انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی اجتماعی- فرهنگی تاریخ بیهقی (بخش ۲)

شرایط سلطان مسعود برای بیعت با خلیفه

بعد از برگزاری مراسم عزا برای خلیفۀ درگذشته، و حضور رسول خلیفه، تهنیت خلیفۀ جدید و خطبه کردن به نام او امیرمسعود فرمان می‌دهد تا ترتیب عهد بستن با خلیفۀ جدید و بازگرداندن رسول را بدهند. برای انجام این‌کار امیر به صاحب دیوان رسالت، بونصر مشکان، می‌گوید تا پیش خواجه بزرگ، وزیر، برود.

بونصر و خواجه بزرگ در دیوان وزارت رسول خلیفه را می‌پذیرند و در آنجا شرایط امیرمسعود را برای بیعت با خلیفه باز می‌گویند. نخست این‌که امیرالمؤمنین (خلیفه) منشور تازه‌ای بفرستد و نام برخی نواحی را که اعلام می‌کنند، به نام سلطان‌مسعود در آن ثبت کنند؛ با خانان ترکستان مکاتبه نداشته باشند و بدون واسطۀ غزنویان هیچ‌گونه لقبی به آنان اعطا نکنند و خلعتی نفرستند و شرایطی دیگر که به تفصیل ذکر می‌کنند و رسول می‌گوید: «این سخن همه حق است تذکره‌ای باید نبشت تا مرا حجّت باشد.» روزی دیگر پس از اتمام بار قضات و اعیان بلخ و سادات را حاضر می‌کنند و رسول دار رسول را می‌آورد و با حضور دیگران چون خواجۀ بزرگ، عارض، بونصر مشکان حاجب بزر بلگاتگین و حاجب بگتغدی، نسخه‌ای به پارسی از بیعت و سوگندنامه و ترجمه‌ای به عربی را به رسول عرضه می‌کنند. نسخۀ عربی را به رسول می‌دهند و نسخۀ پارسی را با صدای بلند می‌خوانند پس از تأیید صحت دو نسخه، نسخۀ پارسی را خود امیرمسعود می‌خواند و به خط خویش، زیر نسخۀ تازی و پارسی را می‌نویسد و سپس دوات دیگر از دیوان رسالت می‌آورند، خواجۀ بزرگ و سایر حاضران به‌عنوان شهادت زیر آنها را می‌نویسند.

پس از انجام تشریفات لازم بیعت و سوگندنامه رسول را با صله و خلعت برای او و هدیه برای خلیفه باز می‌گردانند میزان هدیۀ خلیفه، وجهی معین و مرسوم است:

امیر گفت: خلیفه را چه باید فرستاد؟ احمد گفت: بیست هزار من نیل رسمِ رفته است خاصه را و پنج هزار من حاشیت درگاه را و نثار به تمامی که روز خطبه کردند و به خزانۀ معمور است. و خداوند زیادت دیگر چه فرماید از جامه و جواهر و عطر (۳۴۴-۳۴۶).

 

تشریفات خلیفه با مسعود

رسول خلیفه با پیغام و اسباب و لوازم از طرف خلیفه پیش سلطان مسعود باز می‌‌گردد و آنچه برای پذیرش حکمرانی او و بیعت و پیمان جدید لازم است عرضه می‌کند. وی شرح می‌دهد که امیر‌المؤمنینی در بار عامی که می‌دهد ضمن ستوان سلطان مسعود به‌عنوان «ناصردین‌الله» و «حافظ بلاد الله» و بزرگ‌ترین رکن برای خلافت، دستور می‌دهد «به نامِ سلطان منشور نبشتن مُلکَت‌های موروث و مکتسب و آنچه به تازگی گیرد. و بر ملاء بخواند و دوات آوردند و به خط عالی و توقیع بیاراست و بر لفظ عالی مبارکباد رفت» (۴۱۸). از این موضوع بر‌می‌آید که علاوه‌بر بزرگان حکومتی که وقتی شغلی می‌گرفتند صورت دارایی‌های آنها را ثبت و معلوم می‌کردند، در مورد شخص امیر نیز آنچه که به ارث رسیده یا خود به دست آورده است نوشته و تعلق آنها به او مورد تأیید قرار می‌گیرد.

