انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تحلیل اجتماعی امکان زندگی پیاده در فضاهای عمومی کلانشهر تهران

گزارش نشست مجازی یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی فرهنگی شهرداری تهران

رابطه انسان و محیط در برنامه‌ریزی
رابطه متقابل انسان و محیط یکی از بدیهی‌ترین ابعاد زندگی انسان است. محیط، نحوه زیست انسان را می‌سازد و انسان محیط را برای زندگی‌اش می‌سازد. رابطه انسان و محیط متعامل، برهم‌کنشی، هم‌زمان و انضمامی است و هم در سطح فردی قابل‌ملاحظه است و هم در سطح جمعی و اجتماعی. این فرایند، دوطرفه است و افراد و جوامع تحت تأثیر محیط فضاها را می‌سازد و سپس فضاهای ساخته‌شده، محیط را تحت تأثیر خود قرار داده و الگوهای رفتاری افراد را شکل می‌دهد. از سوی دیگر روابط اجتماعی می‌تواند در فضا شکل بگیرد و نیز توسط ماهیت فضا، شکل و عناصر و اجزای آن مورد تهدید قرار بگیرد. فضا واسطه برقراری روابط اجتماعی است و می‌تواند آن را تسهیل کند و یا مانع آن شود. نقش تأثیرگذار فضا بستگی به ماهیت وجودی آن دارد. همین اصل بدیهی در بسیاری از مواقع در برنامه‌ریزی‌های فضایی اعم از مکان‌یابی و طراحی ساختمان‌ها و فضاهای شهری نادیده انگاشته شده و تأثیر متقابل، بلندمدت، بین نسلی و نقش آن در هویت‌سازی فرهنگی فردی و جمعی جوامع ارزیابی نمی‌شود. اینکه گاهی مطرح می‌شود امروز جامعه به‌طور عام و جوانان به‌طور خاص نسبت به محیط، آداب‌ورسوم، فرهنگ و … بی‌تفاوت یا بی‌هویت شده‌اند ناشی از همین نادیده انگاری تأثیر محیط بر رفتار انسان‌هاست. در دنیای امروز جوامعی که بار تاریخی فرهنگ و تمدن خویش را به دوش می‌کشند و می‌خواهند آن مؤلفه‌های فرهنگی اعم از باورها، سنت‌ها، ساختار اجتماعی، آداب‌ورسوم و غیره را حفظ کنند، برنامه‌ریزی و طراحی محیط‌های مطلوب در راستای آن اهداف ازجمله مهم‌ترین عوامل در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک و کاربردی باید باشد. امری که در برنامه‌ریزی‌ها در دهه‌های اخیر زیر چرخ‌های مدرنیزاسیون شهری تسطیح شده است. شاید بتوان اظهار داشت که اگر به‌هرحال مدرنیته مطلوب و یا ناگزیر تلقی شود، نگاهی پست‌مدرن بتواند پاسخی مطلوب‌تر به نیازها و خواسته‌های ما ارائه کند. در ادامه بیشتر به این موضوع پرداخته خواهد شد.

در برنامه‌ریزی بر اساس میزان تأثیرگذاری محیط بر رفتار افراد دو دیدگاه وجود دارد: ۱. برنامه‌ریزی بر اساس وجود امکانات مختلف در محیط ۲. برنامه‌ریزی بر اساس وجود احتمالات مختلف در محیط. گانس بین محیط‌هایی که دارای پتانسیل هستند و محیط‌هایی که در اثر بهره‌برداری مردم از فضا به وجود می‌آیند، تفاوت قائل است و اظهار می‌دارد طراحان شهری محیط‌های دارای پتانسیل را خلق می‌کنند درحالی‌که مردم محیط واقعی را. این موضوع نیز شاید در ظاهر بدیهی به نظر برسد اما فهم تفاوت میان این دو دیدگاه و تصمیم‌گیری در مورد تعیین هر یک به‌مثابه مبنای برنامه‌ریزی می‌تواند سالانه منجر به هزینه یا صرفه‌جویی‌های کلان شود. چه بسیار پروژه‌های شهری که با هزینه‌های چند ده یا چند صدمیلیاردی ساخته می‌شود اما به هیچ‌یک از اهداف خود پس از بهره‌برداری نمی‌رسد و مشاهده می‌شود مردم نسبت به پروژه رفتار غیرقابل‌پیش‌بینی دیگری از خود بروز می‌دهند. برای مثال می‌توان به یکی از موارد اجراشده اشاره کرد. طراحان شهری که نیروهای متخصص معماری و شهرسازی هستند در مطالعات خود به نتیجه رسیده بودند که می‌توان در دو خیابان موازی که در یکی ترافیک سواره و پیاده سنگین است و دیگری ترافیک بسیار کم‌تری دارد، خیابان خلوت‌تر را به‌ خیابان پیاده تبدیل کنند تا بار اضافه پیاده به آنجا منتقل شود. طرح با هزینه‌های هنگفتی اجرا شد و کف‌سازی خیابان از آسفالت به موزاییک تبدیل شد، فضای سبز افزوده و مبلمان شهری در فضا برای افزایش سطح حضورپذیری طراحی و افزوده شد؛ اما پس از چند ماه پروژه به‌کلی شکست خورد و مورد استقبال مردم قرار نگرفت و در عمل آن خیابان به پارکینگ مبدل شد. آنچه در این تجربه نادیده انگاشته شده بود، تفاوت میان ظرفیت‌ها و احتمالات بود. طراحی بر اساس احتمالات همواره نمی‌تواند به نتیجه مطلوب برسد و آنچه از همه مهم‌تر است ظرفیت‌هایی است که برای نیازهای مردم و پاسخ‌گویی به آن‌ها در فضاهای عمومی وجود دارد.

