انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آزار جنسی در فرانسه و ایالات متحده (۲)

فعالان و شخصیت های عمومی از تعاریف خود دفاع می کنند

این مقاله ترجمه فصل سوم از کتاب Rethinking Comparative Cultural Sociology است. در انتهای مقاله مشخصات دقیق کتاب آمده است.

ایالات متحده: بازار، منطق صنعتی و نابرابری مبتنی بر گروه

آمریکایی­ها چندین قانون برای اعتراض به آزار جنسی در محل کار در اختیار دارند و بخش عمده­ای از حقوق قضایی براساس لایحه هفتم قانون حقوق مدنی ۱۹۶۴ است [لایحه حقوق مدنی ۱۹۶۴ که قانونی تاریخی مربوط به حقوق مدنی، ساسی و تاریخی آمریکاست که براساس آن تبعیض براساس نژاد، جنسیت، رنگ و ملیت غیرقانونی است]. این اساسنامه باعث می­شود که در محیط­های کاری که ۱۵ نفر یا بیشتر از آن کارمند دارند، کارفرمایان نتوانند از استخدام یا اخراج هر فردی خودداری کرده یا با توجه به غرامت، شرایط یا امتیازات شغلی وی به دلیل نژاد رنگ، مذهب، جنس، یا ملیت چنین شخصی تبعیض یا امتناع ورزند.

تنها ده سال پس از تصویب لایحه هفتم، وکلا برای اولین بار در پرونده­های آزار جنسی شروع به استفاده از آن کردند. در پرونده­های اولیه، زنان شکایت می­کردند که پس از امتناع از پیشنهاد جنسی رئیس خود، اخراج شده یا مجبور به استعفا می­شوند. دادگاه­ها در ابتدا این استدلال را رد کردند که چنین رفتاری تبعیض جنسی است. در عوض، آنها با شخصی کردن آن، استدلال کردند که تحت حوزه لایحه هفتم قرار نمی­گیرد.

در اعتراض به این احکام، نظریه­پردازان فمنیست و دیگر دانشگاهیان استدلال کردند که این نوع رفتار هر چیزی است جز رفتار شخصی. آنها ادعا کردند که آزار جنسی نوعی تبعیض جنسی در محیط کار است که باید توسط قانون ممنوع شود. به­عنوان مثال، کاترین مک کینون در کتاب خود، آزار جنسی زنان کارگر (۱۹۷۹) استدلال کرد که آزار و اذیت جنسی تبعیض جنسی است زیرا این موضوع زنان شاغل را به­ویژه از طریق تفکیک و جداسازی شغلی، در موقعیت نامطلوبی قرار می­دهد. براساس بررسی او، آزار جنسی در محل کار از موقعیت­های شغلی زنان استفاده می­کند تا آنها را از لحاط جنسی تحت فشار قرار دهد، ضمن این­که از موقعیت جنسی آنها برای اجبار اقتصادی نیز استفاده می­کنند. بنابراین مک کینون آنچه را که در آن زمان مولفه قانونی و فرهنگی نسبتاً جدیدی از تبعیض جنسی بود، مطرح و تغییر داد، با این­وجود به عنصر برجسته­ای از ابزار فرهنگی آمریکایی تبدیل شد.

عمدتاً در پاسخ به چنین تحقیقات حقوقی، در اواخر دهه ۱۹۷۰، دادگاه­ها به تدریج شروع به حکمی کردند که آزار و اذیت جنسی نقض حقوق مدنی ۱۹۶۴ است. در سال ۱۹۸۰، با تکیه بر کار فمینیست­هایی مانند مک کینون و نادین تاوب، کمیسیون فرصت­های شغلی برابر (EEOC) ـ آژانس فدرال مسئول اجرای لایحه هفتم ـ دستورالعمل­های آزار جنسی را برای دادگاه­­ها تهیه کرد.

این دستورالعمل­­ها آزار جنسی را چنین تعریف کرده­اند:

پیشنهادی جنسی ناخوشایند، درخواست­های جنسی، و سایر رفتارعای جنسی کلامی یا جسمانی و … زمانی­که

الف) تسلیم شدن در برابر چنین رفتاری به­طور صریح یا ضمنی شرط اشتغال و همچنین مدت زمان کار فرد است.

ب) تسلیم شدن یا رد چنین رفتاری توسط یک فرد به­عنوان مبنایی برای تصمیمات استخدامی چنین افرادی استفاده می­شود و تاثیرگذار است.

ج) چنین رفتاری در عملکرد کاری فرد اختلال ایجاد می­کند یا در محیط کاری­اش رفتاری تهدیدآمیز، خصمانه یا توهین آمیز به همراه دارد.