خلیفه علاوه‌بر منشور، وسایلی را نه به‌عنوان هدیه که برای رسمیت دادن به امیری سلطان‌مسعود برای او می‌فرستد که همگی نمادهایی از پادشاهی است.

و لوا خواست بیاوردند و به دستِ خویش ببست و طوق و کمر و یاره و تاج پیش آوردند یکان‌یکان بسپرد و دعا گفت تا خدای عزوجل مبارک گرداند، و جامه‌های دوخته پیش آوردند، در هر بابی سخن گفت که در آن فخر است، و همچنان در بابِ مرکبان خاصه که بداشته بودند در عقبِ این. فذلک آن بود که عمامه پیش آوردند و شمشیر، بر لفظ عالی رفت که این عمامه که دست بستۀ ماست باید برین طی به‌دست نامه دین آید و وی بر سر نهد پس از تاج؛ شمشیر برکشید و گفتک زنادقه و قرامطه را باید انداخت و … (۴۱۹).

خطبۀ خلیفه جدید

بعد از سه روز عزاداری برای خلیفۀ درگذشته، در بارگاه سلطان‌مسعود، زمانِ تهنیت برای خلیفه تازه می‌رسد. اجرای چنین مراسمی در واقع اعلام رسمی متابعت امیر از خلیفۀ جدید است.

امیر خواجه‌علی را بخواند و گفت: مثال ده تا خوازه (=طاق) زنند از درگاه تا درِ مسجد آدینه و هر تکلف که ممکن گردد به‌جای آرند که آدینه در پیش است و ما به تن خویش به مسجد آدینه خواهیم آمد تا امیرالمؤمنینی را خطبه کرده آید (۳۴۲).

بیهقی تشریفات و چگونگی رفتن امیر به مسجد آدینه و مراسم خطبه‌خوانی به نام خلیفۀ جدید را با ذکر جزئیات شرح داده است:

و امیر چاشتگاهِ فراخ بر نشست و چهار هزار غلام … پیاده در پیش رفت و سالار بگتغدی در قفای ایشان و غلامان بر اثر و علامت سلطان و مرتبه‌داران و حاجبان در پیش و حاجب بزرگ بلگاتگین در قفای ایشان و بر اثر سلطان خواجۀ بزرگ با خواجگان و اعیان درگاه و بر اثر وی خواجه‌علی میکائیل و قضات و فقها و علما و زعیم و اعیانِ بلخ، و رسول خلیفه با ایشان درین کوکبه بر دست راست علی میکائیل. امیر برین ترتیب به مسجد جامع آمد سخت آهسته چنانکه به جز مقرعه و بردابرد مرتبه‌داران هیچ آواز دیگر شنوده نیامد. چون به مسجد فرود آمد در زیر منبر از سر تا پای در دیبای زربفت گرفته بودند. خواجۀ بزرگ  اعیانِ درگاه بنشستند و علی میکائیل و رسول خلیفه دورتر بنشستند. و رسم خطبه را و نماز را خطیب به جای آورد، چون فارغ شد و بیارامیدند خازنانِ سلطانی بیامدند و ده هزار دینار در پنج کیسۀ حریر در پای منبر بنهادند نثارِ خلیفه را و بر اثر آن نثارها آوردن گرفتند از آن خداوند زادگان امیران فرزندان و خواجۀ بزرگ و حاجب بزرگ، پس از آنِ دیگران، و آواز می‌دادند که نثارِ فلان و نثار فلان و می‌نهادند، تا بسیار زر و سیم بنهادند… (۳۴۳).

پس از پایان مراسم نثار، خزانه‌دارها، دبیران خزینه و مستوفی‌ها نثارها را به خزانه می‌برند. این نثارها به تمامی با هدایای دیگر برای خلیفه فرستاده می‌شود (ر.ک. ۳۴۶). مردمان کوچه و بازار نیز بر سر راه رسول و همراهان او درم و دینار و چیزهای دیگر نثار می‌کنند.

خطبه نه تنها به نام خلیفه که به نام سلطان نیز خوانده می‌شود که نیز به معنای پذیرش حاکمیت او است.