کریستوفر الکساندر این دیدگاه را تحت عنوان «طراحی برای مردم همراه با مردم» مطرح می‌کند و پیشنهاد می‌دهد پروژه‌های معماری و طراحی فضاهای شهری همیشه چند ماه قبل از تکمیل افتتاح شوند تا شکل نهایی خود را پس از استفاده مردم از فضا پیدا کنند. الگوهای رفتاری و نیازهای کاربران پس از چند ماه شناسایی شود و بر اساس آن پروژه تکمیل گردد.

فعالیت‌های انسانی و حضورپذیری فضاهای عمومی
به سال ۱۹۶۸ فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی، آنری لوفور،‌ نظریه‌ای را مطرح کرد که سرنوشت بسیاری از شهرهای جهان را تغییر داد. او در نقد مارکسیستی خود به نظام سرمایه‌داری، زندگی روزمره مدرن شهری و فضاهای شهری حاصل از فرایندهای تولید انبوه ساختمان‌ها، از مفهوم «حق به شهر» صحبت کرد. نظریه او بلافاصله به‌مثابه یکی از خواست‌های انقلابی پس از جنبش دانشجویی-کارگری مه ۱۹۶۸ محوریت یافت. گویی خواست انقلاب با این نظریه تا حد زیادی محقق می‌شد. نظریه حق به‌ شهر لوفور بر دو رکن اساسی استوار است: نخست اینکه شهروندان نسبت به فضای شهری احساس تملک داشته باشند و دوم آنکه شهروندان در فرایندهای طراحی، اجرا، ساخت، بهره‌برداری و ارزیابی پس‌ازآن و درمجموع تولید فضای جمعی حضور داشته باشند.

لوفور در پاسخ به این پرسش که فضای اجتماعی چگونه تولید می‌شود؟ سه فرایند دیالکتیکی درهم‌تنیده را مطرح کرد که از یک‌سو عبارت‌اند از «پرکتیس فضایی»، «بازنمایی فضا» و «فضای بازنمایی‌شده» و از سوی دیگر ناظرند به «فضای درک‌شده»، «فضای تصورشده»‌ و «فضای زیسته». او این سه بعد را سه لحظه‌ حیاتی از تولید فضا نام می‌نهد. ازاینجا می‌توان نوعی نگاه نشانه‌شناحتی و پدیدارشناختی را در اندیشه او ردیابی کرد. نشانه‌هایی که «در فضا بودگی» را دلالت کنند و تجربه‌ای مبتنی بر حضور انسان در فضا بسازند. او مفهوم شهروندی را در ارتباط انسان‌ها با فضای شهری تعریف می‌کند و شهر را سازوکاری می‌پندارد که اصالت وجودی‌اش، پیوند دادن انسان‌ها با هم و نه جدا کردن‌شان از هم است. امری که در شهرسازی مدرن با غلبه حضور خودرو بر انسان به حد افراطی تشدید شده بود و مقیاس تعریف شهر،‌ استحاله مکان در زمان بود و فاصله‌ای که با خودرو پیموده می‌شد نه با پای پیاده.

سه سال پس از لوفور، اسکار نیومن، معمار و شهرساز آمریکایی نظریه مهم آفرینش فضای قابل دفاع را مطرح کرد که ناظر بر ایجاد امنیت در فضاهای شهری و کاهش رخداد جرم و جنایت از طریق تمهیدات شهرسازانه بود. نظریه او از این لحاظ پراهمیت است که یکی از زمینه‌های بنیادین پیاده‌سازی نظریه حق به شهر را فراهم می‌آورد: فضای شهری امن. قطعاً بدون امنیت و از آن مهم‌تر احساس امنیت در میان شهروندان به‌ویژه اقشار و گروه‌های خاص مثل بانوان، صحبت از حضور در فضای شهری و زندگی پیاده معنا پیدا نمی‌کند. ازجمله تمهیدات مهم نیومن در نظریه‌اش به آن پرداخته سهیم‌سازی مردم در مدیریت محلات و مجتمع‌های زیستی‌شان است.

