انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انتشار هفتگی کتاب «فرهنگ انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی»: بخش چهل‌ونهم، جامعۀ هم‌تبار

بخش چهل‌ونهم/ جامعۀ هم‌تبار (cognatic society, descent)/ ویکتور ت. کینگ/ برگردان: فیروزه مهاجر

طبق معیارهای مورداک† ، هم‌تبار اشاره به نظامی اجتماعی دارد که در آن به‌صورتی آرمانی انتساب به جایگاه‌ها [ی اجتماعی] بر پایۀ آن‌گونه پیوندهای خویشاوندی* است که رد آن‌ها به‌طور مساوی، هم در شجرۀ مادری و هم در شجرۀ پدری دنبال شود، یا در نسب‌گزینی اجازۀ انجام انتخابی را بین خویشاوندان مادری و پدری بدهد. مورداک به‌روشنی نظام‌های هم‌تبار را با نظام‌های تک‌تباری† در تقابل می‌داند. اصطلاح طبقه‌بندی‌کنندۀ هم‌تبار پس از چاپ کتاب مورداک (۱۹۶۰) در انسان‌شناسی رواجی روزافزون یافت. سایر اصطلاحات که اغلب به‌مثابۀ مترادف به‌کار رفته‌اند «جفت‌تبار»†  یا «غیرتک‌تبار»†  هستند. مورداک کوشید مشخصه‌های اصلی سازمان اجتماعی هم‌تبار را طبقه‌بندی و یک گونه‌شناسی از زیرمقوله‌های جامعۀ هم‌تبار عرضه کند.

اکثر مردم‌نگاری‌های منتشرشده دربارۀ جوامع هم‌تبار، عمدتاً مربوط به آسیای جنوب شرقی و پولینزی، بعد از دهۀ ۱۹۵۰ پا به عرصۀ ظهور گذاشتند. از جمله مهم‌ترین آن‌ها پژوهش‌های فریمن† (۱۹۵۵) و گِدیس (۱۹۵۴) در برونئو بود. این کار اولیه در زمینۀ نظریه‌های خویشاوندی انسان‌شناختی، زیر سلطۀ متون مردم‌نگاری مربوط به افریقا و بومیان امریکای شمالی دربارۀ گروه‌های تباری تک‌تبارِ رسته‌ای† قرار داشت. این داوری رادکلیف ـ براون* در ۱۹۵۰، که امروزه کاملاً شناخته شده است، دغدغۀ مشخص کردن گروه‌ها و سازوکارهای اجتماعی برای حفظ نظم اجتماعی و تداوم را توضیح می‌دهد:

نظام‌های هم‌تبار، نه‌تنها در افریقا بلکه در سراسر جهان کمیاب‌اند. ]چراکه[ برقراری و حفظ یک نظام بسیار گسترده برمبنای هم‌تباری صرف دشوار است؛ فقط نظامی تک‌تبار امکان تقسیم جامعه به گروه‌های جدا سازمان‌یافتۀ خویشاوندی را خواهد داد. (۱۹۵۰: ۸۲)

مسلماً در آن زمان اطلاعات دربارۀ جوامع هم‌تبار بسیار اندک بود، اما مطالعات بعدی که در طول دهه‌های ۵۰ و ۶۰ در زمینۀ این نوع خویشاوندی صورت گرفتند تاحدی به رد اظهارات رادکلیف ـ براون معطوف بودند. برای نمونه، مشخص شد که نظام‌های هم‌تبار همه‌جا به‌ویژه در جوامع صنعتی غرب و در منطقۀ اقیانوس آرام در آسیا یافت می‌شوند. به‌علاوه، فریمن، به‌ویژه، نشان داد که چگونه نظام هم‌تبار ایبان در برونئو و نظم آن حفظ شده بود؛ او خانواده را به‌عنوان گروه مشارکتی اصلی جامعۀ ایبان توصیف و به‌طور مفصل تحلیل کرد؛ و نشان داد که چگونه تعداد زیادی از مردم می‌توانستند از طریق سازوکار محافل خویشاوندی شخصی یا بستگان† ، بسیج و سازمان‌دهی شوند (۱۹۶۰). هدف اصلی کتاب مورداک نیز تعیین مرز ساختارها، نظام‌ها، و نظم جوامع هم‌تبار بود.

