انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جایگاه ارزش‌های اجتماعی در گردشگری در گفتگو با ناصر فکوهی

علوم اجتماعی با بررسی، تحلیل و آسیب‌شناسی فضای جامعه ارزیابی بی‌کم و کاست و دقیقی از وضعیت موجود و بهترین راهکارهای عملی برای ایجاد شرایط بهینه را ارائه می‌کند. دکتر ناصر فکوهی استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در کنار فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی، سال‌هاست که با تاسیس و مدیریت موسسه‌ای علمی – فرهنگی و برگزاری سلسله سمینارهای علمی پژوهشی معروف به «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ»؛ نقش موثری در معرفی اساتید و چهره‌های شاخص و آثار ارزشمند علمی و فرهنگی به جامعه داشته و با بیان ارتباط ناگسستنی علوم‌انسانی و سایر حوزه‌های دانش، سعی در برقراری پیوندی عمیق‌تر بین پژوهشگران و فعالان علوم گوناگون داشته‌اند. گفتگوی پیش رو به تشریح دیدگاه ایشان در خصوص سفر و شکلگیری صنعت گردشگری از منظر ایشان به عنوان مدرس و تحلیلگر مباحث فرهنگ و علوم انسانی می‌پردازد.

 

  • به عنوان پژوهشگر علوم اجتماعی که بسیار سفر کرده‌اید، سفر را چگونه تعریف می‌کنید؟ از منظر علوم اجتماعی سفر چه تعریفی دارد؟

سفر در معنای متعارف خود، به معنای یک جابه‌جایی فیزیکی از یک مکان به مکان دیگری است/ در این معنا می‌توانیم سفرهایی بسیار کوتاه مثل سفرهای شهری داشته باشیم که به حرکات شهری بر اساس کارکردهای مختلف شهر اطلاق می‌شود. همین طور از سفرهای کوتاه (چه از لحاظ زمانی و چه از لحاظ مسافت) و سفرهای بلند سخن گفته می‌شود. بیشتر سفرها در جهان امروز در زمان‌های نسبتا کوتاه در حد زیر یک هفته و در ابعاد نسبتا کوتاه (گردشگری داخلی کشورها) یا متوسط (گردشگری بین المللی) انجام می‌شود. هر‌چند ما سفرهای طولانی‌تر و دورتر را نیز به صورت بسیار محدودتری داریم. مفهوم سفر در طول تاریخ بسیار تحول یافته است. از دوران باستان تا پیش از صنعتی‌شدن دنیا، سفر کنش و عمل بسیار محدودی بود که تعداد معدودی از افراد جامعه درگیر آن می‌شدند. به عبارتی دیگر می‌توان گفت یک مفهوم خاص برای یک کنشگر مشخص داشتیم که به او مسافر گفته می‌شد. حتی در متون کمی قدیمی‌تر به واژه «ماجراجو» بیشتر از مسافر و جهانگرد بر می‌خوریم، شاید به این دلیل که سفر همیشه با خطر همراه بوده ‌است. جز در موارد کوچ‌نشینی که سفر جزء لاینفک سبک زندگیشان بوده، سایر جوامع انسانی بعد از انقلاب کشاورزی در ده‌هزارسال پیش، یکجانشین شده و جوامع کشاورز را پدید آوردند که مهمترین مشخصه ایشان اتصال و اتکاء به زمین برای تامین زندگی هست. به عبارت دیگر می‌توان گفت این جوامع تا قرن بیستم با جابه‌جایی فیزیکی بسیار محدود که به دلایل خاص اتفاق می‌افتاده در محل زندگی خود ثابت بوده‌اند و دور شدن از محل زندگی در مسافت‌های خیلی کوتاه مثلا در قالب سفر یک روستایی برای تجارت یا دیدار آشنایان در روستاهای همجوار انجام می‌شده و تنها سفری که علاوه بر این موارد می‌توانیم ببینیم سفرهای زیارتی هستند که در ایران به مقصد مشهد، کربلا و در نهایت حج اتفاق می‌افتاده و برای این افراد هم واژگان خاص ساخته شده مانند مشهدی (مشدی) که حتی در روزگار ما بار معنایی خاصی که متضمن توانایی مالی و قدرت بیشتر هست و نوعی تفاخر و برگزیدگی را در بر داشته منعکس می‌کند. نکته‌ای نیز در مورد خطر ناامنی جاده‌ها بوده است یا بهر حال کم‌تر ایمن بودن آنها که این امر نیز موجب می‌شد که کنش سفر عمدتا منحصر به تجارت و همچنین سفر گروه‌های سیاسی پادشاهان سفرا و مامورین و جاسوسان دولت و یا در مواردی در مسیحیت به سفر میسیونرها و مبلغان مذهبی بشود که بیشتر نوعی اقامت کوتاه تا دراز مدت بود که با یک سفر شروع می‌شد و از قرن نوزدهم مسافرت‌هاو ماموریت‌های علمی مردم‌شناسان.