نیومن بر حضور و نقش مردم، به‌ویژه در محلات جرم‌خیز شهرها، در مدیریت محلۀ زندگی خود تأکید می‌کند و به درگیر شدن مردم و شرکت کردن آن‌ها در تصمیم‌هایی که برای محلۀ‌شان گرفته می‌شود، اهمیت می‌دهد. او مردم را وامی‌دارد تا کنترل محلۀ خویش را خود بر عهده بگیرند و هزینه‌های نظارت و کنترل مصنوعی یعنی حضور پلیس را تا حد زیادی کاهش می‌دهد. او نشان داد که هر میزان شمار افرادی که در یک قلمرو با هم سهیم‌اند، بیش‌تر باشد، هر یک از آن‌ها حق کم‌تری از آن قلمرو احساس می‌کند و بنابراین برای آنان سخت‌تر خواهد بود که آن فضا را از آنِ خود بدانند و یا احساس کنند که در کنترل امور آن و یا تعیین فعالیت‌هایی که در آن رخ می‌دهد، حقی دارند؛ بنابراین فضاهای شهری را بخش‌های کوچک مثل فضای سبز رو‌به‌روی هر خانه تقسیم کرد و مدیریت آن را به ساکنان سپرد. از این طریق نیز هزینه‌های کاشت، نگه‌داری و آبیاری فضای سبز را غیرمستقیم از دوش شهرداری‌ها‌ برداشت. مردم از اینکه احساس می‌کردند در فضای شهری جایی از آن خود دارند، بدون آنکه مالکیت رسمی و قانونی داشته باشند، به آن احساس تعلق می‌کردند و نظارت، کنترل و حضور خود را در آن فضا بیشتر می‌کردند. وی با تأکید بر نقش مردم در ادارۀ محل زندگی خود و سهیم کردن آن‌ها در تصمیم‌گیری‌های مدیریتی، توانست با راه‌کارهایی ساده معمارانه مثل تغییر کف‌سازی‌ها در حوزه‌های مشخصی که به‌مثابه محله عمل می‌کردند، طراحی و ساخت دیواره‌های ورودی سر کوچه‌ها و نورپردازی‌ آن‌ها، ایجاد پرچین‌های گیاهی از شمشاد برای جلوگیری از ترددهای نامطلوب ضمن حفظ زیبایی محیط و پرهیز از ساخت نرده که می‌تواند معنای مثبتی در میان ساکنان نداشته باشد، احساس تعلق و مالکیت را در افراد نسبت به فضاهای شهری افزایش دهد و به‌این‌ترتیب از پتانسیل عظیم نظارت اجتماعی در کاهش ناهنجاری‌ها به‌جای برخوردهای غیرضروری و پرهزینۀ پلیسی، بهره برد.
نظریه فضای قابل دفاع با اهمیت دادن به نقش سلسله‌مراتب فضایی از فضاهای عمومی به نیمه عمومی و سپس از نیمه‌خصوصی به خصوصی، در دسترسی، از ساکنان محلات مسکونی و یا مجتمع‌های ساختمانی بلندمرتبه، می‌خواهد که در تعیین و نظارت بر فعالیت‌های این فضاها نقش ایفا کنند. وی راهکارهایی می‌اندیشد تا ساکنان نسبت به فضای بیرون از خانۀ خود حساسیت نشان دهند. ایدۀ «فضای قابل دفاع» به خانواده‌ها فرصت می‌دهد که بخشی از جریان اصلی تصمیم‌گیری در مدیریت شهری باشند و به‌این‌ترتیب تفاخر به محل سکونت و مهم بودن فضاهای پشت در ورودی واحد مسکونی احیا شود. هم‌چنین به شهروندان می‌آموزد به فعالیت‌ها و قلمرو دیگران احترام بگذارند زیرا به خود آن‌ها نیز قلمرویی تعلق دارد که مورد انتظار احترام از سوی دیگران است.

باید تأکید کرد امروزه کمبود فضاهای مشترک میان همسایه‌ها در تخصیص زمین و مدیریت کاربری‌ها آسیب‌پذیری شهرها را در برابر رفتارهای مجرمانه افزایش داده است. این امر ناشی از نگاه بیش‌ازحد کالایی و سودجویانه به فضا در اقتصاد سرمایه‌محور و سوداندیش است. غافل از اینکه واکنش شهروندان به جرم و بزهکاری، آن‌چنان نیروی عظیم و سرمایه اجتماعی گران‌بهایی است که شکل محلات را بسیار سریع‌تر از افزایش تعداد نیروهای پلیس و تعداد زندان‌ها تغییر می‌دهد. به‌این‌ترتیب تقسیم فضاهای بزرگ شهری به بخش‌های کوچک‌تر و واگذاری مدیریت آن‌ها به مردم منجر به آن می‌شود که مردم آن فضاها را همچون محیط خصوصی‌شان بپندارند و آن‌ها را کنترل کنند. در این صورت مجرم منزوی می‌شود زیرا جولانگاه او از میان رفته است.
چهار سال بعد از نظریه لوفور، به سال ۱۹۷۲، معمار و شهرساز دانمارکی، یان گل، بر اساس ساختار اندیشه‌ای که پس از نظریه حق به شهر همه‌جا مطرح شده بود، نظریه «زندگی میان ساختمان» را مطرح کرد. او فضای زندگی را در فضای «میان» ساختمان‌ها و نه «درون»‌ آن‌ها پیشنهاد داد. یان گل در نظریه فراگیر و تأثیرگذارش، مطرح می‌کند که انسان‌ها در طول حیات خود سه نوع فعالیت انجام می‌دهند: ۱. فعالیت‌های «اجباری» که انجام آن‌ها برای امرارمعاش و گذران زندگی ضروری است؛ ۲. فعالیت‌های «اجتماعی» که افراد برای حضور در مراسم، مناسک، رویدادهای فرهنگی و جمعی اقدام به انجام آن‌ها می‌کنند و ۳. فعالیت‌های «اختیاری» که افراد برای انجام‌ آن‌ها نیازی به خارج شدن از خانه و حضور در فضای شهری ندارند. تئوری یان گل بر این اصل استوار است که شهر واجد کیفیات و فضاهای حضورپذیر باشد به‌نحوی‌که شهروندان برای انجام فعالیت‌های اختیاری، حضور در فضای شهری را بر ماندن در خانه ارجح بدانند.

با در نظر گرفتن این سه نظریه مهم یعنی «حق به شهر»، «فضای قابل دفاع» و «زندگی میان ساختمان‌‌ها» می‌توان به مسئله تهران نگاه دقیق‌تری داشت.

برنامه‌ریزی کالبدی فضاهای عمومی و مسئله زندگی پیاده
اگر بپذیریم که فضای عمومی جایی است که روابط عموم مردم با یکدیگر برقرار می‌شود، سؤالی که مطرح می‌شود اینکه فضاهای عمومی باید واجد چه ویژگی‌ها و کیفیاتی باشند تا عموم مردم بتوانند با هم در آنجا در ارتباط باشند. قلمروی فضاهای عمومی در سه حوزه تعریف می‌شود.
فضاهای عمومی باز: قطعاتی از زمین که بین املاک خصوصی قرار دارند. در شهرها فضاهایی مانند میدان‌ها، خیابان‌ها، شاه‌راه‌ها، پارک‌ها، معابر، فضاهای باز شهری فضاهای عمومی خارجی به‌حساب می‌آیند. این فضاها برای استفاده همه مردم در دسترس هستند.