مشخصه‌های قابل‌توجه این مطالعات نخستین در زمینۀ هم‌تباری عبارت بودند از بررسی ترکیب، ساختار، و کار خانواده*، یا آنچه گاه به‌منزلۀ خانوادۀ کوچک یا واحد خانوادگی مورد اشاره قرار می‌گیرد؛ یعنی اصل هم‌جواری فیزیکی در سازمان‌دهی محله‌ها، نواحی، جماعات و روستاها؛ و شبکه‌های پیوند دو به دو بر پایۀ خویشی، حمایت، فضای مشترک یا نفع سیاسی و اقتصادی دوجانبه. در ضمن، این آثار و نوشته‌های مربوط به هم‌تبار در توجهش به شبکه‌های شخصی، گروه‌بندی‌های اجتماعی غیررسمی، و مجموعه‌های کنشی† اهمیت بیش‌تری به سازوکارها و فرایندهای انتخاب فردی داده است تا به عمل نمایندگی ناشی از عضویت در گروه‌های مشارکتی اهمیت دهد، سازوکارها و فرایندهای انتخاب فردی را مهم تلقی کرده است.

نارسایی‌های اصطلاح «جامعۀ هم‌تبار» به‌مثابۀ یک مقوله در بحث‌هایی که از اواسط دهۀ ۱۹۶۰ جریان یافتند به‌طور فزاینده‌ای مورد تأکید قرار گرفتند (King 1978; Husken and Kemp 1991). نخست، چنین استدلال شد که طبقه‌بندی یک جامعه مطابق نظام تعیین نسبت‌های خویشاوندی آن با خطر تأکید نابجا روبه‌روست. حال آن‌‌که ممکن است چنین نظامی مهم‌ترین اصل سازمان‌دهی اجتماعی نباشد. برای نمونه، مطالعات بعدی آشکار ساختند که اصولی مانند رده، طبقه* یا سکونتگاه مشترک، گاه در سازمان‌دهی روابط اجتماعی مهم‌تر از هم‌تباری‌اند و، به تبع آن، می‌توانند عناصر خویشاوندی را ساختمند کنند.

دوم، انسان‌شناسان از تنوعات آشکار در جوامع طبقه‌بندی‌شده به‌مثابۀ جامعۀ هم‌تبار برحسب مشخصه‌هایی ازقبیل سازمان‌دهی خانواده، منسوبان شخصی، و در میزان نقشی که تبار در شکل دادن به واحدهای اجتماعی بازی می‌کند بیش‌تر آگاه شدند. در این خصوص، اقوامی مانند مائوری در نیوزلند آن گروه‌های تباری هم‌تبار یا جفت‌تباری را به رسمیت می‌شناسند که کنترل یا مالکیت منابعی مانند زمین یا اموال پربهای دیگر را به‌دست دارند (Firth 1963).

سوم، اعتبار تمایز میان جوامع هم‌تبار و جوامع تک‌تبار مورد سؤال قرار گرفته است، چه، همان‌طور که نیدم† استدلال کرده، «بازشناسی خویشاوندی هم‌تبار در همۀ جوامع مقدور است و ویژگی هیچ جامعه‌ای نیست» (۱۹۶۶: ۲۹). به عبارت دیگر، در جوامعی با گروه‌های نسلی تک‌تبار، درست مثل جوامع فاقد این گروه‌ها، افراد کماکان پیوندهای خویشاوندی را به‌طور دوجانبه به رسمیت می‌شناسند. به همین دلیل است که برخی پژوهش‌ها درمورد جوامع تک‌تبار در اندونزی در ضمن به کندوکاو در پیوندهای خویشاوندی هم‌تبار نیز پرداخته‌اند (Husken and Kemp 1991).

