انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیا ایالات متحده گرفتار یک ساختار ناگزیر انتخاباتی شده است؟

طرح موضوع
نگاهی به ساخت جغرافیای طبیعی و جغرافیای رای به ترامپ در ایالات متحده، انطباق حیرت انگیزی بین دونقشه ی موضوعی ایالات متحده ی آمریکا یعنی نقشه ی حوزه ی آبریز رودخانه ی می سی سی پی و نقشه ی رای به «ترامپ » دیده می شود!

این وضعیت ساختاری به نظر می رسد که با توجه شکل و شیوه ای که در سال های اخیر از سربرآوردن یک نیروی اجتماعی ملی گرا و ضد اجتماعی در جهان، برای ایالات متحده ترجمان جدیدی از این ساختار پایدار به دست می دهد که شاید بیرون آمدن از آن مستلزم تلاش آگانه و ارادی همه در کنار هم باشد. انتخابات آمریکا به رغم گفته های برخی مسئولین برای ما ایرانیان که در کوچه و بازار شاهد تحولات اقتصادی و اجتماعی غیر معمول هستیم، مهم است.

من نه مفسر جغرافیایی سیاسی هستم و نه تخصص و تجربه ی زیادی در این زمینه دارم. این نوشته را تنها برای در میان گذاشتن یک موضوع روز با خوانندگان فرهیخته تقدیم می کنم.باشد که به خواندنش بیارزد.

دونقشه و یک پرسش

نقشه ی ۱ نقشه حوزه ی آبریز رودخانه ی می سی سی پی را نشان می دهد که گستره ی وسیعی از دشت های میانی آمریکا را در بر می گیرد و آن را سیراب می کند و از نظر جغرافیای طبیعی عرضه کننده ی بهترین خاک و آب و میدان وسیع کشاورزی در ایالات متحده آمریکاست.

نقشه ی ۱ . گستره ی وسیع حوزه ی آبریز می سی سی پی که مرکز اصلی کشاورزی ایالات متحده ی آمریکاست که در این نقشه با رنگ سبز ِروشن که دور آن خط کشیده شده ،نشان داده شده است.

نقشه ی ۲ نقشه ای است که یکی از آخرین نقشه های جغرافیایی نظر سنجی ها در انتخابات آمریکا بین «بایدن» و« ترامپ »را نشان می دهد که با اندکی تفاوت در سال های پیش تر نیز بین جمهوری خواهان و دموکرات ها تا حدودی ثابت مانده است. اما در سال های اخیر به نظر می رسد تثبیت شده است.

 

نقشه ی ۲. یکی از آخرین نظر سنجی ها در انتخابات آمریکا بین بایدن و ترامپ و نشان می دهد که ایالات در بخش میانی آمریکا به طور کامل و ثابت به ترامپ رای می دهند.

 