فضاهای عمومی بسته: فضاهای عمومی بسته فضاهایی را شامل می‌شوند که برای استفاده عموم مردم طراحی و ساخته شده است اما ممکن است بهره‌برداری از آن‌ها به مبتنی بر بسته بودن آن مستلزم قوانین خاص و یا پرداخت هزینه باشد مانند کتابخانه‌ها، آمفی‌تئاترها و سینماها، ورزشگاه‌ها، موزه‌ها، تسهیلات حمل‌ونقل عمومی اعم از متروها، اتوبوس‌ها و …، پایانه‌های مسافری مانند فرودگاه‌ها، ایستگاه‌های راه‌آهن و …، فروشگاه‌های بزرگ زنجیره‌ای، اماکن مذهبی مانند بارگاه امام‌زادگان، مساجد و حسینیه‌ها و …

فضاهای باز نیمه‌عمومی: فضاهای بازی هستند که هرچند مالکیت خصوصی ندارند اما برای عمومی مردم در دسترس نیستند و فقط گروه خاصی از مردم می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند مانند محوطه‌های دانشگاه‌ها، باشگاه‌های ورزشی و …

آنچه مشخص است در برنامه‌ریزی‌های کالبدی باید فضاهای باز عمومی باید آماج طراحی باشد؛ جایی که همه آحاد جامعه می‌توانند به‌راحتی و بدون هزینه به آن دسترسی داشته باشند. به‌این‌ترتیب برای توزیع متوازن فضاهای عمومی در سطح شهر و ایجاد عدالت اجتماعی، می‌بایست در برنامه‌ریزی کالبدی پراکنش فضاهای عمومی باز و بسته را به نحوی قرار داد که دسترسی آسان و ارزان برای همه فراهم شود. از اینجا مسئله «شهر پیاده» یا «شهر انسانی» یا مفهوم «شهر نزدیک» مطرح می‌شود. لازمه تحقق این امر نوعی برنامه‌ریزی جامع است که ریشه در هر سه نظریه مزبور داشته باشد و بتواند تخصیص فعالیت‌های بیرونی اعم از اجباری، اجتماعی و اختیاری را در فضاهای امن عمومی باز و بسته به نحوی مدیریت کند که همه شهروندان احساس کنند در شهر حقی دارند و آن حق، اعاده شده است.

در اینجا می‌بایست بر مفهوم شهر انسانی دقیق شویم. شهر انسانی که امروز در برنامه‌ریزی‌های کالبدی بسیار مورد تأکید است و در بسیاری از موارد ماهیت برنامه را می‌سازد، جایی است که حضور انسان‌ها در فضاهای شهری بیش از هر پدیده دیگری به چشم می‌آید. حضور انسان کانون همه تصمیم‌گیری‌هاست و همه‌چیز در خدمت انسان است. انسان‌ها می‌توانند با ظرفیت جسمانی خود برای راه رفتن در طول روز همه نیازهای اساسی‌شان را پاسخ دهند، همه‌چیز در نزدیکی آنان است و نیازهای زندگی روزمره با پیاده‌روی برآورده می‌شود. برای این منظور توزیع فضاهای عمومی در سطح محلات مهم‌ترین اصل برنامه‌ریزی کالبدی خواهد بود. تحقق زندگی پیاده و به‌زعم یان گل زندگی میان ساختمان‌ها در گرو ایجاد فرصت‌ برقراری ملاقات و فعالیت‌های روزانه در فضاهای عمومی شهر یا منطقه مسکونی است که افراد را قادر می‌سازد تا در فضا باشند، دیگران را ببیند و بشنود و عملکرد سایر افراد را در موقعیت‌های گوناگون تجربه کند. این «ارتباط‌های دیداری و شنیداریِ» نسبتاً کم، باید در رابطه با انواع دیگر ارتباط و به‌مثابه بخشی از کل دامنه فعالیت‌های اجتماعی در نظر گرفته شود، از ارتباط‌های بسیار ساده و غیرصریح تا روابط پیچیده و احساسی بغرنج. اگر فعالیت میان ساختمانها از بین برود، حداقل ارتباط میان شهروندان نیز از میان میرود. انواع مراحل گذار میان تنها بودن و با هم بودن ناپدید میشود. مرز بین انزوا و ارتباط شاخصتر میگردد- مردم یا تنها هستند یا با دیگران، در سطحی نسبتاً مشخص و دقیق.

به‌زعم یان گل زندگی پیاده فرصتی برای بودن با دیگران در مسیری آرام و آسان ارائه میکند. فرد میتواند گاه‌به‌گاه قدم بزند، شاید مسیری انحرافی در امتداد خیابان اصلی را در راه بازگشت به خانه طی کند یا روی نیمکتی دعوتکننده نزدیک درِ خانهای توقف کند تا مدت کوتاهی میان مردم باشد. یا اینکه، هر کس میتواند خریدهایش را روزانه انجام دهد و هرروز برای خرید از خانه بیرون برود، حتی اگر انجام آن یک‌بار در هفته بهصرفهتر باشد. حتی نگاه کردن به بیرون از پنجره البته اگر شخص به اندازه کافی خوششانس باشد که چیزی برای نگاه کردن وجود داشته باشد، میتواند فوقالعاده باشد. بودن میان دیگران، دیدن و شنیدن آنان، دریافت اخبار از دیگران، ایجاب تجربیات مثبت و حتی حق انتخاب برای تنها بودن را فراهم میکند. شخص ملزم به بودن با شخص خاصی نیست، اما به بودن با دیگران نیازمند است. برخلاف تبدیل‌شدن به بیننده منفعلِ تجربیات دیگران در مقابل تلویزیون یا ویدئو یا فیلم، هر کس در فضاهای عمومی می‌تواند حضور داشته باشد و به نحوی معتدل مشارکت میکند؛ مشارکتی کاملاً تعریفشده.

