خود بگیرد و جای مناسبی برای استقرارها در زیر ۱۰۰ متر و در نزدیکی مرز جلگه نیز فراهم کند ولی به طور کلی و عمومی، این مرز در سراسر گیلان در همان ارتفاع حدود ۱۰۰ متری تثبیت شده است و به گمان ما در جلگۀ گیلان به معنی زمینهای زیر ارتفاع ۱۰۰ متر، امکان زیست انسانی در این دورهها وجود نداشته است.
نکتۀ دوم این است که جغرافیای این استقرارها ممکن است در مسیر رودخانهها تا عرض حدود ۵۰۰ متر تا یک کیلومتر در اطراف و حاشیۀ رودخانه که بستر سیلابی رودخانه را تشکیل میدهد، در مواردی نقض گردد و استقرارها تا کمتر از ۱۰۰ متر نیز در حاشیۀ رودخانههای بزرگی چون سفیدرود و پلرود یافت شود، چنان که در یک مورد در سالهای اخیر در «قله گردن» در حاشیۀ رودخانۀ پلرود در جنوب رحیمآباد در ارتفاع نزدیک ۱۰۰ متری توسط شهرام رامین یافت شده است. یادآوری کنیم که بستر سیلابی رودخانه یا همان سیلابدشتها به جایی گفته میشودکه رودخانه در موارد طغیان سالانه، آن را فرا میگیرد و با تکرار خود در مواقع سیلابی، این پهنه از حاشیۀ رودخانه را از درخت و گیاهانِ انبوه پاکسازی میکند و ضمن به وجود آوردن یک پهنۀ زهکشی شده، سرزمین بدون جنگل و گیاه در حاشیۀ رودخانه پدید میآورد که در زبان گیلکی به آن «لات» و یا «صحرا» میگویند. این پهنه از هر نظر در سپیده دم تاریخ برای استقرارهای موقتی به ویژه استقرارهای قشلاقی مناسب بوده است . در حاشیههای رودخانه و در بستر سیلابی رودخانه، همچنین سیلاب، رسوبات آبرفتی نیز برجای میگذارد که برای علفزارهای قشلاقی در آن زمان، بستر مناسبی برای رویش فراهم میکرد. بدینترتیب این پهنه از سیلابدشتهای اطراف رودخانه در جلگه نیز میتوانست فرصت زیست و استقرارهای موقتی برای انسان دورۀ فلز در پهنۀ جنگلی به ویژه در فصول گرم سال تا ارتفاع کمتر از ۱۰۰ متر بهوجود آورد. اما در بقیۀ پهنههای جلگۀ جنگلی، این فرصت برای استقرار فراهم نبود و به احتمال بسیار زیاد و تا جایی که میدانیم( والبته با اطمینان کمتر) حتا در بخش عمدهای از دوران باستان یعنی از ۵۵۰ پیش از میلاد تا پایان قرن سوم میلادی یعنی یک قرن بعد از شروع سلسلۀ ساسانی نیز وضع به همین منوال در جلگه تداوم داشت.
نقشۀ جدید و یافتۀ جدید
در چاپ جدیدِ جلدِ نخست تاریخ گیلان، نویسنده ضمن بررسی حفاریهای جدید باستانشناسی، همچنین به دادههای آماری جدیدی از تغییرات سطح آب دریای کاسپین طی۱۰ هزار سال اخیرکه توسط متخصصان این حوزه با اطمینان زیاد به دست آمده و محاسبه شده، دسترسی پیدا کرد که به صورت جدول آماری ارائه شده بود و در نتیجه تصویر فضایی مناسبی برای درک وضعیت جلگه ی گیلان در سپیده دم تاریخ و بعد از آن به دست نمیداد مگر آنکه تبدیل به نقشه می شد. در جدول(۱) این دادههای آماری به صورتی که مناسب بوده تنظیم شده است.
