انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بادکاشتن و طوفان دروکردن

درباره فاجعه مرگ ِ ژینا امینی پس از دستگیری به وسیله گشت ارشاد
به عنوان یک انسان‌شناس و یک جامعه‌شناس که تخصص عمده‌اش آسیب‌شناسی اجتماعی است، سال‌هاست هشدار می‌دهیم که شرایط ایران به صورت پیوسته به سوی آنومیک ‌شدن پیش می‌رود. در شرایط آنومیک بنا بر تعریف، باید انتظار هر پدیده‌ ویرانگر اجتماعی در کوتاه و درازمدت را داشت: از شورش‌ها و ناآرامی‌های شدید شهری تا حتی جنگ‌ها و درگیری‌های بزرگ بر پهنه سرزمینی، فروپاشی اجتماعی، تخریب گسترده زیرساختارها و روساختارهای جامعه و غیره.
دلیل این حرکت آرام اما پیوسته – که در همان حال دلیل تکرار اغلب بی‌حاصل ِ چرخه‌های خشونت‌بار سرکوب فرادستان علیه فرودستان جامعه نیز هست- بیش و پیش از هر چیز به نارکارآمدی و ناکارایی تصمیم‌گیرندگان و خشونت و فساد مسئولان در طول چندین دهه مربوط می‌شود. این افراد، با بهانه کردن دشمنان خیالین، سوء استفاده از قدرت و زورگویی و پاسخگو نبودن، و بیش از همه با سوء استفاده‌های مکرر خود از اعتماد مردم تا بالاترین حد ممکن، به حقوق آنها تاختند و لگدمالشان کردند. بردباری و تحمل خارق العاده مردم ما در برابر هجوم و تجاوز گسترده علیه حقوق اولیه‌شان – از حقوق اجتماعی و سیاسی گرفته تا حقوق اقتصادی و امنیتی و سیاسی و فرهنگی و سبک زندگی- خود را در مشارکت پی در پی آنها در انتخابات ِ ولو انتصاب‌گونه و به شدت زیر فشار و غیرعادلانه، نشان می‌داد: آنها امید داشتند، ولو اندکی امید، به آنکه بتوان با پرهیز از هر گونه خشونت، عقل سلیم را به بالادستان بازگرداند. اما نتیجه همواره یکسان بود: هر‌بار ، انتخاب‌شوندگان با وعده و وعید انتخاب می‌شدند و ابتدا بر امید آنها می‌افزودند و هر بار که اندکی از انتخابات می‌گذشت باز هم، همگان می دیدند که در بر همان پاشنه می‌چرخد و فشار و تجاوز و ضربات سنگین‌تری نثار مرددم می‌شود. اما، هر پیاله‌ای هر اندازه هم بزرگ باشد، روزی با قطره‌ای سرریز می‌شود. بدن بی‌جان ژینا امینی امروز این قطره است. و گویی این بار – و حتی اگر «این نیز بگذرد» – دیگر جایی چندان برای قطرات بی‌شمار آتی باقی نمانده است.
  در این حال ندانم‌کاری در سال‌های اخیر تا به جایی پیش رفته که دایره حکمرانی کوچکتر و کوچکتر شده و جای سیاست‌های مثبت اقتصاد ضابطه‌مند و غیرفاسد ِ انسان‌ محور و ایجابی و هم‌افزایی و بالا بردن اقتدار دولتی مردم‌گرا را از طریق پهناورکردن هر‌چه بیشتر قاعده هرم قدرت، جای به رسمیت‌شناختن حقوق اقلیت‌های مختلف و بالا بردن حجم طبقه متوسط اقتصادی و در یک کلام جای عدالت و آزادی اجتماعی را بیش از پیش به بدترین و خشونت‌بارترین و بی‌مسئولیت‌ترین سیاست‌های منفی اقتصاد ِ بازاری بی‌ضابطه و نولیبرالی و رانتی و فاسد، بازار سودجویان تداوم تحریم‌های اقتصادی و بازار ِ سرمایه محور و رویکردهای سلبی و پایین بردن اقتدار دولتی، آن هم دولتی الیگارشیک، از طریق کاهش سطح قاعده هرم آن، دامن زدن به فاشیسم ملی‌گرایانه و نفی حقوق اقلیت‌ها و کاهش و حتی در‌هم‌شکستن طبقه متوسط اقتصادی داده است.