دیوان عالی در اولین حکم آزار و اذیت جنسی خود، از این دستورالعمل­ها استفاده کرد. در این تصمیم، دادگاه از نظر حقوقی دو تعریف مطرح شده نوسط مک کینون و  EOCرا در قانون نهادینه کرده است. در آزار و اذیت جنسی مابه ازی کار، رئیس از اختیارات رسمی برای مجبور کردن کارمند به رابطه جنسی استفاده می­کند. در محیط خصمانه آزار جنسی، هیچ اولتیماتوم روشنی ارائه نمی­شود. در عوض، کنابه (ایما و شاره) جنسی ـ توسط رئیس یا همتایان ـ آنقدر شدید یا فراگیر است که به­طور نامعقول عملکرد کاری افراد را مختل می­کند. در هر دو مورد، کارفرمایان می­توانند تحت لایجه حقوق مدنی ۱۹۶۴ به دلیل آزار و اذیت جنسی در محل کار خود مورد شکایت قرار گیرند.

محققان فمینیست، حقوقدانان و قضات با مطرح ساختن لایحه هفتم به­عنوان راه قانونی مناسب برای رسیدگی به آزار و اذیت جنسی بر پیامدهای ناشی از آزار و اذیت جنسی و همچنین نابرابری جنسیتی تأکید کردند. مک کینون استدلال کرد که کار برای بقا و استقلال زنان بسیار مهم است و دولت موظف به حمایت از حقوق زنان در محل کار نسبت به جاهای دیگر است: از نظر حقوقی، زنان بدون هیچ­گونه تجاوز جنسی حق ازدواج بدون آزار و اذیت جنسی را ندارند، همچنین زنان از آزادی قانونی قدم زدن در خیابان و یا ورود به دادگاه بدون قضاوت جنسی برخوردار نیستند. در زمینه اشتغال، دولت وعده­های بیشتری می­دهد. وضعیت عمومی آزار و اذیت جنسی با قرار دادن صریح آن در محیط کار مشخص شد. طرفداران لایحه هفتم قانون آزار و اذیت جنسی، این ایده را که آزار و اذیت جنسی شخصی است، با نشان دادن نحوه ایجاد آن براساس رابطه جنسی مورد نقض قرار دادند. به­عنوان مثال، مکینون استدلال کرد که آزار و اذیت جنسی صرفاً نمایش پیامدهای به هم پیوسته با امکان تکرار جداگانه توسط افراد دیگر نیست. بلکه این یک آسیب گروهی است که افراد (معمولاً زنان) به دلیل جنس خود متحمل می­شوند. او از لایحه هفتم برای رسیدگی به آزار و اذیت جنسی (به جای قانون جرم و جنایت، که در مورد آسیب بین افراد صدق می­کند) استفاده می­کند، زیرا جنبه آسیب گروهی آزار و اذیت جنسی را آشکارا بیان می­کند. تمرکز بر تبعیض شغلی مبتنی بر گروه در ساختار انجمن ۹ تا ۵ نیز نهادینه شده است. براساس نامه­ای بدون تاریخ توسط انجمن ۹ تا ۵  به اعضایش، موضوعات محل کار اغلب توسط تماس گیرندگان خط تلفن به شکل زیر مطرح می­شود: خانواده و قانون مرخصی پزشکی، آزار جنسی، تبعیض جنسیتی، تبعیض بارداری، کار و خانواده، سلامت و ایمنی کار با رایانه، تبعیض نژادی و حقوق برابر.

بخش زیر، از مصاحبه با یک فعال آمریکایی، تأکید مشترکی را بر بازار کار و تبعیض گروهی در ایالات متحده نشان می­دهد. در حین مصاحبه، من اولین روایت را خواندم که در آن کارفرما از یک خانم متقاضی شغل در طول مصاحبه می­خواهد آخر هفته را با او در سان فرانسیسکو بگذرانند و می­گوید که تصمیم خود را در مورد کار پس از پایان هفته اعلام می­کند. در ادامه توضیح دادم که کارفرما به یک آخر هفته عاشقانه فکر می­کند که در اتاق مشترکی در یک هتل سپری کنند. این پاسخ­دهنده توضیح می­دهد که چرا او این رفتار آزار جنسی می­داند: اگرچه هنوز کارمند نیست، اما به­عنوان یک کارمند به او نگاه می­شود و به نظرش این امر شرط اشتغال او است واین خانم اطلاعی در مورد حقوق مدنی ۱۹۶۴ و آزادی ازتبعیض جنسیتی نداشت.