در قرن هیجدهم و پیشتر از آن سفر منحصر به گروه‌های اشرافی و درباری‌ها و برخی بزرگان مذهبی بوده گروهی نیز از سوی حکومت برای اکتشاف و کشورگشایی از راه دریا عازم سفر می‌شدند و معدودی ماجراجویان که به صورت کارگر کشتی راهی سفر می‌شدند. آنکتیل دو‌پرون یکی از این افراد بود که چنان به شرق دلبسته بود که به عنوان کارگر کشتی مشغول به کار شد به هند رفت و نخستین بازنویسی «اوستا» را مدیون او هستیم.

اما از قرن نوزدهم با انقلاب دموکراتیک و انقلاب صنعتی، سفر هم دموکراتیزه شد و به یک کنش مردمی و امکان‌پذیر برای همه اقشار جامعه تبدیل گردید؛ و البته زمانی حدود صد تا صدوپنجاه سال پس از انقلاب فرانسه گذشت تا در ۱۹۳۶ با روی کار آمدن یک دولت عدالت خواه، موسوم به «جبهه مردمی» در فرانسه، و اعلام قانونی‌شدن یک هفته مرخصی با حقوق برای کارگران، برای اولین بار اکثریت مردم فرصت سفر پیدا می‌کنند. بسیاری از مردم فرانسه پس از این قانون برای نخستین بار توانستد «دریا» را ببینند. اما جنگ جهانی و تبعات بعدی آن، موجب ده سالی وقفه در فرانید مردمی شدن سفر شد و عملا از سال‌های دهه ۱۹۵۰ و رشد دولت های موسوم «رفاه» یعنی دولت‌هایی که به بزرگ شدن حجم طبقه متوسط و بالا رفتن میانگین امکانات برای همه مردم می‌اندیشیدند، می‌توان شیب معنادار و رو به بالا را در منحنی سفر مشاهده کرد، رشدی که تا امروز ادامه داشته و گردشگری را تبدیل به یکی از بزرگترین بخش‌های اقتصادی جهان کرده است. همزمان با افزایش دستاوردهای دموکراتیک، حقوق قانونی کارگران و لزوم آرامش و استراحت ذهنی برای ایشان، توانایی اقتصادی آنها نیز افزایش یافته‌، و تسهیلات حمل و نقل و اقامت افزایش و هزینه‌های سفر نیز بطور متوسط کاهش یافت و بدین ترتیب شرایط سفر برای تعداد بیشتری از مردم فراهم شد. دوران طلایی سفر در سال‌های بین ۱۹۵۰ تا سال ۲۰۰۰ بود اما پس از این دوره، با چرخش نولیبرال و اشرافی گرایی و سرمایه‌داری مالی که در جهان عمدتا از دهه ۱۹۸۰ و به خصوص از دهه ۱۹۹۰ اتفاق افتاد، ما شاهد افزایش بحران‌های سیاسی، سقوط قدرت خرید مردم، بالا رفتن بیکاری و عدم توانایی مردم به هزینه کردن در سفر و در نتیجه کاهش شدت در رشد گردشگری بوده‌ایم. امروزه برخی مقاصد پررونق دیروز دیگر شرایط گردشگری‌پذیری ندارند و برخی مقاصد دیگر توانسته‌اند در بازار جهانی معرفی خوبی از خود داشته و توجه‌ها را جلب کنند. در مجموع دموکراتیزه‌شدن سفر بود که امکان کاهش هزینه، تنوع مقاصد، امن‌شدن راه‌ها و توسعه زیرساختار و روساختارهای سفر را فراهم‌آورده و توریسم را به یک بخش اقتصادی خیلی مهم تبدیل کرد.

