انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آزمون اندیشه‌های انتقادی معاصر

اطلاعات کتاب‌شناختی: آزمون اندیشه های انتقادیِ معاصر؛ زهره روحی ، انتشارات دنیای اقتصاد ، ۱۳۹۷

 مقدمه

بازخوانی یا بازنگری نقشی اساسی در اندیشه مدرن دارد؛ و گاه حتی اهمیتی ندارد که این بازنگری در کدام قلمرو صورت می‌گیرد؛ مهم نفسِ اهتمام و کوششی است که صَرف بررسی موقعیت‌هایی می‌شود که تالیف‌گر نحوه نگاه و حضور در جهان (اجتماعی) است؛ چرا که به نظر می‌رسد تنها از این راه است که انسان مدرن می‌تواند، درکی روشن از تجارب زیسته خود داشته باشد و دست رد به سینه وضع موجودی ‌زند که مانع بزرگی است در سهیم شدن امکانات، قدرت و ثروتی که متعلق به همگان در جامعه است. اما به لحاظ هستی‌شناسی، به نظر می‌رسد انکارگری انسان در جامعه مدرن بیش از این‌ها است. چرا که با انحلال بنیان‌های متافیزیکی، ظاهرا راهی جز این باقی نمی‌ماند که به هستی اجتماعی روی آورد و نفی و انکارِ برآمده از بی‌بنیانی خود را به آنجا تسری دهد. و احتمالا از این‌رو است که هر اندازه هم که با غفلت درآمیزد، یا پروژه‌هایی جهت رام و مطیع ساختنش طراحی شود، باز طغیان‌گر است و سرکش… و اگرچه این نفس سرکش، ممکن است با قهرمانی‌ها و دلاوری‌های اساطیری و افسانه‌ای جفت‌وجور به نظر آید، اما از همه ‌آن‌ها فراتر می‌رود. زیرا نمی‌تواند سر بر هیچ درگاهی بیا‌‌ساید. مگر می‌شود، وجودی که اساسش مبتنی بر «نفی» وضع موجود، و نقدِ هست‌ها است، زمانی بر سرکشی‌هایش نقطه پایانی بگذارد!؟ … وضعیت وجودی‌اش، نه تنها نه‌گوی جهانِ پیشینِ مبتنی بر «آری» است، بلکه اصلا حال و اساسش بر نقد و نفیِ آنچه که هست استوار است. انسان و جامعه مدرن، منتقد هستی اجتماعی، فرهنگی و …، خود است. به واسطه سرشت انتقادی و نافیِ وضع موجود، از نظرش همواره چیزی از هستیِ خود و جهان تحریف شده است. به بیانی، با انسان و جامعه تفکیک‌ناپذیر از نحوه بودنی مواجه‌ایم که اصالتش در «نه» گفتن به هر آن چیزی است که به قصد تحریف تعریفش می‌کند و متعینش می‌سازد. از این‌رو، هم انسان مدرن و هم جامعه او، آگاه یا ناخودآگاه از فرهنگ و هنری تبعیت می‌کند که هنوز «نه»ی پیشینیِ مدرن را حفظ کرده است؛  همان «نه»‌ای که چهار قرن است این اجازه را داده تا تمامی کدهای رسمی در قلمرو عمومی (خصوصا حقوقی) را که خطاب به کنش‌گر متفاوت نیست و او و تفاوت‌هایش را در نظر نداشته است (با رمزگشایی از کُدها و افشاء قدرت‌محوری‌شان که تنها به سود جمعیت قلیلی است)، زیر و زِبَر کند و در برابر بی‌اعتنایی خشونت‌آمیزِ قلمرو رسمی (که عملا برخاسته از انحصارگرایی‌اش است)، چهره خود را آشکار سازد. خودی بَری از سرکوب و در معرض دید همگان…