تهران، شهر انسان یا شهر ماشین؟
فرایند توسعه شهرهای مدرن، همان‌طور که در تهران نیز اتفاق افتاده است، چرخه‌ای بی‌پایان، پیش‌رونده و افزاینده از عرضه و تقاضا است. عرضه و تقاضا نگاه انسان به همه‌چیز ازجمله فضا را کالایی و آن را تبدیل به محل تولید و انباشت روزافزون ثروت می‌کند. به‌زعم دیوید هاروی که او را یکی از متفکران آوانگارد در تشریح نظریه حق به شهر می‌دانند، محصول فرایندهای شهرسازی متأثر از رویکردهای سرمایه‌اندیش چیزی جز عدم پاسخ‌گویی به نیازهای اصلی شهروندان نبوده است و منجر به شکل‌گیری مجتمع‌های زیستی‌ای می‌شود که روزبه‌روز انسان‌ها را زیر سنگینی انباشتگی خود خرد می‌کند. مفهوم ارزش‌افزوده نه‌تنها در رفاه بیشتر، عدالت و برابری شهروندان، حضور آنان در فضاهای اشتراکی عمومی و زندگی پیاده تعریف نمی‌شود بلکه در رشد بیشتر و بیشتر افقی و عمودی فضاهای قابل‌ خریدوفروش متبلور می‌شود. نتیجه شهری است که روزبه‌روز در سطح زمین گسترده می‌شود و بر تعداد طبقات ساختمان‌هایش مدام افزوده می‌شود. زندگی در چنین شهری، مستلزم حرکت با خودرو است. شهر، مقیاس انسانی‌اش را از دست می‌دهد و درک فضایی افراد متکی بر جابه‌جایی از طریق اتومبیل‌ها شکل می‌گیرد. افراد حرکت خود در شهر را همواره از طریق وسایط موتوریزه اعم از عمومی و خصوصی متصور هستند و استحاله مکان در زمان روز‌به‌روز بیشتر می‌شود.

حال باید در برنامه‌ریزی‌های فضایی-کالبدی تهران تصمیم گرفت که آیا تهران یک شهر نزدیک است یا شهر دور؟ تهران شهری است که شهروندانش با ده دقیقه پیاده‌روی به همه‌ نیازهای خود می‌توانند پاسخ دهند یا حتماً باید مسافت طولانی را با وسایط موتوریزه طی کنند. آیا ارزش‌افزوده در تولید شهر انسانی است یا در تولید روزافزون فضای کالایی‌شده؟

باید توجه داشت که اگر استراتژی توسعه شهری مبنی بر کالایی شدن فضا باشد که منجر به گسترش شهر و استلزام زندگی موتوریزه می‌شود، صرف‌نظر از تبعات اقتصادی آن‌که با گران شدن زمین، مسکن و املاک، سرمایه را از تولید به سمت بازار خریدوفروش و دلالی مسکن وارد می‌کند و آسیب‌های زیربنایی به اقتصاد تولیدمحور می‌زند که البته بحث در این زمینه در این مقال نمی‌گنجد، پیامدهای گسترده و عمیق اجتماعی نیز در پی دارد که ازجمله مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به افزایش فاصله طبقاتی، توزیع گسترده فقر و به تبع آن افزایش نرخ جرم و جنابت و ناهنجاری‌های اجتماعی، افزایش حاشیه‌نشینی و مشکلات ناشی از آن و … اشاره کرد.

فرایندهای توسعه شهرهای خودرو محور، روندهای چرخه‌ای بی‌پایان از هزینه‌های مصرفی برای حفظ بقای شهر است. شهر خودرو، برای رفع مشکل ترافیک هرسال نیاز به ساخت و احداث تقاطع‌های غیرهمسطح‌ بیشتر، تونل‌های شهری بیشتر و طولانی‌تر، بزرگراه‌های شهری عریض‌تر و … است و این خود دوباره منجر به افزایش تمایل مردم برای استفاده از خودرو می‌شود و چرخه تکرار می‌شود. از طرف دیگر، ترافیک منجر به آسیب‌های محیط زیستی، آلودگی‌ها، افزایش بیماری‌های تنفسی، اعصاب و روان و نهایتاً فرسودگی جامعه و هدر رفت انرژی‌های شهروندان و عدم مصرف بهینه آن در فرایندهای تولید می‌شود.

تفاوت میان «ازدحام» و «سرزندگی فضای شهری»
نکته‌ای که باید به آن توجه داشت اینکه گاهی در ارزیابی‌ها و درنتیجه در برنامه‌ریز‌ی‌های شهری به‌ویژه در مورد تهران که جمعیت بسیار زیادی دارد، مفهوم «زندگی پیاده» و «سرزندگی فضای شهری» با شلوغی معابر پیاده و حضور افراد در فضاهای عمومی مانند بوستان‌های شهری اشتباه گرفته می‌شود. حتی ممکن است گاهی حضور افراد برای شرکت در مراسم خاص به معنای حضورپذیری فضای شهری در نظر گرفته شود و ازاین‌رو به‌عنوان شهری زنده و انسانی پنداشته شود؛ اما نکته بسیار مهم آن است که حضور افراد در پیاده‌روها و یا بوستان‌های شهری مرادف با «سرزندگی فضای شهری» نیست. باید توجه داشت که تمایز در این تظاهر، معطوف به علت حضور است. همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، انسان‌ها برای سه نوع فعالیت اعم از فعالیت‌های اجباری، اجتماعی و اختیاری از خانه خارج می‌شوند. مفهوم شهر انسانی و زندگی پیاده فقط مبتنی بر انجام فعالیت‌های اختیاری تعریف می‌شود. برای مثال اگر فردی برای امرارمعاش و انجام فعالیت‌هایی که به حرفه او و کسب درآمد و یا گذران زندگی اعم از انجام امور تحصیلی، خرید مایحتاج زندگی و غیره بستگی دارد از خانه خارج شود، حضور او در فضای شهری، به معنای سرزندگی فضای شهری نیست. هرچند باید تلاش شود انجام همین امور نیز صرفاً و یا عمدتاً با دسترسی پیاده انجام شود، اما مفهوم سرزندگی فضای شهری عمیق‌تر از آن است. حال اگر شهروندی برای تأمین نیازهای مزبور مثلاً خرید یک کتاب، مجبور باشد از وسایط موتوریزه مثل مترو استفاده کند و بعد مسافتی را پیاده طی کند، این پیاده‌روی اساساً در تعریف زندگی پیاده جای نمی‌گیرد. مشابه این، در مورد فعالیت‌های اجتماعی نیز صادق است. رفتارهایی نظیر حضور در فضای شهری برای رفتن به دانشگاه، مراسم سخنرانی، تماشای تئاتر و … نیز حتی اگر صرفاً از طریق پیاده انجام شود، در تعریف سرزندگی فضای شهری نمی‌گنجد و این اغلب پدیده ازدحام و شلوغی است. ازدحام هرگز به معنای با هم بودگی جمعی برای انجام فعالیت مدنی نیست.