 

  • حوزه‌های سفر را تقسیم فرمودید به زمینه‌های بازرگانی، سیاسی، زیارتی و اوقات فراغت؛ کسانی هم هستند که با انگیزه‌های دیگری از جمله آشنایی با فرهنگ و مردم‌شناسی و فضای اجتماعی مقصد را انتخاب می‌کنند. آیا می‌توانیم بگوییم گروهی از گردشگران هم هستند که برای تجربه ویژگی‌های اجتماعی خاص، مقاصد سفر را انتخاب می‌کنند؟

سفر با قصد آشنایی با جامعه میزبان جدا از سفر برای گذران اوقات فراغت نیست. در واقع خیلی وقت‌ها سعی شده بین گردشگری فرهنگی و فراغتی یک نوع تفکیک اتفاق بیافته، من به چنین تفکیکی باور ندارم. درست است که گروه‌هایی از گردشگران صرفا با هدف فرهنگی سفر می‌کنند ولی این مسافران که با تورهای گران‌قیمت و بطور خاص با هدف بازدید از بناهای تاریخی سفر می‌کنند در اقلیت هستند، اما در بیشتر مواقع انتخاب مقصد سفر یک انتخاب ترکیبی هست.

در تقابل با گروه پیش‌گفته، افرادی هم هستند که کاملا انتخاب فراغتی دارند. به عنوان نمونه گروه‌هایی که انتخابشان گردشگری دریایی و تفریح در سواحل و شهرهایی با تفریحات خاص آنها است. ولی در مورد مقاصد موفق و کشورهایی که صنعت توریسم توسعه یافته و پایدار دارند باید گفت در اکثر موارد کلان‌شهرهایی مثل لندن، پاریس، رم و همچنین استانبول – قبل از اینکه وارد بحران‌های کنونی شود- یا نیویورک و برلین، حتی لیسبون یا آتن ترکیبی از گردشگری اوقات فراغت و فرهنگی را ارائه داده‌اند. این نوع مقاصد بیشترین شانس را برای جذب توریست دارند زیرا توریست امروزه به دنبال جایی هست که هم فرهنگ را تجربه کند هم نیاز او به استراحت، تفریح و پدیده‌هایی که در حوزه فراغت می‌گنجند تامین شود. حتی سفر به قصد تجربه فرهنگ در حوزه‌هایی مثل آشنایی با سنت‌ها و هنرهای محلی، فضاهای جدید زیستگاهی، معماری‌های بومی، غذاهای جدید در رستوران‌های مختلف نوعی سفر فرهنگی و در همان حال فراغتی به شمار می‌آید. اصولا خود خوراک یک پدیده فرهنگی است در حالی‌که مردم عادی این نوع برنامه‌های سفر را در دسته فراغت می‌گذارند و گردشگری فرهنگی را بیشتر در بازدید از موزه‌ها می‌دانند، باید گفت خیابان، تماشای مردم در رفت و آمد در خیابان، پرسه‌زنی و تماشای فروشگاه‌ها پدیده‌های فرهنگی هستند. اصولا گردشگری فراغتی، فرهنگی و حتی طبیعتگردی را نمی‌توان حوزه‌های کاملا منفک و جدا از هم دانست. مگر سفرهای خیلی تخصصی در طبیعت یا برنامه‌های فرهنگی منحصر به بازدید از بناهای تاریخی یا کسانی که قصد دارند تمام مدت سفر را بطور خاص در ساحل یا در مکانی دیگر استراحت کنند؛ که این نوع آخر برنامه گردشگری ضربه‌پذیر و نامطمئن است، مخصوصا وابستگی به اقلیم برای گردشگری فراغتی متکی بر طبیعت، غیرقابل پیش‌بینی بودن و شکننده بودن برنامه را به همراه دارد.

