انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاملات کرونایی (۵)

«فاصله‌گذاری» و اپیدمی‌ها

بخش دوم: از روستا‌نشینی تا شهر‌صنعتی

همان‌طور که مطالعات پارینه‌آسیب‌شناسی (paleopathology) نشان می‌دهند، در اواخر دوره پارینه سنگی و از دوره نوسنگی (انقلاب کشاورزی) یعنی از حدود پنجاه هزار تا ده هزار سال پیش به این سو، اما به ویژه پس از کشاورزی و اهلی‌کردن حیوانات و اسکان یافتن انسان‌ها و تغییر معیشت اصلی آن‌ها، روابط‌شان با زمان و مکان به طور کامل دگرگون شد و همین امر سبب شد بیماری‌های اپیدمیک دائما افزایش یافته و مرگبارتر شوند. این نکته را می‌توان از گسترش و تراکم گورهای دستجمعی که یافته شده‌اند دریافت. البته همزمان با روستا‌هایی که دائما بر تعدادشان افزایش می‌یافتند و هر‌چه بیشتر قبایل و دسته‌های شکارچی و جنگجو و شبان را به سوی یک‌جا نشینی هدایت می‌کردند، آن اشکال از معیشت همچنان به صورت محدود‌تر(بنا براقلیم) ادامه یافتند، اما امنیت نسبی غذایی که کشاورزی ایجاد کرد، انسان‌ها را ابتدا به صورت موقت (به دلیل عدم آشنایی به فنون آیش زمین) و سپس به صورت دائم به زمین وابسته کرد. برای نخستین بار حس تعلق به سرزمین، زادگاه و نمادهای نیاکانی و فرهنگی متفاوتی از زندگی پیشین به وجود آمدند. این تغییر جغرافیایی بزرگ، با تغییری در رابطه با فضا و زمان نیز همراه بود که به ضرب‌آهنگ زندگی روستایی بستگی داشت: از یک طرق حرکت محدودترشد و «سفر» به مثابه یک امر خطرناک تعریف شد و از طرف دیگر شب و روز، فصول سرد و گرم، زمان‌های کاشت و داشت و برداشت غیره پدید آمدند. اسکان‌یافتگی روستایی به ناچار تجمیع جمعیتی را به وجود می آورد و تجمیع جمعیتی خود سبب می‌شد فاصله‌ها بین انسان‌های بسیاربیشتری و نه صرفا افراد خانواده، کاهش یابند.

اما تجمیع جمعیتی که خود با تقسیم کار اجتماعی و پدید آمدن اقشاری از جامعه که خارج از روابط تولید قرار می‌گرفتند، همراه بود، سبب می‌شد این گروه‌ها که عموما (دستکم در تمدن‌های هندواروپایی) در دو کاست جنگجویان و روحانیون متمرکز بودند، برغم شمار کوچکشان با قدرت جنگجویی و قدرت زبانی و شناختی‌شان بتوانند، در موقعیت هژمونیک نسبت به دیگران قرار بگیرند و «شهر» را به مثابه شکل زمانی – مکانی متفاوتی در انحصار خود در آورند. از همین زمان شهر به حوزه‌ای باز هم حتی متراکم‌تر از روستا تبدیل شد و فاصله‌ها در آن باز هم کمتر شدند. بنابراین در نگاه کلان، موقعیت‌های مادی هر اندازه از فواصل اجتماعی بیشتر(کوچندگی) به فواصل اجتماعی کمتر (یکجانشینی) گذر می‌کردند، بهتر می‌شد. زندگی در شهر به مراتب با رفاه و فراوانی بیشتری همراه بود تا در قبایل کوچنده، البته نسبت توزیع برابر نبود و می‌توان گفت پس از انقلاب نوسنگی در ده هزار سال پیش به تدریج کمترین جمعیت (در حد ده درصد کل جمعیت) با بیشترین تراکم ثروت و قدرت در شهر‌ها اسکان می‌یافتند و سپس جمعیت بزرگتری در روستاها و از آن بیشتر در عشایر. اما رفته رفته در گستره زمانی مورد نظر در اینجا، یعنی بین انقلاب کشاورزی (ده هزار سال پیش) تا انقلاب صنعتی (۲۰۰ سال پیش) بالاترین تمرکز در روستاها اتفاق می‌افتاد. در این حال میان اسکان یافتگی و میزان شکنندگی در برابر بلایا، چه طبیعی (زلزله، آتش‌فشانی کوه‌ها، آتش‌سوزی جنگل‌ها، بیماری‌های اپیدمیک) و چه بلایای اجتماعی (جنگ‌ها، یورش و غارت جوامع به وسیله یکدیگر، تنش‌های قومی و غیره…) رابطه مشخصی وجود داشت که به قابلیت یا عدم‌قابلیت پراکندگی و خروج از تمرکز و بنابراین افزایش فاصله در کوتاه‌ترین زمان ممکن مربوط می‌شد. از این لحاظ کوچ‌نشینان با کمترین خطر و شهر‌نشینان با بیشترین خطر روبرو بودند.

