انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاریخ فرهنگیِ بدن و بدن‌مندی در ایرانِ عصر جدید: (۱۵)

حضور به شیوه ی مدرن، در قلمرو عمومی (۱۳۰۰ ـ ۱۳۲۰)؛ تجربه های هستی شناسانه

از جمله ابزارهای کارکردگرایانه ی «دولت جدیدِ مرکز گرا»، تعریض خیابانها بود که از نخستین دهه قرن چهارده خورشیدی در ایران مشاهده شد؛ ابزاری که دولت جدید، از آن تحت عنوان «پروژه های عمرانی» استفاده می‌کرد و با تغییر شکل شهر همراه بود و می‌توانست نفوذ حکومت را در چگونگی «نحوه حضور» اهالی شهر به کالبد شهر انتقال دهد و هر دو را تحت کنترل و نظارت خود درآورد . سخن از «نحوه حضورِ» در حال تجربه ی جدیدی است که به لحاظ هستی شناسی، در گروی تحول یافتگی و یا به عبارتی، همخوانیِ «فضا ـ مکان»ی جدید در قلمرو عمومی است؛ آنچه برای رضا شاه در این امر اهمیت داشت «تغییر چهره » بود. به عنوان مثال تعریض مسیرهای رفت و آمد و تبدیل شدن این مسیرها به «خیابانها»یی ماشین رو در رابطه با «اتوموبیل» هایی که از جمله مظاهر فرهنگ جدید، از غرب آورده ‌شده بودند. و کارشان ، رقم زدن نحوه جدیدی از سبک زندگیِ تحت سلطه بوروکراتیک جدید، در قلمرو عمومی بود ؛ مسلماً این تغییر چهره ، موجب خشنودی مشتاقان تحولات مدرن در آن ایام بود ، و حتی امروز، برای مایی که خوکرده ی سبک زندگی به شیوه مدرن هستیم، زمانی که در عالم تخیل این تغییرات را در نظر می‌آوریم ، در افقی نوستالژیک نمایان می گردند ؛ تصاویری خیال انگیز از خیابان لاله زار، از کافه پارس ، و مغازه کنتوار فرانسه با اجناس فرنگی و مدرنش؛ نشسته در کافه نادری ، در حال گپ و نوشیدن فنجانی چای و یا پرسه زدن در حاشیه خیابانها و پَسِ ویترین مغازه ها؛ اما با همه این تغییراتِ شکلیِ فضای شهریِ مورد دلخواه تجدد طلبانِ آن ایام ، قلمرو عمومی، زیر سایه سنگین خشونت رضا شاه بود. و از حیث سیاسی ، و اجتماعی به فتح دموکراتیکِ مردم درنیامده بود. چرا که قصد رضا شاه ، تنها تغییرِ ظاهریِ چهره شهر و ساکنینش در قلمرو عمومی بود. تغییری صرفا در قالب آداب جدیدی در نحوه حضور.

«با ساخته شدن خیابانهای بزرگ، بخشی از زندگی به خیابانهایی انتقال یافت که در آنها اتوموبیل رفت و آمد می‌کرد […] رضا شاه ، با ساختن خیابانهای تازه و مغازه ها ، ویترین ها ، رستوران های مشرف به خیابان (مثل هتل نادری) ، می خواست جلوتر برود و آداب استفاده از فضای عمومی را تغییر دهد. مدرن شدن ایران، از منظر زندگی شهری ، بی تردید در عصر رضا شاه رقم خورد ، اما در این مورد حرکت رضا شاه عمیق نیست و اقدامی است که از بیرون تحمیل می شود . ( ۳۳ ) .