 

  • درباره ارزش‌های اجتماعی تاثیرگزار در گردشگری

وجود سفر چه برای کسانی که سفر می‌کنند و چه برای کسانی که با مسافران روبرو می‌شوند می‌تواند در صور مدیریت مناسب تجربه‌ای غنی از لحاظ فرهنگی باشد و دو یا چند فرهنگ را به ملاقات با یکدیگر برده و آنها را در تماس مستقیم و سپس در تداوم این تماس و ملاقات فرهنگی پس از سفر، به موقعیت‌های بهتری برای شناخته شدن و شناختن یکدیگر برساند. افزون بر این سفر و مسافران سبب رشد زیر ساختارها و روساختارهای اقتصادی و کالبدی و فرهنگی در یک کشور می‌شوند. البته این نیز نکته‌ای مهم است که سوء مدیریت گردشگری می‌تواند همواره به ایجاد ضربه‌ها و مشکلات و ابعادی منفی در آن منجر شود و این نیز در هر دو سو یعنی هم مسافر و هم افراد کشوری که به آن سفر شده است ممکن است. 

به این ترتیب آیا می‌توانیم ادعا کنیم سفر تاثیر متقابلی بین گردشگر و جامعه میزبان دارد؟ تاثیر متقابل جامعه میزبان و گردشگر را در چه زمینه‌های اجتماعی می‌توانیم شاهد باشیم؟

صد در صد تاثیر متقابل وجود دارد اما در این موضوع همانگونه که گفتم مثل سایر موارد جنبه مثبت و منفی همراه یکدیگرند. اینکه پیامدهای مثبت یا منفی را به تنهایی مورد رصد و ارزیابی قراردهیم کار صحیحی نیست. وقتی گردشگری ورودی رونق می‌گیرد بسیاری اتفاق‌های مثبت مانند آبادی و توسعه زیرساختی را شاهد هستیم و همزمان افزایش امنیت و برقراری ثبات را خواهیم داشت زیرا برای تداوم ورود گردشگر باید بهبود راه‌های ارتباطی و کیفیت خدمات اقامتی حاصل شود. توام با این نمودهای توسعه زیرساختی سطح مدنیت مردم و رفتارهای صحیح افزایش و ارتقاء می‌یابد…..

نکته دیگر اینکه توریست، تصویری از فرهنگ کشور میزبان به جامعه مبداء انتقال می‌دهد که اگر این تصویر مثبت باشد جایگاه مقصد در افکار عمومی و بین‌المللی ارتقاء می‌یابد و اگر تصویر مطلوب و مثبت نباشد همین انتقال و ورود به چرخه انعکاس‌هایی را ایجاد می‌کند که سیستم را به سمت مثبت شدن سوق می‌دهد. این احتمال نیز وجود دارد که گردشگرانی فعال در صنعت و تجارت پس از تجربه سفر و سنجش امنیت و بازار مقصد، در بازگشت به کشور خود به معرفی مقصد و بروز تمایل به همکاری با این بازار جدید اقدام کنند و بازارهای جدیدی برای تجارت سفر گشوده شود. نمونه این مورد را در بین سال‌های ۱۹۶۰-۱۹۹۰ در اسپانیا شاهد هستیم. جامعه میزبان ابتدا آمادگی برای پذیرش توریست نداشت اما برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری در صنعت توریسم جامعه را به سمت تغییر مثبت سوق داده و حتی در دموکراتیزه شدن سیستم حکومتی اسپانیا و پرتغال نقش مهمی ایفا کرد، و در ادامه موج جدید توریست و تداوم ورود گردشگر سبب بهبود وضعیت دموکراسی و استحکام آن در کشورهای مذکور شد. عکس این پدیده را در کشور ترکیه شاهد هستیم که ظهور گرایش‌های آمرانه از ده سال پیش به این طرف که بخشی از آن هم ناشی موقعیت عمومی خاورمیانه هست ثبات را کاهش داده و حکومت را به سمت دیکتاتوری برد و تاثیر آن را در بروز چرخه منفی در صنعت گردشگری شاهد هستیم.

نمونه تاثیر منفی توسعه توریسم را نیز در کشورهای آسیای جنوب شرقی مثل تایلند شاهد هستیم؛ بطوریکه سیاستگذاری توسعه گردشگری صرفا فراغتیِ دریایی، همزمان با حصول درآمدهای قابل توجه، فراگیری معضلات اخلاقی و آسیب‌های اجتماعی بسیاری را موجب شد و مطالعات و تحلیل‌ها در خصوص سونامی اخیر تایلند نشان می‌دهد، تمرکز تفریحات و خدمات توریستی و جذب جمعیت زیاد در نوار ساحلی و کمبود امکانات امدادرسانی یکی از دلایل اصلی بالا بودن آمار تلفات این حادثه طبیعی بوده‌است.