جدول ۱. تغییرات نوسان سطح دریای کاسپین و وضعیت جلگه گیلان از ۱۰ هزار سال تا ۶۰۰ سال پیش
سال پیش | ارتفاع سطح آب دریا به متر | تغییرات به متر | وضعیتخطساحل |
۱۰۰۰۰ | ۳۴- | ——— | ———- |
۹۰۰۰ | ۲۵- | ۹ | در حال پیشروی |
۷۷۰۰ | ۳۸- | ۱۳ | در حال پسروی |
۶۴۰۰ | ۲۹- | ۹ | در حال پیشروی |
۵۰۰۰ | ۳۶- | ۷ | در حال پسروی |
۳۰۰۰ | ۲۹- | ۷ | در حال پیشروی |
۲۵۰۰ | ۵ /۲۲- | ۵/۶ | حداکثر پیشروی |
۱۹۰۰ | ۳۰- | ۵/۷ | در حال پسروی |
۱۴۰۰ | ۴۲- | ۱۲ | حداکثر پسروی |
۱۰۰۰ | ۳۴- | ۸ | در حال پیشروی |
۶۰۰ | ۲۳- | ۱۱ | در حال پیشروی |
ماخذ: کاکرودی و همکاران به نقل از وحدتینسب، ۱۳۹۴: ۴۷ ، تدوین و تنظیم جدول از نویسنده
یادآوری کنیم که جزئیات پسروی و پیشروی سطح آب دریای کاسپین در این جدول نشان میدهد که طی۱۰ هزار سال تا ۶۰۰ سال پیش یعنی حدودن تا اوایل حکومت کیاییان در شرق گیلان، در مجموع سطح آب دریای خزر در ارتفاع بین منفی ۵/۲۲متر( ۵/۲۲- متر )و منفی۴۲ متر( ۴۲- متر ) در نوسان بوده است. چنان که گفته شد این جدول هنوز تصویر فضایی مناسبی برای تحلیل تاریخی به دست نمیداد. از اینرو، این دادها به صورت نقشه ترسیم شد تا تصویر فضایی روشنتری از وضعیت بالقوۀ زیستِ جلگۀ گیلان در ۱۰هزار سال اخیر به دست داده باشد.[۱] نقشۀ (۲)این تغییرات در سطح آب دریای خزر و وضعیت جلگۀ گیلان را در این دورۀ طولانی همراه با شهرهای امروزی نشان داده است.
نقشهی۲. این نقشه نوسان آب دریای کاسپین(خزر) در بین ۲۲ – متر و۴۲- متر از سطح دریاهای آزاد در ۱۰هزار سال اخیر در گیلان را نشان میدهد. در این نقشه، خط تراز ۲۲- متر برای دسترس بودن( به جای منفی ۵/۲۲متر ) ترسیم شده و بالاترین نقطۀ سطح آب دریا در جلگۀ گیلان و ۴۲- متر که اکنون در داخل دریا واقع شده را نشان داده است. چنانکه پیداست، نوسان آب در این پهنۀ ساحلی، در حال پسروی و پیشروی بوده اما خارج از آن، زمین یعنی جلگه، بیرون از آب بوده است. خط ساحلی کنونی نیز با ۲۷- متر بین این دو منحنی ارتفاعی واقع شده است. منحنی ارتفاع ۱۰۰ متر نیز که مرز جداکنندۀ جلگه و کوهپایه – کوهستان (محدودۀ هاشور زده) در نقشه ترسیم شده تا محدودۀ جلگه در شمال آن به خوبی نمایانده شود.
اکنون ببینیم از این نقشه برای تاریخ گیلان در سپیده دم تاریخ چه بهرهای میتوان برد؟. چنان که گفته شد برای درک عینیتر از ارقام جدول ۱، نقشۀ گیلان امروزی با ترسیم خطِ ساحلی کنونی(۲۷-) و خطوط همتراز ۲۲- تا ۴۲- ، که بهطور کلی سطح دریا در بین این دو تراز در طول ۱۰ هزار سال اخیر در نوسان بوده، همراه با برخی نقاط شهرها به عنوان نقاط شناسایی بهتر در نقشهی۲ نشان داده شده است. یادآوری یک نکتۀ مهم ضرورت دارد و آن این است که در طول دههزار سال اخیر و از جمله در دورۀ میانهسنگی، نوسنگی، عصر فلز ، دورۀ باستان و در قرون نخستین اسلامی، خط ساحلی دریا همیشه در شمال و نزدیک شهرهای کنونی لنگرود، آستانه، لشت نشاء، خشکبیجار، خمام، رشت و صومعهسرا واقع شده بود، چنانکه در نقشه به خوبی نشان داده شده است. این بدان معنی است که قسمت اصلی جلگۀ گیلان در طول ده هزار سال اخیر با استناد به آمار جدول (۱) تا ۱۴۰۰ سال پیش یعنی تا اوایل دورۀ اسلامی و البته بعد از آن، بین منفی ۵/۲۲ متر و منفی ۴۲ متر، به تناوب در معرض پیشروی و پسروی آب دریا قرار