برای «تغییر در آدابِ استفاده از فضای عمومی » ، به وجود «کنشگرانی» نیاز است تا یا داوطلبانه و یا به اجبار ، الگوهای سرنمونیِ وارد شده از غرب را بازتولید کنند : لزوم نحوه حضور انسانِ شهریِ هم ذات با هویت «مکانی ـ فضایی» در شکل جدید شهر؛ به عنوان مثال اگر «لاله زارِ» تهران، مظهر فرهنگی خیابانهای جدید شهری است، تعاملات اجتماعیِ انسانِ حضور یافته در این مکان، می باید «برسازنده ی فضای فرهنگی» آن باشد . و برای عملی ساختن این کار، «خود» و «دیگری» می باید به منزله «جزئیات منضم به کالبد جدید شهر» درک شوند . به بیانی ابزارهای ادراکیِ نشانه ها و نمادهای جدید فرهنگی را از طریق نحوه حضورِ هماهنگش با آن ها ، «متعلق به خود» کنند ؛ این «مال خود کردن»، تعیین کننده رفتار فرهنگی و اجتماعی است. فقط از طریق مالکیت ارتباطی و ادراکی نسبت به مظاهر جدید است که می توان مهارت های رفتاری و تعاملاتی را آموخت و درجا به صورت نمایشی از آداب و سبک جدید زندگی ، به روی صحنه قلمرو روزمره بُرد. اینک همه چیز آماده است، زن و مرد جوانی که (در سال ۱۳۱۸ خورشیدی) با آراستگی ظاهری به شیوه مدرنِ خود در کافه نادری مشغول گپ و نوشیدن فنجانی قهوه هستند ، در حال ایفای مهارت های رفتاری خود هستند. جزء به جزء حرکات «بدنی» آنها ، تکان دادن دستها هنگام گفتگو ، پا روی پا انداختن شان ، و حتی طریق خندیدن ، از هشیاری لبریز است و هر چه این ایفای نقش ، با مهارت بیشتری انجام گیرد، آن دو ، به لذت بیشتری دست می یابند. بزرگترین تفاوت هستی شناسانه «آن دو» (در سال ۱۳۱۸) با «ما» (در سال ۱۳۹۸ ) در این است که ما امروز ، به دلیل عادت واره های رفتاریِ مدرن ، «بدن» هایمان «تهی از موقعیت بازیگری»شان شده اند . از اینرو احساس ما دیگر توانایی لذت بردن از نحوه های عملکردی بدن را ندارد. همه ی آن آدابِ خودآگاهانه ای که آن زن و مرد جوان (در سال ۱۳۱۸)، در کافه نادری از خود بروز می‌دادند ، نزد ما ، از شدت عادت وارگی ، به چیزی دم دست تبدیل شده اند . امروز نسبت به آن سالها ، تعاملات آگاهانه ی بدن با محیط، و نحوه ی رفتاری که با عِلم به «آداب بودگی» می باید پیشه کرد ، همگی از ما گریخته اند. آنقدر نزدیک و دم دست اند که حکم «آداب بودگی» شان نخ نما و به کلی از دست رفته است …

اما در آغاز سلطنت رضا شاه (۱۳۰۴ خورشیدی) ، وضع به کلی به گونه ای دیگر بود. عرصه فرهنگیِ جدیدی در حال ظهور بود که گرچه برای متحول ساختن شکل ظاهری نحوه حضور مردان در قلمرو عمومی با فشار حکومتی همراه بود (۱۳۰۷ خورشیدی)، اما چندان طول نکشید که علاوه بر تحصیل کردگان تجدد طلب ، اقشار وابسته به دیوان سالاری (کارمندان اداری) نیز در برخی از شهرها به مرور ایام و مسلماً با فاصله زمانی نسبت به یکدیگر ، از وضعیت جدید استقبال کردند . و مسلماً شهر تهران، به دلیل تجدد خواهی دیرینه خود نسبت به این گرایش، مقام اول را داشت. به هرحال، هرچند در ابتدا تعویض کلاههای سنتی عهد قاجار به «کلاه پهلوی»، با اجبار و تحمیل همراه بود، اما با ورود «کلاه شاپو» (کلاه تمام لبه) از غرب ، در بین بسیاری از مردان تجدد طلب، گرایشی داوطلبانه برای استفاده از آنها شکل می‌گیرد. به طوری که فروشندگانِ مغازه های پوشاک فروشیِ مردانه (کروات و یا کلاه و …)، در «لاله زار» ـ به عنوان خیابانی نمادین از جلوه های مدرن ـ مارک «پاناما» را در روزنامه ها تبلیغ می‌کنند. به عنوان مثال در تبلیغ فروش کلاه مارک پاناما، در یکی از روزنامه های آن ایام در تهران («اطلاعات») ، چنین می‌خوانیم : «گول نخورید ، اصل پاناما را فقط برادران محمد زاده در لاله زار وارد نموده است».