روز آدینه اینجا به تگیناباد خطبه به نام سلطان مسعود کردند؛ خطیب سلطانی و حاجب بزرگ و همۀ اعیان به مسجد آدینه حاضر آمدند و بسیار درم و دینار نثار کردند و کاری با نام رفت و نامه رفته بود تا به بُست نیز خطبه کنند و کرده بودند و بسیار تکلف نموده.

 

مراسم تاج‌گذاری

تشریفات گرفتن منشور و آنچه خلیفه برای سلطان مسعود فرستاده است:

امیر رضی‌الله‌عنه اشارت کرد سوی بونصر مشکان که منشور و نامه بباید ستد. بونصر از صف بیرون آمد و به تازی رسول را گفت تا بر پای خاست و آن منشور در دیبای سیاه پیچیده پیش امیر برد و بر تخت بنهاد، و بونصر ستد و زان سوتر شد و باستاد. رسول ایستاده سلطان را گفت اگر بیند به زیر تخت آید تا به مبارکی خلعت امیر‌المؤمنینی بپوشد. گفت: مصلّی بیفگنید، سلاح‌دار با خویشتن داشت بیفگند. امیر روی به قبله کرد و بوق‌های زرین که در میان باغ بداشته بودند بدمیدند و آواز به آواز دیگر بوق‌ها پیوست و غریو بخاست و بر درگاه کوس فرو کوفتند و بوق‌ها و آیینۀ پیلان بجنبانیدند گفتی رستخیز است، و بلگاتگین و دیگر حجّاب در دویدند بازوی امیر گرفتند تا از تخت فرود آمد و بر مصلی بنشست رسول صندوق‌های خلعت بخواست، پیش آوردن؛ هفت فرجی (= نوعی قبای بی‌بند گشاد) برآوردند یکی از آن دیبای سیاه و دیگر از هر جنس و جامه‌های بغدادی مرتفع. امیر بوسه بر آن داد و دو رکعت نماز بکرد و به تخت آمد و تاج مرصع به جواهر و طوق و یارۀ مرصع همه پیش بردند و ببوسیدند و بر دست راستش بر تخت بنهادند و عمامۀ بسته خادم پیش برد و امیر ببوسید و کلاه برداشت و بر سر نهاد. و لوا بداشت بر دستِ راستش و شمشیر و حمایل بست  بوسه داد و بر کنار بنهاد. و بونصر مشکان نامه بخواند و به پارسی ترجمه کرد و منشور بخواند، و نثار کردن گرفتند چنانکه میان صفه زرین شد از نثار و میان باغ سیمین از کیسه‌ها. و رسول را باز گردانیدند و طرایف انداختند که حد نبود… (۲۰-۴۱۹).

با توجه به مراسمی دیگر که مسعود روی تخت زرین به‌جا می‌آورد، مراسم فوق به‌نظر می‌رسد که نوعی تاج‌گذاری دینی است و آن دیگری به اصطلاح امروز ملی. این چنین روش و رفتار دوگانۀ ملی و مذهبی همیشه اندیشۀ سیاسی، مذهبی و اجتماعی را در ایران به شکل ویژه‌ای ساخته و فاصله‌ای معنادار میان آنچه ملی و آنچه دینی است، ایجاد کرده است. یک چنین فاصله‌ای عموماً در تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران به‌نوعی نفاق و دشمنی بین میهن‌پرستان و دینداران به‌وجود آورده است.

طبعاً ریشۀ این جریان فکری در جدایی مرکزیت دینی -خلافت بغداد- و مرکزیت شهریاری -ایران- است. گرچه در دوره‌های بعدتر این جدایی در ظاهر از بین رفته ولی اندیشۀ تاریخی حاصل از آن همیشه نوعی استقلال دینی و ملی را در پی داشته است.

 

در آداب بار دادن

حاضر شدن در محضر امیر آدابی ویژه دارد که هر یک نشانه‌ای از مقام و موقعیت بار یا بنده و بیانگر رسم و فرهنگی ویژه است. نحوۀ پیش رفتن به سوی جایگاه امیر، بوسیدن زمین، دست، تخت، محل نشستن یا ایستاده بودن در حضور امیر، دست راست و چپ جایگاه امیر، محل انتظار پیش از بار یافتن، ترتیب تقدم و تأخر بار یابندگان نحوۀ بازر گرفتن حجاب و آدابی نظایر آن مجموعۀ تشریفات بار را تشکیل می‌دهد.

