کاروان زرد ( La Croisiere jaune) ساختۀ آندره سوواژ[۱] و لئون پواریه[۲] – ۱۹۳۴ میتواند دنبالۀ سینمای اکتشافیای فرض شود که با «سفر اکتشافی انسانشناختی آلفرد کورت هدون به جزایر تنگۀ تورس»[۳]، نانوک شمال رابرت فلاهرتی، علف کوپر و شودزاک شروع شده بود. کاروان زرد (۹۸ دقیقه)، جدا از ارتباطهای پنهان دیپلماتیک، حد اقل از پنج جنبۀ کاملا متفاوت، قابل بررسی است:
- حوادث و مباحث اکتشافی مربوط به گروه بیروت /گروه پکن: ساختن ماشینهای هاف تراک (half-track) در کارخانه، سیتروئن. چهل نفر همراه گروه بودند از جمله: بانی موزه گیمه (موزه هنرهای آسیایی که دارندۀ بزرگترین مجموعه آسیایی است)، ژوزف هَکَن (Hackin) مسؤل باستانشناسی افغانستان، یک نقاش، حداقل دو پزشک، متخصصانی از موزه مردمشناسی و تاریخ طبیعی، جغرافیادان آمریکایی، همچنین تی هارت دو شاردن، کشیش و زمینشناس که با بررسی هایش از پکن تا کاشغر نقشۀ زمینشناسی فراهم آورد. در بامیان، باستانشناسانی که دست به اکتشاف میزنند یا نقاشی که دیوارنگارهها را روی کاغذ میآورد، میبینیم و تفسیر هنری آنان را مستقیم رو به دوربین میشنویم (دقیقۀ ۲۹) یا پزشک گروه چین، به مداوای زخمیهای سین کیانگ میپردازد. (دقیقه ۳۵ و ۳۵ ثانیه)
نوشتههای مرتبط
این سفر (در سالهای ۱۹۳۱ و۳۲) با حوادث مؤثرِ سیاسی و نظامی از جمله مناقشههای چین و ژاپن، عدم مجوز از شوروی، دستگیری گروه چین در ارومشی[۴] و جنگ و ویرانی در شانگهای همراه بود. همچنین این سفر سبب انتشار فیلم، عکس، کتاب و برگزاری کنفرانسهایی شد.
- حوادث تاریخ سینمایی: آندره سیتروئن، اسپانسرِ فیلم، پس از بازخورد رسانهای مناسب از دو فیلم «عبور از صحرا» و «کاروان سیاه» ، ۳۰ هزار کیلومتر طی مسیر جاده ابریشم را، در مدت سه سال طراحی و آماده اجرا کرد. آندره سوواژ، (فیلمساز،نویسنده و شاعر)، کارگردانی گروه آسیای مرکزی (Mission Citroën Center-Asia) را بر عهده گرفت. اما آندره سیتروئن، با نوع روایت و تدوین اولیۀ آندره سوواژ موافق نبود، حقوق(رایت) تهیه کنندۀ فیلم برنارد ناتان را خرید، آندره سوواژ را کنار گذاشت و تدوین فیلم را به لئون پواریه سازندۀ کاروان سیاه (۱۹۲۶) سپرد.

آندره سوواژ دیگر هیچگاه فیلم نساخت. عنوانبندی، به ما میگوید که سازندگانش چه کسانی بودند: فیلم با نام آندره سیتروئن شروع میشود که سرمایهگذار بود. دومین عنوان متعلق به لئون پواریه است که روایت سینمایی (la relation cinegraphic) را بر عهده داشت. زمینۀ این نوشته به خوبی نشان میدهد که دستمایه (متریال) مورد استفادۀ پواریه چه بود. در این صفحه، ۱۲ ردیف فریمهای فیلم کنار هم چیده شده و حاکی از آنست که پواریه، با «گزارشی از اسناد تصویری و صوتی که از سفر آورده شده بود» ، روایت فیلم را فراهم آورد. بعد از او نام آندره سوواژ ذکر شده و عنوان او «سینماگر در مأموریت» است. این نوشته بر زمینهای قرار گرفته که آندره سوواژ را ایستاده پشت دوربین نشان میدهد. فیلم کاروان زرد، سال ۱۹۳۴ یعنی ۱۳۱۳ شمسی در پاریس ارائه شد.