روستانشینی، روابط انسان‌ها را به کلی تغییر دادند و در عمر چند‌هزار‌ساله، زیستگاه‌های روستایی که از هزاره هفتم تا دویست سال پیش ادامه داشت. هرچند تراکم درون هسته خانواده متمرکز وجود داشت، اما فراتر از این خانواده، میزان فواصل اجتماعی تقریبا جز در موارد خاصی همچون اجرای مناسک و جشن‌ها و از این قبیل وجود نداشت. همزیستی جمعیت‌های کوچک روستایی نیز در مدت زمان های طولانی و احتیاط آن‌ها نسبت به «غریبه»‌ها سبب می‌شد که نوعی سیستم ایمنی جمعی میانشان شکل بگیرد. پس هم «فاصله‌گذاری اجتماعی» به صورت طبیعی وجود داشت (کار روستایی بنا بر تعریف به نسبت کار صنعتی در فاصله بسیار بیشتری میان انسان‌های کمتری انجام می‌گیرد) و هم مرزبندی نسبی به «بیرون» و «غریبه» هر دو به عنوان ابزارهای طبیعی محافظت آن‌ها از اپیدمی‌ها مشاهده می‌شد.هر‌چند اگر اپیدمی‌ها شدت زیادی می‌یافتند دیگر چنین مرزهایی مانعی از آن‌ها نبود. بنابراین تغییر ساختار شکار-گردآوری به ساختار روستایی‌، تجمیع جمعیت ایجاد می‌کرد، اما جمعیتی نسبتا همگن و خانوادگی و بنابراین تا حدی مصون.
اما این مصونیت جایی دچار ضربه می‌شد که با پدیده‌های گسست فرهنگی – اجتماعی و به ویژه درگیری‌های خشونت آمیز و جنگ روبرو می‌شد، به ویژه زمانی که این جنگ تنش نظامی با شهرنشینی و تمدن همراه بود. چندین مثال در این زمینه گویاست. در جنگ پلوپونز و محاطره آتن نخستین موردی است که تاریخ دان یونانی، توسیدید، در روایت تاریخی‌اش آورده در سال های ۴۳۰ تا ۴۲۶ پسش از میلاد، به وقوع پیوست و در طول آن بیماری موسوم به طاعون آتنی (که احتمالا نوعی تیفوس بوده اما قطعی نیست) دستکم یک سوم جمعیت آتن یعنی حدود ۷۰ هزار نفر را از میان برد. منشاء طاعون بزرگ قرن چهاردهم نیز از یک سو جنگ های صلیبی بود که از جند قرن پیش آغاز شده بود، همچنین در قرون سیزده و چهارده به ویژه در فاصله ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ میلادی حدود ۲۵ میلیون (و در برخی برآوردها تا ۴۰ میلیون) یعنی یک سوم تا نیمی از جمعیت اروپا از میان رفتند. این اپیدمی مثل اغلب اپیدمی ها و قحطی‌ها و بلایای دیگر حاصل جنگ ها و البته شرایط بسیار نامساعد و آلودگی زیستگاه ها و منابع آب در روستاها و شهرهای باستانی بودند. بدین ترتیب مفهوم «طاعون» (که اغلب با بیماری‌های دیگری همراه و یا اصولا اپیدمی دیگری بود) بدل به نمادی برای یک مرگ هولناک شد.
در سال ۱۴۹۲ و از ابتدای قزن شانزده میلادی، ورود اروپاییان به قاره‌ای که بعدها بر آن نام آمریکا گذاشتند، نیز نه فقط با خشونت و نسل‌کشی مستقیم بلکه با بر مطالعات با انتقال بیمارهای اپیدمیک سبب مرگ ۸۰ تا ۹۰ درصد ساکنان بومی این قاره شد. سرخپوستان آمریکا بنا بر فرضیه‌ای زمانی که هنوز تنگه برینگ یخ زده بود، از آسیا به این قاره مهاجرت کرده بودند و پس از آب شدن یخ‌ها حدود ۲۰ هزار سال از سایر نقاط جهان جدا بوده و در نتیجه فاقد سیستم ایمنی بیولوژیک در برابر اکثر بیماری‌های جهان بودند و به همین دلیل با بیماری‌های اپیدمیکی چون آبله و البته با نسل کشی به دست سفید‌پوستان از میان رفتند. در یک کلام تا پیش از انقلاب صنعتی، محوریت یافتن تجارت و سرمایه داری در روابط فرهنگ‌ها و گسترش شهر‌نشینی که مفهوم فاصله زمانی و فضایی و جدایی نسبی میان گروه‌های انسانی (به دلیل خطر جابه‌جایی) را کاملا دگرگون و انسان‌ها را در متراکم‌ترین و پُر‌مبادله‌ترین شکل روابطی سلسله‌مراتبی و نابرابر (حتی به نسبت شهرهای باستانی) با یکدیگر قرار دادند (توسعه نابرابر درونی و برونی،تجمع‌های ورزشی، تفریحی، سیاسی و غیره و گسترش تجارت جهانی) فاصله و گسست انسان‌ها به صورت متناقضی عامل حفاظت آنها از اپیدمی‌ها جز در موقعیت‌های جنگی بودند. این امر امروز، کرونا ویروس را به یک پارادوکس پسامدرن تبدیل کرده و یک انتخاب بسیار سخت را پیش روی انسان‌ها گذاشته: کشته شدن از ویروس به دلیل نزدیک شدن انسان‌ها به یکدیگر، و یا مُردن آن‌ها از فشارهای اقتصادی، اجتماعی فرهنگی، به دلیل دورشدن طولانی مدتشان از یکدیگر.

ادامه دارد….

 

این یادداشت قبلا در روزنامه اعتماد منتشر شده است.