با درنظر داشتن اینکه سیستم ارزشی هر کشور با کشور دیگر متفاوت است، ممکن‌ است رفتارهای افراد در سفر با سیستم ارزشی کشور میزبان تفاوت‌هایی داشته باشد و این تفاوت برای جامعه میزبان مشهود باشد، این تفاوت دوجانبه بوده و قطعا فردی از جامعه میزبان در سفر به کشور دیگر با این تفاوت و تمایز روبه رو خواهد شد، برای حضور در صحنه جهانی صنعت گردشگری باید در نظر بگیریم آیا می‌خواهیم در این مبادله با جهان قرار بگیریم یا خیر؟ در مجموع معتقدم صنعت توریسم در شکل متعادل و در صورت مدیریت صحیح پیامدها و تاثیر مثبت بیشتری دارد.

 

  • آینده گردگشری کشورمان و جایگاه صاحبنظران علوم اجتماعی را در سیاستگذاری‌های کلان چگونه می‌بینید

مشارکت در سیاستگذاری در چندین جنبه می‌تواند انجام شود. به عنوان نمونه اینکه در سیاست‌های کلان چقدر باید روی برنامه‌ریزی دراز مدت در خصوص گردشگری حساب کرد؟ در چشم‌اندازهای ده‌ساله، بیست‌ساله و سی‌ساله تاثیرات مثبت و منفی توریسم بصورت کلان چه خواهد بود؟ که متاسفانه در حال حاضر در کشور به این موارد کمتر توجه می‌شود و اجماع وجود ندارد و بدون اجماع نیز نمی‌توان واقعا برنامه‌ریزی جدی کرد یعنی حتی اگر قوانینی هم گذاشته شود و قراردادهایی هم بسته شود اطمینانی به اجرای درست آنها نیست. از طرف دیگر جنبه‌های پارانویا و ترس از توریست که تلویحا اشاره به نگرانی از تاثیرمنفیِ فرهنگیِ که ورودِ گردشگر در جامعه ما دارد، متاسفانه در ایران غالب هست؛ بدون اینکه شناختی از نحوه ایجاد تاثیرات منفی وجود داشته باشد. اما به نظرم باید با یک کار فرهنگی و توجیه هر چه بیشتر مسئولان و مقامات تصمیم گیرنده و کسانی که الگوهای اخلاقی و فکری جامعه هستند در این زمینه ها کار کرد تا این گونه ترس های بی پایه از میان برود.

مسئله اساسی دیگر اینکه امکانات و شرایط برای ورود توریست خارجی در مقیاس بزرگ نداریم، درصورتی‌که به شکل گسترده‌ای سفر به خارج از کشور داریم، به عبارتی سیاست دولت عکس آن چیزی بوده که باید باشد؛ و به دلیل پیشگیری از تاثیرات منفی و در راستای حفاظت از ارزش‌ها اجازه ندادیم توریست خارجی وارد شود در حالی‌که سیل گردشگر خروجی داریم که تاثیر منفی شدید‌تری بر ارزش‌ها خواهند گذاشت.

همچنین به اینکه توجه نداشته‌ایم که صرفا سفر نیست که تاثیر منفی را با خودش می‌آورد، شرایط امروز به گونه‌ایست که گویی در شبکه اطلاعات قرار داریم، رسانه‌ها، کامپیوتر، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و غیره … بر فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی تاثیرگذار هستند بدون اینکه آثار آنها قابل کنترل باشد. در چنین شرایطی توریست اتفاقا می‌تواند جنبه مثبت داشته باشد، بویسله ارتباط مستقیم با یک توریست اروپایی در داخل ایران تصور و ذهنیتی که عامه مردم نسبت به اروپا دارند می‌تواند تصحیح شده و تصویر واقعی و داوری حقیقی جایگزین آن گردد. این پارانویایی تخریب فرهنگی توسط گردشگری ورودی را هیچ کس بهتر از صاحبنظران علوم اجتماعی و انسانی نمی‌تواند تشریح و به رفع آن کمک کند.