تنها زمانی می‌توان فضای شهری را سرزنده و حضورپذیر و به تبع آن مفهوم زندگی پیاده را متبلور دانست که علت رخداد رفتارهای افراد، انجام فعالیت‌های اختیاری باشد. به تعریف یان گل از فعالیت‌های اختیاری بازگردیم. به‌زعم او فعالیت‌های اختیاری تنها زمانی رخ می‌دهد که شرایط خارجی مطلوب باشد، زمانی که آب‌وهوا و مکان، آن‌ها را طلب کند. این ارتباط به‌خصوص در پیوند با برنامه‌ریزی فیزیکی حائز اهمیت است، زیرا اغلب فعالیت‌های تفریحی که خصوصاً خوشایند برای دنبال کردن در بیرون هستند، دقیقاً در این دسته از فعالیت‌ها یافت می‌شوند. این نوع فعالیت‌ها وابسته به شرایط فیزیکی خارجی هستند. فعالیت‌های اختیاری آن دسته از کنش‌های روزمره هستند که انجام آن‌ها در خانه میسر است و یا حتی انجام آن‌ها در خانه مطلوب‌تر است اما فضای شهری به‌قدری دل‌نشین است که افراد ترجیح می‌دهند همان امور را نیز خارج از خانه انجام دهند. مثلاً افراد ترجیح می‌دهند لپ‌تاپ خود را برداشته و بر نیمکتی در فضای شهری بنشینند و فعالیت‌های روزمره خود نظیر چک کردن ایمیل‌های‌شان را انجام دهند؛ یا افراد ترجیح دهند به‌جای دم کردن چای در خانه، با چند دقیقه پیاده‌روی به کافه‌ای برسند و در آنجا چای یا قهوه صرف کنند؛ در مورد پخت ناهار و شام نیز همین‌طور. رستوران‌های نزدیک، یکی از مهم‌ترین کاربری‌ها هستند.

استراتژی‌های پیاده‌محوری در تهران
در چند سال اخیر ما در دوره کارشناسی ارشد معماری و طراحی شهری تلاش کردیم تا مطالعات گسترده‌ای در قالب پایان‌نامه‌ها و طرح‌های پژوهشی در زمینه‌ پیاده‌‌محوری و تحقق زندگی پیاده در تهران به‌مثابه تنها راه‌حل نجات از تهران از مشکلات پرهزینه روزافزونش، انجام دهیم. مطالعات در حوزه‌های مختلف از مدیریت کاربری اراضی گرفته تا طراحی کالبدی انجام شد. محورهای مورد مطالعه ما جهت تبلور «مفهوم زندگی پیاده‌ در شهر نزدیک» عبارت‌ بودند از:

– خیابان هاشمی از تقاطع نواب تا تقاطع استاد معین
– خیابان انقلاب از میدان انقلاب اسلامی تا میدان فردوسی
– خیابان ولیعصر (عج) از تقاطع خیابان جمهوری تا میدان ولیعصر (عج)
– محور بازارچه طرخانی در بازار بزرگ و هسته تاریخی تهران
– میدان تجریش تا میدان قدس

در این پژوهش‌ها تلاش شد تا از طریق مطالعات میدانی، توزیع پرسش‌نامه، انجام مصاحبه و مستندسازی مشاهدات به راهکارهایی جهت پیاده‌سازی نظریه‌های مذکور اقدام شود. پژوهش‌ها با رویکرد میان‌رشته‌ای در دو حوزه علوم اجتماعی و علوم طراحی محیط (معماری و شهرسازی) پیش برده شد. نهایتاً آنچه به دست آمد به‌مثابه نتیجه‌ مطالعات کاربردی، قابلیت تعمیم‌پذیری به‌عنوان راهکارهای پیاده‌محوری در موارد دیگر به کار بسته شود. موارد ذکرشده در زیر ازآن‌رو مطرح شده است که موردتوجه و ارزیابی و تجربه ما در پژوهش‌های میدانی بوده است.