روایت و گزارش کرونولوژیک از یک مأموریت با اتخاذ شیوۀ سفر فیلم و مشارکتی. اولی، مثل طوماری است که با حرکت گروه و به کار افتادن دوربین از هم گشوده میشود. این شیوه به کمک حرکت فلش روی نقشه، گفتار سوم شخصی، ساختار ورود به شهر یا منطقه (مشخصههایی از هر منطقه مثل مرزها، گذر از رودخانه، نمایش آثار تاریخی و باستانی (مجسمه ۵۳ متری بودا در بامیان، برپایی کمپ) و خروج از آن شهر یا کشور، پیش میرود. تعلیق روایت را گاهی امواج رادیویی بین دو گروه بیروت و چین ایجاد میکند. گروهی که به سمت شرق میرود (گروه بیروت) از لبنان فرانسه براه میافتد و از سوریۀ فرانسه و عراق تحت قیمومیت انگلستان[۵] میگذرد. «مسؤل سینماتوگراف فیلم کاروانزرد» (احتمالا˝ آندره سوواژ) درمصاحبه باروزنامه اطلاعات درتاریخ ۷/۲/۱۳۱۰ در تهران گفت:
«ما ایران را یک مملکت خوب ومستعد و آباد و مترقی میدانیم. آب و هوای ایران فوق العاده خوب و ایران اولین حکومت مستقلی است که ما درضمن سیاحت خود ازآن عبور میکنیم، زیرا منشأ عزیمت ما از بیروت بوده و ما دو مملکت سوریه و عراق را طی کردهایم که این دو مملکت هر دو تحت قیمومیت هستند. ما از عبور در ایران خیلی لذت بردیم و از منظرههای طبیعی ایران خوشنود[خشنود] هستیم.»( ص ۳(
حوادث به صورت موازی بازنمایی میشوند و دو گروه را در گذر از میان باد و طوفان و گردو خاک و دستگیری در جریان شورش و انقلاب ایالت سین کیانگ و خوشحالیِ آزادیشان (و دوربین مخفی)، حتی در جنگ میبینیم. گاهی انفجار کوه برای ساختن جاده، ریزش جادۀ کنار دره یا سختی راه و بارانهای موسمی تعلیق به وجود میآورد. موسیقی و انتخاب زوایای مختلف، هیجان گذر ماشینها در بخش دوم «هیمالیا» را افزایش میدهد و درخیابانهای جنگ زدۀ انتهای فیلم، با نماهایی از شلیک توپ، این وظیفه بر عهده تدوین و صداست. ضمن این که فیلم حاوی لحظههای تفریحی مثل ورود یک میمون به عنو ان مسافر اضافی (در بامیان) یا بابا دریا در برابر بابا موتور است. در شیوۀ مشارکتی، افرادخود را در برابر دوربین معرفی میکنند. شرایط جوی، محیطی و مسکن خود را نشان میدهند: از جمله هارت در صحرای گُبی (دقیقۀ ۶۷) همچنین گزارشهای اجتماعی از جمله میسیونرهایی که خود را پنهان کردهاند و جملههایی که در« تمدن و صلحآوری» آنها گفته میشود. (دقیقه ۷۶) و سرانجام در بخش سوم به چین (امپراتوری آسمانی) میرسند که سرزمین هنر است. حضور در چین با مردمنگاری هنرنمایش و تئاتر چین همراه میشود و با جنگ در شانگهای و مرگ هدایتکنندۀ گروه یعنی ژرژ ماری هارت در هنگ کنگ انگلستان[۶]، به پایان میرسد در حالی که رهبر جدید گروه میگوید: «ما چند روزی در هانوی میمانیم وبعد از طریق سیام راه خود را ادامه خواهیم داد ولی منتظر هارت میمانیم».