از سوی دیگر در ایران بیشتر کاستی‌های زیرساختاری به عنوان دلیل ضعف و کندی رشد توسعه صنعت توریستم مطرح می‌شود در حالیکه مشکل ما در حال حاضر فقدان اراده سیاسی، حقوقی و اجتماعی قدرتمند برای رشد توریسم بوده و ریشه این بی‌میلی در ترسهایی هست که از رشد توریسم و آثار منفی فرهنگی آن وجود دارد و این ترس‌های نیز متقابلا به دلیل فاصله‌ای که از جهان داریم ایجاد شده‌است. اساتید علوم اجتماعی هستند که می‌توانند ثابت کنند این هراس نه تنها بیهوده‌ است بلکه مضرر و زیانبار است زیرا موجب می‌شود نقاط آسیب‌پذیر و نفوذپذیر را نبینیم و بر مواردی دیگر تمرکز کنیم. انکار نمی‌کنم که ممکن‌ است نفوذ و تخریب در فرهنگ و ارزش‌ها صورت بگیرد، اما معتقدم اگر ورود چند میلیون گردشگر خارجی به ایران ممکن‌ است ده درصد مکان نفوذ و تاثیر منفی داشته باشد، رفتن چند میلیون ایرانی به خارج از کشور هزار برابر بیشتر آسیب به همراه خواهد داشت. و برعکس اگر گردشگری ورودی بیشتر شود شاید کمتر سفر برویم و اگر برویم با دیدی که الان سفر می‌کنیم نخواهیم رفت، آگاهانه سفر خواهیم کرد و شاید مقاصدی که الان انتخاب می‌کنیم انتخاب نکنیم.

امروزه ایرانی‌ها مقاصدی را انتخاب می‌کنند که ارزانتر و نزدیکتر هستند، زیرا سطح درآمد و توانمندی اقتصادی بالا نرفته در حالی‌که صنعت توریسم یکی از بزرگترین منابعی هست که می‌تواند بصورت مستقیم و غیرمستقیم موجب رونق اقتصاد ایران شود.

 

  • با توجه به اینکه شما شناخت و مطالعات خیلی خوبی درباره ایران از منظر اجتماعی دارید و از سوی دیگر سال‌ها تجربه زندگی در خارج از کشور داشته‌اید، بفرمایید برای معرفی ایران و رونق گردشگری، روی چه ویژگی‌ها و ارزش‌هایی تمرکز کنیم کار قوی و موثرتری ارائه خواهیم داد؟

ببینید به نظر من تا زمانی‌که ما دیدگاهمان را نسبت به جهان را تغییر نداده‌ایم نمی‌توانیم به طرف توریسم گسترده بریم و فقط می‌توانیم پذیرای توریست‌های خیلی گزینشی یا به عبارتی گردشگر فرهنگی برای افراد خیلی خاص و به ویژه گروه‌های پردرآمد باشیم که اقلیت کوچکی هستند. گردشگرانی که آنقدر دیدن آثار تاریخی ایران برایشان اهمیت دارد که حاضر هستند قیمت‌های خیلی بالا را پرداخت کرده و خدمات خیلی نازلی در مقابلش دریافت کنند. اما درباره توریسم انبوه که امروزه وزنه بزرگی در صنعت گردشگری جهانی محسوب می‌شود می‌بایست شرایط دیگری فراهم کرد. برای این نوع گردشگر که ۹۵% حجم گردشگران جهان را شامل می‌شود و بسیار با گردشگر نخبه و تخصصی متفاوت است باید سفر را دموکراتیزه کرد و از سوی دیگر لازم است زیرساخت‌ها و روساخت‌هایی را فراهم نمود و جریان سفر را با دقت و مدیریت صحیح هدایت نمود.

فقط در صورتی‌که مردم و مسئولین متوجه این مسئله باشند و از این وحشت و هراسی که از توریسم دارند عبور کنند و ضوابط آمرانه‌ای که در سطح سبک زندگی وجود دارد کاهش پیدا کند، قطعا بدون اینکه هیچ ضربه‌ای به هیچ کدام از ارزش‌های اجتماعی ما وارد شود پذیرای توریسم گسترده خواهیم بود که به نظر من در صورت مدیریت صحیح، جامعه ما را اخلاقی‌تر از آن چیزی که الان هست خواهد کرد.