الف) شاخص‌های اجتماعی موردمطالعه عبارت بودند از:

– افزایش حس تعلق به مکان
– افزایش فضاهای حضورپذیر با تخصص و طراحی مبلمان برگرفته از احصای الگوهای رفتاری
– افزایش ضریب خاطره‌مندی فضا به تبع حضورپذیری بیشتر و نیز وجود عناصر خاصی در فضا
– هویت‌مندی
– پرهیز از طراحی یکپارچه در طول محورهای طولانی و تأکید بر منحصربه‌فرد بودگی فضا بر اساس هویت محلی و موضعی
– ایجاد بستر رخداد خاطرات جمعی در میان ساکنان یا کاربران دائمی فضا
– عدم دگرگونی کالبدی جهت حفظ خاطرات قدیمی و بین نسلی
– افزایش احساس امنیت با زمینه‌سازی حضور مردم در مدیریت فضا
– دلپذیری فضا در طراحی

ب) برنامه‌ریزی‌های کالبدی
۱. تمهیدات محله سازی
یکی از مهم‌ترین تصمیمات در مرحله برنامه‌ریزی کالبدی، مفهوم «محله سازی» است. یکی از آسیب‌زاترین اقدامات در طراحی فضاهای عمومی شهری، یکسان‌سازی محلات، طراحی‌ بر اساس یک الگوی واحد در محورهای طولانی شهری که از میان محلات مختلف می‌گذرند و درواقع تسطیح توپوگرافی اجتماعی است. ساکنان پس از اجرای چنین طرح‌هایی نادیده گرفتن هویت محلی، سابقه تاریخی و ملازمات سابقه‌ سکونت‌شان را در طرح نمی‌یابند و نسبت به آن احساس بیگانگی خواهند داشت. باید توجه داشت هویت‌بخشی بر اساس زمینه‌های تاریخی و توجه به تکثرهای اجتماعی، شاخص‌های توسعه پایدار را از حیث اهمیت تنوع فرهنگی ارتقا بخشیده و نسبت به یکسان‌سازی‌های دستوری و هویت‌زدا، بسیار موفق‌تر هستند. محله سازی می‌تواند با تمهیدات معمارانه اعم از تفاوت در مصالح، مبلمان، کاربری‌ها خاص، وجود علائم مشخص‌کننده ورود و خروج از محله مانند دیوارک‌های نورپردازی شده، تنوع در نظام کاشت متناسب با اقلیم زمینه و … انجام شود.

۲. مشارکت دادن مردم در تصمیم‌گیری‌ها در سطح محلات
پس از محله سازی کالبدی، باید تحقق مفهوم محله در سطح مدیریت آن ظاهر شود. ساکنان یا کاربران دائمی محله مانند کسبه و فروشندگان و … باید احساس کنند در تصمیم‌گیری‌های محله‌شان سهیم‌اند و نظرات آنان جهت بهبود شرایط زندگی به کار بسته می‌شود. برای مثال در بسیاری از شهرهای اروپایی، به‌طور هفتگی در مورد مسائل مختلف محله مثلاً رنگ سطل‌های زباله، استقرار یا برچیدن مبلمان خاص از معابر، نوع چراغ‌های روشنایی خیابان‌ها و … از مردم نظرسنجی می‌شود و این مشارکت عمومی، پیامدهای بسیار چشمگیر اجتماعی و به‌ویژه در علاقه‌مندی مردم به شهر و به تبع آن افزایش امنیت طبیعی در محلات دارد.

۳. برنامه‌ریزی کالبدی و طراحی فضا بر اساس نیازها و خواست مردم
گام بعدی آن است که در مورد هر منطقه هدف، کاربری‌هایی که برای تحقق زندگی پیاده وجود ندارد، در برنامه‌ریزی کاربری زمین در نظر گرفته شده و کاربری‌هایی که مزاحم آن است به مناطق لبه محدوده که تردد موتوری برقرار است، منتقل شود. منظور داشتن فضاهای عمومی که عرصه حضور مردم برای انجام فعالیت‌های اختیاری است، از مهم‌ترین اقدامات است. در این مورد می‌توان به فضاهای باز شهری در قالب پلکان‌های بزرگ، آمفی‌تئاترهای روباز، مبلمان‌های طراحی‌شده با فضای سبز و … اشاره کرد.

۴. عرصه بندی فضاها از عمومی به خصوصی
تنظیم سلسله‌مراتب دسترسی از فضای عمومی به فضای نیمه‌عمومی و سپس فضای نیمه‌خصوصی و نهایتاً فضای خصوصی در هر منطقه و محله، یکی از مهم‌ترین و کاراترین اقدامات کالبدی است. وقتی حد واسطی میان فضای خصوصی مثلاً واحد مسکونی و فضای عمومی مثلاً بزرگراه شهری وجود نداشته باشد، قطعاً برای ساکنان پیامدهای روانی، اجتماعی، فرهنگی، آسایشی و … خواهد داشت و همچنین نبود سلسله‌مراتب دسترسی منجر به افزایش نرخ جرم و بزهکاری در فضای شهری خواهد شد.

۵. زمینه‌سازی انجام فعالیت‌های اختیاری در فضای شهری
در بسیاری از مواقع امکان انجام فعالیت‌های اختیاری روزمره در سطح فضای شهری وجود ندارد. همان‌طور که در گزینه سوم گفته شد، توجه به فعالیت‌های اختیاری یعنی فعالیت‌هایی که عمدتاً در خانه انجام می‌شود (مثلاً استراحت میان روز) در برنامه‌ریزی کالبدی و کشاندن مردم به فضای شهری برای انجام آن، ضمن کاهش از متراژ اضافی خانه‌ها، باعث ایجاد ارزش‌افزوده در سطح منطقه می‌شود. فضای شهری باید آن‌قدر جذابیت داشته باشد که مردم از در شهر بودن را به در خانه ماندن ترجیح بدهند.

۶. فضای تجربی، ادراکی، تخیلی
در تحلیل، برنامه‌ریزی و طراحی شهری باید شرایط تجارب متنوع شهری و الگوهای متنوع رفتاری اعم از نشستن، راه رفتن، ایستادن و دیدن چشم‌انداز، ریختن دانه برای پرندگان و … فراهم شود. همچنین باید همه حواس پنج‌گانه دیدن، شنیدن، چشیدن، بوییدن و لمس کردن در تجربه ادراکی افراد از فضای شهری توأمان درگیر شوند. قوی‌ترین تجارب ادراکی که می‌توانند تصاویر ذهنی قدرتمند از خیال انسان از شهر ایجاد کنند، تجاربی‌اند که همه حواس در ساخت خاطره از فضا در ذهن انسان مداخله داشته باشند.