فقط از راه حضور و دیده شدن است که می‌توان از عادت‌های پیشین، خشونت‌زدایی کرد تا پدیده‌های متفاوت در چارچوب تفاهم و مسالمت امکان حیات ‌یابند. تاریخ گواه است که تمامیِ هستی‌های متفاوت، «تفاوت‌»شان تنها ‌ زمانی بر شک و ترس همگان فائق می‌آید، که در معرض دیده شدن قرار گیرند و «دیگربودگی» به عادت تبدیل شود؛ عادتی که با زمان گره خورده است و از گذرش مشروعیت می‌گیرد… پس هر امر نوظهوری، فی‌نفسه بازنگری‌ در وضعی از اوضاع زمانه است. از این‌رو بی‌جهت نیست که مدرنیته، در هر دوره‌ای، با مرورِ خود همراه است و هر بار نیز کنش‌گران جدیدی را به مخاطبان خود می‌افزاید. کنش‌گرانی که با بازخوانی وضعی از اوضاع اجتماعی و فرهنگی زمانه، گوشه‌هایی (تا آن زمان) پنهان، از تفاوت‌های وجودی خاص خود را (که احتمالا بسیاری‌شان محصول سازوکار خود مدرنیته هستند،) پدیدار می‌سازند. بدین ترتیب است که بخشی دیگر از سرکوب‌شدگان قلمروهای رسمی از کوره راه‌های زیرزمینی و حاشیه‌بودگی بیرون می‌آیند و خود را  به امکان حضور در عرصه عمومی می‌رسانند. همان عرصه‌ای که در هر دوره از مدرنیته، محدود به خوانش قدرت و فرهنگ‌ انحصارگر بوده است. در چنین سلطه‌ای، «دیگری»، یا «غیر»، همان نه‌گویی است که به جبران نداشت امکان بازنمایی تفاوت‌های هستی‌شناسانه خود در عرصه عمومی (که از همان ابتدای انقلاب مدرن همواره تحت سلطه نظام سرمایه‌داری بوده است)، به انحای مختلف (مستقیم یا غیر مستقیم) به قلمروهای رسمی حمله برده است.

بنابراین می‌توان گفت یکی از عمده تفاوت‌های انسان و جامعه مدرن با همتای سنتیِ خود در همین طلب حضورِ تفاوت و متفاوت‌بودگی است. اینکه حتی در وضعیت به اصطلاح روزمرگی و از خودبیگانه (و نه حتما روشن‌فکری و روشنگری)، انسان و جامعه در صدد بازنگری از خود و مطالبه آن چیزی است که به دلیل عدم رسمیت در عرصه عمومی (یا به بیانی فقدان عادت‌واره‌هایی که متضمن حمایت‌ رسمی است)، فارغ از سرکوب نبوده است…؛ به بیانی به لحاظ ساختاری، با وضعیت بسیار پیچیده و خاصی مواجه‌ایم که سرمایه‌داری در دوران رونق و شکوفایی‌اش (آگاهانه یا ناآگاهانه و صرفا از روی غریزه زیستی)، نه تنها به خوبی آن‌را درک کرد، بلکه از آن زمان تا به امروز، از این نحوه وجودی ـ زیستیِ بازنگرانه، بهره‌ها برده است. چرا که توانست در این سرشت بازنگرانه، دستکاری کند و آن‌را به سمت بازارهای خود سوق دهد. و احتمالا در نخستین سال‌های نمود همین شرایط بود که برخی از متفکرانِ آن دوره، چه خودِ آن وضعیت و چه تک‌تک محصولاتش را مصادیقی علیه فرهنگ (ضد فرهنگ) اعلام کردند… باری، اکنون انسان مدرن، جامعه خود را به صورت بازار بزرگی از کالاهای مصرفیِ متنوع تجربه می‌کند که هر لحظه در حال نوشدگیِ دیگرباره است. و این یعنی ماهیت وجودیِ قلمرو روزمره، صرف حفاظت و پاسداری از تنوع کالاهای سرمایه‌داری (آن‌هم کالاهای کم دوام و غیرقابل اعتماد) شده است. زیرا حمایت از تنوعی که لازمه حفاظت از تمایزات فرهنگی در قلمرو عمومی است، همراه با تفاوت‌های سیاسی و عقیدتی یا تحت سرکوب خشونت‌آمیز تحریف‌ قرار گرفته‌اند، یا به حاشیه‌ای‌ترین موقعیت اجتماعی پرتاب شده‌اند تا به جایش ابتذال نشانده ‌شود. همان ابتذالی که به نظر می‌رسد، چنان شدید و همه‌گیر است که گویی در پوشش نسبی‌گراییِ جهان‌شمول نمونه‌های نئولیبرالی، همه جا و همه چیز را به تصرف خود درآورده است. اما با همه این احوال، انسان و جامعه مدرن، با همه ابتذالی که پیدا کرده است، سرکش و رام نشدنی‌تر از هر زمانی دیده می‌شود. همان انسان و جامعه دستکاری شده‌ای که بخش بسیار بزرگی از انرژی بازنگرانه و انتقادی‌اش، پیشاپیش به سوی بازارهای سرمایه‌داری تنظیم شده است.