چنین به‌نظر می‌رسد در روزهایی که بار می‌دادند مردم و بزرگان به ترتیب از ابتدای صبح می‌آمدند و هر کس متناسب با مقام و منزلت خویش در یکی از سرای‌ها می‌نشستند تا زمانی که وقت بار می‌رسید:

… و در طارم دیوان رسالت نشستی تا آنگاه که بار دادندی، و علی دایه و خویشاوندان و سالاران محتشم، درون این سرای دکانی بود سخت دراز، پیش از بار آنجا بنشستندی، و حاجب غازی که به طارم آمدی بر ایشان گذشتی؛ و ناچار همگان بر پای خاستندی و او را خدمت کردندی تا بگذشتی (۱۶۴).

چون امیرالمؤمنین بار داد هر کس از اعیان چون وزیر و اصحاب مناصب و ارکان دولت و حجاب و سپاه سالاران و وضیع و شریف به محل و مرتبه خویش پیش رفتند و بایستادند و بنشستند و بیارامیدند (۵۲-۵۳).

از ادامۀ مطلب چنین بر‌می‌آید که حاجب بزرگ به خدمت خلیفه می‌گفته که چه کسی آمده است و یا شاید در مواردی چنین می‌کرد‌ه‌اند، و از خلیفه اجازۀ پیش آوردن آن شخص را می‌گرفته سپس حاجب بزرگ به حاجبی دیگر می‌گفته که فلانی را پیش بیاوردند.

از دیگر آداب مرسوم بار این است که حاجب یا حاجبانی به پیشواز بزرگی که بار یافته است می‌روند بازوی او را به نشانۀ احترام می‌گیرند و او را تا نزد امیر یا خلیفه می‌برند و یا در نشستن این چنین به او کمک می‌کنند یا حرمت می‌گذارند:

[امیر] یک روز شراب می‌خورد و همه شب خورده بود، بامدادان در صفۀ بزرگ بار داد و حاجبان بر رسم رفته پیش رفتند و اعیان بر اثر ایشان آمدن گرفتند بر ترتیب و می‌نشستند و می‌ایستادند و غازی از در درآمد و مسافت دور بود تا صفه، امیر دو حاجب را فرمود که پذیرۀ سپاه سالار روید. و به هیچ روزگار هیچ سپاه سالار را کس آن نواخت یاد نداشت، حاجبان برفتند و بهمیان سرای به غازی رسیدند، و چند تن پیش از حاجبان رسیده بودند و این مژده داده، و چون حجاب بدو رسیدند سرفرود بُرد و زمین بوسه داد و او را بازوها بگرفتند و نیکو بنشاندند.

به‌نظر می‌رسد مراسم بار، گاهی ساده و محدود و گاه با تشریفاتی مفصل و با شکوه برگزار می‌شد. از جمله در نمونه‌ای که ذیلاً نقل می‌شود، وجود مجموعۀ غلامان و لشکریان نشانی است از عظمت و شکوه مراسم بار:

دیگر روز در صفه تاج که در میان باغ است بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه و بسیار غلام ایستاده از کرانِ صفه تا دور جای و سیاه‌داران و مرتبه‌داران بیشمار تا در باغ و بر سرا بسیار سوار ایستاده و اولیا و حشم بیامدند به رسم خدمت و بنشستند و بایستادند (۵۷-۸۵).

 

استقبال

راه و رسم یا شیوه‌های استقبال از امیر و سایر بزرگان

با شرحی که بیهقی می‌دهد، در بازگشت امیر از شکار به شهر تشریفات استقبال از وی صورت رسمی برگزار می‌شده است. حرکت دادن علامت و چتر سلطان و حرکت همراهان با نظم ویژه به‌طور رسمی صورت می‌گیرد:

نزدیک شهر استادم [بونصر مشکان] را بدیدم و خواجۀ بزرگ را ایستاده خدمت استقبال را به همه سالاران و اعیان درگاه. و علامت و چتر سلطان پیش آمد و امیر بر اسب بود… و امیر در رسید، و پیاده شدند خدمت را و باز برنشستند و براندند. … و خواجه بر راست امیر بود و بونصر پیش دست و دیگر حشم و بزرگان در پیشتر … (۱۹۹).