این سیاست‌ها که از دولت پیشین آغاز شدند همچون روال همیشگی در دولت جدید، به رغم وعده‌های بی‌شمار و غیرمسئولانه گوناگون ادامه یافتند. ارجحیت دادن به منافع گروه‌های رقیب اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک نسبت به منافع عمومی و مردمی ( و حتی پایه‌های مردمی ِ نظام) سبب شد که دولت پیشین و جدید نتوانند در مذاکرات برای رفع تحریم‌ها به نتیجه‌ای برسند. البته روشن‌ است که این تحریم‌ها که به بهانه مسخره گسترش تسلیحات هسته‌ای انجام گرفته‌اند، جنگی تمام‌عیار از سوی قدرت‌های بزرگ برای کامل کردن ِ سلطه هژمونیک خود در منطقه خاور میانه هستند. اما مسئول هزینه‌های سیاسی و اقتصادی و امنیتی و شکست، نه مردم، بلکه به اذعان کسانی که تا دیروز خود در رأس مسئولیت‌ها بودند ولی امروز در نقش اپوزیسیون عمل می‌کنند و حتی به اذعان برخی از خود ِ صاحبان قدرت، به رویکردهای سلبی و تنگ‌چشمی و پوسیدگی سیاست‌هایی مربوط می‌شود که دائماً از دشمنان خیالین سخن می‌گوید اما ضربات خود را بر سر مردم کوچه و خیابان فرود می‌آورد.
 هدف جنگ ِ قدرت‌های جهانی در منطقه روشن است: ایجاد بی‌ثباتی کامل در آن از طریق دامن‌زدن به خشونت و رو در رو قراردادن همه در برابر همه و رساندن درجه امید به حداقل ممکن تا بتوانند از استقرار و پیشرفت توسعه و آزادی و دموکراسی جلوگیری کنند. برای این کار قدرت‌های جنگ‌طلب بیش از پنجاه سال است سناریوهایی یک‌سان را دنبال می‌کنند: تقویت دولت‌های قدرت‌مدار و دیکتاتور‌ منش، ایجاد جنگ‌های قومی و قبیله‌ای نژادی، تقویت ملی‌گرایی‌های شووینیستی و قومی – شووینیستی میان اقوام و مذاهب منطقه (شیعه، سنی، قومیت‌ها و زبان‌ها و فرهنگ‌ها و حتی سبک‌های زندگی متفاوت). در این جنگ تمام‌عیار هدف نه براندازی حکومت ایران است و نه هیچ کدام از دیگر دولت‌های منطقه، بلکه ایجاد دشمنی و ناآرامی های سیاسی و ایدئولوژیک و قوم‌گرایی‌ها و ضد‌قوم‌گرایی‌هایی که بتواند زمینه را برای هژمونی کامل قدرت‌های بزرگ نولیبرالی اروپایی و آمریکایی و دور کردن دو قدرت امپریالیستی و دیکتاتوری و مافیایی چین و روسیه از منطقه فراهم کرده و برعکس بیش‌ترین پهنه مانور سیاسی را به دولت اسرائیل بدهند که به مثابه نماینده آن قدرت‌ها، بهانه‌های لازم را برای ایجاد رابطه سیاسی – نظامی با کشورهای منطقه به دست آورده و در همان حال مشکلات شدید سیاست های داخلی بحران دائم درونی و ناشی از فرایندهای آپارتایدی یک دولت دینی ِ نژادپرست و نظامی‌گرا حل کند.