۷. ثبات در کالبد فضایی، خاطرات بین نسلی و هویت‌مندی
از موارد مهم دیگر در مداخله در فضای شهری، تغییرات مکرر مشخصه‌های کالبدی فضاهاست. این موضوع در برخی موارد تا حدی می‌تواند تحت تأثیر امر سیاسی باشد و برخی از مدیران در هر دوره از مدیریت تلاش می‌کنند با مداخله در سطح فضا، دست‌کم در محدودترین حالت با تغییر رنگ یا جابه‌جایی عناصر و مبلمان شهری، نشان دهند که فعال و پویا هستند؛ اما این امر در سطح کلان می‌تواند منجر به آسیب‌های جدی به خاطرات بین نسلی ساکنان و به تبع آن آسیب به هویت‌مندی شهروندان شود که می‌تواند آنان را نسبت به شهر بیگانه سازد. بیگانگی شهروندان از شهر گاه می‌تواند پیامدهای بسیار جدی و پرهزینه در پی داشته باشد. در نازل‌ترین سطح می‌توان به بی‌تفاوتی شهروندان نسبت به پاکیزگی فضای شهری و یا رخداد جرم و بزه در سطح معابر و فضاهای عمومی اشاره کرد.

۸. پرهیز از محورهای پیاده دور
گاهی تلقی می‌شود در نظر گرفتن محورهای پیاده سبز شهری در طرح‌های تفصیلی می‌تواند مفهوم شهر پیاده را متظاهر سازد اما درواقع چنین نیست. هرچند بر این اساس در محاسبات عددی سرانه فضای پیاده در شهر در تفصیلی توجیه می‌شود اما در عمل هرگز شهر به شهر پیاده تبدیل نمی‌شود. مشکل اساسی آن است که گاهی این نوع محورهای پیاده، به‌اصطلاح «محورهای دور» محسوب می‌شوند و شهروندان برای رسیدن به آن‌ها باید ساعت‌ها و یا کیلومترها رانندگی کنند و یا از وسایط نقلیه عمومی استفاده کنند تا به محور سبز پیاده برسند! این امر نقض غرض و واژگونگی اهداف است. فضاهای عمومی پیاده باید در نزدیکی محل زندگی افراد باشند و هر کس بتواند با چند دقیقه پیاده‌روی به‌راحتی و بدون هزینه به آن‌ها دسترسی پیدا کند. لازمه‌ این امر توزیع متناسب و عادلانه محورهای پیاده شهری در تمام محلات و پرهیز از تجمع آنان در منطقه خاص است.

۹. توجه به اقشار خاص و تأمین خودروهای موتوری ویژه
شایان‌ذکر است که در تمامی پروژه‌های پیاده‌راه‌سازی شهری و تحقق زندگی پیاده، باید به نیازهای اقشار خاص اعم از نابینایان، معلولان، سالمندان، کودکان، بانوان باردار و … توجه ویژه داشت. در تجارب بین‌المللی برای این گروه از افراد از خودروهای برقی که با نور آفتاب شارژ می‌شوند، در فضاهای شهری پیاده استفاده می‌شود.

۱۰. تعیین محورهای هدف با تمرکز بر مفهوم شهر نزدیک
نهایتاً اینکه باید در طرح‌های تفصیلی، با رویکرد توزیع متوازن و عادلانه، در همه مناطق شهری هسته‌ها و محورهایی که می‌توانند مفهوم شهر نزدیک را محقق سازند، شناسایی کرد و با مدیریت کاربری‌ها، امکان کالبدی تحقق این هدف را فراهم نمود.
بی‌شک حرکت به سمت پیاده‌محوری، سرزندگی فضاهای شهری و ساخت شهر انسانی تنها راه نجات از مشکلات روزافزون شهری است که طی فرایندهای چرخه‌ای پیش می‌روند و هیچ‌گاه به حل مسئله منجر نشده و فقط هزینه‌های بیشتری هرسال طلب می‌کنند.

منابع بحث
˗ حاتمی‌نژاد، حسین و محمود شورچه (۱۳۹۲). شهر و نظریه انتقادی با تأکید بر آرای دیوید هاروی، تهران: پرهام‌نقش.
˗ فکوهی، ناصر (۱۳۹۸). انسان‌شناسی شهری، چاپ دوازدهم، تهران: نشر نی.
˗ کارمونا و دیگران (۱۳۸۸). مکان‌های عمومی، فضاهای شهری، ترجمه فریبا قرائی و دیگران، تهران: دانشگاه هنر تهران.
˗ گل، یان (۱۳۹۶). زندگی میان ساختمان‌ها، ترجمه علی اکبری و همکاران، تهران: پرهام‌نقش.
˗ هاروی، دیوید (۱۳۸۷). شهری شدن سرمایه، چرخه دوم انباشت سرمایه در تولید محیط مصنوع، ترجمه عارف اقوامی مقدم، تهران: اختران.
˗ هاروی، دیوید (۱۳۹۷). تجربه شهری، ترجمه عارف اقوامی مقدم، چاپ دوم، تهران: نشر پژواک.
˗ Gans, H. J. (1968). People and plans; essays on urban problems and solutions, New York: Basic Books.
˗ Lefebvre, H. (1968). Le Droit à la ville, Paris: Anthropos.
˗ Newman, O. (1971). Creating Defensible Space, Crime Prevention through Urban Design, Macmillan Publishing.

فایل صوتی این سخنرانی در تلگرام انسان‌شناسی و فرهنگ به این آدرس منتشر شده است.