در خوشامدگویی هنگام شکار و نشاط:

…کوتوال و جمله سرهنگان زمین بوسه دادند و نثار کردند و پیادگان نیز به زمین افتادند و از قلعت بوق‌ها بدمیدند و طبل‌ها بزدند و نعره‌ها برآوردند (۲۸۲).

هنگام ورود به شهر نشابور همه اهل شهر به پیشواز امیرمسعود می‌آیند و دعا می‌گویند و قرآن‌خوان‌ها قرآن می‌خوانند (ر.ک. ۵۷). در استقبال از رسول خلیفه که در واقع برای به رسمیت شناختن جانشینی امیرمسعود می‌آید تشریفات و مراسمی در حد خود خلیفه انجام می‌گیرد:

و خبر رسید که رسول به دو فرسنگی از شهر رسید مرتبه‌داران (= مأموران تشریفات) پذیره رفتند و پنجاه جنیبت و همه لشکر برنشستند و پیش شدند با کوکبۀ بزرگ و تلکف بی‌اندازه، سپاه سالار در پیش، کوکبۀ دیگر قضات و سادات و علما و فقها، و کوکبۀ دیگر اعیان درگاه خداوندان قلم، بر جمله‌ای هر چه نیکوتر رسول را -بومحمد هاشمی از خویشان نزدیک خلیفه- در شهر درآوردند … و اعیان و مقدمان سپاه از رسول جدا شدند به دروازۀ شهر و به خانه‌ها باز شدند. و مرتبه‌داران او را به بازار بیاوردند و می‌راندند و مردمان درم و دینار و شکر و هر چیزی می‌انداختند و بازیگران بازی می‌کردند… و تا میان دو نماز روزگار گرفت… (۶۴).

بعد از این استقبال آغازین در زمان ورود رسول و پس از استراحتی سه روزه -که این مدت زمان برای تمام مسافران در نظر گرفته می‌شود- امیرمسعود فرمان می‌دهد نمایش تشریفاتی و نظامی برای رسول ترتیب بدهند.

بوسهل زوزنی گفت آنچه خداوند را باید فرمود از حدیث لشکر و درگاه ومجلس امارت و غلامان و مرتبه‌داران و جز آن… بفرماید سپاه سالار را تا راست کند و اندازه به‌دست بنده دهد که آنچه می‌باید کرد بکند (۶۵).

روز دیگر سپاه سالار غازی به درگاه آمد با جمله لشکریان بایستاد و مال داد جمله سرهنگان را تا از درگاه به دو صف بایستادند با خیل‌های خویش و علامت‌ها با ایشان، شارهای آن دو صف از در باغ شادیاخ به دور جای رسیده و درون باغ از پیش صفۀ تاج تا درگاه غلامان دو روی بایستادند با سلاح تمام و قباهای گوناگون و مرتبه‌داران با ایشان.

در پیشوازی دیگر برای رسول خلیفه، ترکیب افرادی که به دستور امیر کوکبه‌های مختلف استقبال را تشکیل می دهند به شرح زیر است:

و روز آدینه … رسول به شبورقان رسید، و از ری تا آنجا ولات و عمال و کماشتگانِ سلطان سخت نیکو کردند و رسم استقبال را به جا آوردند. امیرخواجه علی‌میکائیل را خواند و گفت: رسولی می‌آید، بساز تا کوکبه‌ای بزرگ از اشرافِ علویان و قضات و علما و فقها به استقبال روی از پیشتر و اعیان درگاه و مرتبه‌داران بر اثر تو آیند و رسول را به سزا در شهر آورده آید. …و بر اثرِ وی بوعلی رسول‌دار با مرتبه‌داران و جنیبتیان (= کسانی که اسب‌های یدک را می‌کشند) بسیار برفتند … و چون به شهر نزدیک رسید سه حاجب و بوالحسن کرجی و مظفر حاکم ندیم … و ده سرهنگ با سواری هزار پذیره شدند و رسول را با کرامتی بزرگ در شهر آوردند (۳۳۸).