برای این کار بالا ترین نیاز صحنه‌گردانان خارجی همراه با قدرت‌های منطقه، غیر‌دمکراتیک کردن هرچه بیشتر منطقه و تضعیف هر چه بیشتر دولت‌- ملت‌های آنها از طریق ایجاد اختلاف میان مردم با دولت‌ها، و مردم با یکدیگر و دامن زدن به خشونت است. بدین ترتیب جنگی بی‌پایان و فرسایشی آغاز می‌شود (که شده) که در آن بازنده همیشگی، مردم و برنده همیشگی، حاکمیت‌های فاسد و دیکتاتور‌های کوچک و ضعیف اما پرمدعای منطقه‌اند.
حال اگر به موقعیت ایران بر گردیم، مشاهده می‌کنیم که بی‌کفایتی دست‌اندرکاران به دلیل سودجویی یا وابستگی از یک سو، و دست‌کاری قدرت‌های بزرگ به ویژه اسرائیل از سوی دیگر، سبب شده که در سال‌های اخیر شاهد شدیدترین امواج شکست و فروشکستن کشور باشیم: از ناکامی در مذاکراتی مقتدرانه و جدی برای بازگشت به برجام تا وضعیت بحرانی اقتصاد کشور، از گرانی‌ها تا کاهش نرخ پول ملی، از فرار سرمایه‌های مالی تا مهاجرت‌ نخبگان و نیروهای جوان، از کاهش شادی اجتماعی تا کاهش نرخ ازدواج و زاد و ولد و برعکس افزایش نرخ مرگ و میر ناشی از بیماری‌ها و حوادث آنومیک، خشونت‌های سیاسی، انتقام‌جویی‌ها و بی‌کفایتی‌ها در مدیریت بحران‌های بهداشتی، اقتصادی، سیاسی، و…
امروز خیابان‌های کشور ناآرام است، اعتراض مردم به اوج رسیده اما آیا می‌توان مردم صبور و آرام و به دور از خشونتی را که در طول ده‌ها سال همواره تنها خواسته‌شان برخورداری از کم‌ترین حقوق انسانی و حداقلی از زندگی مادی و کمترین حدی از احترام بالادستی‌ها نسبت به شعور آنها بوده است، مقصر دانست؟ خشونت همیشه خشونت بیش‌تری می‌زاید و در طول تاریخ جز در قالب دفاع در برابر دیگری مهاجم، همواره چرخه‌ای باطل، توهم‌زا و بی‌مصرف بوده است. آزادی و عدالت و انسانیت و شعور اجتماعی و دمکراسی و توسعه هرگز در طول تاریخی که ما می‌شناسیم حاصل هیچ خشونتی نبوده است. خشونت‌هایی مثل تنش‌های بیولوژیک، مثل تب و لرزهایی هستند که معلولند و نه علت، و در این میان عمده کسانی که باید پاسخ‌گو به حساب بیایند کسانی هستند که هشدار‌های بی‌شمار متخصصان و دست اندرکاران علوم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دلسوزان واقعی مردم در طول این سال‌ها را جدی نگرفتند و حتی بدتر، هر کاری کردند که آنها را به سکوت وادارکنند. گویی سکوت روشن‌فکران، هنرمندان، اساتید دانشگاه، نخبگان فرهنگی و غیره، می‌تواند مشکلات عظیم اقتصادی و سیاسی کشور را حل کند. اما میزان بی‌کفایتی یا ضربه زدن تعمدی به اعتماد مردم از این هم بالاتر رفت و به جای گوش سپردن به تحلیل متخصصان، نه فقط آنها را وادار به سکوت کردند، بلکه مجازات‌شان نیز کردند.
همه این سخنان که بارها و بارها تکرارشان کرده‌ایم و گویی گوش شنوایی برای آنها وجود ندارد، مصداقی از آن زبانزد معروف هستند: «هرکس باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». نگاهی به اطراف خود بیاندازیم تا به حقیقت عمیق این زبانزد پی‌ببریم.
سی شهریور۱۴۰۱
ناصر فکوهی