- جنبۀ مردمنگاری فیلم: همانطور که در عنوان بخش اول مشهود است، از جنبۀ نظری، گروه به دنبال یافتن ریشههای تمدن غرب در جهان شرق و در نتیجه از نظر انسانشناسی تصویری، کارشان «مردمنگاری فیلمیکِ نجات» نیز هست. بنابراین ، به دنبال تصاویرنادیده یا اگزوتیک میگردند. از جمله «گروه عجیب» در افغانستان (۳۱) ژنرالها در مناطق آشوب زده. جدا از این که فیلم بین ریتم موسیقی به بویژه در افغانستان و ریتم زندگی ارتباط بر قرار میکند و به همین دلیل است که وقتی رقص تند همانها را در فاصلۀ افغانستان و هند میبیند، آن را« رقص عجیب» میخواند. اما جنبۀ مردمنگاری فیلم از این در میگذرد. قربانی شتر در میدان سپه تهران، استفاده از اشیاء در همه نقاط، نمد مالی مشترک زنها و مردها (بین قرقیزها دقیقۀ ۶۰). چادرها، معماری، لباس، رفتارها، تصاویر شگفتآور یادگاریای هستند که از آن سفر فیلم مهم بر جای مانده است. مثل ضبط بازی پولو (چوگان) با اسب و قاطر در منطقه بالتی (دقیقۀ ۵۴) در حالی که دو کودک در دنیای خودشان، به زیبایی هرچه تمامتر در برابر دوربین میرقصند. همچنین ضبط رقص دخترکان در مهمانی حاکم بالتی و موسیقی شگفتانگیز منطقه قره قوروم (دقیقه ۵۶) و در پس هیمالیا به نژاد جدید میرسند(۵۸). در منطقه قرقیزها تحلیلی از بُزکِشی ( به چنگ آوردن گوسفند سر بریده، سوار براسب و گاو شاخدار)،به عنوان یادگار دوران غارت (دقیقۀ۶۱) ارائه میشود. همچنین صحنۀ آواز پرنسس در مغولستان(۶۸) معلوم است که به سختی (صدا و تصویر) همزمان شده است.
- هدف اقتصادی، از طریق مناسبات سیاسی: تبلیغات سیتروئن در ساختار فیلم جای دارد. ماشین سیتروئن یکی از قهرمانان فیلم است. آن را در مقدمۀ کاروان زرد یعنی استقبال از ۵۰ ماشین سیتروئن در تامبوکتو آفریقا (متعلق به فیلم عبور از صحرا در کاروان سیاه) و در سراسر فیلم، از جمله در سوریه و هند انگلیس و در تمام صحنههای استقبال شخصیتهای سیاسی یا قومی را میبینیم. حتی صحنۀ حضور محمد علی فروغی و ولیعهد ایران با ماشین سیتروئن همراه است و همانقدر مشعوف میشوند که قبلا امیر بغداد مشعوف شده بود.
ایران در نسخۀ موزۀ سینما از کاروان زرد
به نظرم میرسد، بخش مهمی از آنچه را دربارۀ این «سفر فیلم» اکتشافی باید بیاموزیم، در نسخۀ کامل بخش ایران، هم آموختنی باشد:
بخش اول – در جستجوی ریشۀ غرب
کاروان زرد یا اکتشاف زرد، سفر خود را در ۴ آوریل ۱۹۳۱ از بیروت بهطرف سوریه و عراق آغازمیکند. آنها پس از ملاقات با «امیر بغداد» که «ظاهر جنتلمنی دارد»، از بغداد« سرزمین غمگین که در سایۀ پارس آرمیده است» و از جادۀ قدیمی داریوش میگذرند و (در دقیقه ۱۲ و ۱۱ ثانیه) وارد اولین دهکدۀ ایرانی میشوند.
به نوشته روزنامه اطلاعات ۲/۲/۱۳۱۰ «این گروه ۲۱ نفره با هفت دستگاه اتومبیل اتواشتیل که هریک را یکدسته اشغال کرده ، تحت رهبری ژرژ ماری هارت و مسیو اودون دوبروی[۷] بود و یک نفر مستخدم الجزایری داشت که به طبخ غذا اشتغال داشت و رئیس قسمت مباشرت وطبخ کاروان را یکنفر مستخدم ترک داشت که علاوه بر زبان ترکی، به چهار زبان مختلف صحبت میکرد، وارد ایران شده، از کرمانشاه به همدان رفتند و روز ششم اردیبهشت ۱۳۱۰ از دروازۀ قزوین گذشتند و در صحرای منگل اقامت گزیدند.»