در حالی­که فعالان آمریکایی به شدت بر منطق بازار و بحث در مورد تبعیض مبتنی بر گروه متکی هستند، آنها همچنین در مورد موضوعاتی مانند اعتبار و حیثیت فرد نیز بحث می­کنند. به­عنوان مثال، در پاسخ به ماجرایی که در مقدمه توضیح داده شد که در آن یک فروشنده زن توسط یکی از همکارانش مورد آزار و اذیت قرار می­گیرد، یکی از فعالان نیوجرسی می­گوید که تمام شغل وی در خطر است. او نمی­تواند در آن محیط کار کند، محیط خصمانه است. کاری ندارم چه کسی با او این کار را می­کند، آیا او آبدارچی اداره است یا …. محیط خصمانه است و تاثیر این نوع رفتارها یکسان است. او به خانه می­رود و با شوهرش، فرزندانش همینطور خواهد بود، احساس خوبی نسبت به خودش نخواهد داشت.

البته، فمینیست­های آمریکایی تنها به­دلیل تأثیرات آن بر بهره­وری صنعتی، نگران آزار جنسی نیستند. در بحثی با کاترین مک کینون در مورد نحوه استفاده از نقل قول فوق در مقدمه این فصل، او اشاره می­کند که حتی اگر ثابت شود که آزار و اذیت جنسی بهره­وری را افزایش می­دهد، باز هم با آن مخالف است. در واقع، هدف مشترک در میان افرادی که خود را فمینیست می­نامند برابری جنسیتی است نه کارآیی صنعتی. پاسخ­دهندگان آمریکایی برای تقویت موقعیت خود از بررسی­های مبتنی بر منطق بازار، منطق صنعتی یا تبعیض گروهی استفاده می­کنند. با این­حال، آنها محدود به این بحث­ها نیستند و در مصاحبه­ها، اغلب وقتی منبعی برای محکوم کردن یک رفتار معین ارائه نمی­دهند، آنها را نادیده می­گیرند. به­عنوان مثال، در روایت­های گوناگون از مورد مطرح شده در مقدمه، سناریوی زیر را ارائه می­دهم. رئیس با چندین زن و مرد برای موقعیت­های نمایندگی فروش مصاحبه می­کند. او به هر یک از آنها می­گوید که اگر می­خواهند شغل داشته باشند، مجبور به انجام رابطه جنسی با او می­شوند. از آنجا که رئیس زن و مرد را مورد آزار و اذیت قرار می­دهد، به­سختی می­توان ادعا کرد که رفتار براساس لایحه هفتم تبعیض­آمیز است. با وجود این، همه پاسخ­دهندگان آمریکایی به این رفتار آزار جنسی برچسب می­زنند. همانطور که یکی از پاسخ­دهندگان می­گوید مهم نیست که او با کسی بخوابد. اصرار بر این امر به­عنوان یکی از جنبه­های شغلی شما آزار و اذیت جنسی است. دیگری موافق است: آزار و اذیت جنسی برای همه آنها است. به گفته دیگری: تا آنجا که من فهمیدم، آن رفتار ناخواسته، توهین­آمیز و معمولاً تکراری از لحاظ جنسی طبیعی است. به­عبارت دیگر، در حالی­که پاسخ­دهندگان سریع از استدلال­های ضد تبعیض­آمیز استفاده می­کنند در صورت مفید بودن، آنها ابعاد تبعیض­آمیز آزار و اذیت جنسی را نادیده می­گیرند در حالی­که این امر حفاظت از کارکنان را محدود می­کند. همه پاسخ­دهندگان بر این باورند که این توصیف نشان دهنده یک مورد آزار و اذیت جنسی است، که نشان می­دهد حتی در ایالات متحده، آزار جنسی فقط تا حدی به­عنوان نوعی تبعیض جنسیتی تصور می­شود. در مصاحبه­ها، پاسخ­دهندگان از مفاهیم رایج­تری در مورد درست و غلط، اجبار، سوء استفاده و قدرت استفاده می­کنند که به­نظر می­رسد فراتر از تعریف آزار و اذیت جنسی به­عنوان تبعیض است.

در موارد دیگر، پاسخ­دهندگان از منطق تبعیض و بازار برای توسعه تعاریف قانونی استفاده می­کنند. بارزترین نمونه آن محکومیت مکرر تبعیض علیه همجنسگرایان است. در یکی از توصیف­ها، زنی را توصیف می­کنم که به مرد جوان همجنسگرا در مورد ترجیحات جنسی او طعنه می­زند. پنج نفر از شش فعال آمریکایی می­گویند که این نوع رفتارها باید آزار جنسی تلقی شود. نفر ششم ترجیح می­دهد آن­را براساس گرایش جنسی تبعیض قائل شود. همه وضعیت گروه تحت حمایت را به همجنسگرایان تسری می­دهند، گرچه گرایش جنسی تحت عنوان لایحه هفتم یا هر قانون تبعیض فدرالی دیگر محافظت نمی­شود. همانطور که یکی از فعالان توضیح می­دهد: این آزار جنسی است. او [زن] علیه او [مرد همجنسگرا] تبعیض قائل می­شود. او را احمق می­خواند و می­گوید که مانند یکی از دختران است. او به دلیل گرایش جنسی او را با نام­های تحقیرآمیز صدا می­زند.