سرانجام، دگرگونی عمومی در دیدگاه‌های انسان‌شناختی در زمینۀ خویشاوندی که در دهۀ ۷۰ سرعت گرفت، مشکلات برداشت‌های ایستا و ماهیت‌گرای انسان‌شناسانی مانند مورداک از خویشاوندی را نشان داد. ارزشِ طبقه‌بندی جوامع به انواعِ مختلف، مورد سؤال قرار گرفت و درک از خویشاوندی به‌مثابۀ یک حوزۀ ملموس، مجزا، و تجزیه‌ناپذیر زندگی اجتماعی که می‌شد برای تعیین مشخصۀ جوامع مورد استفاده قرار داد، به نقد کشیده شد. در عوض، انسان‌شناسانی که نظام‌های هم‌تبار را مطالعه می‌کردند، بررسی روابط پیچیده میان پیوندهای هم‌تبار و سایر حیطه‌های سازمان‌دهی و فعالیت، و استفادۀ استراتژیک و پویا از پیوندهای خویشاوندی برای اهداف سیاسی و اقتصادی را آغاز کردند.

اصطلاح «جامعۀ هم‌تبار» هنوز هم تا حدی در ادبیات انسان‌شناختی رواج دارد. با وجود این، زمانی که اهمیت درک نظام‌های هم‌تبار طبق معیارهای این نظام‌ها در انسان‌شناسی پذیرفته شد، سودمندی مقولۀ یادشده به محل بحث‌های جدی مبدل شد. برخی انسان‌شناسان به‌طور مشخص مفهوم «جامعۀ هم‌تبار» را کنار گذاشتند زیرا این مفهوم بدین منظور به کار می‌رفته تا این قبیل جوامع را به‌منزلۀ گروهی عقب‌مانده تلقی، یا با تعریفی منفی آنان را با جوامع تک‌تبار هم کاسه کند، یا به نحوی مثبت بودن طبقه‌ای که برمبنای شباهت سطحی هردو تبار خویشاوندی برآمده، اشاره شود. از این رو «جامعۀ هم‌تبار» ساخت‌شکنی شده است؛ اما خویشاوندی هم‌تبار و ارتباط آن با سایر شیوه‌های سازمان‌دهی زندگی اجتماع همچنان یکی از حوزه‌های مهم پژوهش انسان‌شناختی باقی خواهد ماند.

 

هم‌چنین نک.: تبا، خانوار، خانه، ساختار اجتماعی

 

برای مطالعۀ بیش‌تر

Firth, R. (1963) ‘Bilateral Descent Groups: An Operational Viewpoint’ in I. Schapera (ed.) Studies in Kinship and Marriage, London: Royal Anthropological Institute, Occasional Papers 16

Freeman, J.D. (1955) Report on the Iban of Sarawak, London: Her Majesty’s Stationery Office

——(۱۹۶۱) ‘On the Concept of the Kindred’, Journal of the Royal Anthropological Institute ۹۱ (۲):۱۹۲–۲۲۰

Geddes, W.R. (1954) The Land Dayaks of Sarawak, London: Her Majesty’s Stationery Office

Hüsken, F. and J. Kemp (eds) (1991) Cognation and Social Organization in Southeast Asia Leiden: KITLV Press, Verhandelingen van het Koninklijk Instituut voor Taal-, Land—en Volkenkunde 145

King, V.T. (ed.) (1978) Essays on Borneo Societies, Oxford: Oxford University Press for University of Hull Publications

Murdock, G.P. (ed.) (1960) Social Structure in Southeast Asia, Chicago: Quadrangle Books, Viking Publications in Anthropology 29

Needham, R. (1966) ‘Age, Category and Descent’ Bijdragen tot de Taal-, Land—en Volkenkunde ۱۲۲ (۱):۱–۳۵

Radcliffe-Brown, A.R. (1950) ‘Introduction’ in A.R. Radcliffe-Brown and C.D.Forde (eds) African Systems of Kinship and Marriage, London: Oxford University Press