در دومین نمای متعلق به بخش ایران، به نظر میرسد دهکده متعلق به شرق ایران و منطقۀ خراسان باشد. در سومین نما مردی با قلیان در کوچه و بچهها به دنبالش و در نمای چهارم زنی روستایی با شتابی ساختگی، موهای دختری را میجورد. لبخند ایرانیان و کلاه کپی (یعنی همان کلاهپهلوی) آنها را بهیاد «چیزهایی که در فرانسه از بین رفته است» میاندازد و اعلام میکنند که «به راحتی شباهتهایی را درقیافۀ اجداد آریائیمان میبینیم» و با همین جمله به نظر میرسد که ایرانیان سال ۱۳۱۰ نه معاصران بلکه در هیبت اجداد آنان ظاهر شدهاند. در مردمنگاری، این نوع نگاه به مردم را با اصطلاح «معاصر ندانستن» تعبیر میکنند. از کرمانشاه میگذرند. تصاویری از فرهنگ مادی (جوشاندن شیر، نخریسی مردان، مشکبهمزدن و شخم با گاوآهن) برمیدارند. خانوادهای با بار و بنه در جاده حرکت میکنند. احتمالاً از یک کوچ فیلمبرداری شده و جملهای عجیب میشنویم که :
«کشاورزان بعد از کشت زمینها برای تعطیلات به سمت تهران حرکت میکنند.»
« ۲۸ آوریل روز ورود به تهران مصادف با عیدی است که باید شتری را در مقابل جمع قربانی کنند»
اما اخبار دو روزنامۀ «اطلاعات» و «ایران» خبر دقیقتری داشتند: «گروه کاروان زرد یکروز قبل از عید قربان، به تهران رسیدند.» یعنی روز ششم اردیبهشت ۱۳۱۰ از دروازۀ قزوین گذشتند و در صحرای منگل اقامت گزیدند.[۸]
بیرون از دروازه، شلوغ است.آنها از دروازۀ قزوین وارد تهران شدند[۹] ولی تصویری که در فیلم نشان داده میشود متعلق به «دروازه شمیران» است که در مدت اقامت خود در تهران گرفتهاند. زنی با چادر و پیچه، رو به دوربین میخندد. ماشین سیتروئن جلوی کادر و دوربین، درون ماشینی دیگر به دروازه نزدیک میشود. گروه دارای دو ماشین فیلمبرداری است. روز عید اضحی (قربان) در تهران مراسمی برپا بود. براساس گزارش روزنامه ایران (هفت اردیبهشت ۱۳۱۰)
«فردا قبل از ظهر مراسم قربانی حسب المعمول همه ساله در میدان سپه معمول خواهدگردید. دستور و اعتبار لازم ازطرف وزارت داخله برای اجرای تشریفات قربانی عید اضحی داده شده است».
معلوم است که بر مبنای تحقیق اولیه، گروه به موقع رسیده، قرار است شتری نحر شود. در میدان سپه، چندنفر دست و پای شتر را میبندند. پاسبانهای کلاه کاسکتدار (با نشان شیر و خورشید) سواره و پیاده گشت میزنند. معاون کوپال، سرپاس رکنالدین مختاری را هم (دقیقۀ ۱۹ و ۱۵ ثانیه) وسط میدان میبینیم. نوازندگان از راه میرسند. قرار است شتر، در میان میدان سپه نحر شود (چاقو و ساتور دردست قصاب است). در اینجا نیمتنۀ یک نوجوان بهتزده (با سینۀ خالکوبی شده) و جوانی دیگر، تدوین شده که تدوینگر (لئون پواریه) میخواهد تأثیر تماشای نحر شتر در جوانان را نشان دهد که ظاهراً هردو اینسرت، متعلق به فضایی خارج از ایران باشد. (جوان دومی دقیقۀ ۱۵ و۲۷ ثانیه را در دقیقۀ ۲۱ وچهل ثانیه در صحنۀ معالجۀ دکتر جوردان در افغانستان، نیز در نمایی بسته تر میبینم). سال بعد یعنی ۱۳۱۱ انجام این گونه مراسم حتی تعزیه نیز ممنوع اعلام شد و کاروان زرد شاهد تنها و آخرین سند از این مراسم در تهران هستیم.