داشته اما بقیه ی جلگۀ گیلان بیرون از آب بوده است. در واقع در طول این دوره که ما آن را سپیده دم تاریخ گیلان در جلگه نامیدهایم، تقریبن تمام جلگه ی گیلان، بیرون آب قرار داشته است. پس به عبارت دیگر، اگر موانع جغرافیایی و اقلیمی در جلگۀ گیلان وجود نداشت، این جلگه به طور بالقوه امکان زیست و سکونت گسترده را به انسان میداد. اما چنان که گفته شده فرض ما این است که به احتمال تا اندکی بعد از سلسلۀ ساسانیان این مهم به تاخیر افتاده است. میگوییم به احتمال، زیرا دادههایی که اطمینان ما را تضمین کند از این پهنه هنوز در اختیار نداریم و فرضِ ما هنوز بیشتر بر «نبودن» استقرارها و سکونتگاههای انسانی براساس دادههای باستانشناسیِ تاکنونی، در مقابلِ«بودن» متراکم همین استقرارها در فاصلهای اندک و تا مرز مشخص جغرافیایی یعنی درست در جنوب منحنی۱۰۰ متر است که در اثر تغییر ناگهانی اقلیم و پوشش گیاهی و جغرافیای طبیعی پهنۀ جلگهای، زیست انسانی را به باور ما با ابزارهای انسانی آن زمان بسیار دشوار و چه بسا ناممکن نموده بود. دادههایی که باید برای حکم قاطعتر در این زمینه در دسترس باشد، حفاریهای باستانشناسی گیلان در اختیار قرار نمیدهد و متاسفانه همچنان سربالا از آغاز تا کنون تنها در کوه و کوهستان سیر کرده و نظری به زیر پا نیانداخته است!. این در حالی است که جلگۀ گیلان، پهنۀ اصلی استقرار تمدن کنونی گیلان است و اکنون بین ۸۵ تا ۹۰ درصد جمعیت گیلان و زیرساختهای تمدنی در همین پهنه استقرار یافته است . با این حال، تاریخ این دورۀ گیلان در تاریکی مطلق فرو رفته است. اکنون با ارایه نقشۀ دوم برای نخستین بار، ما میدانیم که بخش عمده و اصلی جلگه در سپیده دم تاریخ گیلان بیرون از آب قرار داشته و به طور بالقوه ممکن است فرصتی برای زیست فراهم کرده باشد. از اینرو، فعالیت باستانشناسی جلگه، ضرورت بیشتری برای شناخت تاریخ سپیده دم گیلان پیدا میکند. میتوان با حفاریهای باستانشناسی و واکاویهای گسترده در جلگه به ویژه در شهرها و روستاهای قدیمی، دادههایی برای تاریخ سکونت و فعالیت انسان در این دوره فراهم نمود تا بتوان به این پرسش مهم که استقرارهای انسانی و به ویژه ساخت سکونتگاه انسانی و تمدن حَضری در جلگۀ گیلان یعنی جایی که اکنون مهمترین بخش تمدنی گیلان در آن واقع شده است از چه زمانی آغاز شده و از چه زمانی رو به گسترش و توسعه گذاشته است؟. آیا آن گونه که ما فرض کردهایم ورودِ انسان به این جلگه تا اوایل دورۀ ساسانی به سبب ویژگیهای جغرافیای طبیعی و به ویژه زمینهای زهکشی نشده و باتلاقی که در زبان تالشی و گیلکی غرب گیلان «چولافت» نامیده می شود به تاخیر افتاده است؟ اگر پاسخ این پرسش منفی است، دادههای عینیِآن که از حفاریهای باستانشناسی و فقط از آن می تواند قابل دسترس باشد، کدام است؟ پیداست که با شناخت لکههای استقرار و سکونتگاهها توسط باستانشاسی جلگه میتوان به تصویر روشنتری از حضور انسان در این جلگه از آغاز تا امروز به دست داد.
به امید آن روز.
[۱] . از نیما فرید مجتهدی که علاوه بر تخصص درکوهشناسی، هواشناسی و اقلیم شناسی گیلان، متخصص GIS (نقشهکشی در سیستمهای اطلاعات جغرافیایی) نیز هست، سپاسگزارم که به درخواست نویسنده، نقشۀ رقومی گیلان را با منحنی همترازهای ارتفاعی ۲۲- و ۴۲- و ۱۰۰ متر به صورت نقشۀ خام در اختیارم گذاشت.