تبلیغی که حامل نشانه ای از مجموعه فرهنگیِ نوین در شهر است و حامیِ بدنِ اجتماعیِ جدیدی که توانایی برآورده ساختن نیازهای تجدد طلبانه اش را دارد ؛ آنهم در بین انبوهی از کالاهای مدعی مد، و دارندگیِ اصلِ مارکی بِرَند . اگر مارک «پاناما»، را به منزله «بِرَندی» در شهر تهران تلقی کنیم که در دوره شکوفایی عصر تجددِ این شهر، از رونق و سرمایه نمادین برخوردار بوده، بلافاصله با ادبیاتی مواجه می‌گردیم که «ارزش» هایش، خلاف گذشته و سنت است؛ همراه با گرایشات «غربی» (ولو بسیار جزئی و در حد الگو) که به آن راه یافته است.

اما در خصوص زنان ، امور به این راحتی انجام نگرفت. به این منظور در عرصه پوشاک، بروکراسی ناگزیر بود اقدام گسترده ای را در تمامی شهرها و ولایات در نظر گیرد. به عنوان مثال در تاریخ دی ماه ۱۳۱۴، «اداره سیاسی وزارت داخله»، در پُستی «فوری» ، نامه ای به «ریاست دفترِ مخصوص شاهنشاهیِ» وزارت داخله ، ارسال میکند و درخواست رسیدگی به سوءاستفاده های برخی از فروشندگان و دوزندگان پوشاک زنانه دارد. و نکته بسیار جالب ، استفاده از کلماتی همچون «تربیت نسوان» در این نامه اداری و رسمی است که به نظر می‌رسد سعی در القای رشد موقعیتِ زنان دارد : «برای جلوگیری از سوء اسفاده بعضی از کسبه و صنعتکاران که در این موقع اجناس آنها به مناسبت تربیت نسوان بیشتر از سابق مورد احتیاج واقع شده است، …» ( ۳۴) . مشکل بزرگ نحوه ی تلقیِ در پسِ «تربیت نسوان» ، در «ظاهر سازیِ غربی مآب» آن است . زیرا «رشد زنان» را به برداشتن حجاب و استفاده از پوشاکی به سبک زنان غربی تقلیل می دهد ؛ یعنی در صدد نیست تا امکانی برای بهینه ساختن موقعیت اجتماعی زنان در جامعه به وجود‌ آورد؛ به عنوان مثال می‌توان از قانون مردسالارانه ای سخن گفت که مردان را مجاز به داشتن سه زن می‌کند و یا حق سرپرستی کودکان پس از طلاق که پس از دو سال (در مورد پسران) و نیز پس از هفت سال (در مورد دختران) به مردان واگذار می‌گردید؛ و یا …؛ به هر حال سخن از قانون و موقعیت‌های حامی زنان است که به واسطه آنها زنان بتوانند در طی فرایندی فرهنگی و اجتماعی ، به شکستن ساختارهای مردسالارانه ای که مانع از رشد آنان در جامعه می شود اقدام کنند و بدین ترتیب به رشدی از فرهنگ دست یابند که به «پرورش » خود همانند «پرورش فرزندان» اهمیت دهند . و این همان لحظه ای است که می توانند در خصوص برداشتن و یا حفظ حجاب ، به منزله امری شخصی، تصمیم گیری کنند؛ یعنی آنرا به «انتخابی دموکراتیک» ارتقاء دهند.

ادامه دارد …

منابع :
تغییرات بافت شهری در ایران ؛ گفتگو با برنارد اورکاد؛ ایران و مدرنیته ؛ گفتگوهای رامین جهانبگلو با پژوهشگران ایرانی و خارجی در زمینه رویارویی ایران با دستاوردهای جهان مدرن، ترجمه گفتگوهای فرانسوی، حسین سامعی ، نشر گفتار ، ۱۳۷۹؛ ص ۶۵، ۶۷، تآکید از من است.
اسنادی از انجمنهای بلدی ، تجار و اصناف (۱۳۰۰ ـ ۱۳۲۰) / تهیه و تنظیم معاونت خدمات مدیریت و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهمور ؛ تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ؛ سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۰، ص ۷۰۱ ، تآکید از من است