به­طور مشابه، مخالفان قانون آزار و اذیت جنسی نیز به اصول بازار متوسل می­شوند، اما به­نام بازار آزاد و فردگرایی. همانطور که شلافلی می­گوید: من فکر نمی­کنم ما باید یک بازرس دولتی در هر کولر آبی داشته باشیم تا مردی را که شلخته است، دستگیر کنند. او از سیاست­های محافظه کار مالی استفاده می­کند که از مدل­های بازار عادلانه استقبال می­کند و نشان می­دهد که بازار کار آزاد قادر به برخورد آزار و اذیت جنسی است زیرا افرادی که با آنها بدرفتاری می­شود، می­­توانند شغل دیگری پیدا کنند. در پاسخ به سؤال من در مورد کسانی­که ممکن است در یافتن شغل دیگری مشکل داشته باشند، می­گوید هیچکس حق و موظف به داشتن کار نیست. چنین بحث­هایی توسط جنبش محافظه کار (مالی) در ایالات متحده ارائه می­شود، که در فرانسه معادلی ندارد، جایی­که انتظار می­رود بازار با ملاحظات اجتماعی محدودتر شود. چنین بحثی از برداشت متداول دیگری از شکاف عمومی/خصوصی در ایالات متحده استفاده می­کند، که در آن بازار کار خصوصی تلقی می­شود و بنابراین خارج از محدوده مداخله دولت است. با این­حال، سالهاست که دولت آمریکا به دلیل نگرانی کارکنان و کارفرمایان، بازار کار را تنظیم کرده است. البته در فرانسه مداخله دولت در بازار از حمایت عمومی بیشتری برخوردار است.

پالیا، استدلال­های شلافلی در مورد اقتصاد بازار آزاد و امتیازات مالک را تکرار و تأیید می­کند که او به مالکیت خصوصی اعتقاد دارد. او مشاغل کوچک را به پادشاهی تشبیه می­کند و می­گوید که مالک کوچک باید در استخدام افرادی که انتخاب کرده آزاد باشد و حتی دارای حرمسرایی باشد که با زنان بخوابد. با این­حال، وی با بیان اینکه مدیران متوسط در برابر منافع عمومی پاسخگو هستند و نباید شغل خود را جنسیتی کنند، این بیانیه را واجد شرایط می­داند. پالیا توضیح می­دهد که در حالی­که یک شرکت خانوادگی خصوصی است و باید از دخالت دولت عاری باشد، شرکت­های بزرگ از نظر اقتصادی به موسسات دولتی تبدیل شده­اند، بنابراین مداخله خارجی در آنجا مناسب است. ممکن است اظهارات پالیا در مورد مشاغل تجاری تکان دهنده باشد، مرزبندی شخصی او از بخش عمومی و خصوصی، که در آن شرکت­های کوچکتر (شرکت­هایی که توسط اعضای خانواده اداره می­شوند) خصوصی هستند اما شرکت­های بزرگتر دولتی هستند، که سنت­های سیاسی آمریکا را تکرار می­کند. به­عنوان مثال، همانطور که در بالا بررسی شد، لایحه هفتم، که آزار و اذیت جنسی براساس آن بنا شده است، فقط در مورد مشاغل با بیش از پانزده کارمند است و مشاغل کوچکتر کمتر تحت کنترل فدرال هستند.

فعالان آمریکایی در مورد حقوق صاحبان مشاغل کوچک با چنین شرایطی صحبت نمی­کنند. با این­حال­، آنها این ایده را توسعه می­دهند که شخص باید در محل کار حرفه­ای باشد. این به معنای مولد بودن و حفظ فاصله اجتماعی با همکاران است همانطور که یکی از فعالان آمریکایی می­گوید: به­عنوان یک حرفه­ای­، من به این فکر می­کنم که سر کار بروم و کارم را انجام دهم و با همکارم رابطه حرفه­ای داشته باشم. اما فکر می­کنم حتی عبور از این خط برای وارد شدن به یک رابطه شخصی واقعی­، می­تواند خطرناک باشد و عاقلانه نیست.

پاسخ­دهندگان فرانسوی در مورد اهمیت بهره­وری یا روابط حرفه­ای صحبت نمی­کنند. همانطور که خواهیم دید، فرانسوی­ها کمتر از تبعیض گروهی صحبت می­کنند تا آسیب شخصی و سوء استفاده از قدرت.