 

  • گردشگرانی که در گذشته به ایران سفر کرده‌اند ویژگی‌های اجتماعی از جمله مهمانوازی، جوانمردی و اخلاق‌مداری را صفت برجسته ایرانیان دانسته‌اند، آیا امروزه مواردی از ارزش‌های اجتماعی هست که بتوان با آنها ایران را معرفی کرد؟

اگر مبنا را آسیب‌شناسی بدانیم که مسئولان ارائه می‌کنند نه چندان؛ و چیزی برای تاکید و معرفی نیست. این موارد که گفتید ذاتی نیستند، اینکه شاهد رفتارهای مدنی‌تر، مردم مهربان‌تر و سیستم ملایمتر با آمریت کمتر باشیم، بستگی دارد به چگونگی وضعیت معیشت مردم و میزان رضایت از زندگیشان و اینکه چقدر مشکلاتشان کاهش یافته و حل شده باشد، در جایی که مشکلات فراوان و تورم بالاست و مردم دغدغه اشتغال، بهداشت و نحوه آموزش و فضای آموزشی فرزندانشان را دارند، و قشر مرفه با وضعیت مالی مناسب نیز درگیر دغدغه چشم و هم چشمی و نوکیسگی و رقابت هستند، ارزش‌هایی که نام بردید ضعیف شده و به سمت اضمحلال می‌روند و نتیجه این خواهد بود که ما واقعا چیز زیادی برای عرضه نخواهیم داشت. در شرایط حاضر وقتی ساکنان این کشور برای خرید هر کالایی می‌بایست پس از بررسی و استعلام قیمت ار چندین فروشگاه اقدام به خرید کنند چرا تصور می‌شود گردشگری که یک بار در سال می‌تواند یک هفته زمانش را برای یک سفر صرف کند، باید ریسک کرده و با پرداخت بهای سنگینی به ایران سفر کند؟ تصورمان اینست که به پشتوانه میراث فرهنگی عظیم و جاذبه‌های فراوان گردشگری که داریم می‌توانیم میزبان گردشگران باشیم، درست است ولی ما تنها کشوری نیستیم که این میراث را داریم. کشورهای بسیاری هستند که ضمن داشتن میراث تاریخی در سایر شرایط نیز وضعیت بهتری دارند. واقعیت این است که توریست با خودش فکر می‌کند: “آیا بهتراست به نقطه «الف» که میراث کمتری دارد ولی امنیت و امکانات بیشتری و فشار آمریت کمتری بروم؟ یا به نقطه «ب» که میراث تاریخی بیشتری دارد ولی امکانات و امنیت کمتر!”؟ این یک انتخاب است که توسط گردشگر صورت می‌گیرد و تا زمانی‌که برای این مسئله اقدامی اساسی صورت نپذیرد ایران در این انتخاب برنده نخواهدبود. حتی اگر تمام جنبه‌های آمرانه را حذف کنیم مدت‌ها زمان لازم است تا ویژگی‌های ضروری در مردم درونی شود، تغییر در جامعه به سادگی اتفاق نمی‌افتد. اسپانیا پرتغال و بقیه نزدیک به ۳۰ سال تلاش کردند تا به شرایط امروز دست یافتند، ترکیه پس از بیست تا سی‌سال کار به این شرایط رسید و مشاهده می‌کنید که با یک بحران چگونه فروپاشید و صنعت گردشگری ترکیه امروز در شرایط بسیار ناپایداری قرار دارد.

بنابراین در یک کلام من نسبت به آینده گردشگری گسترده در ایران امیدوارم اما به نظرم این امر بستگی تام به دموکراتیک شدن و باز شدن هر‌چه بیشتر فضای کشورمان ابتدا برای خود ایرانی ها و بالا رفتن درآمد و بزرگ شدن حجم طبقه متوسط و بالا رفتن سطح میانگین درآمدی و کم شدن شدید دغدغه مردم نسبت به آینده خود و فرزندانشان دارد. مردمی خوشبخت یا نسبتا خوشبخت و با اطمینان نفس و کم دغدغه نسبت آینده می‌توانند گردشگران زیادی را جذب کنند اما هر‌چه کمتر می‌توان در جهانی که بنابر تعریف آکنده از غم و اندوه و درد و گرفتاری است، کسانی را به جایی دعوت کرد که خودش مشکلات زیادی داشته باشد.

 

مجله گیلگمش شماره چهار / اسفند ۱۳۹۷