در منابع تاریخ سینمایی صحنۀ زورخانه را مراسم استقبال از گروه برشمردهاند: دقیقۀ شانزدهم اجرای ورزش زورخانه(یادگار اشکانیان)، سنگگیری و چرخ زدن زیر درخت و در فضای باز به خاطر نور صورت گرفته است. از این رو گرچه، مردمنگاری بودن فیلم (به دلیل عدم اطلاعرسانی به مخاطب) به زیر سؤال میرود، با وجود این قدیمیترین تصویر و صدای مرشد و ضرب او نیز هست. بعد نوبت معماری است: نمای بیرونی مسجدسپهسالار، ایوانهای شرقی و غربی مسجدشاه سمنان را میبینیم و میشنویم :
«معماری ایران نیز مانند موسیقی آن یادآور دوران گذشته است.»
سپس، نمای دیواری کاشیکاری شده، با این نوشته: «انوشیروان میرزا، حاکم سمنان و دامغان و شاهرود» (تیلت سریع به پایین به تصویری بسیار کوتاه از چندنوازندۀ نظامی درون یک آلاچیق دیزالو میشود که به جای ابزار موسیقی نظامی، تار و ویلن و تنبک دارند:
«موزیسینها لباس مخصوص میپوشند.»
در نسخهای که امروز دیدیم صحنۀ موسیقی کمتر از دو ثانیه بود. (ولی بخشی از همان صدای موسیقی و سرود را روی صحنۀ ورود به تهران شنیدیم). این نما، به ولیعهد در بین نظامیان (و احتمالا کوپال رئیس شهربانی) و محمدعلیفروغی وزیر امور خارجه، دیزالو میشود که پشت به کوه البرز ایستادهاند و حضور آنها نشانۀ تدارکات گسترده و فعال دیپلماتیک باید باشد. هر چند میدانیم گروه بیروت در مراسم شام وزارت امورخارجه هم حضور یافتند. در نمای قبلی، مسیو هارت نیز در سمت راست ولیعهد یعنی در چپ کادر کنار دست فروغی مشاهده میشد:
«ولیعهد جوان از دیدن پیشرفتها خوشحال بهنظر میرسد.»
ولیعهد سوار ماشین سیتروئن میشود (میدانیم که ولیعهد- محمد رضا- متولد ۱۲۹۹ در همان سال ۱۳۱۰ برای تحصیل به سوئیس رفت و در این فیلم کودکی یازده ساله است.)
بر اساس اخبار دو روزنامه ایران و اطلاعات:« گروه کاروان زرد دو دسته شد، یک گروه به راهنمایی سرهنگ اسفندیاری(سرهنگ دکتر اسفندیاری فرزند احتشام السلطنه) به مازندران رفت. قرار بود یک گروه در فیروز کوه باقی بمانند و یک گروه عازم ساری، بارفروش و بندرجز بشوند که در مراجعت به هم ملحق شده عازم مشهد گردند».[۱۰] (اطلاعات ۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۰) که در این فیلم اثری از کوششهای گروه مازندران نیست.
نمایی از یک مزرعه خشخاش:
«مزرعه کشت خشخاش جهت تریاک، آخرین منطقه در ایران قبل از مرز افغانستان».