پرسش مقدر این است که آیا بین این دو نقشه ارتباطی منطقی دیده می شود؟ اگر پاسخ مثبت است، آن ارتباط منطقی چیست؟
پاسخ به پرسش اول این است که ارتباط منطقی ومعنا داری بین این دو نقشه وجود دارد ؟ بنابراین بلافاصله پرسش دوم طرح می شود که این منطق و ارتباط معنا دار حاصل چیست؟
پاسخ به طور ساده و بدون بحث های تخصصی این است که در جغرافیای طبیعی ایالات متحده دشت های وسیع و گسترده ای در بخش میانی این کشور به وجود آمده که برحوزه ی بزرگ آبریز رودخانه ی می سی سی پی منطبق است و کم و بیش حاصل رسوبات حاصلخیز شبکه ی عظیم این رودخانه با هزاران سرشاخه است و همان طور که در نقشه دیده می شود، بخش میانی این کشور را از شمال تا جنوب پوشانده و شامل ایالات متعددی است. این گستره ی عظیم با خاک حاصلخیر و آب مناسب از همان آغاز تشکیل ایالات متحد بستر فعالیت بخش کشاورزی مدرن اعم از کشاورزی و دامداری و مکان اصلی ساکنان کشاورز این کشور بوده است. پس ایالاتِ واقع در این بخش از آمریکا به طور عمده (مگر در موارد ی خاص ) با تولید کشاورزی مدرن و ساکنان کشاورز آن شناخته می شوند. ویژگی های اجتماعی و فرهنگی کشاورزان این منطقه ی بزرگ در ایالت متحده شامل سفید پوست بودن، تمایلات مذهبی بیشتر، کم سوادی (نسبت به ایالات شرقی و غربی)، تمایلات ملی گرایی بیشتر و در نهایت محافظه کاری بیشتر است. یعنی دقیقن همان ویژگی هایی که رای دهندگان ترامپ از آن برخوردارند. در نقشه های انتخابات گوناگون ریاست جمهوری در سال های مختلف و از جمله در انتخابات ۲۰۲۰، ساکنان این منطقه، اکثریتی ثابت را در گزینش ترامپ برای ریاست جمهوری نشان می دهند. نکته ی گفتنی آن که اصولن گروه های نظر سنجی برای این منطقه هیچ تردیدی در رای ساکنان آن به ترامپ ندارند و به نظر می رسد اصولن به هیچ نظر سنجی روزانه ای نیز دست نمی زنند. چون برای آنان رای این ایالات از پیش معلوم و ثابت است!. در نتیجه در تمام نقشه های نظرسنجانِ مختلف، همیشه رنگ ثابت قرمز یعنی رنگ جمهوری خواهی دیده می شود و به قول آمریکائیان هیچ گاه ایالت های چرخشی نیستند که تردید داشته باشند و متناسب با زمان رای شان تغییر کند .
می دانیم که به طور کلی مناطق با تولید کشاورزی، تراکم جمعیت کمتری دارند. اما طنز قضیه در این است که این منطقه ی وسیع کشاورزی با تراکم جمعیت کم در آغاز تشکیل ایالات متحده نظرات خود را در داشتن کارت های الکترال بیشتر نسبت به جمعیت خود به دولت مرکزی تحمیل کرده اند!. یعنی این ایالات با جمعیت کم تاثیر بیشتر بر انتخابات می گذارند. نمونه ی آن در انتخابات ۲۰۱۶ اتفاق افتاد. وقتی که نتایج اعلام شد، همه متوجه شدند که خانم کلینتن با وجود داشتن سه میلیون رای بیشتر ، کارت های الکترال به مراتب کمتری اخذ کرده و در نتیجه انتخابات باخته بود. آیا اکنون این یک واقعیت ساختار ی ناگزیر و تلخ برای رای دهی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و برای دموکراسی این کشور است؟ آیا این ساختار در حال تثبیت و تحمیل نوعی از شیوه ی حکومت بر دموکراسی امریکاست که نیروی اجتماعی معینی را در فرادستی دائمی نگهدارد؟ پاسخ به نظرم مثبت است و یا دست کم به طور کامل منتفی نیست. مگر اراده ای متحد شکل بگیرد. این اراده ی متحد چیست؟
چنان که می دانیم در سال های اخیر به دلایلی که جای بحث آن در اینجا نیست یک جریان در حال اعتلاء در جهان به ویژه در جهان توسعه یافته از اروپا تا آمریکای شمالی در حال قدرت گیری روزافزون است که از ویژگی های ثابت و مشترک آن ضد خارجی بودن( ناسیونالیسم جدید)، محافظه کاری شدید، نژاد پرستی جدید، خشونت، لمپنیسم، نفرت پراکنی علیه غیر و داشتن ویژگی های فرقه ای است. این نیروی خشمگین به تدریج تیغ به دست ، هِله هِله زن، با بی پروایی تمام اکنون سر و کله اش در خیابان های دنیا و به ویژه در آمریکا سر بر آورده و ظنز قضیه در این است که حتا در آمریکا مورد حمایت علنی راس قدرت این کشور قرار گرفته تا جایی که به طور علنی به آنان دستور حمله صادر می کند و یا می گوید «فعلن» دست نگهدارید!. به نظر می رسد که در ایالات متحده این بخش میانی کشور با داشتن جمعیت کمتر ولی رای الکترال بیشتر نسبت به جمعیت، اکنون ابزار دست این نیروهای ضد اجتماعی در دموکراسی ایالات متحده شده است . از این رو به نظر می رسد تنها اتحاد همه ی گروه ها با تمایلات چپ و لیبرال و حتا راست( ونه راست افراطی) که در مقابل خصوصیات ضد اجتماعی فوق قرار دارند، باید در یک جبهه متحد شوند تا این نیروی خشمگین را مهار نمایند. نیرویی که دشمن همه ی آن هاست.