بنابراین خصلت محق‌بودگیِ بازنگرانه‌ای که مدرنیته را برمی‌سازد، فقط مربوط به قلمروهای اندیشگی نیست، بلکه در کلیه قلمروها (چه به صورت از خودبیگانه، و چه در وضعیت آگاهیِ انتقادی) حضوری دایمی دارد و دست اندرکار بازتولید نحوه‌ بازنگری است. لب کلام اینکه اگر نفیِ آنچه که هست و فراتر رفتن از وضع موجود، سنگ بنای مدرنیته باشد، توقف این وضعیت در حکم مرگ و نیستی آن است… از این منظر، همه کوشش‌هایی که متفکران غربی در بازنگری‌های انتقادی خود دارند، تلاشی است در جهت بازگرداندن مسیر «نه»گوییِ سرشت مدرن، به هستیِ اجتماعیِ خود و از سر گیریِ گفتمان‌هایی که سخنی جز افشاءگری از قدرت انحصارطلب و تک‌ساحتی ندارد: رمزگشایی از کُدهای خشونت‌آمیزی که توانسته است از راه تصرف قلمروهای رسمی، سبک زندگی و نحوه بودنِ نظام سرکوب و انحصارطلب را  نهادینه کند؛ تا جایی که قربانیان سرکوب در عین بی‌خبری و ناآگاهی، خود تبدیل به چماق نظام‌های سرکوبگر شده‌اند…

باری، این مجموعه، تلاشی است در بررسی آثار برخی از اندیشمندانی که هر کدام به نوبه خود کوشیده‌اند افشاءگر وضع موجود باشند؛ پس، مشارکت‌کنندگان فعال در سازوکار مدرنیته‌ای هستند که به نقدِ خود زنده است.

 

فهرست          

کلام نخست

فصل اول: قدرت، جامعه و انسان

فوکو و تورن

با فوکو و تورن در ساحت هستیِ اجتماعی

فوکو

عصر کلاسیک در «نظم اشیاء»

تفسیر و تبیین‌ علوم انسانی در «دیرینه شناسی علوم انسانی»

پژوهش سوژه‌های انسانی در «سوژه و قدرت»

ساختار شبکه‌ای قدرت در «حلقه‌های تور قدرت»

انسان و دولت در «تکنولوژی سیاسی افراد»

تبیینی از زندگی آدم‌های بدنام در «پیشگفتار گزیده‌ای از بایگانی‌های زندان اتل ژنرال و باستیل»

نئولیبرالیسم در «تولد زیست سیاست، درس‌گفتارهای کلژدوفرانس»

خصیصه اصلی روشنگری در « نقد چیست»

آیینه‌داریِ مارکس، نیچه و فروید در «سخنرانی میشل فوکو درباره‌ نیچه»

تفسیر برساختگیِ خود، به‌مثابه تکنیک در « تبارشناسی اخلاق »

فوکو، در روایت دلوز در «یک نقشه نگار جدید»

 

پی‌یر بوردیو

هزارتوی کلژدوفرانس در «درسی درباره درس»

سلطه مردانه در «گفتگو با کاترین پورتوون»

ورزش به‌مثابه عرصه‌ای طبقاتی در «کنش‌های ورزشی و کنش‌های اجتماعی»

نزاع بر سر تقسیمات سنی: در «گفتگو با آن ماری متابیه»

هربرت مارکوزه

اخلاق و آزادی در «در باب اقتدار»

طرح‌های انسان‌شناسی در « سیاست و نظریه»

تئودور آدورنو

جامعه مصرفی، در «اخلاق صغیر»

میشل لووی

نزاع قدرت، در «رمانتیسم انقلابی می ۱۹۶۸»

دانیل کوهن ـ بندیت

خودگردانی در جنبش می ۱۹۶۸، در «انتقاد از دهه شصت به مثابه مسابقه سیاسی»

مایکل هارت

چشم پوشی از هوشیاری مدنی در نظریه «زوال جامعه مدنی»

برنارد کریک

حقوق شهروندی در «دموکراسی»

فصل دوم: خشونت و حقیقت

کارل پوپر

خشونت پوپر  در «ناکجاآباد و خشونت»

آیزایا برلین و دیگران

خشونت به‌مثابه مسئولیت، در «فلسفه و جامعه و سیاست»

ژان بودریار

 معضل واقعیت و حقیقت در «وانموده‌ها»

ژیل دلوز

سیر وانموده‌ها در « افلاتون و وانموده»

 

فصل سوم: زن به‌مثابه «مسئله»

ژولیا کریستوا

انسان و جهان معاصر در «زمان زنان»

سیمون دوبوار

دیگری، در «جنس دوم»

ژنویو لوید

قضاوت‌های غیرتاریخی در «عقل مذکر»

 

فصل چهارم: هنر و بازنمایی‌های هنری

رولان بارت

شورمندی عکس در «اتاق روشن»

کامجویی در «لذت متن»

گریز از مرکز، در«امپراطوری نشانه‌ها»

پی‌یر بوردیو

اقتدار نظام نمادین، در «عکاسی، هنر میانمایه»

والتر بنیامین

هنر توده‌ایِ عکاسی و سینما، در «اثر هنری در دوران مکانیکیِ آن»

ژولیا کریستوا

هنر و هنرمند در «فردیت اشتراکی»

ژان پل سارتر

 دیگریِ آرمانی، در «بازپسین گفتگو»

 

محل فروش : فروشگاه دنیای اقتصاد و کتابفروشی ققنوس