– خداحافظی در مرز ایران و افغانستان. براساس خبر روزنامه اطلاعات (شماره ۱۳۲۷):
«کاروان زرد روز اول خرداد یک ساعت در گمرک توقف و به هرات عزیمت نمود. سرهنگ عباسقلیخان و نایب دوم اسداللهخان تا آخرین نقطه سرحدی بدرقه رفته و بدون توقف به مشهد مراجعت نمودند. »
حکایت آن پنج دقیقه و ۳۶ ثانیه
فیلم نمایش داده شدۀ امروز، به مدت یک ساعت و ۳۲ دقیقه بود، نسخۀ توزیع شده در فرانسه، یکساعت و ۳۸ دقیقه است، یعنی پنج دقیقه و ۳۶ ثانیه از نسخهای که ما امروز دیدیم، بیشتر است و این تفاوت متعلق به بخش ایران است. درست همین پنج دقیقه و ۳۶ ثانیه که مربوط به ایران است را من درسال ۱۳۸۳ که در فیلمخانه ملی ایران کار میکردم، شناسایی، با فیلم کاروان زرد مقایسه و در جزوهای که برای پنجاه و پنجمین جلسات نمایش فیلم فیلمخانه ملی ایران(۳۱خرداد ۱۳۸۴) فراهم میآمد، نوشتم که در سینما صحرا توزیع شد. از سوی دیگر بخش ایران در نسخۀ نمایش داده شده و موجود درایران ۶ دقیقه و دوازده ثانیه است. در آخرین نسخهای که به صورت یک فیلم کوتاه از مجموعه اطلاعات موجود بر مبنای یادداشتهای آندره سوواژ و ارجاع به آرشیوهای مختلف، تحت عنوان «پرسیا» در فرانسه فراهم آمده، ۱۴ دقیقه است. [۱۱] اجازه بدهید برای مشخص سازی این نوع تغییرات و تفاوت ها، اصطلاحِ «نسخه» را به کار ببریم. مثلا بگوییم با نسخۀ موزۀ سینما از کاروان زرد روبرو هستیم. همچنان که با نسخۀدوم طلوع جدی روبرو بودیم. منظور از نسخۀ دوم این است که نسخۀ موجود دارای تفاوتی با اصل است (در نخستین گام، مهم نیست که این تفاوت را چه کسی به وجود آورده) مهم این است که متفاوت است و متفاوت بودن امری بدیهی نیست. ممکن است دلایل سیاسی یا اجتماعی داشته باشد. وقتی من گفتم با نسخۀ دوم طلوع جدی روبرو شدم منظورم این بود که من ابتدا نسخهای از این فیلم را دیدم که وقتی با نسخه اصلیاش مواجه شدم، مدتی شوکه بودم. حالا هم فقط قصدم این است که بگویم با نسخۀ موجود در ایران از کاروان زرد مواجه بودیم. منظورم این نیست که با مضامین نسخه دوم موافقم یا مخالف. مهم این است که به شما بگویم با نسخه دستکاری شدهای روبرو بودیم.
من کاروان زرد را در مجموعه «چشم انداز سینمای مستند فرانسه در تهران» (که از۱۸ خرداد ۱۳۸۲ معادل هشتم ژوئن ۲۰۰۸به مدت شش روز برگزار شد) در سینما فلسطین دیدم. یکی از گردانندگان هفته فیلم فرانسه در پاسخ به سؤال من در بارۀ نحوۀ دستیابی به کاروان زرد گفت :
«میدانی فیلم را از کجا گیر آوردم؟ توی فرانسه. فیلمخانۀ ملی پاریس شاید داشت ولی اجازۀ نمایش نمیداد. به همین دلیل نسخۀ ۳۵ میلیمتری کاروان زرد را از طریق تماس با رئیس روابط عمومی شرکت سیتروئن بهدست آوردم و به ایران آوردم.»
پرسیدم : فیلم چند دقیقه بود؟
– « ۹۱ دقیقه . همان که در کاتالگ نوشته شده».
قابل توجه این که برای نمایش در هفته فیلم فرانسه، این گفتار به فارسی ترجمه و زیرنویس شد. بنابراین تا آنجا که میدانم، نمایش امروز، دومین اکران همان نسخه از فیلم کاروان زرد در ایران و همان ترجمه است.
روز ۲۲ خرداد ۱۳۸۲ خانم مریم افشنگ، خبرنگار روزنامه همشهری در مقدمه «چشمانداز سینمای مستند فرانسه (۲۲ خرداد ۱۳۸۲) مصاحبهای با گردانندگان چشم انداز سینمای فرانسه ترتیب داد و پرسید: چه قدر فیلمها سانسور شد؟
پاسخ این بود : سانسوری در کار نبود. چون از اول میدانستیم در ایران چه نوع فیلمهایی را نمیشود نشان داد.»
در همان سال من به صورت قراردادی در آرشیو (نگاتیو و پوزیتیو) فیلمخانه ملی ایران کار میکردم و هر روز انبوهی فیلم ناشناس برایم از انبار آورده میشد. بخشی از آنها فوتیجهای (معروف به فیلمهای خردمند) بود که در دهۀ ۱۳۵۰از دیوید پاراداین یا کرونوس فیلم خریداری شده بود.