در استقبال از بزرگان یا هنگام سرور و شادمانی پیروزی یا گرفتن خبری خوش، امیر دستور انجام مراسمی را می‌دهد که عموماً یا با زدن طاق‌هایی در شهر صورت می‌گیرد و یا با زدن بوق و دهل و البته در مراسم تشریفاتی عظیم مثل ورود رسول خلیفه و چون آن، مراسم با تشریفاتی نظامی، آراستن بازارها، بازی سخرگان و نواختن بوق و دهل و نیز نثار درم و دینار همراه است.

گاه اعلام شادی امیر به‌منظور آگاه شدن مردمان با زدن بوق و دهل صورت می‌گیرد (۵۷۰)؛ در این‌گونه موارد مبشرانِ خبر خوش، خلعت و صله دریافت می‌کنند و آنها را در لشکرگاه می‌گردانند (۴۹۰).

برای آراستن شهر و بازار از اعیانِ محله‌ها و بازار کمک می‌گیرند اگر چه عموماً امیرمسعود خود حتی شیوۀ آذین مسیرها یا مناطقی را که باید طاق در آن زده شود معین می‌کند؛ ولی گاه سلسله مراتبی از وزیر به حاجب بزرگ یا از حاجب به رییس و امثال آن نیز طی می‌شود.

… قاضی با رئیس باز گفت … و رئیس به خانه باز آمد و اعیانِ محلت‌ها و بازارها را بخواند و گفت امیر دستوری داد شهر را بیارایید (۶۳-۶۴).

… چون امیرمسعود … برین نامه واقف گشت سخت شادمانه شد و فرمود تا بوق و دهل زدند و مبشران را بگردانیدند و بسیار کرامت کردند و اعیان نشابور به مصلی رفتند به لشکر رسیدن امیر به نشابور … و بسیار قربان‌ها کردند و صدقه دادند … (۶۳).

بیهقی در یک مورد، از مراسم شادمانی کردن مادر امیرمسعود و زنان آزاد حرم او یاد می‌کند که ضمن حضور یافتن بزرگان حکومتی برای تبریک و تهنیت، به آمدن عامه مردمان و مطربان به خدمت او نیز اشاره می‌شود:

و ملکۀ سیده والدۀ سلطان مسعود از قلعت به زیر آمدند با جملۀ حرّات و به سرای ابوالعباس اسفراینی رفتند … و همۀ فقها و اعیان و عامه آنجا رفتند به تهنیت و فوج‌فوج مطربان شهر و بوقیان شادی‌آباد (= محله‌ای در غزنین بوده است، گویا طرب‌آباد دهلی به تقلید از آن به این نام خوانده شده است. / حسینی: ۵۷۰) به جمله با سازها به خدمت آنجا آمدند (۲۷).

از اشارۀ بیهقی، پیداست که گاهی مراسم بدرقه نیز همچون مراسم استقبال برگزار شده چنانکه وقتی سالار هند انتخاب می‌شود، تشریفات بدرقۀ رسمی وی به صورت سان دیدن امیرمسعود از لشکر تحت فرمان سالار برگزار می‌شود:

[تلک، سالار هند] دیگر روز تعبیه کرد و به باغ فیروزی آمد و امیر برنشست تا لشکر هندو بر وی بگذشت بسیار سوار و پیاده آراسته به سلاحِ تمام و آن سواران درگاهی که با وی نامزد شده بودند فوجی با اهبتی نیکو … و تلک پیاده شد و زمین بوسه داد و برنشست و اسبِ سالار هندوان خواستند برفت (۴۶۲).

اسب کسی را خواستن: رسم و سنّت «اسب خواستن» (یا به صورت اسب کسی را خواستن). از تشریفات رسمی دربار غزنوی و به معنای اعلام شغل و مسئولیت جدید شخص بوده است. «وقتی در روز بار، در پیشگاه پادشاه کسی را به مقام یا لقب یا کارداری جایی مفتخر نمودند، ساعت بیرون شدن از در خانه، کسی که گماشته و مأمور این کار بوده، بانگ زده، اسب صاحب آن مقام یا لقب یا شغل را می‌طلبیده است و این نوعی از اعلام و آگهی بوده است» (انوری، ۱۳۷۳: ۱۶). این تعبیر در تاریخ بیهقی مکرر به‌کار رفته است.

 

ادامه دارد…