انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از بهشت و دوزخ در قلمرو دینی تا اتوپیا و دیستوپیا در هستی اجتماعی (۱۲)

تصاویری آرمانی (اتوپیایی) در «آبادگری انسانِ منظومه بابلی» ؛ «زِبَر مردِ نیچه» و «چهارگانه ی هایدگر»

در منظومه بابلی، زمین و آسمان، و یا خورشید و ماه، از «هیچ» (عدم؟) بیرون نجهیده اند و یا مطابق آموزه های دینیِ بعدتر، حاصل «اراده ی نیرویی الاهی» نیستند، بلکه تن پاره های ماده نخستین و جاودانه ای هستند که همواره وجود داشته است. به عنوان مثال به گفته بروسوس ، کاهن بابلی (سده سوم قبل از میلاد)، کیهان برآمده از «آب های نخستین» یا تیامت ( Tiamat، از موجودات جاودانی در ظلمت) است که به دست بَعل (خدای باروری) [ مورد پرستش سومریان] دو نیمه شد و این عمل باعث «نظم» و در نتیجه «پدیدار شدگی» زمین و آسمان، گردید …
باری، در عهد باستان، علارغم جنگها و ستیزهای تجاوزکارانه ای که فی المثل بین آشوریان و بابلی ها، جهت دست یابی به غنائم در جریان بود ـ چرا که بردگیِ اسیران هم ، جزو غنائم جنگی شمرده می‌شد و گاهی اصلاً می‌توانست از اهداف اصلی جنگ باشد ( ۱ ) ـ ، آنجا که در منظومه بابلی، با جایگاه انسان در جهان هستی، («به منزله آبادگر و شبان زمین»)، مواجه می‌شویم، به نظر می‌رسد ، تصویری است آرمانی از انسانِ آن عهد از موجودیت و باشندگی اش…
بر اساس چنین تفسیری، احتمالا می‌توان گفت، این «آرزوی آرمانی»، جزئی تفکیک ناپذیر در دایره ی باورهای اسطوره ای آن قوم در آن عصر بوده است : آنجا که «نظم و سامان یافتگیِ چیزها ـ در ـ جهان»، به موازات «حیات و باروری»، اصلی مهم به شمار می‌آمده است؛ و آنچه، انسانِ آرزومند عهد باستان را در این باور راهبر بوده، «باور به خِرَدِ نوعیِ» اسطوره ای اش است؛ که از« خون» ایزدی به نام «کینگو» به وی اعطا شده است، تا بر اساسش قادر به شناخت و درکِ وظیفه (بخوانیم پیشه) اش، در جهان هستی شود: آبادانیِ زمین متروک، هچون هدفی غایی…؛
و موضوع زمانی جالبتر می‌شود که در می‌یابیم در آیین اوستایی، «ایران» سرزمین برگزیده اهورمزداست و جایگاه رویش گیاهان و پیدایش حیوان و انسان؛ که منشاء آبادی جهان بوده است. «از اینرو اهورمزدا ، امشاسپندان به خصوص فرشته مِهر حامیِ بیدارِ این سرزمین مقدس تلقی می شدند. بنابراین هر که به این سرزمین می‌تاخت فرستاده ی اهریمن خوانده می‌شد که برای “خرابی” جهان خوبی و زیبایی آمده بود» ( ۲ ) .
بنابراین به نظر می‌رسد با وضعیت هایی مواجه ایم که می‌تواند تبیین گرِ تصویری ساده و روشن از «اتوپیای نخستین» باشد. به بیانی با توجه به نظریه هستی شناسانه ی فوئر باخ مبنی بر «بازتاب شرایط مادیِ » باورها ، می‌توان این فرضیه را داشت که باورهایی بدین سان ، منعکس کننده ی «تقاضای» جامعه ی بشریِ «ضد جنگ» و در عین حال «فاقد قدرتی» مواجه ایم که به دلیل تجربه های تلخ زیسته شان (کشتارهای ناشی از جنگ و بَردگی و کَنده شدن اجباری از موطن خویش و …)، آرزومندند تا جنگ را به «خدایان» واگذارند و خود به کشاورزی در موطن خویش و آبادانیِ زمین، به مثابه «پیشه ای هستی شناسانه ، مشغول» شوند…؛

(ادامه دارد ….)

منابع :

۱. (دیاکونوف ، ا. م. ؛ تاریخ ماد ، زیر نظر احسان یارشاطر ؛ ترجمه کریم کشاورز ، تهران انتشارت بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، ۱۳۴۵ ، ص ۳۷۷ ).
۲. (صفا، ذبیح الله ؛حماسه سرایی در ایران، تهران، ۱۳۳۳، برگرفته از کتاب برگهایی در آغوش باد، غلامحسین یوسفی ، انتشارات توس ، ۲۵۳۶ شاهنشاهی، جلد اول ، ص ۳۷).