در یکی از روزهای اواخر همانسال یا سال بعدش(۱۳۸۳)، قطعه فیلمی به مدت ۵ دقیقه و ۳۶ ثانیه، ناطق بهزبان فرانسه، برای من آوردند که به دلیل آشنایی با کاروان زرد، خیلی زود آن را شناختم. این قطعه، حاوی صحنههایی مربوط به ایران است که در کمال تعجب، در نسخۀ کارخانۀ سیتروئن (همین فیلم امروز) وجود نداشت. در این نسخه از دیواری کاشی شده تیلت میشود به پایین و بلافاصله تصویری از گروه موزیک میبینیم، اما در قطعه فیلم، دیوار کاشی شده، بخشی از یک ساختمان بزرگ (نمای شمالی دروازه ارگ سمنان) است که چند نفر از دروازهاش بیرون میآیند. بعد یک تصویر هشت نفره و تصویر عمومی سیزده فرد نظامی را میبینیم که رو به دوربین میخندند. برای درک گفتار فرانسوی، دو منبع در اختیار داشتم: اول از دوست فرانسهدان عزیزم پرتو مهتدی (که یادش گرامی باد) خواهش کردم که به فیلمخانه بیاید و آمد و دوم کتابی بارۀ کاروان زرد بود که مدتی در اختیارم قرار گرفت.
در ابتدای این قطعه، همان جایی که گروه موزیک درون آلاچیق مینوازند، گویندۀ فرانسوی زبان اعلام میکند:
- « وقتی ما به اینجا رسیدیم قطعاتی از یک موزیک فولکلوریک را مینواختند.»
تأکید شعر روی خسرو انوشیروان و تدوین با دروازۀ شمالی ارگ سمنان که تصویر رستم و دیو سفید را دارد و بر بدنه ستونهای جانبی، بالای نقش یک سرباز قاجار، نوشتۀ انوشیروان میرزا حکمران سمنان و دامغان و شاهرود» هم سؤأل برانگیز است، هم نشان میدهد که شاعر، عهد رضا شاه را با عهد خسرو انوشیروان مقایسه میکند ولی نحوه مونتاژ جوری است که بر انوشیروان میرزا، ضیاء الدوله (پسر نوزدهم عباس میرزا که از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۵هجری قمری، حاکم مشهور و محبوب سمنان، دامغان، شاهرود و بسطام- ایالت قومس-[۱۲] بود) اشاره دارد.همین امر حاکی از آن است که لئون پواریه، (احتمالاً) مشاور ایرانی داشته است.
و به گفته آقای شهاب مِنا (فارغ التحصیل موسیقی) که در آن روزها با ایشان افتخار آشنایی یافته بودم:
«نوازندگان سازهای ویلن، تار، تنبک و دایره زنگی قطعه ای در فرم مارش و به وزن ۴/۲ ( دو چهار) که وزن مخصوص قدمروی سربازان در رژه است اجرا میکنند.»[۱۳]
در این قطعه روی تصویر کاشی دیوارۀ جانبی ارگ سمنان میشنویم:
- «نقوش را با کاشی درست میکنند که روایت جنگجویان است.»
روی افسرانی که رو به دوربین میخندند میشنویم:
- «اما ارتش نوین ایران شکل گرفته از افسران بسیار جوان و با استعدادی است که آموزش نظامی خود را در مدارس نظامی غرب دیدهاند.»
بعد روی کاخ مرمر:
- «کاخ زیبا و باشکوه مرمر که در اراضی شمس العماره ساخته شده است»
پرتو مهتدی که این جمله را ترجمه میکرد گفت «گوینده فرانسه میگوید: خرابههای کاخ خورشید؟» پرسیدم: چرا خرابهها؟
درکاخ گلستان، بعد از این که کاخ به اسم معرفی میشود میشنویم:
-«باغهای جادویی سایههای خود را بر خاک پارس میگسترانند و در هر گوشۀ این باغها یادگاری نهفته است.»
– تصویر مجسمۀ یک شیر
از این پس شاهد تصاویری هستیم که توسط گروه اعزامی به مازندران گرفته شده است. چند شتر با بار میگذرند:
-«تنها چیزی که از گذشته باقی مانده کاروان شتری است که به طرف دریای خزر میرود تا در آنجا کالاهای خود را به شوروی بفروشند.»
روی یک قلعه ویران:
«قلعهای که زمانی عظمت داشت، در حاشیه جنگلی برجای مانده است.»
پیرمردی سوار بر الاغ از گداری در یک رودخانه میگذرد. در راست کادر چند نفر اتوموبیل خود را با آب رودخانه میشویند. میشنویم:
-«اکثریت ایرانیها برای عبور و مرور خود هنوز به گذشته پایبندند که آدم را به یاد قصههای هزارو یکشب میاندازد. مثل این خرسوار که در کنار اتوموبیلی از رودخانه میگذرد.»
در آخرین تصویر این قطعه فیلم دو نفر در قایق درون رودخانه ای، تور ماهیگیری میاندازند:
-« بعد از چند روز به رودخانهای در حاشیه دریای خزر رسیدیم. تعداد ماهی گیران زیاد نیست.»
همان سال ۱۳۸۳ دو فرضیه در مورد وجود این قطعه فیلم برای من مطرح شد:
- آنها مثل مجموعه قطعه فیلم های (خردمند) دهۀ پنجاه، از نسخه اصلی جدا شده و به ایران فروخته شدهاند.
- دوم این که برای نمایش چشمانداز، این صحنهها، حذف شده است.
تا روزی که فیلمخانه ملی نحوۀ ورود این شش دقیقه را مشخص نکرده باشد- یا به نسخه تازهای دست نیافتهایم- باید بگویم «نمیدانم». من به دقت نمیدانم آن قطعه فیلم چه زمان وارد فیلمخانه ملی ایران شده بود. فقط میدانم که بخش مربوط به ایران که امروز نمایش داده شد ناقص بود و حدود شش دقیقه در آمده از فیلم، الان در جایی در چند متری ما یعنی در فیلمخانه ملی ایران، موجود است.
[۱] – André Sauvage
[۲] – Léon Poirier
[۳] – Cort Haddon’s expedition to Torres Strait Islands
[۴] -Urumchi
[۵] – عراق، یک سال بعد ( ۱۹۳۲)به صورت پادشاهی در آمد.
[۶] – British Hong Kong
[۷] – Louis Audoin Dubreuil
[۸] – صحرای منگل در شمال خیابان پهلوی، واقع بود.
[۹] – تهرانی کهسال۱۳۱۰ حدود سیصد هزار نفر جمعیت داشت)
[۱۰] – به نوشتۀ روزنامۀ اطلاعات که هر روز خبری در بارۀ گروه فرانسوی داشت. « ۲۶ اردیبهشت وارد مشهد شدند . دونفر از آنها مریض بودندو به بیمارستان آمریکایی مراجعه کردند». «آنها از طریق سمنان، نیشابور و مشهد، راهی هرات، بامیان، سری ناگار، سینکیانگ و هیمالیا شدند و در ۱۲ فوریه ۱۹۳۲ به چین رسیدند.»
[۱۱] – به نقل از – https://laboutique.carlottafilms.com/en/products/la-croisiere-jaune-blu-ray-dvd-livre?srsltid=AfmBOoo6QFVMBcw5s5yVUWYdLLPztskUmYx20Bsl6XS96rEZXPnqYHnE
[۱۲] – حقیقت، عبدالرفیع().«شناسنامه آثار تاریخی کومش، استان سمنان شامل شهرستان های سمنان، دامغان، شاهرود، گرمساز»
و کتاب «آثار تاریخی سمنان». محمد علی مخلصی(۱۳۵۶) ص ۱۷۰
[۱۳] – آقای شهاب منا به نقل از استاد ابوالحسن صبا گفتند که «گروه کاروان زرد در خراسان از سنتور نوازی حبیب سماعی نیز فیلم گرفته اند» که البته در این قطعه فیلم دیده نمی شود. ایشان احتمال دادند که «نوازنده تار سمت چپ پایین کادر، حبیب سماعی باشد» .